خویشاوندی نزدیک

امیرالمومنین علیه السلام  در تبیین نزدیک بودنش به پیامبر خدا صلی الله علیه وآله می فرمایند:

جایگاه مرا نسبت به پیامبر خدا از نظر خویشاوندی نزدیک و منزلت ویژه، می ‏دانید. در زمانی که من خُردسال بودم، مرا در آغوشش می ‏نشاند، به سینه ‏اش می ‏فشرد، در رخت‏خوابش می‏خواباند، بوی بدنش را به مشامم می رساند. نه در سخن گفتن، دروغی از من شنید و نه در کردار [ من]، لغزشی یافت.


 [محمّد صلی الله علیه وآله] از دورانی که از شیر گرفته شد، خداوند متعال، بزرگ‏ترین فرشته از فرشتگانش را همراهش کرد تا شب و روز به راه بزرگواری‏ ها و خوبی‏ های نیکوی جهان، رهنمونش گرداند و من همچون بچّه شتری که پای در جا پای مادرش می ‏نهد، دنبالش می‏ رفتم. در هر روز، نشانی از اخلاقش را فرا رویم بر می ‏افراشت و به من دستور می‏ داد تا از آن پیروی کنم. هر سال در حرا سُکنی می‏گزید و من وی را می ‏دیدم و جز من، کسی او را نمی‏ دید. در آن روزها، اسلام، جز به خانه پیامبر خدا که وی و خدیجه در آن بودند و من سومین آنها بودم، وارد نشده بود.

              «من نور وحی و رسالت را می‏دیدم و عطر نبوّت را می‏بوییدم.»

هنگامی که وحی بر آن حضرت نازل شد، ناله شیطان را شنیدم و گفتم: ای پیامبر خدا! این ناله چیست؟ فرمود:

«این، شیطان است که از پرستیده شدن، نا امید گشته است. تو، آنچه را که من می‏ شنوم، می‏ شنوی و آنچه را که می‏ بینم، می‏ بینی؛ جز آن که پیامبر نیستی؛ امّا تو وزیر [ من] و بر مسیر خیری» [1]

 

همچنین در کلامی دیگر می فرمایند:

« پیامبر خدا در کودکی‏ ام مرا از پدرم خواست و من، هم‏خوراک و همنوش و همدم و هم ‏سخنش بودم.» [2]

 

 

---------------------

[1] نهج البلاغة، بحار الأنوار:147:264:63.

[2] الخصال:1:572.

 

نوشته شده توسط گروه فضائل
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد