تشیّع و مسئله سبّ و لعن صحابه

بسم اللّه الرحمن الرحیم

 

مقدمه

 یکى از اتّهاماتى که همواره از طرف اهل سنّت به شیعه نسبت داده شده ، داستان سبّ ولعن بعضى از اصحاب و یاران پیامبر اکرم ( ص ) است ، که این امر در طول تاریخ باعث رنجهاى فراوان و گرفتاریهاى بىشمارى براى شیعه گردیده است ، و ما براى توضیح و پاسخ از این تهمت ناروا ناگزیریم مطالبى هر چند مختصر جهت روشن شدن افکار و اندیشههاتقدیم نماییم ، امیدواریم اهل انصاف قضاوتى خداپسندانه از مجموع مطالب مطرح شده داشته باشند .

 

1 - سبّ خلفا ابزارى براى فتوا به قتل شیعه

 

 الف : به شهادت تاریخ وسیرهنویسان ، سلاطین وخلفاء مستبدّ همیشه از این موضوع براى قتل عام ونابودى شیعه استفاده کردهاند همانگونه که صاحب کتاب «المنتظم » به این نکته اشاره کرده و مىگوید : حکّام وسردمداران قدرت هر وقت که مىخواستند فردى شیعى مذهب را تعقیب و دستگیر وسپس او را مجازات کنند به جرم فحش وناسزا به أبو بکر وعمر بود ، نه اینکه چون پیرو على ( ع ) است ، ویا از آن حضرت دفاع کرده است المنتظم : 2 / ( ص )36 ، وضوء النبى ( ص ) . .

 

 ب : ابن اثیر در حوادث سال 407 ه' مىنویسد : در این سال در تمام شهرهاى آفریقا شیعیان را به جرم سبّ ولعن شیخین ( أبو بکر و عمر ) از بین بردند الکامل : 9 / 110 . .

 

 ج : سرخسى از فقهاء بزرگ اهل سنّت این چنین فتوا داده است : هر کس در باره خلفا سخنى بگوید که در آن طعن و اعتراض باشد ، ملحد و بىدین است و از مسلمانى خارج شده است ، و دواى درد چنین شخصى اگر توبه نکند ، شمشیر است اصول السرخسى : 2 / 134 . .

 

 د : فاریابى از دانشمندان اهل سنت مىگوید : کسى که أبو بکر را سبّ و شتم کند کافر است ومن بر جنازه او نماز نمىخوانم . سؤال کردند : چنین شخصى گوینده «لا إله إلّا اللّه » است ، پس با جنازه او چه کنیم؟

 

 

 

 گفت : دست به بدنش نزنید ، بلکه به وسیله چوب او را بردارید و در میان خاک پنهان کنید المغنى : 2 / 419 ، الشرح الکبیر : 10 / 64 - الصارم المسلول از ابن تیمیّة : 575 . .

 

 

 

 أخرج الخطیب عن أبى هریرة قال : سمعت رسول اللّه ( ص ) یقول : إنّ للّه تعالى فى السماء سبعین ألف ملک یلعنون من شتم أبا بکر وعمر تاریخ بغداد : 5 / 280 . .

 

 

 

 أبو هریره مىگوید : از پیامبر ( ص ) شنیدم که فرمود : هر کس أبو بکر و عمر را سبّ و لعن کند ، هفتاد هزار فرشته در آسمان او را لعنت مىکنند.

 

 

 

 

 

 

 

 زمینه صدور فتواهایى خشن بر ضدّ شیعه ، احادیثى است که با استفاده از نام پیامبر اکرم ( ص ) ساخته شده است ، و جالب است که شما بار دیگر سخن سرخسى را مرور کنید که گفت : کسى که أبو بکر و عمر را لعنت کند اگر توبه نکند دواى او شمشیر است ، و سپس به این فتواى خشنتر بنگرید که مىگوید : «وأنّه إذا تاب لا تقبل توبته بل یجب قتله » رسائل ابن عابدین : 1 / 364 . .

 

 

 

 اگر توبه هم کرد پذیرفته نمىشود ، بلکه باید کشته شود .

 

 

 

 نتیجه این سخنان اعمّ از احادیث دروغینى که در فضائل ساختگى اشخاص در لابلاى کتابهاى حدیثى و تفسیرى و تاریخى نوشته شده و یا فتواهایى که به قلم مدّعیان فقاهت صادر شده ، جز قتل و خون ریزى انسانهاى بىگناه نبوده است .

 

 

 

 به یک نمونه از جنایات تاریخى که محصول این اندیشههاى دروغین است اشاره مىکنیم و قضاوت را به شما خواننده محترم واگذار مىکنیم .

 

 

 

 سلطان مراد چهارمین پادشاه عثمانى در صدد جنگ افروزى علیه ایران بود ، و لذا به بعضى از دانشمندان اهل سنّت متوسّل شد تا جهت شعله ور کردن فتنه جنگ داخلى بین مسلمانان فتوایى از آنان بگیرد ، ولى هیچ یک از علماء و دانشمندان جرأت این کار را نداشت و به خود اجازه نداد تا مسبّب قتل و خون ریزى شود ، امّا یک جوان دین فروش به نام «نوح افندى » که بویى از فقه و انسانیّت به مشامش نرسیده بود ، در کمال وقاحت و بىشرمى فتوایى صادر کرد که در آن ابتدا کفر شیعه را ثابت و سپس قتل او را واجب مىکرد ، متن فتواى او چنین است : «من قتل رافضیّاً واحداً وجبت له الجنّة » .

 

 

 

 هر کس یک نفر از شیعیان را بکشد بهشت بر او واجب مىشود .

 

 

 

 با صدور این فتوا دهها هزار نفر به قتل رسیدند ، و تنها در حادثه خونین «حلب » چهل هزار نفر از شیعیان این شهر کشته شدند رجوع کنید به مجلّه تراثنا ج 6 ، ص 32 ، ( موقف الشیعة من هجمات الحضومى ) . .

 

 

 

 

 

 

 

2 - دو حکم متفاوت در سبّ و لعن

 

 

 

 در ادامه این بحث به نقل دو حدیث ساختگى از منابع اهل سنّت در فضیلت تراشى نسبت به خلیفه اوّل و دوم ( أبو بکر و عمر ) مىپردازیم و قضاوت را به اهل انصاف مىسپاریم .

 

 

 

 حدیث اوّل به نقل از أنس بن مالک از رسول خدا ( ص ) است که فرمود :

 

 

 

 «من سبّ أبا بکر قتل ولا یستتاب » کسى که به أبو بکر فحش و ناسزا به دهد بدون اینکه وادار به توبه شود باید کشته شود . «ومن سبّ عمر قتل ولا یستتاب » فحش دهنده به عمر نیز بدون مجال توبه ، باید کشته شود ، «ومن سبّ عثمان أو علیّاً جلد الحدّ » ولى اگر کسى به عثمان و یا على ناسزا بگوید ، فقط حدّ که تازیانه است بر او جارى مىشود .

 

 

 

 این اختلاف فاحش از کجاست ، و چرا؟ حتماً باید خوشحال و راضى هم باشیم که لااقل حضرات اسم على را در کنار عثمان آورده و او را در این حکم شریک عثمان قرار دادهاند .

 

 

 

 به فلسفه و علّت اختلاف ، و تفاوت دو حکم دقّت کنید .

 

 

 

 قیل : یا رسول اللّه! ولم ذاک ؟ قال : لأنّ اللّه خلقنى وخلق أبا بکر وعمر من تربة واحدة ، وفیها ندفن تاریخ مدینة دمشق : 14 / 122 . .

 

 

 

 کسى سؤال کرد ، اى رسول خدا! چرا گوینده ناسزا به أبو بکر وعمر باید کشته شود ، امّا به عثمان و على نه؟ پیامبر فرمود : خداوند ، من و أبو بکر و عمر را از خاک خاصّى آفریده است ، و آن دو از این امتیاز بهرهمند هستند و در همان خاک هم با من دفن خواهند شد .

 

 

 

 براى ساختگى بودن این حدیث ، نیازى به بحث نیست ، بلکه جمله پایانى حدیث گواهى صادق بر بىهنرى سازندگان است .

 

 

 

 علاوه بر این که رجال شناسان اهل سنت به ساختگى بودن این حدیث تصریح نمودهاند .

 

 

 

 ذهبى از استوانههاى علمى اهل سنت مىگوید : این حدیث ساختگى است و ابن عَدى گفته : این مصیبت از ناحیه یعقوب بن جهم است که دست به جعل این حدیث زده است قال الذهبى : هذا الحدیث موضوع فقال ابن عدى : البلاء فیه من یعقوب بن الجهم الحمصى . میزان الاعتدال : 4 / 450 رقم 9809 ، ترجمة یعقوب بن الجهم ، الکامل فى ضعفاء الرجال : 7 / 150 ، وهکذا عن ابن الجوزى فى الموضوعات : 1 / 328 ، وعن ابن حجر فى لسان المیزان : 6 / 306 رقم 1096 . .

 

 

 

 حدیث دوم : خطیب بغدادى از أنس بن مالک و او از پیامبر اکرم ( ص ) نقل مىکند که فرمود : پل صراط که در قیامت همه از آن عبور خواهند کرد ، گردنه و گذرگاه سختى دارد که هیچ کس به دون اجاز و اذن على از آن نخواهد گذشت تا آنجا که از قول على بن ابى طالب مىنویسد : «سمعته من رسول اللّه ( ص ) ، قال لى : یا علیّ لا تکتب جوازاً لمن سبّ أبا بکر وعمر ، فإنّهما سیّدا کهول أهل الجنّة بعد النبیّین » .

 

 

 

 از پیامبر ( ص ) شنیدم که به من فرمود : اى على براى کسانى که أبو بکر و عمر را سبّ کردهاند اجازه عبور از این گردنه هولناک را ننویس چرا که این دو نفر بعد از پیامبر الهى آقا و سرور پیران بهشت مىباشند تاریخ بغداد : 10 / 357 . .

 

 

 

 خطیب بغدادى بعد از نقل حدیث ، مىگوید : «هذا الحدیث موضوع من عمل القصّاص ، وضعه عمر بن واصل او وضع علیه واللّه أعلم » .

 

 

 

 این حدیث ساختگى است ، وسازنده آن عمر بن واصل و یا کسى است که از زبان او ساخته است تاریخ بغداد : 10 / 358 . .

 

 

 

 

 

 

 

3 - دو نظریّه متناقض در باره قاتلین على ( ع ) و عثمان

 

 

 

 از حوادث مهمّ تاریخ اسلام خصوصاً آنچه که مربوط به دوران خلافت خلفاى ثلاثة و مولا امیر المؤمنین ( ع ) مىباشد داستان قتل عثمان و شهادت مولاى متقیان حضرت على ( ع ) است که روش نقد و بررسى مورخان و نویسندگان اهل سنّت با عامل یا عاملان این حوادث خواندنى و شنیدنى است .

 

 

 

 ابتدا سخنان بزرگان اهل سنّت را در باره قاتلین عثمان بخوانید و سپس آنچه که در باره ابن ملجم مرادى لعنه اللّه قاتل علیّ بن أبی طالب ( ع ) سرودهاند ملاحظه نمایید :

 

 

 

 ابن حزم آندلسى مىگوید : قاتلان عثمان ، انسانهایى فاسق ، ملعون و محارب با خدا و رسول بودند و آگانه دامن خود را به خون کسى آغشته کردند که ریختن آن حرام بود فسّاق ، ملعونون ، محاربون ، سافکون دماً حراماً عمداً . الفِصَل : 4 / 161 . .

 

 

 

 ابن تیمیه مىگوید : قوم خوارج ، مفسدون فى الأرض ، لم یقتله إلّا طائفة قلیلة باغیة ، ظالمة ، وأمّا الساعون فى قتله فکلّهم مخطئون ؛ بل ظالمون باغون معتدون منهاج السنّة : 6 / 245 ، 296 ، 297 . .

 

 

 

 کسانى که عثمان را کشتند ، گروهى از دین خارج شده و مفسد فىالأرض بودند ، آنان گروهى اندکى که طغیانگر و ظالم بودند ، و کسانى که آنان را در قتل عثمان نیز کمک کردند همه آنان خطاکار بلکه ستمگر و متجاوز بودند .

 

 

 

 ابن کثیر مىگوید : شکّى نیست که قاتلان عثمان مفسد فى الأرض بوده و از انسانهاى نادان و خیانت پیشه و ستمگرانى که بر امام خویش قیام کرده بودند ، مىباشند هؤلاء الذین خرجوا على أمیر المؤمنین عثمان رضى اللّه عنه من جملة المفسدین فى الأرض . . . البغاة الخارجین على الإمام . . . الجهلة ، المتعنتون ، خونة ، ظلمة ، مفترون . البدایة والنهایة : 7 / 208 ، حوادث سنة 35 ه' . .

 

 

 

 بنابراین و با توجه به نقل سخنان سه نفر از مشهورترین تحلیلگران حوادث و مسائل تاریخى ، نتیجه این مىشود که شورشیان علیه عثمان و قاتلین او انسانهایى از دین خارج شده و ظالم و ستمگر و خون ریز معرّفى مىشوند ، و امّا متقابلاً بخوانید و ببینید کلمات و سخنانى از همین افراد در باره قاتل مجسّمه ایمان و خداپرستى ، مظهر عدل و انصاف ، استوره انساندوستى حضرت مولى الموحّدین علیّ بن أبی طالب ( ع ) .

 

 

 

 ابن حزم آندلسى در باره عبد الرحمان بن ملجم مرادى قاتل علیّ بن أبى طالب ( ع ) مىگوید : «لا خلاف بین أحد من الأمّة فى أنّ عبد الرحمان بن ملجم ، لم یقتل علیّاً2 إلّا متأوّلاً مجتهداً مقدّراً أنّه على صواب ، وفى ذلک یقول : . . . . » .

 

 

 

 اختلافى بین امت اسلام نیست که عبد الرحمان بن ملجم ، على را از روى اجتهاد و تفسیر کشت و معتقد بود که عملش صحیح و مورد رضایت خداوند است ، و سپس شعر عمران حطّان را آورده که خطاب به ابن ملجم مىگوید :

 

 

 

 یا ضربة من تقیّ ما أراد بها * إلا لیبلغ من ذی العرش رضواناً

 

 

 

 إنّى لأذکره حیناً فأحسبه * أوفى البریّة عند اللّه میزاناً

 

 

 

 المحلى لابن حزم : 10 / 484 ، مختصر المزنى : 256 ، المجموع للنورى : 19 / 197 ، الجوهر النقى : 8 / 58 ، مغنى المحتاج : 4 / 124 .

 

 

 

 آفرین بر ضربتى که از دست مرد پرهیزکارى فرود آمد ومقصد آن ، رسیدن به خشنودى خداوند صاحب عرش بود .

 

 

 

 من هر گاه از او یاد مى کنم پندارم که میزان عمل او در نزد خدا از همه آفریدگان سنگین تر است .

 

 

 

 ابن تیمیه مىگوید : «والذى قتل علیّاً کان یصلّى ویصوم ، ویقرأ القرآن ، وقتله معتقداً أنّ اللّه ورسوله یحبّ قتل علىّ ، وفعل ذلک محبّة للّه ورسوله فى زعمه ، وإن کان فى ذلک ضالاً مبتدعاً » منهاج السنّة : 1 / 153 . .

 

 

 

 قاتل على اهل نماز و روزه بود و قرآن مىخواند ، على را کشت در حالى که مىدانست خدا و رسول ، کشتن على را دوست دارند ، و این کار را نکرد مگر به جهت حبّ و دوستى خدا و رسول ، اگر چه آدمى گمراه و بدعتگذار بود .

 

 

 

 و در جاى دیگرى از کتابش مىگوید : «قتله واحد منهم وهو عبد الرحمان بن ملجم المرادى مع کونه من أعبد الناس وأهل العلم » منهاج السنّة : 5 / 47 . .

 

 

 

 على را یکى از خوارج به نام عبد الرحمن که از عابدترین انسانها بود به قتل رساند و او مردى دانشمند بود .

 

 

 

 این است نمونهاى از تعریفها و تمجیدها نسبت به قاتل اوّلین وصىّ و جانشین پیامبر اکرم ( ص ) علیّ بن أبی طالب ( ع ) ، و ما در این مختصر در صدد بحث و مناقشه طولانى نیستیم ، فقط نظر شما خواننده محترم را به یک حدیث آن هم به نقل از کتب حدیثى اهل سنّت که آن را حدیث صحیح نیز مىدانند جلب مىکنیم :

 

 

 

 احمد حنبل در مسندش از عبد اللّه بن نُمَیر از عمّار یاسر نقل مىکند که در غزوه ذات العشیره در کنار على بودم ، پیامبر اکرم ( ص ) به ما فرمود : «ألا أحدّثکما بأشقى الناس رجلین؟ قلنا : بلى یا رسول اللّه! قال : أحیمر ثمود الذى عقر الناقة ، والذى یضربک یا علیّ! على هذه ، یعنی قرنه ، . . . » مسند أحمد : 4 / 263 ، طبع دار الصادر - بیروت . .

 

 

 

 آیا دوست دارید که دو تن از شقىترین انسانها را به شما معرفىنمایم؟ عرض کردیم : آرى ، فرمود : اوّلى ، کسى است که ناقه صالح پیامبر را پى نمود ، و - خطاب به على بن ابى طالب فرمود : - دومى ، کسى است که با شمشیر ، فرقت را مىشکافد ، و این محاسن را با خون سرت رنگین مىسازد .

 

 

 

 

 

 

 

4 - لعن و سبّ أمیر المؤمنین علیه السلام

 

 

 

 یکى از ظلمهاى بزرگى که در حق مولا أمیر مؤمنان حضرت على ( ع ) روا داشتهاند ، دشنامها وبدگوئیهاى فراوان در باره آن حضرت است . و بنیانگذار این روش زشت و ضدّ دینى و اخلاقى کسى نیست جز معاویة بن أبى سفیان که مفتخر به خال المؤمنین است که عدهاى جاهل و یا معاند ، از اعمال و کردار او با عظمت یاد مىکنند .

 

 

 

 او کسى است که در پایان نمازهایش چه جمعه و غیر جمعه و بر بالاى منبر هنگام سخنرانى از على ( ع ) به زشتى یاد مىکند و حتّى فرمانى هم براى دیگر سخنرانان در دور افتادهترین شهرها صادر مىکند تا به شایستهترین بنده خدا فحش و ناسزا بگویند .

 

 

 

 حَمَوى از دانشمندان اهل سنّت مىگوید : علیّ بن أبی طالب در منابر شرق و غرب کشور اسلامى سبّ و لعن مىشد حتّى در دو شهر مقدّس ، یکى محلّ ولادت او ، و دیگرى محلّ هجرت و همراهى او با پیامبر یعنى شهر مدینه ، در منبرها بر او نفرین و به بدى یاد مىکردند معجم البلدان : 3 / 191 ، و5 / 38 . .

 

 

 

 زمخشرى و سیوطى دو تن از بزرگان و دانشمندان سنّى مذهب مىگویند : در دوران بنو امیّه بر بالاى بیش از هزار منبر على را لعنت مىکردند ، و پایه گذار این سنّت ، شخص معاویه بود ربیع الأبرار زمخشرى : 2 / 186 ، النصاع الکافیة لمحمد بن عقیل : 79 ، عن السیوطى ، النص والاجتهاد : 496 . .

 

 

 

 

 

 

 

چرا این همه نا سزا؟!

 

 

 

 و اکنون این سؤال که ریشه در اعماق دردهاى روحى و روانى هر مسلمان با غیرت دارد مطرح مىشود که :

 

 

 

 مگر علیّ بن أبی طالب ( ع ) از أصحاب و یاران رسول خد ( ص ) نبود؟

 

 

 

 مگر آن حضرت از خلفا و جانشینان پیامبر خدا شمرده نمىشد؟

 

 

 

 مگر داماد پیامبر گرامى ( ص ) و همسر پاره تن آن حضرت نبود؟

 

 

 

 مگر او - نستجیر باللّه - مسلمان نبود؟ مگر نه این است که رسول گرامى فرمود : هر گونه ناسزا گفتن به مسلمان موجب فسق است : «سباب المسلم فسوق » صحیح بخارى : 171 ح 48 ، کتاب الایمان - باب خوف المؤمن من أن یحبط عمله . صحیح مسلم : 1 / 58 ، باب قول النبى ( ص ) : «سباب المسلم فسوق » . .

 

 

 

 پس چرا سبّ و لعن على ( ع ) جنبه شرعى و قانونى به خود مىگیرد؟

 

 

 

 معاویه چگونه حکومتى تشکیل داده که پایههاى آن باید با سبّ على ( ع ) استوار مىگردد که بنا به نقل ابن عساکر ، مروان به امام زین العابدین ( ع ) گفت : هنگام محاصره عثمان ، کسى همانند على ( ع ) از وى دفاع ننمود . حضرت فرمود : پس چرا این همه او را در بالاى منابر ناسزا مىگویید؟

 

 

 

 مروان پاسخ داد : اساس حکومت ما ، استوار نمىگردد مگر با این ناسزاها .

 

 

 

 «ما کان فى القوم أحد أدفع عن صاحبنا من صاحبکم یعنى علیا عن عثمان قال قلت فما لکم تسبونه على المنبر قال لا یستقیم الأمر إلا بذلک تاریخ مدینة دمشق لابن عساکر : 42 / 438 ، الصواعق المحرقة ص 33 ، النصائح الکافیة ص 114 عن الدار قطنى ، شرح نهج البلاغة : 13 / 220 . .

 

 

 

 چه اتفاقى در تاریخ اسلام مىافتد که وقتى عمر بن عبد العزیز تصمیم مىگیرد از لعن على ( ع ) جلوگیرى کند ، مردم از گوشه و کنار مسجد فریاد بر مىآورند «ترکت السنّة ، ترکت السنّة » هان ، سنت پیامبرا را ترک کردى!! قال ابن عقیل : إنّ عمر بن عبد العزیز لما ترک تلک البدعة المنکرة ، وهى التطاول على مقام أمیر المؤمنین على علیه السلام فى خطبة الجمعة أرتج المسجد بصیاح من فیه بعمر بن عبد العزیز ترکت السنة ترکت السنة . العتب الجمیل ص 74 - 75 ، النصایح الکافیة : 116 تهنئة الصدیق المحبوب لحسن بن على السقاف : 59 ، ط . دار الإمام النووى - عمان - الأردن ، شرح نهج البلاغه لابن أبى الحدید : 13 / 222 .

 

 

 

 

 

 

 

شکنجه خود دارى کنندگان از ناسزا به حضرت

 

 

 

 از آنجایى که دانستن حق مردم است ، چه بهتر خوانندگان گرامى بدانند که وقتى عطیه فرزند سعد وى از راویان صحیح بخارى و صحیح ترمذى و سنن ابوداود مىباشد . از ناسزا گفتن به على ( ع ) خود دارى کرد ، حجاج بن یوسف دستور داد وى را 400 ضربه شلاق زده و سر و ریش او را تراشیدند فکتب الحجاج إلى محمد بن القاسم الثقفى أن أدع عطیّة فإن لعن على بن أبى طالب وإلّا فاضربه أربعمائة سوط واحلق رأسه ولحیته ، فدعاه فأقرأه کتاب الحجاج فأبى عطیّة أن یفعل فضربه أربعمائة سوط وحلق رأسه ولحیته - إلى أن قال : - توفى سنة إحدى عشرة وماأة وکان ثقة إن شاء اللّه . الطبقات : 6 / 304 ، ترجمة عطیّة بن سعد بن جنادة العوفى ، باب الطبقة الثانیة ممن روى عن عبد اللّه بن عمر . تهذیب التهذیب 7 / 226 ( 7 / 201 ) ط . .

 

 

 

 همچنین ابو یحیى اعرج که از روات صحاح سته مىباشد بخاطر امتناع از سبّ على ( ع ) به دستور حجاج ، پاشنه پاى او را قطع کردند و پس از آن به معرقب ( پاشنه بریده ) شهرت یافت قال ابن حجر : إنّما قیل له المعرقب لأنّ الحجاج أوبشر بن مروان عرض علیه سبّ على ( ( ع ) ) فأبى ، فقطع عرقوبه ، قال ابن المدینى : قلت لسفیان : فى أى شئ عرقب ؟ قال : فى التشیّع . تهذیب التهذیب : 10 / 134 ترجمة أبو یحیى الأعرج المعرقب . .

 

 

 

 

 

 

 

انتقام از على چرا؟

 

 

 

 کسى نیست سؤال کند که مگر على ( ع ) چه گناهى مرتکب شده بود که مستحق این چنین روشهاى خشن غیر انسانى و ضدّ اسلامى در حق او روا مىدارید؟

 

 

 

 مگر در رکاب پیامبر اکرم ( ص ) جنگیدن گناه است؟

 

 

 

 مگر براى اعتلاى کلمه اسلام تلاش کردن جرم است؟

 

 

 

 مگر در جهت نابودى دشمنان اسلام وقرآن مبارزه کردن معصیت است؟

 

 

 

 آیا نه این است که اینان کینهاى را که از شخص رسول اکر ( ص ) داشتند بر على ( ع ) وارد ساختند که که على ( ع ) مىفرماید :

 

 

 

 کلّ حقد حقدته قریش على رسول اللّه ( ص ) أظهرته فیّ ، وستظهره فی ولدى من بعدى ، مالى ولقریش ؟! إنّما وترتهم بأمر اللّه ورسوله ، أ فهذا جزاء من أطاع اللّه ورسوله إن کانوا مسلمین » شرح نهج البلاغة : 20 / 328 . .

 

 

 

 تمام کینه هایى که قریش از پیامبر گرامى ( ص ) داشتند بر من روا داشتند و پس از من نیز ، در حق فرزندان من روا خواهند داشت ، آخر مرا با قریش چه کار؟!

 

 

 

 اگر من با آنان جنگیدم ، به دستور خدا و رسول او بود ، آیا همین است پاداش کسى که از خدا و رسولش اطاعت کند؟!!

 

 

 

 فاطمه زهرا ( س ) در خطبه آتشین خود فرمود : «وما الذى نقموا من أبى حسن ! نقموا واللّه نکیر سیفه!! » بلاغات النساء لابن طیفور : 20 ، السقیفة وفدک للجوهرى : 120 ، شرح نهج البلاغة لابن أبى الحدید : 16 / 233 ، معانى الأخبار للصدوق : 355 ، الأمالى للشیخ الطوسى : 375 ، .

 

 

 

 این چه انتقامى است از على مىگیرند؟! به خدا سوگند این انتقام شمشیر او است که بر ضد مشرکان و کفار به کار بست!!!

 

 

 

 گیریم على در حق دودمان بنوامیه کوتاهى کرده بود و آنان را که 20 سال کمر همت به نابودى اسلام و قتل پیامبر بسته بودند ، به سزاى اعمال خود نرسانده بود و همگى آنان را که قرآن شجرة ملعونه نامیده به درک نفرستاده بود ، پس همنامان على چه جرمى مرتکب شده بودند که مستحق وحشیانهترین برخورد این دودمان شده بودند .

 

 

 

 

 

 

 

کشتن مولود همنام على چرا؟

 

 

 

 آرى! یکى از بالاترین ننگى که بر پیشانى بنوامیه تا ابد نقش بسته همین است که رجال شناسان در شرح حال «على بن رَباح » مىنویسند:

 

 

 

 «کانت بنو أمیّة إذا سمعوا بمولود إسمه على ، قتلوه فبلغ ذلک رباحاً فغیّر إسم بنیه » سیر أعلام النبلاء : 5 / 102 ، 7 / 413 ، تهذیب الکمال : 20 / 429 ، تهذیب التهذیب : 7 / 281 ، ترجمة على بن رباح . . بنو امیة وقتى مىشنیدند خانوادهاى اسم نوزاد خود را به نام على نهاده وى را بدون هیچ جرم و گناهى به قتل مىرساندند!!! وقتى این خبر به گوش «رَباح » رسید نام فرزندش را تغییر داد .

 

 

 

 

 

 

 

نسل کشى شیعه به چه جرمى؟

 

 

 

 آرى یکى دیگر از لکههاى ننگ تاریخ بنو امیه این است که بنا به نقل ابن ابى الحدید سنى معتزلى ، به دستور معاویه ، دوستان و شیعیان على را از زیر هر سنگ و کلوخى بیرون کشیدند و دست و پاهاى آنان را بریده و با آهن گداخته به چشمان آنان سرمه کشیدند و بر بالاى شاخهها خرما به دار آویختند :

 

 

 

 «فقتلهم تحت کلّ حجر ومدر ، وأخافهم ، وقطع الأیدى والأرجل ، وسمل العیون ، وصلبهم على جذوع النخل وطرفهم وشرّدهم عن العراق ، فلم یبق بها معروف منهم » شرح نهج البلاغة لابن أبى الحدید : 11 / 44 ، النصایح الکافیة : 72 . .

 

 

 

 و بنا به نقل همو از امام باقر ( ع ) که فرمود : «فقتلت شیعتنا بکلّ بلدة ، وقطعت الأیدى والأرجل على الظنّة ، وکان من یذکر بحبّنا والانقطاع إلینا ، سجن ، أو نهب ماله ، أو هدمت داره » .

 

 

 

 شیعیان ما را در هر دهى و دهکدهاى یافتند به قتل رساندند و دست و پاى آنان را مثله کردند و هر کس که به ما اظهار محبت مىکرد ، زندانى کردند ، اموال او را مصادره نمودند و خانه او را ویران ساختند .

 

 

 

 و کار را به جایى رساندند که اگر به یک نفر زندیق و ملحد و یا کافر مىگفتند بهتر از این بود که او را شیعه بنامند .

 

 

 

 «حتى إنّ الرجل لیقال له : زندیق ، أو کافر ، أحبّ إلیه من أن یقال شیعة على » شرح نهج البلاغة : 11 / 43 . .

 

 

 

 

 

 

 

على مظلوم تاریخ

 

 

 

 اگر در این قسمت سخن به درازا کشید ، از خوانندگان گرامى پوزش مىطلبم چون رشته کلام بدینجا که رسید نتوانستم عنان قلم را کنترل کنم و بدون اختیار قطرهاى از مظلومیت بى پایان همه مظلوم تاریخ را بیان کردم و ذرهاى از شعله هاى آتش سوزان درونى خود را اظهار کردم .

 

 

 

 آخر چگونه مىشود که این ناله جانسوز على را که در طول تاریخ طنین افکنده ، شنید و فریاد بر نیاورد :

 

 

 

 «ما زلت مظلوماً منذ قبض اللّه نبیه صلى اللّه علیه واله والى یوم الناس هذا » الشافى فى الإمامة ج 3 ص 110 ، شرح نهج البلاغة ابن ابى الحدید ج 20 ص 283 ، ورجوع شود به : الامامة والسیاسة ، تحقیق الشیرى ج 1 ص 68 ، تحقیق الزینى ج 1ص 49 ، بحار الأنوار ج 29 ص628 . . پس از رحلت رسول اکرم ( ص ) ، مظلومیت همواره با من قرین بوده و لحظهاى از من جدا نگشته است .

 

 

 

 آخر مگر على ( ع ) نیست که به هنگام خطبه خواندن ، صداى مظلومى را مىشنود که ناله «وا مظلمتاه » سر مىدهد ، حضرت او را به نزد خود مىخواند و مىفرماید : اگر به تو یک مورد ظلم روا شده ، در حق من به تعداد تمام ذرّات عالم ستم روا گردیده . بیا باهم فریاد «وا مظلوماه » سر دهیم و نفرین خود را ، نثار ستم پیشگان خود نماییم .

 

 

 

 «بینا على - علیه السلام - یخطب إذ قام أعرابى ، فصاح وامظلمتاه ! فاستدناه على - علیه السلام - ، فلمّا دنا ، قال له : إنّما لک مظلمة واحدة ، وأنا قد ظلمت عدد المدر والوبر ، قال : وفى روایة عباد بن یعقوب ، أنّه دعاه ، فقال له : ویحک ! وأنا واللّه مظلوم أیضا ، هات فلندع على من ظلمنا » شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید ج 4 ص 106 . الغارات ج 2 ص 768 ، کتاب الأربعین محمد طاهر القمى الشیرازى ص 191 . .

 

 

 

 آخر مگر مىشود این ناله جگر سوز على ( ع ) را از خاطرهها برد که فرمود : در برابر آن همه ظلمها و بیدادها ، صبر پیشه کردم در حالى که خار در چشم و استخوان در گلویم بود و مىنگریستم که چگونه حق و میراث مرا به غارت مىبرند : «صبرت وفى العین قذى وفى الحلق شجى أرى تراثى نهباً » نهج البلاغه ، خطبه 3 . .

 

 

 

 

 

 

 

5 - روایات و احادیث شیعه و نهى از سبّ و لعن

 

 

 

 در این بخش از نوشتار بعد از پرداختن به موضوع تهمتى که اهل سنّت در سبّ و لعن همه أصحاب پیامبر به شیعه نسبت دادهاند ، بدون هیچ توضیح و تفسیرى به بحث از روایات و سخنان ائمّه اهل بیت ( ع ) مىپردازیم و به نمونههاى مختلف و متنوع اشاره مىکنیم .

 

 

 

 الف - در بین احادیث و روایات ثبت شده از زبان أئمّه معصومین ( ع ) بخشى از آن به نهى و دورى از سبّ و لعن و یا فحش و نفرین به افراد مسلمان است ، مانند این حدیث که علّامه بزرگوار شیخ طوسى در کتاب ارزشمندش أمالى از پیامبر خدا نقل کرده است که آن حضرت در توصیههایى که به ابوذر داشتند ، فرمود : «یا أباذر! سباب المسلم فسوق ، وقتاله کفر » أمالى طوسى : 537 ، وسائل الشیعة : 12 / 281 . .

 

 

 

 اى ابوذر! دشنام دادن و لعن مسلمان باعث فسق و جنگ با او سبب کفر مىشود .

 

 

 

 ب - در بعضى دیگر از احادیث اهل بیت ( ع ) سبّ مؤمن حرام شمرده شده است ، همانگونه که شیخ انصارى ( ره ) با استناد به آن فتواى به حرمت داده است و مىگوید : «سبّ المؤمن حرام فى الجملة بالأدلّة الأربعة ، لأنّه ظلم وإیذاء وإذلال » فحش دادن و ناسزا گفتن به مؤمن حرام است فى الجمله ، چون ظلم و اذیّت و آزار و کوچک و حقیر ساختن او است ، ابو بصیر از امام باقر ( ع ) و آن حضرت از جدّش رسول خدا ( ص ) نقل مىکند که فرمود : «سباب المؤمن فسوق وقتاله کفر ، وأکل لحمه معصیة ، وحرمة ماله کحرمة دمه » سبّ مؤمن فسق و جنگ با او کفر است ، خوردن گوشت او گناه ، و مالش مانند خون او حرام است کافى : 2 / 36 ح 2 ، ومن لا یحضره الفقیه : 3 / 569 ، و4 / 377 . .

 

 

 

 ج - و در روایاتى دیگر از فحش دادن مذمت شده است مانند این حدیث از حضرت باقر ( ع ) که فرمود : «إنّ اللّه یبغض الفاحش المتفحّش » کافى : 2 / 324 . .

 

 

 

 خداوند دشمن انسانهاى بدزبان و فحّاش است .

 

 

 

 د - روایاتى که در آن ائمّه معصومین ( ع ) شیعیان و پیروانشان را منزّه از بدزبانى و فحش مىدانند ، مانند این حدیث از امام سجّاد و باقر ( ع ) و به نقل از مولا على بن ابى طالب ( ع ) که آن حضرت در وصیتى فرموده است : «ولا تتکلّموا بالفحش فإنّه لا یلیق بنا ولا بشیعتنا ، وإنّ الفاحش لإ؛ یکون صدیقاً » مستدرک الوسائل : 12 / 82 ح 13575 ، دعائم الاسلام : 2 / 352 . .

 

 

 

 به ناسزا سخن نگویید ، چون سزاوار شأن و مقام ما و شیعیان ما نیست ، و همانا فحش دهنده راستگو نمىباشد .

 

 

 

 و امام صادق ( ع ) به دوستان و یارانش سفارش مىکند و دستور مىدهد : به کسى ناسزا نگوئید و از بدگوئى و فحش دادن به دیگران دورى کنید ، تا هنگام ملاقات با دیگران بگویند : «رحم اللّه جعفراً ، قد أدّب أصحابه ، فأحسن تأدیبهم » مأساة الزهراء ( س ) : 1 / 368 . .

 

 

 

 خدا جعفر را بیامرزد ، چه نیکو یارانش را تربیت کرده است .

 

 

 

 ه' - حضرت امام على بن ابى طالب ( ع ) پیروانش را از دشنام دادن به دشمنى مانند معاویه و لشکریانش برحذر مىدارد و مىفرماید : «إنّىأکره لکم أن تکونوا سبّابین » من دوست ندارم که شما فحش و ناسزا به آنان بگوئید ، و اگر بجاى فحش أعمال ناشایست آنان را با منطق و برهان بیان کنید زیباتر و به عدالت نزدیکتر خواهد بود نهج البلاغه : خ 206 ، شرح ابن ابى الحدید : 11 / 21 . .

 

 

 

 و فرزند آن امام بزرگوار امام صادق ( ع ) وقتى که مىشنود یکى از یاران آن حضرت در مسجد با صداى بلند از دشمنان اهل بیت بدگوئى مىکند مىفرماید : «ما له لعنه اللّه! تعرّض بنا ، قال اللّه سبحانه وتعالى : (وَلَاتَسُبُّواْ الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ ) . . . . » بحار الانوار : 71 / 217 . .

 

 

 

 چه شده است او را ، خدا لعنتش کند ، چرا زبان دشمنان ما را علیه ما باز مىکند؟ مگر سخن وحى را در کتاب حق قرآن مجید نشنیده است که خداوند مىفرماید : به افرادى که غیر از خدا را مىخوانند ناسزا نگوئید ، زیرا آنها متقابلاً بدون علم و آگاهى به خدا ناسزا خواهند گفت .

 

 

 

 6 - نهى از سبّ در احادیث اهل سنّت

 

 

 

 الف - عبد اللّه بن مسعود از پیامبر اکرم ( ص ) نقل مىکند که آن حضرت فرمود : «سباب المسلم فسوق » صحیح بخارى : 171 ح 48 ، کتاب الایمان - باب خوف المؤمن من أن یحبط عمله . صحیح مسلم : 1 / 58 ، باب قول النبى ( ص ) : «سباب المسلم فسوق » . .

 

 

 

 سبّ و لعن مسلمان موجب فسق است .

 

 

 

 ب - ابو هریرة از رسول خدا ( ص ) نقل مىکند که فرمود : «إیّاکم والفحش فإنّ اللّه یبغض الفاحش المتفحّش » مسند الحمیدى : 2 / 490 ، صحیح ابن حبّان : 12 / 507 ، الجامع الصغیر للسیوطى : 1 / 283 ح 1853 ، کنز العمال : 3 / 598 ح 8088 .

 

 

 

 از فحش و ناسزا گوئى دورى کنید ، زیرا خداوند دشمن انسانهاى فحّاش و بد زبان است .

 

 

 

 ج - عن رسول اللّه ( ص ) قال : یا عائشة! إنّ اللّه لا یحبّ الفاحش المتفحّش » سنن أبى داود : 2 / 435 ، المستدرک : 1 / 12 ، سنن نسائى : 6 / 482 . .

 

 

 

 پیامبر خدا ( ص ) به عایشه فرمود : خداوند فحش دهنده بدزبان را دوست ندارد .

 

 

 

 

 

 

 

7 - لعن و نفرین به صاحبش برمىگردد

 

 

 

 / الف - ابو حمزه ثمالى مىگوید : از حضرت باقر العلوم ( ع ) شنیدم که فرمود : «إنّ اللعنة إذا خرجت من فیّ صاحبها تردّدت بینهما ، فإن وجدت سماغاً ، وإلّا رجعت على صاحبها » کافى : 2 / 360 ، وسائل الشیعة : 12 / 301 . .

 

 

 

 لعن و نفرین وقتى که از دهان شخص خارج مىشود اگر اهلش را نیافت به صاحبش برمىگردد .

 

 

 

 ب - ابن حجر عسقلانى از ابو داود و او از ابو الدرداء با سندى خوب نقل مىکند که : لعنت و سبّ افراد به طرف آسمان بالا مىرود ، درهاى آسمان به رویش بسته مىشود ، پس برمىگردد به زمین و به چپ و راست مىرود ، اگر اهلش را پیدا نکرد ، به شخص لعنت کننده برمىگردد فتح البارى : 10 / 389 ، مسند احمد : 1 / 408 ، کنز العمّال : 3 / 617 ح 8193 . .

 

 

 

 8 - سبّ و لعن در قرآن

 

 

 

 قبل از پرداختن به بحث و گفتگو در آیات قرآن لازم مىدانیم تا از جهت لغت به موضوع بحث که لعن و سبّ است نیز به پردازیم .

 

 

 

 «السبّ فى اللغة هو الشتم أو قبیح الکلام » .

 

 

 

 معنى سبّ در لغت تعرّض به دیگران با سخن زشت و ناپسند است .

 

 

 

 راغب مىگوید : «أنّ السبّ : الشتم الوجیع » ، سبّ به معناى سخن زشت دردآور است . «وأمّا اللعن : فهو إن کان من اللّه سبحانه فمعناه الطرد من الرحمة ، وإن کان من الناس فمعناه الدعاء بالطرد » رجوع کنید به المفردات : 471 ، مجمع البحرین : 6 / 309 ، الصحاح : 4 / 2196 ، النهایة : 4 / 330 ، لسان العرب : 1 / 455 ، و12 / 318 . .

 

 

 

 و امّا لعن اگر در سخن خدا باشد به معناى دور کردن از رحمت است ، و اگر از طرف مردم بود به معناى دور شدن است .

 

 

 

 همانگونه که در لغت بین لعن و سبّ فرق گذاشته شده است ، با تتبّع در آیات قرآن هم این فرق دیده مىشود ، در حالیکه کلمه «لعن » 37 مرتبه با نسبت دادن آن به خدا ، و یک مرتبه به مردم آمده است . ولى کلمه ( سبّ ) یک مرتبه و در آیه 108 سوره أنعام آمده است ( وَلَاتَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِن دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوَا ) به کسانى که غیر از خدا را مىخوانند دشنام ندهید ، زیرا آنان متقابلاً به خدا ناسزا خواهند گفت .

 

 

 

 بنابراین در بررسى آیات قرآن به چند دسته و طائفه از آیاتى که در موضوع سبّ و لعن است برخرد مىکنیم .

 

 

 

 الف - گروه اوّل آیاتى است که لعن را به شیطان یا ابلیس متوجه مىسازد مانند این آیه : ( وَإِنَّ عَلَیْکَ لَعْنَتِى إِلَى یَوْمِ الدِّینِ ) ص / 78 . و مسلّماً لعنت من تا روز داورى و قیامت بر تو خواهد بود .

 

 

 

 ب - گروه دوم آیاتى که لعن و سبّ خداوند را متوجه دشمنان اسلام و کفّار نموده است مانند : ( إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْکَفِرِینَ وَأَعَدَّ لَهُمْ سَعِیرًا ) ص / 78 .  أحزاب / 64 . خداوند کافران را لعن کرده و براى آنان آتش سوزانندهاى آماده نموده است .

 

 

 

 و به اهل کتاب و خصوصاً یهود مانند : ( لُعِنَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن بَنِى إِسْرَءِیلَ عَلَى لِسَانِ دَاوُدَ وَعِیسَى ابْنِ مَرْیَمَ ) مائدة / 78 . کافران بنى اسرائیل ، بر زبان داود و عیسى بن مریم ، لعن و نفرین شدند .

 

 

 

 و به دشمنان اسلام کسانى که به عنوان منافق لباس دین پوشیدهاند مانند : ( وَعَدَ اللَّهُ الْمُنَفِقِینَ وَالْمُنَفِقَتِ وَالْکُفَّارَ نَارَ جَهَنَّمَ خَلِدِینَ فِیهَا هِىَ حَسْبُهُمْ وَلَعَنَهُمُ اللَّهُ وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّقِیمٌ ) توبة / 68 . خداوند به مردان و زنان منافق و کفّار ، وعده آتش دوزخ داده ، جاودانه در آن خواهند ماند ، و خدا آنها را از رحمت خود دور ساخته است ، و عذاب همیشگى براى آنهاست .

 

 

 

 و به کسانى که با اعمال و کارهاى ناپسندشان وسیله آزار و اذیّت خدا و رسول را فراهم مىآورند مانند : ( إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِى الدُّنْیَا وَالْأَخِرَةِ ) أحزاب / 57 . .

 

 

 

 آنها که خدا و پیامبرش را آزار مىدهند ، خداوند آنان را از رحمت خود در دنیا و آخرت دور ساخته است .

 

 

 

 و به کسانى که با اخلاق و اعمال فاسدشان نظم جامعه اسلامى را مختل و برهم زده و حقوق مسلّم دیگران را پایمال مىکنند ، مانند :

 

 

 

 الف - آنهایى که قطع رحم کرده و پیوند مهر و محبّت را با اعضاء خانواده و فامیل از بین مىبرند ( فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِن تَوَلَّیْتُمْ أَن تُفْسِدُواْ فِى الْأَرْضِ وَتُقَطِّعُواْ أَرْحَامَکُمْ* أُوْلَل-ِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَأَعْمَى أَبْصَرَهُمْ ) محمّد / 23 و 22 . .

 

 

 

 اگر از دستورات الهى رویگردان شوید انتظار مىرود که در زمین فساد و قطع پیوند خویشاوندى کنید ، آنها کسانى هستند که خداوند از رحمت خویش دورشان ساخته است .

 

 

 

 ب - کسانى که ستمگرى و ظلم را حرفه خویش ساخته و از تجاوز به دیگران و زورگویى دست بردار نیستند . ( أَلَا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّلِمِینَ ) هود / 18 . ، اى لعنت خدا بر ظالمان باد .

 

 

 

 ج - کسانى که به زنان صالح و مؤمن تهمت بىعفّتى زده ، و آبرویشان را ریخته و دامن پاک آنان را با نیش بدزبانى آلوده مىکنند ( إِنَّ الَّذِینَ یَرْمُونَ الْمُحْصَنَتِ الْغَفِلَتِ الْمُؤْمِنَتِ لُعِنُواْ فِى الدُّنْیَا وَالْأَخِرَةِ ) نور / 23 . .

 

 

 

 کسانى که زنان پاکدامن و بىخبر از هر گونه آلودگى و مؤمن را متهم مىسازند ، در دنیا و آخرت از رحمت الهى بدورند .

 

 

 

 د - و کسانى که جان انسانهاى مؤمن را مىگیرند و دستشان به خون آنان آلوده مىگردد ، ( وَمَن یَقْتُلْ مُؤْمِنًا مُّتَعَمِّدًا فَجَزَآؤُهُو جَهَنَّمُ خَلِدًا فِیهَا وَغَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِ وَلَعَنَهُو وَأَعَدَّ لَهُو عَذَابًا عَظِیمًا ) نساء / 93 . .

 

 

 

 و هر کس فرد با ایمانى را از روى عمد به قتل برساند ، مجازات او دوزخ است ، در حالیکه جاودانه در آن مىماند ، و خداوند بر او غضب مىکند ، و او را از رحمتش دور مىسازد ، و عذاب عظیمى براى او آماده ساخته است .

 

 

 

 ه' - شجره ملعونه در قرآن

 

 

 

 در تفسیر این آیه از کتاب خدا ( وَمَا جَعَلْنَا الرُّءْیَا الَّتِى أَرَیْنَکَ إِلَّا فِتْنَةً لِّلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِى الْقُرْءَانِ ) إسراء / 60 . .

 

 

 

 و ما آن رؤیایى را که به تو نشان دادیم ، فقط براى آزمایش مردم بود ، همچنین شجره ملعونه ( درخت نفرین شده ) را که در قرآن ذکر کردهایم.

 

 

 

 

 

 

 

 مفسّرین در تفسیر این آیه نوشتهاند که شجره ملعونه حکم بن ابى العاص است ، و رؤیایى که پیامبر در عالم خواب دید بالا رفتن فرزندان مردان حکم یکى پس از دیگرى بر منبر آن حضرت بود تفسیر کبیر : 20 / 237 ، الجامع لأحکام القرآن : 10 / 281 و 286 ، روح المعانى : 5 / 105 و 107 ، و تفسیر قرطبى : 10 / 286 . .

 

 

 

 9 - لعن در سنّت نبوى

 

 

 

 پژوهشگران حدیث نبوى که تحقیقات و تفحّص ارزشمندى پیرامون سخنان و فرمایشات پیامبر اکرم ( ص ) داشتهاند ، تقریباً تعداد سیصد عنوان در موضوع لعن که فقط از این کلمه استفاده شده است استخراج نموده و در معرض مطالعه و دید دیگران قرار دادهاند ، که این نکته دلیلى روشن بر اهمیّت موضوع در سیره نبوى است موسوعة أطراف الحدیث النبوىّ ( ص ) : 6 / 594 ، مادّه «لعن » . .

 

 

 

 به چند نمونه توجّه کنید :

 

 

 

 الف - لعن و نفرین پیامبر ( ص ) نسبت به بنو امیّه

 

 

 

 در بین فرمایشات و سخنان پیامبر اکرم ( ص ) علاوه بر نهى از سبّ و لعن انسانها خصوصاً افراد با ایمان ، مواردى دیده مىشود که آن حضرت اشخاص و یا گروههایى را مورد لعن و نفرین قرار داده است . از جمله حکم بن العاص ، که جبیر بن مطعم مىگوید : با رسول خد ( ص ) کنار حجر نشسته بودم ، حکم بن ابى العاص در حال گذر از نزدیک ما بود ، پیامبر فرمود : واى بر امّت من از فرزندان و آنچه در صلب این مرد است المعجم الأوسط للطبرانى : 2 / 144 . .

 

 

 

 و زمانى که معاویه براى فرزندش یزید از مردم بیعت مىگرفت ، مروان گفت : این روش ابو بکر و عمر بود ، عبد الرحمن بن ابو بکر در جوابش گفت : سنّت و روش هرقل و قیصر است .

 

 

 

 مروان متقابلاً گفت : این آیه را خداوند در باره تو نازل فرمود : ( وَالَّذِى قَالَ لِوَلِدَیْهِ أُفٍّ لَّکُمَآ ) أحقاف / 17 . ، و کسى که به پدر و مادرش مىگوید : أفّ بر شما .

 

 

 

 سخنان این دو نفر بگوش عائشه رسید ، گفت : مروان دروغ مىگوید ، رسول خدا پدرش را لعنت کرد ، در حالیکه او در صلب پدرش بود أحقاف / 17 .  در المنثور سیوطى : 6 / 41 ، أسد الغابة : 2 / 34 ، سنن الکبرى نسائى : 6 / 459 ، تفسیر ابن کثیر : 4 / 172 ، المستدرک على الصحیحین للحاکم : 4 / 481 . .

 

 

 

 فخر رازى این حدیث را دلیل صحیح بودن تفسیر شجره ملعونه در باره حکم و فرزندانش مىداند ، و مىگوید : «وممّا یؤکّد هذا التأویل قول عائشة لمروان : لعن اللّه أباک وأنت فى صلبه » ، آنچه که این تفسیر را تقویت مىکند ، سخن عائشه است به مروان ، که گفت : خداوند پدرت را لعنت کرد ، در حالیکه تو در صلب او بودى التفسیر الکبیر : 20 / 237 . .

 

 

 

 صاحب کتاب تفسیر الدرّ المنثور نقل مىکند که عائشه به مروان گفت : شنیدم که رسول خدا ( ص ) به پدرت و جدّت ابو العاص بن أمیّه مىگفت : «إنّکم الشجرة الملعونة فى القرآن » ، شما درخت نفرین شده در قرآن هستید الدرّ المنثور : 4 / 191 . .

 

 

 

 امام حسن مجتبى ( ع ) به مروان فرمود : «لقد لعن اللّه أباک الحکم وأنت فى صلبه على لسان نبیّه ، فقال : لعن اللّه الحکم وما ولد » خداوند بر زبان پیامبرش پدرت حکم را لعنت کرد و تو در صلب او بودى ، فرمود : خدا لعنت کند حکم را و آنچه از او به دنیا آید البدایة والنهایة : 8 / 284 ، کنز العمال : 11 / 257 ، تاریخ مدینة دمشق : 57 / 244 ، سیر أعلام النبلاء : 3 / 478 . .

 

 

 

 و عبد الرحمان بن ابو بکر به مروان گفت : خداوند پدرت را لعنت کرد و تو در صلب او بودى تفسیر قرطبى : 16 / 197 . .

 

 

 

 ب - لعنت کردن پیامبر اکرم ( ص ) ابو سفیان و معاویه را

 

 

 

 اظهار ناراحتى و عدم رضایت پیامبر از بعضى چهرههاى سرشناس صدر اسلام دلیلى قاطع بر انحراف آنان از سیره و روش آن حضرت است ، مخصوصاً اگر این عدم رضایت به شکل لعن و نفرین باشد ، از جمله این افراد ابو سفیان و معاویه است ، پدر و پسرى که منشأ بسیارى از فتنهها و آشوب بوده و حوادث دردناکى براى اسلام و امّت اسلام آفریدند .

 

 

 

 عبد اللّه بن عمر مىگوید : پیامبر از مکانى در حال عبور بود ، چشمش به ابو سفیان افتاد که سوار بر شتر بود و معاویه و برادرش یکى پیشاپیش و دیگرى پشت سر در حرکت بودند فرمود : «اللّهمّ العن القائد والسائق والراکب » .

 

 

 

 بار خدایا آنکه سواره است و آن دو که همراه او و پیاده هستند را لعنت کن ، افرادى که این حدیث را از عبد الله بن عمر شنیدند ، سؤال کردند : آیا خودت از پیامبر شنیدى یا کسى دیگر برایت تعریف کرده است؟ گفت : آرى خودم شنیدم ، و اگر دروغ بگویم ، گوشهایم کر شوند همانگونه که دو چشمم کور شده است تاریخ الامم والملوک : 10 / 58 ، حوادث سال 284 ه' ، کتاب صفین : 247 ، چاپ مصر . .

 

 

 

 مشابه این حدیث با نقلهاى متفاوت در کتب روائى و تاریخى آمده است که خواننده محترم با مراجعه به این کتابها مىتواند آن را ملاحظه نماید وتعة صیفى : 217 ، معانى الاخبار : 345 ، الغدیر : 3 / 252 ، عن تاریخ الطبرى : 11 / 357 . .

 

 

 

 پس از شایع شدن اینگونه احادیث ، دستهاى پیدا و پنهان حدیث سازان از باند بنو امیّه فعّالیتى عجیب را شروع کرد ، و براى جلوگیرى از آثار مخرّب این سخنان و جلوگیرى از آبروریزى این باند ، سخنانى در توجیه و تأویل این حدیث مشهور سرِ زبانها انداخت از جمله اینکه : پیامبر همچون دیگران دچار خطا و اشتباه مىشود و گاه به جهت غلبه غضب ، سخنانى مىگوید که مخالف و در تضاد با سخنان دیگر او است ، مانند این حدیث که فرموده است : «إنّى لم أبعث لعّاناً » من مبعوث نشدهام تا لعّان باشم و به کسى نفرین کنم ، و یا این حدیث : «سباب المسلم فسق » سبّ کننده مسلمان فاسق است ، و لذا از آن حضرت حدیث نقل کردند که فرمود : خداوندا هر مؤمنى را که من سبّ و لعنش کردهام آن را وسیله تقرّب به خودت در قیامت قرار ده صحیح مسلم : 7 / 157 . .

 

 

 

 و در احادیث دیگرى نفرین خودش را به افراد مؤمن وسیله کفّاره گناهان او ، و پاکى و طهارت از آلودگیهاى گناه قرار داده است صحیح مسلم : 7 / 157 ، و8 / 26 ، وتذکرة الحفّاظ : 2 / 699 . .

 

 

 

 در حالیکه این توجیهات ناشیانه با منطق قرآن که مىفرماید : ( وَمَا یَنْطِقُ عَنْ الْهَوى ) رسول ما سخن باطل و از روى هواى نفس نمىگوید ، سازگارى ندارد ، و نیز با این حدیث از عبد اللّه بن عمرو عاص که مىگوید : آنچه پیامبر مىگفت مىنوشتم تا در ذهنم باقى بماند و آن را فراموش نکنم ، قریش از این کار مرا نهى کرد ، گفتند : هر چه مىشنوى مىنویسى! و حال آنکه رسول خدا بشرى است که در هنگام خشم و غضب نیز سخن مىگوید .

 

 

 

 بعد از آن چیزى ننوشتم و موضوع را به پیامبر گفتم .

 

 

 

 فرمود : «اکتب ، فو الذى نفسى بیده ما خرج منه إلاّ حقّ » ، وأشار بیده إلى فیه .

 

 

 

 بنویس ، سوگند به آن کسى که جانم در دست او است از دهان من جز سخن حق خارج نمىشود مسند احمد : 2 / 162 ، المستدرک على الصحیحین : 1 / 105 ، تفسیر ابن کثیر : 4 / 264 ، تاریخ مدینة دمشق : 31 / 260 . .

 

 

 

 ج - لعنت کردن بعضى از صحابه به بعضى دیگر

 

 

 

 1 - ابو بکر در محضر پیامبر لعنت مىشود .

 

 

 

 ابو هریرة مىگوید : مردى در حضور پیامبر ابو بکر را سبّ و لعن مىکرد و آن حضرت متعجّبانه مىخندید تفسیر ابن کثیر : 4 / 129 ، مسند احمد : 2 / 436 ، الدر المنثور : 6 / 11 . .

 

 

 

 و در نقلى دیگر آمده است : ( أنّ رجلاً سبّ أبا بکر عند النبى ( ص ) والنبیّ لا یقول شیئاً ) . شخصى در حضور رسول خدا ( ص ) ابو بکر را لعنت مىکرد و آن حضرت هیچ سخنى نمىگفت .

 

 

 

 ابن حجر نیز مىگوید : در حضور پیامبر شخصى ابو بکر را سبّ مىگفت تاریخ النمازى : 2 / 102 ، سبل السلام : 4 / 197 . .

 

 

 

 از ابو برزه نقل شده است که : مردى ابو بکر را سبّ کرد ، به ابو بکر گفتم : آیا اجازه مىدهى گرنش را بزنم؟ گفت : بعد از پیامبر خدا هیچ کس حق ندارد به جهت سبّ و لعن کسى را بکشد ، و این حکم فقط مخصوص رسول خدا بود سنن نسائى : 7 / 110 . .

 

 

 

 2 - سبّ و شتم عمار یاسر و خالد بن ولید

 

 

 

 عمّار و خالد بن ولید در محضر پیامبر به یکدیگر ناسزا و فحش مىدادند ، عمّار تندروى کرد ، خالد ناراحت شد و گفت : اى رسول خدإ؛ آیا اجازه مىدهى تا این عبد و غلام به من ناسزا بگوید؟ به خدا سوگند اگر تو نبودى او جرأت جسارت به من را نداشت .

 

 

 

 پیامبر فرمود : خالد! دست از عمّار بردار ، هر کس به عمّار ناسزا بگوید ، خدا به او ناسزا خواهد گفت ، و هر کس او را ناراحت کند ، خدا را ناراحت کرده است أسباب النزول : 118 . .

 

 

 

 3 - عیاض بن حمّار

 

 

 

 عیاض بن حمّار را شخصى سبّ و لعن کرد ، به پیامبر عرض کرد : دیدى این مرد مرا سرزنش کرد ، در حالیکه او از جهت نسب و شرافت از من پائینتر است؟ رسول خدا ( ص ) فرمود : «المستبان شیطانان یتهاتران ویتکاذبان » مسند احمد : 4 / 162 ، السنن الکبرى : 10 / 235 . .

 

 

 

 دو نفر که به همدیگر ناسزا مىگویند هر دو شیطان هستند ، دشنام مىدهند و دروغ مىگویند .

 

 

 

 در حضور عائشه از بعضى صحابه پیامبر که از دنیا رفته بودند بدگوئى شد ، گفت : به شما دستور داده شده است تا براى گذشتهگان طلب مغفرت و آمرزش کنید ، و شما اکنون از آنان بدگوئى مىکنید المعجم الأوسط للطبرانى : 5 / 254 . .

 

 

 

 سبّ و لعن بعضى از اصحاب رسول خدا ( ص ) نسبت به بعضى دیگر گویا امرى رائج و معمول بوده است که گاه در حضور پیامبر نیز این عمل انجام شد ، و عکس العمل آن حضرت نیز متفاوت گزارش شده است . مانند رفتار عمر با عبد اللّه بن أبى ، منافق مشهور که با همه شهرتش از نفاق بازى و تظاهر به مسلمانى ، وقتى که عمر به پیامبر مىگوید : اجازه بده تا گردن این منافق را بزنم ، فرمود : دست از این کار بردار تا نگویند محمد یارانش را به قتل مىرساند صحیح بخارى : 6 / 66 ، و67 ، صحیح مسلم : 8 / 19 ، باب نصر الأخ ظالماً أو مظلوماً ، سنن الترمذى : 5 / 90 ، ومسند احمد : 3 / 393 . .

 

 

 

 و همچنین در قضیّه ذو الخویصره که پیامبر فرمود : او و یارانش قرآن مىخوانند ، اگر چه از حنجره آنان تجاوز نمىکند چونان خارج شدن تیر از کمان صحیح مسلم : 3 / 109 ، باب ذکر الخوارج . .

 

 

 

 و در داستان «حاطب » که عمر به پیامبر گفت : اجازه بده تا گردن این منافق را بزنم مسند ابو یعلى : 1 / 321 ، سبل السلام : 4 / 188 ، تاریخ ابن خلدون : 2 / 42 .

 

 

 

 و سخن عمر نیز به ابو هریره که گفت : «یا عدوّ اللّه وعدوّ کتابه ، سرقت مال اللّه » ؛ . اى دشمن خدا و دشمن کتاب خدا ، تو اموال خدا را دزدیدى طبقات ابن سعد : 4 / 335 ، معجم البلدان : 1 / 348 . با اینکه فقیهان . اهل سنّت فتوا دادهاند که هر کس به شخص دیگرى بگوید : اى منافق ، و اى دشمن خدا ، باید تازیانه بر او بزنند کشف القناع للبهوتى : 6 / 143 . .

 

 

 

 ابن ابى الحدید گفته است : عمر بن خطاب وقتى که خالد بن ولید مالک بن نویره را به قتل رساند به او گفت : اى دشمن خدا به حریم زندگى فردى مسلمان تجاوز کردى ، خودش را کشتى و با زنش همبستر شدى ، به خدا سوگند اگر بر تو دست یابم سنگسارت مىکنم شرح ابن ابى الحدید : 1 / 178 . .

 

 

 

 حسّان بن ثابت ، هند همسر ابو سفیان را لعنت کرده است شرح ابن ابى الحدید : 1 / 178 . و على بن .

 

 

 

 ابو طالب ( ع ) روزى که عثمان به قتل رسید عبد اللّه بن زبیر را به جرم اینکه از عثمان دفاع نکرد لعنت کرد مروج الذهب : 2 / 54 . .

 

 

 

 10 - آثار نوشته شده در بدیهاى شیخین

 

 

 

 یکى از روشهاى دیگر در یادآورى نقصهاى گفتارى و رفتارى افراد استفاده از نوشتن و ضبط آن است که در طول تاریخ در این زمینه آثارى مکتوب از اهل قلم و تصنیف به رشته تحریر در آمده است ، از آن جمله راجع به مسلمانان صدر اسلام و یاران پیامبر اکرم و چهرههاى سرشناس که به فصلهایى کوتاه از رفتار و کردار آنان پرداختهاند ، مانند ابن خراش که دو جلد در باره زشتکاریهاى خلیفه اول و دوم نوشت ، و چون مورد اعتماد و اطمینان بود و به دروغگویى از نقل حوادث و گزارشات تاریخى متّهم نبود ، او را به طرفدارى از اهل بیت پیامبر ( ص ) متّهم نمودند ، و اشخاصى از قبیل او را که به نقل زشتکاریها پرداختهاند به همین اتّهام مورد حمله و هجوم قرار دادهاند الکامل فى ضعفاء الرجال : 5 / 519 ، تهذیب التهذیب : 2 / 83 . .

 

 

 

 و گاهى آثارى از این قبیل در میان شعلههاى آتش به خاکستر تبدیل مىشد ، مانند کتاب «ابو عوانه » - وضّاح بن خالد - احمد بن حنبل در باره او مىنویسد : «ابو عوانه » کتابى در معایب اصحاب پیامبر نوشت ، سلام بن ابى مطیع کتاب را از او گرفت و در آتش سوزاند العلل و معرفة الرجال لأحمد بن حنبل : 1 / 254 . .

 

 

 

 ابو العبّاس بن عقده نیز از کسانى است که کتاب در باره زشتکاریهاى صحابه مىنوشت ، و با اینکه از دروغگوئى تبرئه شده است به نوشتههایش اعتماد نکردهاند لسان المیزان : 1 / 263 ، و264 ، و265 ، میزان الاعتدال : 1 / 138 . .

 

 

 

 11 - نام کسانى که صحابه را شتم کردهاند

 

 

 

 ذهبى در ترجمه و شرح حال ابو صلت هروى بعد از اینکه از او تجلیل و تعریف کرده است مىنویسد : «إلّا أنّ ثمّ أحادیث یرویها فى المثالب » آدم خوبى است ولى در سخنانش از شیخین بدگویى مىکند سیر أعلام النبلاء : 11 / 447 - 448 . .

 

 

 

 و در شرح حال «رواجنى » بعد از اعتراف به وثاقت و مورد اطمینان و اعتماد بودنش مىنویسد : او از مسلمانان صدر اسلام بدگوئى و شماتت مىکرد ، اگر چه تعمّدى در دروغگوئى نداشت سیر أعلام النبلاء : 11 / 537 - 538 . .

 

 

 

 ابن حجر در شرح حال جعفر بن سلیمان به نقل از ابن حبّان مىنویسد : جعفر از چهرههاى موثّق و مورد اعتماد در نقل حدیث است ، فقط یک عیب دارد و آن هم تمایل او به اهل بیت ( ع ) است . و ازدى گفته است : جعفر انسان دروغگوئى نیست ولى نسبت به گذشتگان بىمهرى کرده ، و گوشههایى از اعمال ناشایست آنان را بازگو نموده است تهذیب التهذیب : 2 / 83 . .

 

 

 

 عمرو بن ثابت ، و اسماعیل بن عبد الرحمن اسدى ، و تلید بن سلیمان ، و عمرو بن شمر ، و محمّد بن عبد اللّه شیبانى ، و زیاد بن منذر ، و سالم بن ابى حفصه ، و على بن بذیمه ، و عمرو بن حمّاد قنّاد ، و افرادى دیگر نیز در موضوع سبّ و شتم بعضى از صحابه سخنان و مطالبى دارند که در کتابهاى معتبر اهل سنّت از آنها یاد شده است صحیح مسلم : 1 / 12 ، تهذیب التهذیب : 1 / 273 - 274 ، سیر أعلام النبلاء : 18 / 12 ، لسان المیزان : 4 / 366 ، 5 / 231 ، تهذیب الکمال : 10 / 136 ، 21 / 594 ، الکامل فى ضعفاء الرجال : 6 / 545 . .

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد