خاطراتی از شهدا ( کفش نو...)

برای سید محمد کفشی نو خریدم. با تردید نگاهی به کفش ها انداخت. بی معطلی جفت کفش ها را برد و زیر آب گرفت.

از این رفتار عجیبش عصبانی شدم. گفتم: پسر! این چه کاریه می کنی؟ کفش خراب می شه.

جوابش موی تنم را سیخ کرد.

گفت: " پدر ِ دوستم تازه فوت شده، نمی خواهم با دیدن کفش های نو ِ من، احساس بی پدری کنه. "


خاطره ای از شهید سید محمد کدخدا

تولد : 1338- شیراز

شهادت : 19/10/1365 . شلمچه کربلای 5

سِمَت: فرمانده گردان امام حسین


نظرات 1 + ارسال نظر
سحر دوشنبه 17 بهمن 1390 ساعت 09:17 http://http://dellneveshtte.blogfa.com/

سلام
از راهنمایی هاتون متشکرم خوشحال میشم بیشتر راهنماییم کنید من خیلی تخصصی در زمینه وبلاگ نویسی ندارم و تازه شروع کردم
هم تو وبلاگ نویسی هم در جهت ارتقا ایمان (ببخشید من خودم فکر می کردم خیلی استقامت دارم میشه بگید چرا به من گفتین مقاوم تر باشم؟)
متشکرم
در ضمن با اجازه لینکتون کردم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد