سعد بن مسعود انصاری

سعد (سعید) [1] بن مسعود، عموی «مختار بن ابی عبید ثقفی» [2] و از اصحاب و انصار رسول خدا صلی الله علیه و آله به شمار می‏آید. [3]

سعد از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل نموده که فرمود:

کان نوح علیه‏السلام اذا لبس ثوباً حَمدَ اللَّه، و إذا أکل أو شرب حمد اللَّه، فلذلک سُمّی عبداً شکورا؛

حضرت نوح علیه‏السلام هرگاه لباسی به تن می‏کرد، حمد خدا می‏نمود و هر گاه چیزی می‏خورد یا آبی می‏نوشید، حمد خدا را می‏کرد، از این رو عبدِ شکور نامیده شد. [4]


حکومت سعد در مدائن

سعد بن مسعود جزو کارگزاران دولت کریمه امیرالمؤمنین علیه‏السلام بود و از جانب آن حضرت به امارت و فرمانداری مدائن منصوب شد و تا دوران خلافت امام حسن مجتبی علیه‏السلام در این سمت باقی بود.

طبق نقل نصر بن مزاحم، حضرت علی علیه‏السلام او را قبل از آن که بر مدائن منصوب کند بر استان «زوابی» [5] گمارد. [6] و در جنگ جمل او را امیر بر قبایل قیس و عبدالقیس قرار داد. [7] و پس از استقرار در کوفه و قبل از جنگ صفین، او را به عنوان فرماندار مدائن انتخاب کرد. او در این سمت بود و امام حسن علیه‏السلام در روز ساباط به او پناه برد. [8]

سعد در تعقیب گروهی از خوارج

پس از ظهور خوارج، «عدی بن حاتم» کسی را نزد سعد بن مسعود ثقفی فرستاد و او را از خطر فتنه و احتمال اشغال این شهر به دست خوارج مطلع ساخت.

سعد پس از دریافت این هشدار سرّی، دروازه‏های شهر را بست و خود با جمعی از نیروهای مسلح برای تعقیب آنان از شهر خارج شد و «مختار بن ابی عبیده» را در مدائن گماشت. این خبر که به عبداللَّه بن وهب راسبی (رئیس خوارج) رسید، راه خود را عوض کرد و با احتیاط به سمت بغداد حرکت کرد. سعد بن مسعود همراه پانصد سوار در منطقه کرخ بغداد با عبداللَّه بن وهب روبرو گردید.

عبداللَّه بن وهب با حمایت سی سوارکارِ جنگجو در مقابل نیروهای سعد ایستادند و ساعتی جنگ کردند، ولی یاران سعد دست از جنگ برداشتند و به سعد گفتند: بهتر است آنها را رها کنی و موضوع را در گزارشی به سمع امیرالمؤمنین برسانی اگر ایشان به تعقیب آنان دستور داد، آن وقت آنها را تعقیب می‏کنیم و اگر هم شخص دیگری را برای این کار در نظر گرفت چه بهتر که به سلامت مانده‏ای.

اما سعد پیشنهاد همراهان را نپذیرفت و به جنگ و قتال ادامه داد. ولی عبداللَّه ابن وهب و یارانش در تاریکی شب از معرکه گریخت و از دجله عبور کرد و به یاران خود یعنی خوارج نهروان پیوست. [9]

سعد در زمان خلافت امام حسن

پس از آن که امام مجتبی علیه‏السلام در جنگ با معاویه دریافت که با پیوستن برخی از سران سپاهش به معاویه و تفرقه در میان نیروهای همراهاش دیگر توان جنگیدن ندارد، به ناچار پیشنهاد متارکه جنگ و به تعبیر معروف پیمان صلح با معاویه را پذیرفت. پس از قرارداد صلح، تعدادی از یاران او محافظت از جان امام حسن علیه‏السلام را بر عهده گرفتند، اما سنان بن جراح به صورت غافلگیرانه به امام علیه‏السلام یورش برد و حضرت را مجروح ساخت، به گونه‏ای که امام بی‏هوش شد. امام حسن علیه‏السلام پس از لحظاتی به هوش آمد، فوراً همراهان زخم را بسته و او را به مدائن بردند که سعد بن مسعود حاکم آن جا بود و امام حسن در مدائن مدتی ماند تا آن که زخمش بهبودی یافت. [10]

هنگامی که امام حسن علیه‏السلام در مدائن نزد سعد بن مسعود جهت معالجه و مداوا بود، روزی مختار بن ابی عبید ثقفی که در آن زمان جوان بی‏تجربه و طالب مقام بود، به سعد گفت که امام مجتبی را دستگیر و به نزد معاویه بفرست تا خراج و مالیات یک ساله جوخی را ببخشد! اما سعد از پیشنهاد مختار ناراحت شد و گفت:

خداوند رویت را سیاه و زشت گرداند، من کارگزار پدر او هستم و او به من اطمینان کرد، و باعث افتخار من شده است، آیا رسول خدا صلی الله علیه و آله را فراموش کنم؟ و نسبت به فرزند دختر و حبیبه‏اش به او احترام نگذارم؟

بعد از آن سعد طبیبی آورد که مسئول حفاظت و طبابت امام مجتبی علیه‏السلام گردید تا حضرت بهبودی یافت. [11]

پی نوشت ها:

[1] شیخ طوسی او را «سعید بن مسعود» و در زمره اصحاب امام علی علیه‏السلام ثبت کرده است. (رجال طوسی، ص 44، ش 23)؛ ابن ابی الحدید نیز در شرح نهج البلاغه، ج 16، ص 27 حاکم مدائن را «سعد بن مسعود» و در ص 42 «سعید بن مسعود» ثبت کرده است.

[2] مختار همان شخصیتی است که پس از واقعه جان‏گداز کربلا و شهادت سیدالشهدا، و شهادت اصحاب و فرزندانش قیام کرد و انتقام خون آن عزیزان را از قاتلانشان گرفت (مختصری از شرح حال او در ترجمه رفاعة بن شداد گذشت).

[3] اسد الغابه، ج 2، ص 294.

[4] اعیان الشیعه، ج 7، ص 230.

[5] در توضیح «استان زوابی» در حاشیه وقعة صفین، ص 11 چنین آمده است: در عراق چهار نهر بوده است: دو نهر بالای بغداد و دو نهر پایین آن که به هر کدام زاب گویند، و به هر یک از این نهرها، زابی هم اطلاق شده که جمع آن «زوابی» می‏باشد.

[6] وقعة صفین، ص 11.

[7] شرح ابن ابی الحدید، ج 3، ص 193.

[8] ر. ک: بحارالانوار، ج 32، ص 357؛ تاریخ طبری، ج 4، ص 565.

[9] تاریخ طبری، ج 5، ص 75.

[10] شرح ابن ابی الحدید، ج 16، ص 26؛ ر. ک: تاریخ طبری، ج 5، ص 159؛ ارشاد مفید، ج 2، ص 12.

[11] بحارالانوار، ج 44، ص 27.

منبع: کتاب اصحاب امام علی علیه السلام

نویسنده: سید اصغر ناظم‏ زاده قمی

نوشته شده توسط گروه اصحاب

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد