انگیزه ثبت تهدید توسط ابن قتیبه

انگیزه ثبت سندی حاکی از تهدید بیت حضرت زهرا سلام الله علیها به احراق توسط ابن قتیبه چیست؟‌

حال این سوال مطرح است که:

با توجه به حمیت و تعصب شدید ابن قتیبه انگیزه او از ثبت سخنان عمر بن خطاب مبنی بر تهدید خانه حضرت زهرا سلام الله علیهابه سوزاندن چه می‌تواند باشد؟‌

به عبارت دیگر چرا ابن قتیبه که یک ناصبی است به درج سندی دست می‌یازد که می‌توان از آن مظلومیت اهل بیت صلوات الله علیهم و مذمت عمر و ابوبکر را استخراج نمود؟‌



الف) در مسیر پاسخ‌گویی

برای دستیابی به جواب پرسش فوق نخست باید دید که ابن قتیبه در کجای کتابش و در چه فضایی به ذکر این ماجرا پرداخته است. (انتشار ترجمه فارسی کتاب الامامه و السیاسه به نام امامت و سیسات فرصتی به دست داد تا براساس این نوشتار مطالب این بخش را تنظیم نماییم ترجمه موردنظر توسط سیدناصر طباطبائی و از روی چاپ مصر: شرکه مکتبه و مطبعه مصطفی البانی الحلبی و اولاده انجام یافته است )

تا پس از آن بتوانیم با توجه به شناختی که از محتوای کتاب الامامه و السیاسه به دست آورده‌ایم انگیزه مولف آن را کشف نماییم

سیری در مطالب مندرج در کتاب الامامه و السیاسه



سیر یکم

مولف کتاب خود را با نقل پنج روایت جعلی با موضوع برتری ابوبکر و عمر آغاز می‌نماید! (ر.ک علی بن ابی طالب صلوات الله علیه وحدیث تربیع (تالیف: حسین غیب غلامی هرساوی)

جالبتر آنکه سه حدیث دروغین از احادیث این باب از زبان امیرالمومنین صلوات الله علیه نقل شده است!

بدین ترتیب او در آغاز کتابش عقیده غلط و انحرافی خود مبنی بر برتری ابوبکر و عمر از حضرت علی صلوات الله علیه را به خوانندگان اثرش تحمیل و القا می‌نماید و با درج این احادیث در ابتدای کتابش تعصب کور مذهبی خود را به طور شفافی به نمایش می‌گذارد.

سیر دوم

وی در ادامه نوشته‌اش باب دیگری را با عنوان برگزیده شدن ابوبکر به خلافت توسط پیامبر می‌گشاید!

سپس در ذیل آن ماجرای دروغین نماز ابوبکر را با آب و تاب فراوانی نقل می‌کند!

مولف کتاب در ضمن نقل این ماجرای ساختگی به خوانندگان کتابش چنین القا می نماید که:

الف) میراث پیامبر صلی الله علیه و آله در میان انصار هستند نه قرآن و عترت (ثقلین)!

ب) وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله در بستر بیماری چشمانش را باز نمود و فرمود: دوستم را بخوانید منظورش ابوبکر بود نه حضرت علی صلوات الله علیه

ج) ابوبکر فردی نازک دل بود که سخت در نمازهایش می‌گریست!

د) ابوبکر بنا به دستور رسول خدا صلی الله علیه و آله تا روزی که ایشان رحلت کرد با مردم نماز می خواند!

بدین ترتیب او موفق می‌شود تا به طرز زیرکانه‌ای عقیده باطل خود مبنی بر حقانیت خلافت ابوبکر را به خوانندگان کتابش القا نماید و پشتوانه‌هایی از احادیث نبوی را برای آن بتراشد!

سیر سوم

مولف کتاب در ادامه نوشتارش وارد مبحث سرگذشت سقیفه می‌شود. وی در این بخش ابوبکر را به طور ضمنی شایسته خلافت جلوه می‌دهد! و از زبان عمر و ابوعبیده سخنانی را می‌آورد که از برتری و لیاقت ابوبکر برای کسب خلافت حکایت دارد!

در ادامه به یادآوری سخنانی از انصار می‌پردازد و در ضمن آنها خشنودی و رضایت انصار از به خلافت رسیدن ابوبکر را یادآوری می کند!

سپس سخنانی از انصار را به میان می‌آورد که براساس آنها می توان گفت: انصار خلافت را حق ابوبکر می‌دانسته و مخالفت با او را برخلاف تقوای الهی می‌شمرده‌اند!

مولف کتاب پس از این مقدمه‌چینی‌های هدفمند وارد مبحث خودداری سعد بن عباده از بیعت با ابوبکر می‌شود.

بدیهی است که اگر خواننده کتاب الامامه و السیاسه تا بدین بخش از کتاب با نویسنده آن همدلی و همراهی کرده و پیام‌های او را به خوبی دریافته باشد سعد بن عباده را در این ماجرا به مخالفت با خلیفه رسول خدا و دوری از جماعت صحابه و مسلمین محکوم خواهد کرد!

سیر چهارم



مولف کتاب در ادامه ماجرای سعد بن عباده از بیعت یکپارچه بنی امیه و بنی زهره با ابوبکر یاد می‌کند آنگاه به موضوع خودداری حضرت علی صلوات الله علیه از بیعت با ابوبکر می‌پردازد و از زبان ابوبکر خطاب به حضرت امیر صلوات الله علیه می‌نویسد:

اگر بیعت نکنی تو را مجبور نمی‌کنم!

و از زبان ابوعبیده خطاب به آن حضرت علی صلوات الله علیه می نویسد:

ابوبکر در کار خلافت از تو نیرومندتر است و کارها را همه جانبه در نظر می‌گیرد بنابراین کار خلافت را به او بسپار ...!

آنگاه در پاسخ به سخنان ابوبکر و سخنان ابوعبیده از زبان حضرت علی صلوات الله علیه می‌نویسد:‌

ای گروه مهاجران خدا را در نظر آوردید خلافت و زمامداری محمد صلی الله علیه و آله را از خانه او خارج نکنید پیروی هوای نفس نکنید تا گمراه نشوید ...

او در ادامه نقل سخنان حضرت علی صلوات الله علیه از استنصارهای شبانه ایشان نیز یاد می کند و می‌نویسد:

علی [صلوات الله علیه] شبانه فاطمه [صلوات الله علیها] دختر پیامبر را بر چهارپایی سوار می‌کرد و به مجالس انصار می‌رفت و از آنان کمک و یاری می‌خواست.

(بدین ترتیب خواننده کتاب این آمادگی را از لحاظ فکری و روحی پیدا می‌کند تا سند تاریخی دیگری به اطلاع او برسد)

سیر پنجم



مولف کتاب پس از ذکر گام به گام مطالبی که دور نمای آنها را ملاحظه فرمودید با اتکا به فضایی که برای مخاطبش فراهم ساخته است خانه علی صلوات الله علیه را مرکز توطئه و آشوب علیه جماعت مسلمین معرفی نموده و می‌نویسد:‌

ابوبکر از کسانی که همراه علی [صلوات الله علیه] بودند و از بیعت با او خودداری کرده بودند پرسش کرد هنگامی که آگاه شد آنان در خانه علی [صلوات الله علیه] گرد آمده‌اند عمر را به سوی آنان فرستاد.

عمر به درب خانه علی [صلوات الله علیه] آمد و از آنان خواست تا بیرون بیایند و با ابوبکر بیعت کنند ولی آنان از این کار خودداری کردند. عمر درخواست هیزم کرد و گفت: سوگند به کسی که جان عمر در دست اوست بیرون آیید وگرنه خانه و اهلش را به آتش خواهم کشید.

به عمر گفته شد: ای ابوحفص فاطمه [صلوات الله علیها] در آن خانه است. عمر گفت: حتی اگر فاطمه [صلوات الله علیها] نیز در خانه باشد. آنانی که در خانه علی [صلوات الله علیه] بودند همگی بیرون آمدند و بیعت کردند مگر علی [صلوات الله علیه].

این چنین گفته شده است که علی [صلوات الله علیه] سوگند یاد کرده بود از خانه بیرون نیاید و عبا بر دوش نیندازد تا وقتی که قرآن را گردآوری کند. فاطمه [صلوات الله علیها] جلوی درب ایستاد و گفت: هیچ مردمی همچون شما دیدارشان برای من بد و نفرت‌انگیز نیست.

جنازه رسول خدا صلی الله علیه و آله را بر روی دست های ما تنها گذاشتید و کار خلافت را میان خود قطعه قطعه کردید و در این خصوص از ما جویا نشدید و حق را به ما بازنگرداندید. عمر نزد ابوبکر آمد و گفت: آیا از این فرد متخلف بیعت نمی گیری؟‌

ابوبکر به قنفذ که آزاد شده وی بود گفت: برو و علی [صلوات الله علیه] را نزد ما بیاور. قنفذ نزد علی [صلوات الله علیه] آمد و گفت: خلیفه رسول خدا تو را می‌خواند علی [صلوات الله علیه] گفت: چقدر زود بر پیامبر صلی الله علیه و آله دروغ روا داشتید.

قنفذ برگشت و موضوع را به آگاهی ابوبکر رسانید ابوبکر پس از شنیدن سخنان علی [صلوات الله علیه] گریه‌ای طولانی کرد. عمر بار دوم گفت: به کسی که از بیعت با تو خودداری کرده است فرصت مده. ابوبکر بار دیگر به قنفذ گفت: نزد علی [صلوات الله علیه] برو و به او بگو: امیرالمومنین !!!!!! تو را به بیعت با خود فرا می‌خواند ( لازم به تذکر است استفاده از لفظ امیرالمومنین برای اشاره به خلفا از دوران عمر در میان مسلمان رواج یافت.)

قنفذ نزد علی [صلوات الله علیه] آمد و وی را از سخنان ابوبکر آگاه گردانید. علی [صلوات الله علیه] در پاسخ وی گفت: سبحنان الله چیزی را ادعا کرده است که از آن او نیست. قنفذ برگشت و سخنان علی [صلوات الله علیه] را به آگاهی ابوبکر رسانید. وی نیز بار دیگر گریه ای طولانی کرد.

عمر برخاست و گروهی نیز با وی آمدند تا این که به درب خانه فاطمه [صلوات الله علیها] رسیدند. فاطمه [صلوات الله علیها] وقتی آگاه شد چه کسانی پشت درب هستند با صدای بلند چنین گفت: پدر ، رسول خدا چه چیزهایی که پس از تو از فرزند خطاب و ابوقحافه دیدم.

مردم وقتی صدا و گریه فاطمه را شنیدند گریه کنان برگشتند. نزدیک بود قلب‌های آنان پاره و جگر آنان تکه تکه شود. اما عمر و عده‌ای باقی ماندند.

آنان علی [صلوات الله علیه] را ا زخانه بیرون آوردند و وی را نزد ابوبکر بردند. به علی [صلوات الله علیها] گفتند: بیعت کن. علی [صلوات الله علیها] گفت: اگر بیعت نکنم چه می‌کنید؟ در پاسخ وی گفتند: در این صورت سوگند به خدا گردن تو را خواهیم زد.

علی [صلوات الله علیه] گفت: در این صورت بنده خدا و برادر رسول خدا را می‌کشید. عمر گفت: بنده خدا را می‌کشیم ولی برادر رسول خدا را هرگز. ابوبکر ساکت بود و سخنی نمی‌گفت کسی در آن میان گفت: آیا او را فرمان نمی دهی که با تو بیعت کند.

ابوبکر گفت: تا زمانی که فاطمه [صلوات الله علیها] در کنار اوست او را مجبور بر این کار نمی کنم. تا اینجا دانستیم که مولف کتاب الامامه و السیاسه در کجای کتابش و در چه فضایی به ذکر ماجرای تهدید به احراق پرداخته است.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد