نقد رد حدیث جوینی « بخش دوم »

بسم الله الرحمن الرحیم
نوشتار فوق ردیه ای است بر مقاله " رد حدیث جوینی " که سعی نویسنده بر این است که در حدیث جوینی خدشه وارد کرده و به زعم خود دامن خلیفه دوم و اتباعش را از لوث به شهادت رساندن بی بی مظلومه ( سلام الله علیها ) پاک نماید .
البته مقاله فوق نشاندهنده میزان آشنایی او با علم الحدیث و علم مصطلح الحدیث است زیرا قلم وی نشان از آن دارد که هنوز با ابتدایی ترین مطالب این علم آشنایی ندارد .
گذشته از اینکه وی با اقامه ادله ای که اصلا در شان یک مقاله علمی نیست و استفاده از الفاظی که بیشتر در میان عوام الناس جاهل از حقایق رواج دارد ، سعی دارد با شیطنت ، واقعیت را وارونه جلوه دهد و اذهان را از حقایق منحرف سازد .
ان شاء الله در این ردیه ، به نکات تاریک کلام وی اشاره خواهیم کرد و نشان خواهیم داد که وی حتی با نام صحیح کتابی که رد کرده است آشنایی ندارد ، چه برسد به رد کردن اصل روایت .
ما در این نوشتار ، برخی سخنان طولانی نویسنده را خلاصه کرده و مجمل شبهاتش را بیان می کنیم و بعضا برخی از سخنانی وی که نامربوط به محتوا می باشد را بیان نکرده ایم .

 
قال المخالف :
آقای جوینی در قرن هشتم زندگی میکرد.
آیا این حدیث که 8 قرن پنهان بوده در قرن هفتم وقتی که مغولها به کمک شیعه ها کتابخانه های بغداد را می سوزاندند پیدا شده؟!! یا از جعلیات جوینی است؟
در عصر جوینی شیعه ها به خاطر کمک به مغولان به مناصب عالی دست یافته بودند. و جوینی یا شیعه بوده یا یک صوفی که از شیعه ها ترسیده و خواسته آنها را راضی کند. او گمراه یا یک منافق است که لباس سنی ها را پوشیده
.
 
قطعا این روایت در طول 8 قرن پنهان نبوده است بلکه تعصب کورکورانه علمای اهل سنت است که از بیان روایات تفره می روند .
بسیاری از احادیث صحیح بوده اند که علمای اهل سنت آنها را نیاروده اند و بیان نکرده اند .
قطعا یکسری از این احادیث ، احادیثی هستند که در مورد ظلم عمر بن خطاب و اتباع وی به اهل بیت ( علیهم السلام ) می باشد .
 
بخاری در مورد روایاتش چنین می گوید :
" ما أدخلت فی کتاب الجامع إلّا ما صحّ، و ترکت من الصحاح لحال الطول‏ ... یعنی : در کتاب جامع جز احادیث صحیح حدیثى داخل ننمودم و بعضى از احادیث صحیحه را بعلّت طولانى بودن ترک و از ذکر آنها صرف نظر نمودم‏   " ( مقدمه ابن الصلاح ص 19 )
 
حازمی نیز چنین از بخاری نقل کرده است :
" لم اخرج فی هذا الکتاب الا صحیحا ، و ما ترکت من الصحیح اکثر ... یعنی : در کتاب ( صحیح بخاری ) نیاوردم احادیثی را مگر اینکه همه صحیح اند . و احادیث صحیحی را که در کتابم نیاورده ام بیشتر است ( از احادیث آورده شده )   " ( شروط الائمه الخمسه ص 63 )
 
مسلم نیز چنین می گوید :
" لیس کلّ صحیح وضعته هنا، إنَّما وضعت هنا ما أجمعوا علیه‏ ... یعنی : من هر حدیث صحیحى را در اینجا (یعنى در کتاب صحیح خود) قرار نداده‏ام، و فقط احادیثى را در آن نهادم که (اهل حدیث) اجماع بر آن نموده‏اند "
 
ابن الصلاح در توضیح کلام مسلم چنین می گوید :
" أعلم أنه لم یضع فی کتابه إلا الأحادیث التی وجد عنده فیها شرائط الصحیح المجمع علیه وإن لم یظهر اجتماعها فی بعضها عند بعضهم .... یعنی : بدان که مسلم در کتابش احادیثی را آورده است که شرایط مجمع علیه در صحت آن در نزد وی وجود داشته است . هر چند اجتماع شرایط مذکوره در بعض از این احادیث در نظر بعضی از اهل حدیث ظاهر نشده باشد  " ( مقدمه ابن الصلاح ص 20 )
 
پس چه بسا بسیاری از روایات صحیح نیز در این میان در صحیحین بیان نشده باشند همانند حدیث ثقلین ( که در صحیح بخاری نیامده ) و حدیث غدیر و حدیث طیر و بسیاری از دیگر احادیث که در وصایت و فضائل اهل بیت ( علیهم السلام ) می باشد و همچنین احادیثی که در ذم دشمنان اهل بیت ( علیهم السلام ) آمده است .

حق هم چنین است و بخاری و مسلم بخاطر عداوت و دشمنی که با اهل بیت ( علیهم السلام ) داشته اند ، بسیاری از احایدث را بیان نکرده و یا تحریف شده بیان نمودند .
 
این روایت نیز از جمله روایاتی است که در طول تاریخ وجود داشته است ولی امثال بخاری و مسلم ناصبی ، و به تبع آنها دیگر علمای متعصب سنی ، این روایت را بیان نکرده اند زیرا عملا عقاید اهل سنت را مورد نقد قرار داده و تناقضات اعتقادی آنان را بیش از پیش معلوم می کند .
حال در این میان عالمی مانند جوینی آمده و بر اساس انصاف و یا شهرت طلبی و یا هر چیز دیگر ،این واقعیت را بیان نموده است .
شبهه همکاری شیعیان با مغولها در حمله به ایران نیز بسیار زنگزده و از پایه و بنیان غلط است . ولی نظر به نامربوط بودن به بحث فوق ، بررسی آن را به فرصتی دیگر موکول می کنیم . ان شاء الله .
 
قال المخالف :
این چه معنی دارد که یکی ادعای مسلمانی کند در همان حال معتقد باشد که حضرت محمد ظالم بوده؟!
این چه معنی دارد که یکی مدعی باشد عالم سنی است و در همان حال بگوید: عمر قاتل بوده؟!
این هیچ معنی ندارد جز اینکه عالمان شیعه می خواهند با این مکر پیروان خود را بفریبند
.
 
الزاما بسیاری از واقعیات تاریخی که در کتب اهل سنت آمده است ، نشان از انصاف گوینده نیست بلکه در اکثر موارد برای دور کردن ذهن خواننده از دیگر جنایات بوده و یا بعضا اعتقاد راوی در صحت آن عمل می باشد .
 
مثلا :
روایاتی که در همه آنها از قول عایشه آمده است که بی بی مظلومه ( سلام الله علیها ) برای گرفتن فدک اقدام کردند و ابی بکر نیز بنابر روایتی جعلی ، حق ایشان را ندادند و ما بقی جریانهای تاریخی فدک ؛ این روایات تنها از این باب است که بی بی مظلومه ( سلام الله علیها ) را اهل دنیا و فریفته امور دنیوی نشان دهد و عملا غصب خلافت و حمله عمر بن خطاب و اتباع وی به خانه وحی و دیگر جنایات آن گروه را کم رنگ نشان دهد .
 
برخی نیز مانند ابن قتیبه که در کتاب خود " الامامه و السیاسه " که جریات سقیفه را بیان نموده و حمله به خانه وحی را به صراحت بیان می نماید ، نه تنها عمر بن خطاب را در این امر خاطی نمی داند بلکه وی را محق دانسته و این عمل را صحیح می داند .... همانند شاعر عرب زبان ، حافظ ابراهیم مصری در قصیده معروف عمریه خود چنین می گوید :
 
و کلمه لعلــــــــی قالها عمـــر            اکرم بسامعها اعظـــــــم بملقیها
حرقت بیتک لا ابفی علیک بهـا           ان لم تبایع و بنت المصطفی فیها
ما کان غیر ابــی حفص بقائلها           یوما لفارس عـــــــدنان و حامیهــا
 
یعنی : هیچکس غیر از ابی حفص ( کنیه عمر ) کسی نمی توانست به علی ( ع ) که یکه سوار قبیله عدنان بود و به حمایت کنندگان او بگوید : اگر بیعت نکنید خانه ات را آتش میزنم و کسی را در خانه باقی نمیگذارم با اینکه دختر مصطفی ( فاطمه ( س )) در این خانه باشد.
       (این اشعار در شرح قصاید عمریه طبع مصر ( در 90 صفحه ) نوشته مصطفی الدمیاطی بیک   ص 38 و    احمد امین ، احمد الزین و ابراهین الابیاری در کتابی در شرح قصاید ابراهیم مصری طبع سال 1937 م در ج1 ص 82 این قصیده را تصدیق کرده و شرح داده اند. )
 
و یا حتی کسی مانند ابن ابی الحدید معتزلی ، که برخی وی را بخاطر بیان بسیاری از واقعیات در مورد عمر و ابی بکر وی را شیعه می دانند ، در کتاب " شرح نهج البلاغه " به صراحت بیان می کند که حمله عمر بن خطاب به خانه وحی از جمله گناهان صغیره بوده است که قابل عفو و گذشت است .
 
قال المخالف :
همین جوینی را مسلمانان 7 قرن نمی شناختند و بعد از آنکه در قرن هشتم کتاب خود را نوشت تمام مسلمانان او را مردود می دانند و فقط شیعه ها او را حلوا حلوا می مکنند وزارت ارشاد اسلامی ایران کتاب او را چاپ می کند.
 
جالب است !!!
آیا جناب نویسنده می توانند همین حرفها را در مورد امثال بخاری و مسلم بگویند ؟
آیا ایشان جرات می کنند که بگویند بخاری را 200 سال مسلمانان نمی شناختند و بعد از 200 سال وی آمد و در کتاب حدیثش امثال دروغهای شاخداری مانند خواستگاری امام علی ( علیه السلام ) از دختر ابی جهل و گوش کردن پیامبر به آهنگ غنا و غیره را روایت کرده است ؟؟؟؟
جالب است که همین بخاری را ابوزرعه و ابوحاتم رازی و ذهلی ( که همگی از علمای عظام اهل سنت هستند) رد کرده و وی را از شهر بیرون نمودند !!!
 
ولی برای جوینی ، تعاریف ذهبی و دیگر علمای اهل سنت کفایت می کند در جلالت شان وی !
و اینکه این کتاب در ایران چاپ می شود ، دلیلی بر رد این کتاب نیست ...
لبته شاید در کشورهای سنی نشین مانند عربستان ، چاپ کردن کتابهایی که در فضائل اهل بیت ( علیهم السلام ) است و دیگر کتبی که بر علیه اهل سنت است مانند امثال الغدیر و المراجعات و عبقات الانوار و غیره ممنوع باشد ( از ترس گرایش جوانان و پژوهشگران اهل سنت به شیعه ) ولی در ایران و دیگر ممالک شیعه ، کتب اهل سنت وجود دارد و در دست پژوهشگران و متفکران شیعه می باشد .
 


قال المخالف :
جوینی کتابی دارد به نام «فرائد السبتین فی فضایل المرتضی و البتول والسبطین» که در تهران چاپ می شود. امام ذهبی درباره اش گفته است که هیزم جمع کن در شب است؛ یعنی، خوب و بد را جمع آوری کرده و اباطیل دروغین را به نام حدیث در کتابش آورده است.
ابن حجر عسقلانی، او را صوفی می داند . او دوست محسن عاملی( عالم شیعی) بود و همواره انسان را از دوستش بشناسید
.
 
مطالب اخیر جناب نویسنده که نشان از عدم آشنایی ایشان با بسیاری از علوم دارد ، در چند قسمت می توان جواب داد .
1 – نام کتاب : در ابتدا بیان نمودیم که نام صحیح کتاب " فرائد السمطین فی فضائل المرتضی و البتول و السبطین " و نه این نام دست سازی که جناب نویسنده بیان نمودند .
 
2 – حاطب اللیل : این نام را برای کسی بکار می برند که سخن یا روایتی را بکار ببرد بدون دقت در سند و صحت و سقم آن مطالب .
این سخن را ابتدا ابن حجر عسقلانی از قول ذهبی در کتاب " الدرر الکامنه " ج 1 ص 76 بیان نموده است .
زرکلی نیز این کلام را قول ابن حجر بیان نموده است . ( الاعلام ج 1 ص 63 )
جالب است که این کلام ذهبی در مورد جوینی در هیچ یک از کتب ذهبی که به دست ما رسیده است وجود ندارد بلکه با بررسی سخنان ذهبی در مورد استاد خودش یعنی جوینی ، در انتساب این سخن باید تشکیک نمود .
 
ذهبی در " تذکره الحفاظ " ج 4 ص 1505 - 1506 چنین می گوید :
وسمعت من الامام المحدث الاوحد الاکمل فخر الاسلام صدر الدین ابراهیم بن محمد بن المؤید بن حمویه الخراسانی الجوینى... وکان شدید الاعتناء بالروایة وتحصیل الاجزاء حسن القراءة ملیح الشکل مهیبا دینا صالحا.
 
از امام، روایت کننده، حدیث گوى یگانه کامل، فخر اسلام، صدر الدین ابراهیم بن محمد بن المؤید بن حمویه الخراسانى الجوینى روایت شنیدم ( درس گرفتم )... او بسیار به روایات و به دست آوردن کتب حدیثى اهمیت مى‌داد، خوش صدا و خوش سیما بود و شخص با هیبت و دین دار و صالحى بود. "
 
ذهبی در " معجم شیوخ " ص 125 چنین می گوید :
" 156 ـ ابراهیم بن محمد بن المؤید بن عبد الله بن علی بن محمد بن حمویه الشیخ القدوة، صدر الدین، ابو المجامع، الجوینی الخراسانی الصوفی المحدث.مولده سنة أربع وأربعین وستمائة.وسمع فی سنة اربع و ستین من عثمان بن موفق و غیره. و کان صاحب حدیث واعتنی بالروایة. قدم علینا بعد ما أسلم على یده غازان ملک التتار بواسطة نائبه نوروز. فسمع معنا من إبی حفص بن القواس وطائفة ثم حج بآخره فی سنة عشرین وسبعمائة و حدث فذکر لی الحافظ الصلاح الدین أنه سمع منه فذکر له أنه قد یصل له إلی الآن روایة مائتی جزءٍ وأربعین جزءاً کلها اربعینات.
وکان صدر الدین تام الشکل ملیحاً مهیباً خیراً. ملیح الکتابة حسن الفهم معظماً بین الصوفیة الی الغایة لمکان والده الشیخ سعد الدین بن حمویه. وبلغنا موته بخراسان فی سنة اثنتین و عشرین و سبعمائة. فتوفی فی خامس المحرم.
 
ابراهیم بن مؤید محمد بن حمویه جوینى خراسانی، صوفى و راوى حدیث بود. تولدش در سال 644هـ است و در سال 664هـ نزد عثمان بن موفق و دیگران حدیث شنید و شاگردى کرد، سپس خودش ناقل و راوى حدیث شده و به آن اهمیت مى‌داد، پس از آن که غازان پادشاه تاتار به وسیله وى و به واسطه نوروز جانشینش مسلمان شد، نزد ما آمد و از درس ابوحفص بن قواس و گروهى دیگر استفاده کردیم، سپس درسال 720 هـ به حج رفت و آغاز به نقل حدیث نمود که در حدود 240 جزء در موضوعات چهل‌گانه از وى باقى مانده است.صدر الدین، هیکلى زیبا و صورتى نمکین و با هیبت، خطى زیبا و درکى خوب داشت و در بین صوفیان از جایگاه خوبى برخوردار بود که البته این همه را از برکت موقعیت و جایگاه پدرش سعد الدین بن حمویه به دست آ‌ورده بود.
و سرانجام وى در روز پنجم محرم سال 722 هـ در خراسان از دنیا رفت. "
 
 
ذهبی در " معجم المختص " ج 1 ص 65 – 66 نیز چنین می گوید :
إبراهیم بن محمد بن المؤید بن عبد الله بن علی بن محمد بن حمویه الإمام الکبیر المحدث شیخ المشائخ صدر الدین أبو المجامع الخراسانی الجوینی الصوفی. ولد سنة أربع وأربعین وستمائة ( 644 ه 1246 م ). وسمع بخراسان وبغداد والشام والحجاز وکان ذا اعتناء بهذا الشأن وعلى یده أسلم الملک غازان. توفی بخراسان فی سنة اثنتین وعشرین وسبعمائة ( 722 ه 1322 م ).
قرأنا على أبی المجامع إبراهیم بن حمویه سنة خمس وتسعین وستمائة ( 695 ه 1296 م )... عن أبی هریرة أن رسول الله (ص) قال العمرة إلى العمرة کفارة لما بینهما والحج المبرور لیس له جزاء إلا الجنة.متفق علیه وأخرجه ابن ماجه عن أبی مصعب الزهری فوافقناه بعلو.
 
ابراهیم بن محمد المؤید... پیشواى بزرگ، راوى حدیث و استاد استادان، صدر الدین ابوالمجامع خراسانى الأصل و اهل جوین و صوفى است. در سال 644 هـ به دنیا آمد و در خراسان، بغداد، شام و حجاز روایت شنید و به آن اهمیت زیادى مى‌داد، غازان پادشاه تاتار به دست او مسلمان شد و در سال 722 هـ از دنیا رفت. او در سال 695 هـ این روایت را براى من خواند که ابوهریره از رسول خدا (ص) نقل کرده که آن حضرت فرمود: خطاها و لغزش‌هاى بین دو عمره بخشیده مى‌شود و حج قبول شده پاداشى جز بهشت ندارد.این روایت مورد اتفاق علما است و ابن ماجه نیز آن را از ابومعصب زهرى نقل کرده و من به خاطر این که سندش صحیح اعلائى است آن را قبول دارم. "
 
حال آیا می توان باور داشت که ذهبی در مورد استادش که وی را با الفاظی مانند : الامام المحدث، الإمام الکبیر، الإمام الزاهد، الاوحد، الاکمل، فخر الاسلام، شدید الاعتناء بالروایة وتحصیل الاجزاء، الشیخ القدوة، صاحب حدیث واعتنی بالروایة، المحدث، شیخ المشایخ و غیره ستوده است ، در عین حال وی را " حاطب لیل " بنامد ؟
آیا چنین تناقض آشکاری در گفتار ذهبی وجود خواهد داشت ؟!
العبد الاحقر – مقداد العلوی
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد