سلمان فارسی؛فرزند اسلام(قسمت دوّم)

زندگی سلمان پس از رحلت رسول خدا(ص)

پس از حادثه­ی تلخ و جانگداز رحلت رسول خدا(ص) رجال سیاسی مدینه باعث انحراف مسیر خلافت و عدم توجه به سفارش­های حضرت در امر جانشینی پیامبر اکرم(ص) شدند. از جمله کسانی که با خلیفه­ی منتخب در سقیفه بیعت نکرد و مخالفت خود را علنی نمود، سلمان بود.([1])

مرحوم طبرسی درکتاب احتجاج، سلمان را از جمله دوازده نفری می­داند که با ابوبکر بیعت نکرد و خلافت او را منکر شد. در گزارش چنین آمده است: وقتی ابوبکر بالای منبر ­رفت جمعی از افراد که 12 نفر بودند؛ از جمله خالدبن سعیدبن العاص، سهل­بن حنیف، عمار یاسر و ... تصمیم داشتند او را از منبر پایین بیاورند، تا این­که عده­ای از آن­ها مشورت با حضرت علی(ع) را در این امر لازم ­دانستند. حضرت علی(ع) آنان را از برخورد تند و خشن برحذر فرمود و خود در خانه ­ماند و به جمع­آوری قرآن ­پرداخت. همچنین با همه­ی سابقین در اسلام و صحابه سخن ­گفت امّا تنها چهار نفرـ سلمان،([2]) عمار، ابوذر و مقداد ـ همراه حضرت باقی ماندند.

هنگامی که عمربن خَطّاب و خالدبن سعیدبن العاص در مورد صلاحیت حضرت علی(ع) برای جانشینی پیامبر به جدال پرداختند؛ سلمان به آن­ها ­گفت: کردید و نکردید،([3]) و خود از بیعت با ابوبکر خودداری کرد که به جهت همین مخالفت گردنش را مضروب ساختند.([4])

روزی حضرت علی(ع) سوار بر استر بود، سلمان به همراهان خود گفت: چرا بر نمی­خیزید تا دامن او را گرفته مسایل خود را از وی بپرسید. قسم به آن که دانه را می­شکافد و بندگان را آفرید، جز او کسی شما را به راه و روش پیامبرتان خبر نمی­دهد، او عالم ربانی روی زمین و تنها مرجع مردمان است، با از دست دادن وی علم را از دست می­دهید؛ آن وقت است که منکرات در میان مردم شایع می­شود.([5])

هنگامی که امیر مؤمنان علی(ع) مسلمانان را به حمایت از خود دعوت فرمود؛ سلمان یکی از چهار نفری بود که ندای حضرت را اجابت کرد. پس از بیعت مردم با ابوبکر؛ حضرت علی(ع) نیمه­های شب به همراه حضرت زهرا(س) و حسنین8 به خانه­های مهاجر و انصار رفت و فضایل خود را بیان کرد و از آن­ها یاری ­خواست. از میان جمعیت مهاجر و انصار چهل نفر وعده­ی نصرت و یاری دادند، حضرت به آن­ها فرمود: فردا اول وقت با سلاح حاضر شوند ولی از این عده جز چهار نفر وفا نکردند. راوی پرسید: این چهار نفر چه کسانی بودند؟ سلمان گفت: من و ابوذر و مقداد و زبیر.([6])

این ماجرا تا سه شب تکرار شد، اما این بار نیز جز همان چهار نفر کس دیگری خواسته­ی حضرت علی(ع) را اجابت نکرد. هنگامی که حضرت علی(ع) از مکر و حیله و بی­وفایی آنان آگاه شد تصمیم گرفت در خانه مانده و به جمع­آوری قرآن بپردازد.([7])

سلمان و دوره­ی خلفا

بنا به وصیت ابوبکر که توسط عثمان نوشته شد، عمر به عنوان خلیفه­ی مسلمان­ها برگزیده شد. خلافت عمر 10 سال و 6 ماه طول کشید؛ در این مدت سلمان حضور فعال در جنگ­ها و مسؤولیت­های کشوری داشت و حکومت مدائن به وی سپرده شد.

ابن­شهرآشوب می­نویسد: سلمان از سوی عمر به عنوان حاکم مدائن منصوب شد، امّا سلمان نپذیرفت تا این که با حضرت علی(ع) در این مورد مشورت نمود و با اجازه­ی امیرالمؤمنین7 این مسؤولیت را قبول کرد.([8])

سلمان در طول سال­ها حکومت در مدائن با عمل و رفتار خود ساده زیستی حاکم اسلامی را به مردم نشان داد. از این­رو بدخواهان او آرام ننشسته و علیه وی توطئه کردند. بدگویی کردن از سلمان نزد عمر به جایی رسید که گفته شد: سلمان شؤونات زمامدار را رعایت نمی­کند و با رفتار و اعمال سبک ابهت حکومت و حاکم را در چشم مردم عامی از بین برده است. خلیفه­ی دوم که تحت تأثیر این سخنان قرار گرفته بود، نامه­ی تهدیدآمیزی به سلمان نوشت و از رفتار و شیوه­ی حکومت­داری او انتقاد کرد.

سلمان که انتظار چنین نامه­ای را نداشت، پاسخ مستدل خود را برای خلیفه­ فرستاد. متن نامه­ی سلمان حاکی از شهامت، شجاعت و بی­میلی او به مال و ریاست و دنیا و ... است.([9])

توجه به بعضی از قسمت­های این نامه تصویر روشنی از عملکرد سلمان در امر حکومت­داری است:

بسم­الله الرحمن الرحیم

از سلمان آزاده شده­ی پیامبر به عمربن خَطّاب ... نامه­ی سرگشاده­ی تو رسید... از این­که از حصیر بافی و نان جو خوردن من ایراد گرفته­ای؛ بدان این چیزی نیست که یک مؤمن به خاطر آن ملامت شود، به خدا قسم نان جو خوردن و حصیربافی و از مردم بی­نیاز بودن و چشم به سفره­ی دیگران نداشتن، نزد خداوند متعال محبوب­تر و به تقوا نزدیکتر است. من خود، پیامبر(ص) را دیدم که نان جو می­خورد و ناراحت هم نمی­شد، بلکه خوشحال­ نیز بود.

در مورد مصرف حقوق سالانه، که نوشته بودی در زندگی خود مصرف کنم؛ سوگند به خدا آنچه را که دندان­هایم خرد کند و از گلویم پایین برود، خواه نان گندم باشد یا مغز کلّه­ی گوسفند یا سبوس جو، برایم یکسان است. من حقوق و مزد ماهانه و سالانه­ی خود را برای روز نیاز و تهی­دستی مصرف می­کنم. تو گفته­ای که با رفتارم حکومت را ضعیف و خوار کرده­ام و خود را ذلیل و بی­ارزش نموده­ام تا آن­جا که مردم مدائن از فرمانروایی من بی­خبرند و مرا چون پلی برای عبور و یا باربری برای کشیدن بارشان قرار داده­اند و این موجب خواری و سرشکستگی حکومت خواهد شد، امّا بدان که خواری در راه اطاعت الهی محبوب­تر از عزت در نافرمانی خداست، تو خوب می­دانی که پیامبر هم، به مردم نزدیک بود و با آن­ها انس داشت، گویی جزو آن­ها است؛ غذای ساده می­خورد، لباس خشن و زبر می­پوشید و همه­ی مردم نزد او یکسان و از عدالت برخوردار بودند. ای عمر آیا این مطلب را از رسول اعظم(ص) نشنیده­ای که فرمود:

مَن ولیّ سَبعةً مِن المسلمین بَعدی، ثُمّ لَم یَعدِل فیهم لَقی اللهُ و هو علیه غضبان؛ کسی که بر هفت نفر از مسلمین فرمانروایی کند، ولی در میان آن­ها به عدالت رفتار نکند، خدا را غضبناک و خشمناک ملاقات خواهد کرد.([10])

کاش من با خواری و ضعفی که تو گفته­ای از حکومت مداین به سلامت بگذرم، من که از حکومت بر یک شهر اینچنین ترسانم، حالِ آن کس که پس از پیامبر(ص) بر تمام امت حکومت می­کند چگونه خواهد بود؟

خداوند فرمود: تلک الدّار الأخرة نجعلها للّذین لایریدون علوّاً فی الأرض ولا فساداً والعاقبة للمتّقین([11])؛ آن سرای آخرت را برای کسانی قرار می­دهیم که در زمین خواستار برتری و فساد نیستند، و فرجام [خوش] از آن پرهیزکاران است.

بدان که حکومت من برای اقامه­ی حدود الهی در میان مردم است و این به راهنمایی یک دانا و راهنماست، مقصود حضرت علی(ع) است زیرا با اجازه­ی حضرتش حکومت مدائن را قبول کرد.([12])

و من براساس شیوه و سیره­ی او عمل می­کنم و می­دانم که اگر حق تعالی خیر این امت را می­خواست و اراده­ی الهی تعلق به رشد و صلاح ایشان می­گرفت، مسلماً داناترین و بهترین آنان را به حکومت و ولایت می­رسانید و اگر این امت از خداوند عالمیان می­ترسیدند و از او اطاعت می­کردند و فرمان پیامبر را عمل می­نمودند و به حق دانا بودند؛ تو را امیرالمؤمنین نمی­خواندند. پس هرگونه می­خواهی داوری و حکم کن، این دنیا گذرگاه است، به مهلت الهی مغرور مباش و بدان به زودی عقوبت الهی به سراغ تو خواهد آمد و عاقبت از ستم­های تو و آن­چه درگذشته و آینده انجام داده­ای بازخواست خواهی شد. و حمد و سپاس مخصوص خدای یکتا و بی­همتاست.([13])

عمر پس ازدریافت پاسخ محکم و قاطع سلمان جوابی نداشت و سکوت کرد. با این که تنها راه چاره را درکنار گذاشتن سلمان می­دانست، امّا چون دلیل قانع کننده­ای برای عزل او نداشت و به جهت علاقه­ی فراوان مردم مدائن به سلمان او را به حال خود رها کرد. بدین ترتیب سلمان تا سال 34 ﻫ . ق ـ سال وفات او ـ زمام امور مدائن را در دست داشت.([14])

پاسخ قاطع سلمان، به روشنی بیانگر حریّت و شهامت او در دین و اظهار عقیده است و نیز دورنمای کلّی از اصول سیاست و روش او در حکومت­داری به شمار می­رود. کارنامه­ی فرمانروایی سلمان را براساس اصول زیر می­توان قرار داد:

1. عدالت 2. ایثار 3. ساده زیستی 4. پارسایی 5 . خدمت به مردم 6 . کار و عدم استفاده شخصی از بیت المال 7. انتخاب رهبر حقّ 8 . مبارزه با بلندپروازی و فساد 9. خوش بینی به مؤمنان 10. همدردی با دردمندان 11. جدیّت و قاطعیت در اجرای حدود الهی 12. نفی و طرد رهبران ستمگر.([15])

وفات سلمان

از جمله بعضی خصوصیات انسان­های کامل و اولیای مقرّب درگاه خداوند این است که حجاب مادی را کنار زده و از عالم غیب اخباری به آن­ها می­رسد. سلمان یکی از این چهره­های نمونه است که از زمان مرگ خود خبر داشت. او در مدائن بیمار شد و روز به روز بیماری­اش شدت می­گرفت. تا این که بر فرصت­های پایان زندگانی­اش اطمینان پیدا کرد.

از مولا و حبیبش رسول الله(ص) شنیده بود که هرگاه اجل وی فرا رسد؛ مردگان با او سخن خواهند گفت، از این رو درخواست کرد که او را به قبرستان ببرند تا یقین کند مرگش فرا رسیده یا نه؟ در قبرستان رو به قبله نشست و با اموات سخن گفت و بر آنان سلام فرستاد:

سلام بر شما که با خاک هم آغوش شده و از دنیا چشم پوشیده­اید... سلام بر شما که خوراکتان مرگ و لباستان زمین شده است. شما را به خدا و رسول او سوگند می­دهم که با من صحبت کنید، من سلمان فارسی آزاد شده­ی رسول خدایم و ...

در این هنگام میتی آغاز به سخن کرد. سلمان سؤال می­کرد و او جواب می­داد. علامه مجلسی1 در بیان حالات سلمان، در این زمینه گفت و گوی مفصّل و طولانی او را با یکی از مردگان نقل می­کند.([16])

راوی می­گوید: هنگامی که سلمان به خانه بازگشت و منتظر مرگ شد؛ در خدمتش بودم. به وی گفتم: چه کسی شما را غسل می­دهد؟ گفت: آن کس که پیامبر(ص) را غسل داد. در جواب گفتم: او در مدینه است و شما در مدائن. چگونه ممکن است شما را غسل دهد؟! سلمان گفت: پس از بستن چانه­ی من صدای پای او را خواهی شنید، در این­باره پیامبر(ص) به من خبر داده است. راوی می­گوید: هنگامی که روح سلمان از بدنش جدا شد،([17]) چانه­اش را بستم و جلو در آمدم. همان گونه که سلمان گفته بود امیرالمؤمنین علی(ع) را دیدم که با قنبر پیاده شدند. علی(ع) رو به من کرد و فرمود: سلمان وفات کرد؟ گفتم: آری قربانت شوم. حضرت روپوش را از سلمان برداشت، سلمان لبخندی به حضرت زد. امام فرمود: خوشا به حالت ای اباعبدالله([18])، هنگامی که خدمت پیامبر(ص) رسیدی به او بگو که با من چه کردند. آن­گاه حضرت علی(ع) سلمان را غسل داد و کفن نمود و مشغول نماز بر او شد. پس از آن صدای بلند تکبیر شنیده شد. درباره­ی صدای تکبیر از حضرت سؤال کردم، ایشان فرمود: برادرم جعفر با خضر پیغمبر در نماز سلمان حاضر شدند و با هر یک هفتاد صف فرشته بود و در هر صف هزار هزار ملک حاضر بودند.([19]) علی(ع) بعد از کفن و دفن و نماز بر او از مدائن به مدینه برگشت.

آری سلمان رادمردی الهی است که عمری را به دنبال حقیقت بود و سرانجام آن را در اسلام و سخن رسول خدا(ص) یافت. او مجسمه­ی تقوا، فرمانداری زاهد، و یار صدیق حضرت علی(ع) بود، همواره تلاش می­کرد که عدالت را پیاده کند و خود نیز در میدان عمل وارد شد، سختی­ها و مرارت­ها دید، ولی لحظه­ای نهراسید و عقب نشینی نکرد و تا پایان عمر استقامت ورزید. دلاورانه در رکاب پیامبر اکرم(ص) در میدان­های جنگ حاضر شد و به سلمان محمدی ملقب گردید. پس از رسول اعظم(ص) نیز در راه دفاع از حریم ولایت و عشق به مولایش حضرت علی(ع) تا آخرین نفس مبارزه و ایستادگی نمود.

حسن ختام کلام را به سلمان فارسی فرزند برومند و رشید اسلام وا می­گذاریم:

مردی از بی­توفیقی خود بر خواندن نماز شب به سلمان شکایت کرد، سلمان در راهنمایی او فرمود: در روز گناه مکن.([20])

پی­نوشت:

[1]. ابن واضح یعقوبی، یعقوبی، ج 1، ص 522.

[2]. طبرسی، احتجاج، ص 76.

[3]. ر.ک؛ بحارالانوار، ج 42، ص 36.

[4]. طبرسی، احتجاج، ص 76.

[5] . بحارالانوار، ج 22، ص 321.

[6] . طبرسی، احتجاج، ص 81 .

[7]. همان، ص 82 .

[8] . همان، ص 132 ـ 130.

[9]. بحارالانوار، ج 22، ص 366 ـ 361.

[10]. طبرسی، احتجاج، ج 1، ص 187 و بحارالانوار، ج 22، ص 361.

[11]. القصص 28 : 83 .

[12]. بحارالانوار، ج 22، ص 361.

[13]. همان، ص 360 و 361 و طبرسی، احتجاج، ص 132.

[14] . ر.ک؛ طبرسی، احتجاج، ص 111 و ابن اثیر، اسدالغابة، ج 2، ص 269.

[15]. محمد محمّدی اشتهاردی، زندگی پر افتخار سلمان فارسی، ص 122.

[16]. ر.ک؛ بحارالانوار، ج 22، ص 372.

[17]. سال وفات سلمان مورد اختلاف است. سال­های 33 تا 36 ﻫ . ق نقل شده است. ولی آنچه بیشتر مورد قبول می­باشد این است که؛ وفات سلمان در زمان عثمان بوده است.

[18]. اباعبدالله کنیه سلمان می­باشد.

[19]. بحارالانوار، ج 22، ص 374.

[20]. جواد محدثی، توحید صدوق به نقل از سلمان و بلال، ص 57 .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد