ادامه مطلب ...
خطبه ی مهم مسجد خیف
بعد از نزول سوره ی نصر و اتفاقات بعد از آن،پیامبر صلّی الله علیه و آله تصمیم به ایراد خطبه ای مفصّل برای مردم گرفت.ایشان در آخرین ساعات روز،در حالی که جمعیت زیادی مشغول گوش کردن بودند،و دو نفر که یکی از آنان امیرالمومنین علیه السلام بود،مسئول تکرار حرف ایشان بودند،شروع به سخنرانی کرد.
پیامبر بعد از حمد خداوند،این نکته ی مهم را گوشزد کرد که"شاید بعد از امسال دیگر شما را در چنین موقفی ملاقات نکنم! " ایشان علاوه بر آن،درباره ی برخی مسائل شرعی و اجتماعی صحبت کرده و نکاتی ذکر فرمود.یکی از جملات مهم ایشان این بود:
"...ای مردم،آگاه باشید مبادا بعد از من از دین خود بازگردید و کافر شوید و بر سر دنیا به روی یکدیگر شمشیر بکشید.اگر شما چنین کنید-که خواهید کرد - مرا در لشکری همراه جبرئیل و میکائیل خواهید یافت که روی در روی شما با شمشیر می ایستم و یا علی بن ابیطالب به جای من با شما می جنگد."[1]ادامه مطلب ...
بعد از غروب آفتاب، پیامبر صلی الله علیه و آله از عرفات به سمت مشعر الحرام حرکت کرد.کاروان در مسیر از مکان سابق بت پرستی عبور کرد.بعد از رسیدن به مشعر،با نمایندگان تازه مسلمانان ملاقات هایی داشت.بعد از آن به سمت "مِنا " حرکت کردند.بعد از ورود به منا نوبت به انجام مراسم "رمی جمره" می رسید. بعد از انجام آن اعمال،پیامبر درباره ی قربانی دستوراتی را به مردم داد و از اهمیت و فضیلت مراسم مطالبی را بیان نمود. بعد از انجام مراسم، به قربانی شتر هایی که آورده بودند پرداختند. بعد از آن نوبت به تراشیدن موی سر رسید. بعد هم وقت آن بود که به مکّه بازگشته و طواف و سعی را در آنجا انجام دهند. پس از طواف به چاه زمزم رسیدند و هر کدام از آن نوشیدند.
ادامه مطلب ...
بعد از ایراد خطبه ی مهم توسط پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله،در مسجد خیف خداوند آیات 41و 42 سوره زخرف را نازل کرد.آنگاه آیات 93 و94 سوره مومنون...همچنین آیاتی از برخی سور مبارکه در آن هنگام بر حضرت نازل شد.طبق نظر مفسّرین،کلیه ی آیات ناظر به وجود امیرالمومنین علی علیه السلام می باشد. [1]
پیامبر در حالی که سوار بر شتر و دست مبارکش بر شانه ی علی(ع) بود می فرمود:
خدایا!آیا من ابلاغ کردم؟آیا ابلاغ کردم؟این پسر عمویم و پدر فرزندانم است.خدایا،هر کس با او دشمنی کند با صورت در آتش افکن! [2]
ادامه مطلب ...
پرسش مردم از جانشینی پیامبر
در حالی که مراسم حج کم کم به پایان خود نزدیک می شد،سوره نصر بر پیامبر صلی الله علیه و آله نازل شد.به محض نزول این سوره،پیامبر به طور رسمی نزدیکی مرگ خویش را خبر داد و فرمود:
"نفسم به من خبر می دهد که در این سال قبض روح خواهم شد."[1]
طبیعتا اولین مسئله ای که پس از نزول این سوره و شنیدن این خبر به ذهن همه خطور کرد،جانشینی حضرت بود.اصحاب پیامبر سراغ سلمان فارسی رفتند و از او خواستند تا از حضرت درباره ی جانشینی و این که محبوب ترین افراد نزد وی کیست سوال کند.در پاسخ این سوال حضرت تعللی نموده و تا سه بار آن را به تاخیر انداخت و گویا مردم را نسبت به مسئله حساس تر کرد.سپس فرمود:
ادامه مطلب ...
بعد از ورود کاروان به مکه، حجاج باقی مانده از اطراف مکه و افراد عقب مانده از کاروان به آن ها ملحق شدند.در مدت اقامت کاروان در مکه اتفاقات مهمی به وقوع پیوست که به آن ها اشاره خواهد شد.
خواندن چند خطبه توسط پیامبر صلی الله علیه و آله *
در یکی از خطبه ها پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
"هر کس یکی از اهل بیت مرا اذیت کند ارتباط بین من و او قطع می گردد، و هرکس ارتباط بین من و او قطع گردد ارتباط بین او و خدا قطع می گردد در آنچه باعث بهشت می شود. "[1]
ادامه مطلب ...
امیر المؤمنین علیه السّلام (در جمعی که عده ای از مردم حضور داشتند) برخاستند و به پیامبر صلی الله علیه وآله عرض کردند:
یا رسول اللَّه، نسب مرا بیان کن که من کیستم تا مردم نزدیکى مرا با تو بدانند.
فرمود:
اى على، من و تو از دو ستون نور که از زیر عرش معلّق بودند خلق شدیم.
آن دو نور مشغول تقدیس خداوند بودند دو هزار سال قبل از آنکه خداوند مخلوقات را خلق کند.سپس خداوند از آن دو ستون نور دو نطفه سفید در هم پیچیده خلق کرد. بعد آن دو نطفه را از صلبهاى بزرگوار به رحم هاى پاکیزه و پاک منتقل کرد. سپس نصف آن را در صلب عبد اللَّه و نصف دیگر را در صلب ابو طالب قرار داد. پس جزئى منم و جزئى تو هستى. و این قول خداوند عز و جل است که میفرماید:
ادامه مطلب ...
جابر بن عبد اللَّه انصارى نقل مىکند که: روزى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله نزد ما آمد در حالى که در دستش چوبهاى تازه از درخت خرما بود و ما در مسجد آن حضرت جمع بودیم. حضرت ما را مىزد و مىفرمود: در مسجد نخوابید.
حلیّت مسجد براى پیامبر و على علیهما السّلام
جابر مىگوید: ما بیرون رفتیم و على علیه السّلام هم خواست با ما بیرون آید. پیامبر صلى اللَّه علیه و آله فرمود:
ادامه مطلب ...
سلیم بن قیس مىگوید: در زمان حکومت عمر بن خطاب نزد سلمان و ابوذر و مقداد نشسته بودم. مردى از اهل کوفه آمد و براى درخواست ارشاد و هدایت نزد آنان نشست.
آنها به او گفتند: بر تو باد به کتاب خداوند که ملازم آن باشى و به على بن ابى طالب که او با کتاب خداست و از آن جدا نمىشود. ما شهادت مىدهیم از پیامبر صلى اللَّه علیه و آله شنیدیم که مىفرمود:
«على با قرآن و با حق است. به هر سو بگردد مىگردد[1]ادامه مطلب ...
روزی جبرئیل با رسول بزرگوار اسلام در حال صحبت بود که علی علیه السلام وارد شدجبرئیل تا علی علیه السلام را دید، برخاست و تعظیم کرد . پیامبر صلی الله علیه وآله از جبرئیل سوال کردند : چگونه است که این جوان را تعظیم میکنی؟
جبرئیل گفت : چرا تعظیم نکنم که او را بر من حق تعلیم است .
ادامه مطلب ...