ریزش‌ها و رویش‌ها / امام خامنه ای

دانلود کلیپ صوتی ریزش ها و رویش ها ( کیفیت پایین – حجم : ۴۳۳kb )

دانلود کلیپ صوتی ریزش ها و رویش ها ( کیفیت متوسط – حجم : ۸۶۵kb )

دانلود کلیپ صوتی ریزش ها و رویش ها ( کیفیت بالا – حجم : ۱٫۶۹mb )

غصّه‌هایى هم هست. من اصلاً نمى‌خواهم غصّه‌ها و غمها را مطرح کنم. بحمداللَّه غمگسار داریم. خداى متعال و اولیاى او، بهترین غمگسارند. در همه مراحل زندگى این‌طور بوده است؛ امروز هم همان‌طور است. اما اگر من فقط بخواهم یک اشاره کنم، غم بزرگ این است که – همان‌طور که قبلاً اشاره کردم – بعضى عناصرى که هیچ سودى در سلطه امریکا بر این کشور ندارند، از روى غفلت و اشتباه و ضعفها و عقده‌ها، براى سلطه امریکا بر این کشور تلاش مى‌کنند! البته اشخاص مختلفند؛ بعضیها عقده‌اى دارند؛ بعضیها کینه‌اى دارند؛ بعضیها گله‌اى از کسى دارند؛ براى خاطر دستمالى، قیصریه را آتش مى‌زنند؛ به‌خاطر یک دشمنى و یک کینه شخصى و یک محرومیت از فلان مسؤولیت که مایل بوده به او بدهند و مثلاً نشده و به‌خاطر یک اشتباه در فهم، مى‌بینید که حرفى مى‌زنند، اقدامى مى‌کنند، موضعى مى‌گیرند و کارى مى‌کنند که به ضرر تمام مى‌شود و در خدمت دشمن قرار مى‌گیرند! بدانید؛ این رادیوهاى بیگانه، با میلیونها دلار صرف و خرج راه مى‌افتد. اینها هدف دارند از این‌که این تبلیغات را مى‌کنند؛ مى‌خواهند افکار عمومى کشورهاى مخاطب خودشان را تحت تأثیر قرار دهند. بیخودى که نمى‌آیند از شخصى، از حرفى، از جریانى، این‌طور دفاع کنند! هر آدم عاقلى تا دید دشمن برایش کف مى‌زند، باید به فکر فرو برود و بگوید من چه غلطى کردم؛ من چه کار کردم که دشمن براى من کف مى‌زند؟! باید به خود بیاید. این مایه غصّه است که بعضى از کف زدن دشمن خوششان مى‌آید! اگر گلزنِ مهاجم ما در میدان فوتبال، اشتباهاً به دروازه خودش گل بزند، چه کسى در آن میدان کف خواهد زد؟ طرفداران تیم مقابل و مخالف. حالا شما وقتى که مى‌بینى دشمن برایت کف مى‌زند، باید بفهمى که به دروازه خودى گل زده‌اى! ببین چرا زدى؟ ببین چرا کردى؟ ببین چه اشتباهى کرده‌اى؟ ببین مشکلت کجاست؟ بگرد مشکل خودت را پیدا کن و توبه کن. من در این ماه رمضان، از همه کسانى‌که این خطاى بزرگ را در مقابل ملت ایران کردند، مى‌خواهم که در مقابل خدا و در مقابل اسلام توبه کنند. مبادا خیال شود که این خطا در مقابل شخص این بنده حقیر است؛ نه. بنده که کسى نیستم؛ بنده هیچ اهمیتى ندارم؛ این را بدانند. هیچ ادّعایى هم ندارم؛ هیچ دلبستگى‌اى هم به مسؤولیت و اقتدار ندارم. البته مایه افتخار است براى هر کسى که بتواند به این مردم خدمت کند؛ اما دلبستگى نیست؛ آنهایى که باید بدانند، مى‌دانند. دل انسان غمگین مى‌شود و مى‌شکند به‌خاطر این‌که چرا کسانى که نان انقلاب را خوردند، نان اسلام را خوردند، نان امام زمان را خوردند، دم از امام زمان زدند، دم از ائمّه معصومین زدند، حالا طورى مشى کنند که اسرائیل و امریکا و سیا و هرکسى که در هر گوشه دنیا با اسلام دشمن است، برایشان کف بزنند! این، انسان را غصّه‌دار مى‌کند. ولى به شما عرض کنم، بشارتهاى الهى این‌قدر زیاد است که هر غمى را از دل پاک مى‌کند. بشارتهاى الهى خیلى زیاد است. نباید خیال کرد که اگر چهار نفر آدمى که سابقه انقلابى دارند، از کاروان انقلاب کنار رفتند، پس انقلاب غریب ماند. نه آقا، همه انقلابها، همه فکرها، همه جریانهاى گوناگون اجتماعى، هم ریزش دارند، هم رویش دارند؛ ریزش در کنار رویش.

شما به صدر اسلام نگاه کنید، ببینید آن کسانى‌که در دوران غربت اسلام و غربت على، از امیرالمؤمنین دفاع کردند، چه کسانى بودند؟ اینها سابقه‌داران اسلام نبودند. سابقه‌داران اسلام، جناب طلحه و جناب زبیر و جناب سعدبن‌ابى وقّاص و امثال اینها بودند. بعضى از اینها على را تنها گذاشتند؛ بعضى از اینها در مقابل على ایستادند. اینها ریزشها بودند. اما رویش کدام است؟ رویش، عبداللَّه‌بن‌عبّاس است؛ محمّدبن‌ابى‌بکر است؛ مالک اشتر است؛ میثم تمّار است. اینها رویشهاى جدیدند. اینها که در زمان پیامبر نبودند؛ اینها در همان دوران غربت اسلام روییدند؛ اینها نهالهاى تازه‌اند. شما ببینید یک مالک اشتر در همه تاریخ اسلام چقدر مؤثّر است. بله؛ ممکن است کسانى ریزش پیدا کنند که البته مایه تأسّف است. وقتى به امیرالمؤمنین شمشیر زبیر را دادند، گریه کرد. همان‌طور که گفتم، غصّه دارد. غصّه دارد کسانى ریزش پیدا کنند که یک روز پاى سفره انقلاب، پاى سفره امام زمان، پاى سفره اسلام و قرآن نشستند و نان و نمک اسلام را خوردند؛ اما در کنار آن ریزشها، مالک اشترها هستند؛ عبداللَّه‌بن‌عباسها هستند. امیرالمؤمنین هرجا در میدانهاى جنگ احتیاج به زبان داشت، عبداللَّه‌بن‌عباس مى‌رفت و امیرالمؤمنین را یارى مى‌کرد. هرجا احتیاج به شمشیر داشت، مالک اشتر بود. مثل مالک اشتر، مثل عبداللَّه‌بن‌عباس، مثل محمّدبن‌ابى‌بکر – مثل این رجال – نه یکى، نه ده نفر، نه هزار نفر که هزاران نفر بودند. این‌طور نیست که شما خیال کنید حالا چهار نفر آدمى که از راه برگشتند و نیرویشان تمام شد، معنایش این است که نیروى این گردونه عظیم تمام شده است. نه آقا؛ بعضیها در بین راه قوّه‌شان تمام مى‌شود. بله؛ ضعیفترها وسط راه آذوقه‌شان تمام مى‌شود. یک نفر از مشهد حرکت کرده بود که با کاروانى به کربلا برود. به خواجه اباصلت که رسیدند – کسانى که به مشهد رفته‌اند، مى‌دانند که خواجه اباصلت کجاست – گفت ما که خرجیمان تمام شد! بعضیها خرجیشان در خواجه اباصلت تمام مى‌شود؛ بعضیها خرجیشان بین راه تمام مى‌شود؛ بعضیها دو سه کیلومتر مى‌آیند، بعد خرجیشان تمام مى‌شود! این همان ارتجاع و برگشتن است. این افتخار نیست؛ این ننگ است؛ این بریدن است؛ این از راه ماندن است؛ اما: «الم تر کیف ضرب اللَّه مثلاً کلمة طیبة کشجرة طیبة اصلها ثابت و فرعها فى السماء(۱۳)»؛ ریشه مستحکم است و شاخه‌ها روزبه‌روز همین‌طور زیادتر مى‌شود: «تؤتى اکلها کلّ حین باذن ربّها(۱۴)»؛ رویش جدید هست. جا دارد که درباره این ریزشها و رویشها، از دیدگاه جامعه‌شناختى و روان‌شناختى و تاریخى، کار و بحث کنند. بحثهاى بسیار مهمّى است و من متأسّفانه مجالش را ندارم.

متن کامل بیانات مقام معظم رهبری در خطبه‌هاى نماز جمعه‌ی تهران

۱۳۷۸/۰۹/۲۶

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

الحمدللَّه ربّ العالمین. الحمدللَّه بجمیع محامده کلّها على جمیع نعمه کلّها. الحمدللَّه على حلمه بعد علمه. والحمدللَّه على عفوه بعد قدرته. و الحمدللَّه على طول آناته فى غضبه و هو قادر على ما یرید. نحمده و نستعینه و نستهدیه و نؤمن به و نتوکّل علیه و نصلّى و نسلّم على حبیبه و نجیبه و خیرته فى خلقه و حافظ سرّه و مبلّغ رسالاته؛ سیّدنا و نبیّنا و حبیبنا ابى‌القاسم المصطفى محمّد و على آله الأطیبین الأطهرین المنتجبین. سیّما بقیّةاللَّه فى الارضین. و صلّ على ائمّة المسلمین و حماة المستضعفین و هداة المؤمنین. اوصیکم عباداللَّه بتقوى اللَّه. قال اللَّه تبارک و تعالى: «یا ایّها الذین امنوا کتب علیکم الصّیام کما کتب على الّذین من قبلکم.»(۱)

از خداى متعال مسألت مى‌کنیم این ماه را که ماه ضیافت الهى است‌بر همه امّت اسلامى، بخصوص بر ملت عزیز ایران و بالاخص بر شما نمازگزاران عزیز، مبارک فرماید.

در آیه شریفه‌اى که قرائت کردم، مسأله روزه و این‌که این فریضه الهى بر امّتهاى قبل از امّت اسلام هم قرار داده شده بود، مطرح شده است. از جمله فرایض و واجباتى که بشر در طول ادوار گوناگون به آن نیازمند است، یکى همین روزه گرفتن است؛ همچنان که نماز خواندن و ذکر الهى چنین است. در همه ادوار، در همه احوال، در همه تمدّنها و در همه دوره‌هاى حیات بشرى، در هر حالى که بشر باشد، به‌خاطر خاصیت بشرىِ خود، به بعضى از این اعمال و فرایض نیازمند است که یکى از آنها هم همین روزه است. امروز در خطبه اول، چند جمله‌اى در باب روزه عرض مى‌کنیم و در خطبه دوم هم ان‌شاءاللَّه به بعضى از مسائل جارى کشور و جامعه‌مان خواهیم پرداخت.

روزه که از آن به‌عنوان تکلیف الهى یاد مى‌کنیم، در حقیقت یک تشریف الهى است؛ یک نعمت خداست؛ یک فرصت بسیار ذى‌قیمت براى کسانى است که موفّق مى‌شوند روزه بگیرند؛ البته سختیهایى هم دارد. همه کارهاى مبارک و مفید، از سختى خالى نیست. بشر بدون تحمّل سختیها به جایى نمى‌رسد. این مقدار سختى که در تحمّل روزه‌گیرى وجود دارد، در مقابل آنچه که از روزه عاید انسان مى‌شود، چیزِ کم و سرمایه اندکى است که انسان مصرف مى‌کند و سود بسیارى را مى‌برد. سه مرحله براى روزه ذکر کرده‌اند؛ هر سه مرحله هم براى کسانى‌که اهل آن هستند، مفید است. یک مرحله، همین مرحله‌ى عمومى روزه است؛ یعنى پرهیز از خوردن و نوشیدن و سایر محرّمات. اگر تنها محتواى روزه ما همین امساک باشد، این منافع زیادى دارد. هم ما را مى‌آزماید و هم به ما مى‌آموزد؛ هم درس هست، هم آزمایش براى زندگى است. تمرین و ورزش است؛ یک ورزش بسیار با اهمیت‌تر از ورزش جسمانى در این کار وجود دارد. روایاتى از ائمه علیهم‌السّلام وارد شده است که به همین مرحله از روزه توجّه دارد. یک روایت از امام صادق علیه‌الصّلاةوالسّلام است که مى‌فرماید: «لیستوى به الغنى و الفقیر(۲)»؛ خداى متعال روزه را واجب کرده است، تا در این ساعات و روزها، فقیر و غنى با یکدیگر برابر شوند. انسانى که تهیدست و فقیر است، نمى‌تواند در طول روز هرچه هوس کرد، بخرد و بخورد و بیاشامد؛ اما آدمهاى غنى، در طول روز، هرچه که هوس مى‌کنند و هرچه که مى‌خواهند، برایشان فراهم است. غنى، حال فقیر و گرسنگى فقیر و تهیدستى او را از به‌دست آوردن چیزهایى که مورد اشتهاى اوست، درک نمى‌کند؛ اما در روزى که روزه مى‌گیرد، همه یکسانند و با اختیار خودشان، از مشتهیّات نفسانى محرومند. یک روایت دیگر از امام رضا علیه‌السّلام نقل شده است که به نکته دیگرى اشاره دارد. مى‌فرماید: «لکى یعرفوا الم الجوع و العطش و یستدلوا على فقر الآخره(۳)» در این روایت، به تهیدستى و گرسنگى و تشنگى روز قیامت اشاره مى‌شود. در روز قیامت، یکى از ابتلائات انسان، تشنگى و گرسنگى است که در آن حالت، انسان در مقابل مؤاخذه و سؤال و جواب الهى قرار مى‌گیرد. انسان باید در گرسنگى و تشنگى روز ماه رمضان، به آن حالت روز قیامت توجّه کند و به آن لحظه بسیار سخت و دشوار متنبّه شود.

باز روایت دیگرى از امام رضا علیه‌السّلام است که به بُعد دیگرى از ابعاد روزه در همین مرحله گرسنگى و تشنگى کشیدن توجّه مى‌کند. آن، این است که مى‌فرماید: «صابراً على ما اصابه من الجوع والعطش(۴)». قدرت صبر به انسان داده مى‌شود که بتواند گرسنگى و تشنگى را تحمّل کند. انسانهاى نازپرورده – کسانى‌که معناى گرسنگى و تشنگى را نچشیده‌اند و نفهمیده‌اند – قدرت صبر و تحمّل هم ندارند؛ در بسیارى از میدانها، خیلى زود از پا درمى‌آیند و امتحانهاى گوناگون زندگى، آنها را درهم مى‌فشرد و له مى‌کند. انسانى که گرسنگى و تشنگى را چشیده است، معناى اینها را مى‌داند و در مقابل دشواریهایى که از این راه ممکن است پیش بیاید، قدرت تحمّل دارد. ماه رمضان، این قدرت تحمل و این صبر را به همه مى‌دهد. یک روایت دیگر هم در همین زمینه عرض مى‌کنم که آن هم از امام رضا علیه‌الصّلاةوالسّلام است؛ گرچه شاید این یکى، دو مورد، فقره‌هاى یک حدیث باشد. «و رائضا لهم على اداء ما کلّفهم(۵)»؛ یعنى تحمّل گرسنگى و تشنگى و اجتناب از مشتهیّات نفسانى در روز ماه رمضان، یک نوع ریاضت است که انسان را بر اداء تکالیف گوناگون زندگى قادر مى‌سازد. البته منظور، ریاضتهاى شرعى و ریاضتهاى الهى و ریاضتهاى اختیارى است. یکى از چیزهایى که انسان را قدرتمند مى‌کند و بر پیمودن راههاى دشوار زندگى توانا مى‌سازد، ریاضت کشیدن است که خیلیها به آن پناه مى‌برند. این یک ریاضت شرعى است. بنابراین، در همین چند حدیثى که خوانده شد، مى‌بینید که همین مرحله از روزه – یعنى مرحله تحمّل گرسنگى و تشنگى – در اغنیا احساس همسانى با فقرا ایجاد مى‌کند؛ احساس گرسنگى روز قیامت را به انسان منتقل مى‌کند؛ صبر و تحمّل در مقابل شدائد را به انسان مى‌بخشد؛ صبر بر اداء تکلیف را به عنوان یک ریاضت الهى به انسان اهداء مى‌کند؛ یعنى این همه فواید در همین مرحله است. علاوه بر خالى بودن شکم از غذا و اجتناب از کارهایى که در حال عادى براى انسان مباح است، نورانیّت و صفا و لطافتى هم به انسان مى‌دهد که بسیار مغتنم است.

مرحله دوم روزه، پرهیز از گناه است؛ یعنى نگاهدارى گوش و چشم و زبان و دل – حتّى طبق بعضى از روایات – نگاهدارى بشره انسان، پوست بدن و موى بدن انسان از گناه. از امیرالمؤمنین علیه‌السّلام نقل شده است که «الصّیام اجتناب المحارم کما یمتنع الرّجل من الطّعام و الشّراب(۶)»؛ همان‌طورى که از غذا و از آشامیدنى و از مشتهیّات نفسانى اجتناب مى‌کنید، از گناه هم اجتناب کنید. این یک مرحله بالاتر براى روزه است. این فرصت ماه رمضان، فرصت مغتنمى است که انسان تمرین اجتناب از گناه کند. بعضى از جوانان در مراجعاتى که دارند، به بنده التماس دعا که مى‌کنند، از جمله مکرّر مى‌گویند شما دعا کنید که ما بتوانیم گناه نکنیم. البته دعا کردن خوب و لازم است و مى‌کنیم؛ اما گناه نکردن، به اراده انسان احتیاج دارد. باید تصمیم بگیرید که گناه نکنید و وقتى تصمیم گرفتید، این کار بسیار آسانى خواهد شد. اجتناب از گناه، چیزى است که مثل یک کوه در چشم انسان جلوه مى‌کند؛ اما با تصمیم، مثل یک زمین هموار مى‌شود. در ماه رمضان، بهترین فرصت است که همه این را تمرین بکنند. روایت دیگرى از فاطمه زهرا سلام‌اللَّه‌علیها نقل شده است که فرمود: «ما یصنع الصائم بصیامه اذا لم یصن لسانه و سمعه و بصره و جوارحه(۷)»؛ انسان از روزه چه بهره‌اى خواهد برد، اگر زبان و گوش و چشم و جوارح خود را از گناه باز ندارد؟ در یک روایت نقل شده است که زنى به خدمتکار خود اهانت کرد. ظاهراً آنها در همسایگى پیامبر، یا مثلاً در سفرى همراه آن حضرت بودند. پیامبر اکرم طعامى در دستشان بود، به او تعارف کردند و فرمودند: از این بخور. آن زن گفت من روزه‌ام. نقل شده است که پیامبر به او این‌طور فرمودند: «کیف تکونین صائمه و قد سببت جاریتک»؛ چطور تو روزه‌اى؛ در حالى که به خدمتکار خودت دشنام داده‌اى؟ «انّ الصوم لیس من الطعام و الشّراب(۸)»؛ روزه فقط این نیست که از خوراک و نوشیدنى اجتناب کنید. «و انما جعل‌اللَّه ذلک حجابا عن سواهما من الفواحش من الفعل والقول»(۹)؛ خدا خواست که انسان روزه‌دار به سراغ گناهان و آلودگیها نرود؛ و از جمله این گناهان، گناهان زبان است؛ بدگویى و اهانت به دیگران است. از جمله این گناهان، گناهان دل است؛ دشمنى و کینه دیگران را در دل پروراندن است. بعضى گناهان به معناى اصطلاح شرعى است؛ بعضى گناهان اخلاقى است؛ مراتب گوناگونى دارد. پس، مرحله دوم روزه‌دارى این است که انسان بتواند از گناهان، خود را جدا کند و بخصوص شما جوانان عزیز از این فرصت استفاده کنید. شما جوانید. جوان، هم قدرت و توانایى دارد و هم صافىِ دل و نورانیّتِ دل براى او یک فرصت است. در طول ماه رمضان، از این فرصت استفاده کنید و اجتناب از گناهان را – که مرحله‌ى دوم روزه‌دارى است – تمرین نمایید.

مرحله سوم از روزه‌دارى، پرهیز از هرچیزى است که ذهن و ضمیر انسان را از یاد خدا غافل کند. این، آن مرحله بالاى روزه‌دارى است که در حدیث آن‌طور که وارد شده است، پیامبر به حضرت پروردگار (جلّت عظمته) عرض مى‌کند: «یا ربّ و ما میراث الصّوم»؛ دستاورد روزه چیست؟ ذات اقدس ربوبى فرمود: «الصوم یورث الحکمة و الحکمة تورث المعرفة و المعرفة تورث الیقین فاذا استیقن العبد لا یبالى کیف اصبح بعسر ام بیسر(۱۰)»؛ روزه سرچشمه‌هاى حکمت را در دل مى‌جوشاند. وقتى که حکمت بر دل حاکم شد، آن معرفت نورانى و روشن به‌وجود مى‌آید. معرفت که به‌وجود آمد، همان یقینى به‌وجود مى‌آید که حضرت ابراهیم از خداى متعال آن را مى‌خواست و در دعاهاى این ماه مرتّب درخواست شده است. وقتى کسى داراى یقین بود، همه دشواریهاى زندگى بر او آسان مى‌شود و انسان شکست‌ناپذیر از حوادث مى‌گردد. ببینید چقدر اهمیت دارد! این انسانى که مى‌خواهد در مدّت سالهاى عمر خود، یک راه تعالى و تکامل را بپیماید، در مقابل مشکلات و حوادث زندگى و موانع راه، شکست‌ناپذیر مى‌شود. یقین، چنین حالتى به انسان مى‌دهد. اینها ناشى از روزه است. وقتى که روزه یاد خدا را در دل زنده کرد و فروغ معرفت خدا را در دل به‌وجود آورد و دل را روشن نمود، اینها به دنبالش مى‌آید. هر چیزى که انسان را از یاد خدا غافل کند، به روزه براى این مرحله مضرّ است. خوشا به‌حال کسانى که مى‌توانند خود را به این مرحله برسانند. البته ما باید آرزو کنیم و از خدا بخواهیم و همّت کنیم که خودمان را به این مرحله برسانیم.

پروردگارا! به محمّد و آل محمّد، ما را از روزه‌داران واقعى قرار بده. پروردگارا! توفیقِ رسیدن به درجات عالى روزه‌دارى را به ما عنایت کن و همه این برکاتى را که براى این فریضه الهى ذکر شده است، به ما متوجّه فرما.

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

قل هو اللَّه احد. اللَّه الصّمد، لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد.(۱۱)

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

الحمدللَّه ربّ العالمین. والصّلاة والسّلام على سیّدنا و نبیّنا و حبیب قلوبنا ابى‌القاسم المصطفى محمّد و على آله الأطیبین الأطهرین المنتجبین. سیّما على امیرالمؤمنین و الصّدیقة الطّاهره سیّدة نساءالعالمین. والحسن والحسین سیّدى شباب اهل الجنّة و على‌بن‌الحسین و محمّدبن‌على و جعفربن‌محمّد و موسى‌بن‌جعفر و على‌بن‌موسى و محمّدبن‌على و على‌بن‌محمّد و الحسن‌بن‌على والخلف القائم المهدى. حججک على عبادک و امنائک فى بلادک. و صلّ على ائمّة المسلمین و حماة المستضعفین و هداة المؤمنین. و استغفراللَّه لى و لکم. اوصیکم و نفسى بتقوى اللَّه.

همه برادران و خواهران نمازگزار عزیز و نفس خود را به رعایت پرهیزکارى و تقوا توصیه مى‌کنم، که برجسته‌ترین اثر روزه این ماه تقواست.

مسائلى که قابل طرح است، مسائل متعدّدى است. من یک مناسبت از مناسبتهاى روز را که همان شهادت شهید بزرگوار مرحوم «آیةاللَّه مفتّح» است، مطرح مى‌کنم و سپس به موضوعى که به نظرم موضوع اهمّى در این روزها و در شرایط جارى کشور است، مى‌پردازم:

مرحوم شهید مفتّح علاوه بر این که یک روحانى برجسته و فداکار و روشنفکر و آشناى به نیاز زمان بود، خصوصیتى داشت که در تعداد معدودى از فضلاى آن زمان این خصوصیت دیده مى‌شد. آن، قدرت ارتباطگیرى با نسل جوان و دانشجویان و کسانى بود که مایل بودند پیام دین را با زبان روز از یک روحانى و یک عالم به دین بشنوند. لذا هم در دوران قبل از انقلاب و هم بعد از پیروزى انقلاب، میدان کار این مرد روحانى بزرگوار، غالباً منطقه جوانان – بخصوص دانشجویان – بود؛ هم در مساجدى که ایشان حضور پیدا مى‌کرد و هم در سخنرانیهایى که در محیط کار و شغل معمولى خود داشت. تصادفى هم نیست که روز اتّحاد دانشجو و روحانى، یا حوزه و دانشگاه، روز شهادت ایشان قرار داده شد؛ چون انصافاً حلقه وصلى بود که متناسب با چنین خصوصیتى مى‌نمود. خداى متعال پاداش این شهید عزیز را داد، و آن شهادت بود. شهادت پاداش بزرگ و اجر عظیمى است و خداى متعال بندگان صالح خود – از جمله این بنده صالح – را از این اجر محروم نکرد. امیدواریم که درجاتش روز به روز عالى باشد.

و اما آن مطلبى که به نظرم مى‌رسد در وضع کنونى کشور نیاز افکار عمومى است و مناسب است عرض کنم، این است که یک ملت زنده و ملتى که اهل پیشرفت است، از جمله کارهایى که در کنار سازندگى، در کنار پیشرفت علمى و در کنار کارهاى بزرگ، حتماً باید از آن غفلت نکند، شناخت هدفهاى دشمن در هر مرحله است. این خاصیت زنده بودن است. نمى‌شود ملتى را فرض کرد که آرمانهاى بزرگى داشته باشد و بخواهد کارهاى بزرگى بکند؛ اما دشمن نداشته باشد. بله؛ ملتهایى هستند که به گوشه‌اى خزیده‌اند، کارى به کار سرنوشتشان ندارند، بیگانگان هم بر آنها مسلّطند، آنها هم مثل گوسفند مى‌چرند و بیگانگان مثل چوپانهاى خائن هرچه مى‌خواهند، از آنها استفاده مى‌کنند! البته آنها اگر بخواهند همان‌طور زندگى کنند، هیچ لزومى ندارد که به این فکرها باشند؛ چون آینده‌اى برایشان وجود ندارد. البته امروز در دنیا چنین ملتهایى را خیلى کم مى‌شود سراغ داد. اگر وجود داشته باشند، خیلى کم هستند. بالاخره ملتها بیدار شده‌اند. به‌هرحال، ملتى مثل ملت ایران که علیه دخالت بیگانگان قیام کرد و دست بیگانگان را کوتاه نمود و به مداخله بیگانگان در کشور خود پایان داد – اینها کارهاى کوچکى نیست – دشمن دارد. ملت ایران به غارت بیگانگان از منابع نفتى و منابع گوناگون مادّى خود خاتمه داد و دستگاه حکومتى را که به نفع بیگانگان کار مى‌کرد، ریشه کن کرد و از بیخ و بن برانداخت. این ملت با این خصوصیات، بالاخره دشمن دارد و بدون دشمن نخواهد بود.

امروز هم ملت ایران، یک ملت آرمانگراست و با ظلم و زورگویى و تحمیل و تبعیض مخالف است. همه کسانى که اهل ظلمند، همه کسانى که اهل تبعیضند، همه کسانى که اهل زورگویى هستند و همه کسانى که اهل چپاولگریند، طبعاً با این ملت میانه خوبى ندارند. البته بعضیها مى‌گویند و ترویج مى‌کنند که ما توهّم مى‌کنیم که علیهمان توطئه هست و دشمنى وجود دارد! خیلى خوب؛ کسانى که دلشان مى‌خواهد چشم خودشان را روى هم بگذارند و بگویند ان‌شاءاللَّه گربه است، بگذارند؛ اما واقعیت که عوض نمى‌شود. وجود دشمن، با به خواب رفتن من و شما که از بین نمى‌رود. اگر دشمن، کمین گرفته و منتظر فرصت است که ضربه وارد کند، چه من و شما بدانیم، چه ندانیم؛ اگر به فرض خود را به ندانستن هم بزنیم، بالاخره دشمنى خودش را مى‌کند، چون دشمن است. با ندانستن ما، یا خود را به ندانستن زدن، دشمن از دشمنىِ خود دست برنمى‌دارد. افرادى مایلند اثبات کنند که نخیر؛ ملت ایران هیچ دشمنى ندارد! کنار خانه خودتان بنشینید و به کار خودتان سرگرم باشید؛ خاطرتان هم جمع باشد که همه جا امن و امان است! نه؛ این حرفها واقعیت ندارد. یک ملت زنده نمى‌تواند این‌گونه فکر کند. حتّى ما بعضى از ملتها و دولتها را سراغ داریم که در دورانى، که یا دشمنانشان آن‌قدر هم خطرناک نبودند، یا دشمنانشان آن‌قدر به آنها نزدیک نبودند، این‌طور وانمود مى‌کردند که دشمن در خانه آنهاست؛ براى این‌که بتوانند از خودشان درست دفاع کنند! در همین سالهاى طولانى جنگ سرد بین شرق و غرب، غالباً در کشورهاى غربى و عمدتاً در امریکا این‌طور بود. حتّى دشمن موهوم درست مى‌کردند؛ دشمنى که شاید آن‌قدرها هم دشمنى او نزدیک نبود؛ اما آن‌چنان دشمن را به افکار عمومى‌شان نزدیک جلوه مى‌دادند که بتوانند کارهاى بزرگ و اقدامات مورد نظر خودشان را انجام دهند! این مربوط به کسانى است که دشمن این‌قدر نزدیک به آنها هم نیست. آن‌وقت در کشورى مثل ایران، با این دشمنیها و توطئه‌هاى آشکار، با آنچه که در داخل کشور مى‌بینیم، با آنچه که از اطراف و اکناف علیه ما به‌طور دائم توطئه و دشمنى انجام مى‌گیرد، عاقلانه نیست که بگوییم: «نه آقا، ما دشمنى نداریم. دشمنمان، دشمن نیست و در فکر توطئه نیست.» این حرف قابل اعتنایى نیست. پس، آن کسانى‌که نمى‌خواهند خودشان را به حماقت بزنند و بگویند دشمن نداریم، ناچارند در هر مرحله‌اى هدفهاى دشمنشان را بشناسند و بدانند که دشمن در فکر چیست.

در جبهه، یک فرمانده خوب، آن کسى است که بتواند بفهمد دشمن از کجا مى‌خواهد حمله کند و این را به نیروهاى خودش تفهیم نماید. در دوران جنگ تحمیلى، جوانانى که آن روز در میدان جنگ بودند، این نکته را خیلى خوب مى‌دانند. اگر در هر نقطه‌اى که شما هستید، بتوانید بفهمید دشمن در فکر چیست، یقیناً مبالغ زیادى از حمله دشمن را پیشگیرى خواهید کرد و خودتان را مصونیّت خواهید بخشید و کارهایى را که باید انجام دهید، انجام خواهید داد. البته ما نمى‌خواهیم حالا دشمن معرفى کنیم. غالباً ملت ایران دشمنان بین‌المللى و جهانى خودش را مى‌شناسد. اما هدفهاى دشمن در این مرحله چیست؟ اگر از من سؤال کنند، من مى‌توانم دو، سه هدف را به‌عنوان هدفهاى مرحله‌اىِ دشمن در این مقطع زمانى براى کشور و ملتمان نام ببرم. البته برخلاف تبلیغات رادیوهاى همان دشمنان، ما ادّعا نمى‌کنیم که آنچه ما مى‌فهمیم، مُرّ حقیقت است و هیچ خدشه‌اى در آن نیست و ما در فهمیدن، معصوم هستیم؛ نه. این فهمِ من است؛ این آن چیزى است که من به‌عنوان خدمتگزارى که خداى متعال با همه حقارتِ این بنده حقیر، مسؤولیت سنگینى را بر دوشم گذاشته، احساس مى‌کنم و درمى‌یابم که بایستى ذهن مردم را نسبت به این مطالبى که مى‌فهمم، روشن کنم. البته اگر کسى اطّلاعات بیشتر و فهم بهترى از مسائل دارد و طور دیگرى مى‌فهمد، او هم فهم خودش برایش معتبر است؛ اما آنچه که من مى‌فهمم، اینهاست.

دشمن سه هدفِ مرحله‌اى و مقطعى را تعقیب مى‌کند. اوّل، عبارت است از تخریب وحدت ملى؛ یکپارچگى ملت ایران را بشکنند و تخریب کنند. دوم، تخریب ایمان و باورهاى کارساز در دل مردم؛ یعنى به تخریبِ ایمانها و باورها و اعتقاداتى که این ملت را از یک ملت عقب افتاده توسرى‌خور، به یک ملت پیشرو و شجاع و میداندار در دنیا تبدیل کرد، بپردازند. این حرکت، با اعتقادات و باورهایى انجام گرفت؛ بدون این باورها که انسان حرکت نمى‌کرد و این ملت پیش نمى‌رفت. دشمن مى‌خواهد این باورها را در ذهن ملت ما تخریب کند. سوم، تخریب روح امید و تخریب آینده در ذهن مردم. پس، سه تخریب، مورد نظرِ دشمن است: تخریب وحدت ملى، تخریب باورهاى کارساز و مقاومت‌بخش، و تخریب روح امید. اسم این تخریبها را هم «اصلاح» مى‌گذارند! من کارى به این دوستان و خودیهاى غافل ندارم؛ بحثِ من برسر دشمن است که سلسله جنبان این حرکت، به بیرون از این مرزها مربوط است. در داخل مرزها هم کسانى‌که اساس کار دست آنهاست، جزو دشمنانند؛ مثل جبهه قاسطین که من سال گذشته در مورد امیرالمؤمنین علیه‌السّلام عرض کردم. در مقابلِ حکومت علوى، سه جبهه وجود داشت: قاسطین و مارقین و ناکثین. مارقین و ناکثین، جبهه داخلى و جبهه خودى بودند؛ منتها خودیهاى فریب خورده و به دام افتاده – یا به دام ثروت طلبى و مقام‌خواهى و عقده‌هاى خودشان، یا به دام جهالتها و حماقتها و تعصّبهاى خودشان – اما جبهه قاسطین، جبهه دشمن بود؛ جبهه آشتى‌ناپذیر بود؛ با على آشتى‌بکن نبود. آمدند به امیرالمؤمنین علیه‌السّلام عرض کردند: «یا امیرالمؤمنین! بگذارید جناب معاویة بن ابى‌سفیان چند صباحى در رأس حکومت بماند» اما حضرت فرمود: «نه؛ اگر من حاکمم، او نمى‌تواند استاندار این حکومت باشد؛ باید کنار برود.» آنها امیرالمؤمنین علیه‌السّلام را تخطئه کردند و گفتند بى‌سیاستى کرده است! بعضى از نویسندگان تا امروز هم مى‌گویند امیرالمؤمنین علیه‌السّلام بى‌سیاستى کرد! اما خودشان بى‌سیاستند؛ امیرالمؤمنین علیه‌السّلام بسیار پخته عمل کرد؛ براى این‌که معاویةبن ابى‌سفیان، جناب طلحه و زبیر نبود که اگر آن امتیازى را که مى‌خواست، به او مى‌دادند، او ساکت مى‌نشست؛ نه. آن جبهه، جبهه قاسطین بود؛ جبهه‌اى بود که با جبهه علوى نمى‌ساخت؛ در هیچ شرایطى هم نمى‌ساخت. هرچه او عقب مى‌رفت، این یک قدم جلو مى‌آمد و جز در میدان جنگ، نقطه تلاقى با هم نداشتند. امیرالمؤمنین علیه‌السّلام این را مى‌دانست و لذا تا زمانى که بر سرِکار بود، جبهه قاسطین هیچ کار نتوانستند بکنند و همیشه شکست خوردند؛ اما وقتى امیرالمؤمنین علیه‌السّلام به شهادت رسید – که شهادت على هم به‌دست آن گروههاى شبه‌خودىِ متعصّبِ عقده‌اىِ بدفهمِ کج فهمِ فریب خورده بود، نه بیگانه آن‌چنانى – آن بیگانه‌ها – قاسطین – حکومت را گرفتند و با گذشت چند سال، نشان دادند که ایده‌آل آنها در حکومت چیست! حکومت «حَجّاج بن یوسف» در همین کوفه به‌وجود آمد؛ حکومت «یوسف بن عمر ثقفى» به‌وجود آمد؛ حکومت یزید بن معاویه به‌وجود آمد! معلوم شد که آن جریان، اصلاً جریانى نیست که بتواند در یک نقطه با جریان علوى تلاقى کند.

امروز هم عیناً همان‌طور است. جبهه دشمن، غیر از آن آدم غافلى است که خودى هم هست؛ منتها بیچاره دچار غفلت و اشتباه و فریب مى‌شود؛ بر اثر حادثه‌اى، عقده و کینه‌اى پیدا مى‌کند و در مقابل نظام مى‌ایستد؛ در مقابل سخن حق مى‌ایستد؛ در مقابل امام و راه امام مى‌ایستد. این، آن دشمن اصلى نیست؛ این یک آدم فریب خورده است؛ این یک آدم قابل ترحّم است! دشمن اصلى آن کسى است که پشت سر این قرار مى‌گیرد، اما خودش را نشان نمى‌دهد. در داخل کشور، خودش را نشان نمى‌دهد؛ در خارج کشور چرا؛ در جبهه جهانى، در جبهه بین المللى، به‌عنوان یک عضو وفادار سازمان جاسوسى سیاى امریکا، یا موساد صهیونیستها چرا. کاملاً چهره او آشکار است؛ حرف هم مى‌زند، حقایق را هم مى‌گوید؛ انگیزه‌هایى را هم که او براى مبارزه با اسلام و مسلمین دارد، بیان مى‌کند؛ اما آن دنباله او که داخل کشور است، خود را دمِ چکِ اقتدار حکومت قرار نمى‌دهد. مى‌داند که این حکومت، حکومت مقتدرى است؛ حکومتى است که متّکى به آراءِ مردم است؛ متّکى به محبّت مردم است؛ متّکى به ایمان مردم است. از این حکومت مى‌ترسند و خودشان را جلو نمى‌دهند؛ حرفشان را با یک واسطه، با دو واسطه، با سه واسطه، از زبان آدمهاى غافل مى‌زنند. یک وقت مى‌بینید طرف یک روحانى است، اما غافل و فریب خورده و بى‌خبر؛ یا یک دانشجوست، اما اسیر احساسات شده و نیندیشیده؛ یا یک فرد معمولىِ حتّى انقلابى است، اما زمان را نشناخته، دشمن را نشناخته، یا احیاناً دچار عقده و کینه‌اى شده است. حرف از زبان این فرد خارج مى‌شود؛ اما این بیچاره حرف خودش نیست؛ حرف دشمن است! دشمن ما آن کسى است که: «قد بدت البغضاء من افواههم و ما تخفى صدورهم اکبر(۱۲)». دشمن ما آن کسى است که براى این انقلاب، نه فقط دل نسوزانده است، بلکه حتّى در مقابل این انقلاب، در برهه‌هایى از زمان شاید ایستاده است. بعضیشان در مقابل انقلاب در زمان رژیم پهلوى ایستادند؛ بعضیشان بعد از آن که نظام اسلامى بر سرِکار آمد، خرابکارى کردند؛ بعضیشان مدتى را ترسیدند، کنار رفتند و خود را مخفى کردند؛ بعد که حالا فرصتى برایشان پیش آمده، از لاک خود بیرون خزیده‌اند! خیال مى‌کنند که فرصتى هست:

گفت این مار است، او کى مرده است‌

از پىِ بى‌آلتى افسرده است!

اینها از پىِ بى‌آلتى افسرده بودند، بعد آفتابى به تنشان خورد، خیال مى‌کنند که الان میدانى است که بتوانند نیش بزنند. وارد میدان مى‌شوند، منتها باز هم مارگونه! هدف اینها این است که وحدت ملى را تخریب کنند و این اتّحاد عمومى ملت را بگیرند. شما مى‌دانید که عوامل تجزیه در داخل این ملتِ بزرگ منتفى و مفقود نیست. در مواردى، اختلاف زبان و اختلاف مناطق جغرافیایى هست؛ اما ملت رشید ایران از قبل از انقلاب و در جریان انقلاب تا امروز، این وحدت یکپارچه خود را بر همه عوامل تفرقه ترجیح داده است و على‌رغم میل دشمن توانسته است اتّحاد و یکپارچگى خود را در همه‌ى میدانهاى حساس حفظ کند. بر اثر همین یکپارچگى، ملت ما در جنگ پیروز شد. دولتهاى ما هرکارى که توانستند بکنند و بحمداللَّه هر پیشرفتى که در زمینه‌هاى سازندگى تا امروز داشته‌اند، به‌خاطر همین یکپارچگى مردم بوده است. دشمن نمى‌تواند این را ببیند. براى دشمن، آرزوست که بتواند قشرها را در مقابل هم قرار دهد. روحانى را از یک طرف، دانشگاهى را از یک طرف، بازارى را از یک طرف، کارگر را از یک طرف، کشاورز را از یک طرف، قشرهاى جوان را از یک طرف، قشرهاى میانسال را از یک طرف؛ هر کدام را با انگیزه و با شعارى سرگرم کند؛ به دیگران بدبین کند؛ اگر در جامعه نقاط ایمنى بخشى هم وجود دارد که همه مردم به آنها اعتماد دارند و در اختلافات به آنها مراجعه مى‌کنند و آنها اختلافات را برطرف مى‌کنند، این نقاط را هم بمباران کند. دشمن اینها را مى‌خواهد.

شما امروز مى‌بینید که ایادى دشمن در تبلیغاتشان – چه در رادیوهاى بیگانه، چه در ادامه آن رادیوها در داخل و در بعضى از رسانه‌هاى داخلى – مرتّب حرفهایى مى‌زنند و کارهایى مى‌کنند که این‌طور احساس شود که تشنّج عظیم سیاسى‌اى وجود دارد؛ در حالى که واقعیت این نیست. شما به بعضى از این رسانه‌هاى داخلى نگاه کنید! البته همه اینها بیگانه نیستند؛ اما بعضى چرا؛ بعضى مال آن دشمنانند! البته اینها را هم مى‌شناسید؛ همه‌اش هم فریاد مى‌زنند که اختناق هست. حالا نمى‌فهمند همین فریادى که مى‌زنند اختناق هست، این آنها را بیشتر رسوا مى‌کند؛ به‌خاطر این که هرروز حرفهاى دروغ و خلاف و تشنّج آفرینشان منتشر مى‌شود؛ دستگاهها هم مى‌بینند. مادامى که یک جرم مشخّصى را مرتکب نشده باشند، کسى به آنها کارى ندارد؛ حرفهایشان را مى‌زنند و در واقع خودشان را تخطئه و تکذیب مى‌کنند؛ اما هستند و سعى مى‌کنند فضا را آشفته، مغشوش، متشنّج و ناآرام جلوه دهند. در حالى که چنین چیزى نیست. دانشجو در محیط دانشگاه خود نگاه مى‌کند، مى‌بیند کلاسهاى درس دایر است، آزمایشگاه مشغول است، امتحانات بر سرِ جاى خود هست. کاسب در محیط کسب خودش نگاه مى‌کند، کارگر در کارخانه خودش نگاه مى‌کند، روحانى در حوزه خودش نگاه مى‌کند و مى‌بیند که همه چیز سرِ جاى خودش هست؛ وقتى که به تیتر فلان روزنامه نگاه مى‌کنند، گویى که الان این جا تشنّجى هست! آن کارشناسان خارجى هم بیچاره‌ها به همین تیترها نگاه مى‌کنند و به طمع مى‌افتند و باور مى‌کنند! آنها که نزدیک نیستند تا ببینند چه خبر است. پس، این یکى از اهداف امروز دشمنان است که از طریق همین روشهاى تبلیغى و رادیوهاى مزدور – رادیو امریکا که باید گفت رادیو صهیونیستها، رادیو انگلیس و رادیوى صهیونیستها – و از طریق دنباله‌هاى کم‌ارزششان در داخل دنبال مى‌شود. دومین هدف دشمنان، تخریب باورهاست. ببینید عزیزان من! همه انسانها در هر مرحله‌اى که مشغول فعّالیتى هستند، این حرکت جسمانى و حرکت ذهنى و این همّت آنها، ناشى از باورهایى است. آن سربازى که در میدان جنگ مشغول جنگیدن با دشمن است، باورها و اعتقاداتى او را به این کار وادار مى‌کند. اگر این اعتقادات را از او بگیرند، او که تا آن زمان مثل گلوله سوزانى به سینه دشمن مى‌نشست، به یک موجود سرد تبدیل مى‌شود و به گوشه و کنارى مى‌افتد. اعتقادات و باورها این‌طورند. باورهاى اسلامى، اعتقاد به پاداش الهى، اعتقاد به حقّانیت ملت ایران در مقابل دشمنان متجاوز و در مقابل امریکا، باورهایى بود که این ملت را به حرکت واداشت؛ رژیم دژخیم بسیار فاسد پهلوى را از سر راه برداشت و نابود کرد؛ نظام اسلامى را بر سرِکار آورد و دست دشمنان را کوتاه کرد. همین باورها بوده که بیست سال است این ملت در مقابل همه توطئه‌هاى دشمن توانسته مقاومت کند. هدف دشمن چیست؟ هدف دشمن این است که این باورها را از مردم بگیرد؛ هر چند کار آسانى هم نیست.

البته غصّه‌ها و غمهایى وجود دارد؛ اما بشارتهاى الهى خیلى بیشتر است، که من در پایان عرایضم بشارتهاى الهى را عرض مى‌کنم. آنها اشتباه مى‌کنند؛ خیال مى‌کنند که توانستند یا خواهند توانست؛ نه. این ملت، آن ملتى است که در طول قرنهاى متمادى و در میان همه ملتهاى مسلمان دیگر، پرچم معارف اسلامى، پرچم فقه اسلامى، پرچم حدیث اسلامى، پرچم فلسفه اسلامى، پرچم عرفان و پرچم تفسیر، به‌دستش بوده است. این واقعیتهاى فرهنگى و سابقه تاریخى ملت ماست. ملت ما، آن ملتى است که پنجاه سال دین ستیزىِ برنامه‌ریزى شده دوران پهلوى، نتوانست او را از دین جدا کند. در همان وقتى که خیال مى‌کردند نسل جوانِ این ملت را به‌کلّى تباه و فاسد و بى‌دین کرده‌اند، همین نسل جوان دنبال یک مرجع تقلید، دنبال یک عالم ناطق، دنبال یک روحانى پارسا و الهى راه افتاد و همه اوضاع را علیه دشمنان عوض کرد. آنها خیال مى‌کنند؛ اما تلاششان را هم مى‌کنند. اگر مى‌بینید که درباره موضع جمهورى اسلامى نسبت به صهیونیستها این همه تلاش مى‌شود، براى این است که واقعیتى را انکار کنند. حالا من راجع به مسأله صهیونیسم و دشمن صهیونیستى و موضع خودمان ان‌شاءاللَّه اگر فرصتى بود، در یک روز دیگر مفصلاً صحبت خواهم کرد؛ بنده که این مسأله را رها نمى‌کنم. خیال کردند که اگر بیایند چهار کلمه در چهار تا تیترِ شبه‌روزنامه بنویسند، قضیه تمام خواهد شد؟ این ملت، گریبان کسانى را که مدافع خیانت به ملت فلسطین و خیانت به اسلامند، خواهد گرفت. امریکاییها بیست سال است که مرتّب علیه این ملت حرف مى‌زنند، اقدام مى‌کنند، کار مى‌کنند؛ مى‌گویند هم که ما با این نظام و با این دین و با این جهتگیرى دشمنیم؛ چون منافع ما را در منطقه تهدید کرده است. منافع ما یعنى چه؟ یعنى یک روز در این کشور همه چیز دست ما بوده است؛ اما این نظام اسلامى و این جوانان مسلمان و این آخوندهاى مسلمان و این بساط اسلامى آمده‌اند دست ما را از نفت و از منابع طبیعى و از ارتش و … کوتاه کرده‌اند؛ ما به‌خاطر این مبارزه مى‌کنیم. این‌قدر شرم هم نمى‌کنند که نگویند ما هدفمان این است که مى‌خواهیم منافعمان را در ایران بازیابیم! دیگر دشمنى علیه یک ملت از این بالاتر و واضحتر؟ حالا آن آقا بردارد با یک قلم نارساى ناقص پوسیده خود بخواهد اثبات کند که نخیر؛ امریکا دشمن ملت ایران نیست؛ دشمن منافع ملت ایران نیست؛ دشمن ما نیست؛ ما هم بایستى مثل بقیه دولتها یا عناصرى در دنیا که تسلیم قدرت امریکا شدند و عتبه امریکا را بوسیدند، برویم در مقابلش زانو بزنیم! شما خیال مى‌کنید که ملت ایران این چیزها را رها خواهد کرد؟ این فکرى که امروز بر این ملت حاکم است، مگر یک فکر سطحى است؟

این نکته را همه توجّه کنند؛ دشمنان ما هم به این نکته توجّه کنند. من خطابم در این حرف، بیشتر به دشمنان ما در اطراف دنیاست. آن اندیشه‌اى که یک ملت، مثل یک اقیانوس، براساس آن توفانى مى‌شود؛ قریب بیست سال براى آن مبارزه مى‌کند تا به پیروزى مى‌رسد؛ بعد براساس آن بیست سال مقاومت مى‌کند، صدها هزار جوان خود را در این راه قربانى مى‌کند؛ این فکر و اندیشه‌اى که براى یک ملت این‌قدر عمیق است، آیا چیزى است که شما بتوانید به این آسانى آن را از این ملت بگیرید؟! این‌قدر کارشناسان اطّلاعاتى شما ابله و سطحى‌نگر و ساده‌لوحند؟! شما ندیدید آن روزى که بر همه چیزِ این ملت مسلّط بودید – دانشگاه دست شما بود؛ حکومت دست شما بود؛ شاه در مشت شما بود؛ دولت و نخست‌وزیر و وزرا بر کشیده خود شما بودند؛ در این مملکت هرچه مى‌خواستید، در روزنامه‌ها نوشته مى‌شد؛ هر سیاستى که مى‌خواستید، اتّخاذ مى‌شد؛ یک روحانى جرأت نداشت در گوشه فلان مسجد علیه امریکا یک کلمه حرف بزند؛ اگر حرف مى‌زد، او را به زندان مى‌بردند؛ البته روحانیون جرأت مى‌کردند، مى‌گفتند و دنبالش را هم مى‌کشیدند؛ اما اختناق تا این حدّ بود – آن روز، همین روحانیت، همین دین، همین ملت مسلمان، همین جوانان مؤمن، توانستند آن بلاى تاریخى را بر سر شما امریکاییها درآورند و این کشور با این عظمت را از چنگ شما بیرون بشکند! امروز که قدرت، متعلّق به این اسلام است، متعلّق به این جوانان است – همه چیز در دست اسلام است – شما خیال مى‌کنید خواهید توانست این ایمان و این دین را از مردم بگیرید؟! زهى خیال باطل! زهى اشتباه در فهم و در برداشت! همیشه خوشبختانه دشمنان ما چوب اشتباهات خودشان را خورده‌اند؛ این بار هم چوب اشتباهات خودشان را مى‌خورند؛ منتها من و شما باید حواسمان جمع باشد و غفلت نکنیم. فقط تنها توصیه‌اى که من دارم، عدم غفلت است. از توطئه دشمنان، جوانان غفلت نکنند؛ روحانیون غفلت نکنند؛ بزرگان غفلت نکنند؛ کوچکان غفلت نکنند؛ قشرهاى مختلف غفلت نکنند. غفلت که نباشد، خداى متعال هدایت خواهد کرد و راه را روشن خواهد نمود؛ و راه، روشن است.

حالا واقعیت چیست؟ عرض کردم، غصّه‌هایى هم هست. من اصلاً نمى‌خواهم غصّه‌ها و غمها را مطرح کنم. بحمداللَّه غمگسار داریم. خداى متعال و اولیاى او، بهترین غمگسارند. در همه مراحل زندگى این‌طور بوده است؛ امروز هم همان‌طور است. اما اگر من فقط بخواهم یک اشاره کنم، غم بزرگ این است که – همان‌طور که قبلاً اشاره کردم – بعضى عناصرى که هیچ سودى در سلطه امریکا بر این کشور ندارند، از روى غفلت و اشتباه و ضعفها و عقده‌ها، براى سلطه امریکا بر این کشور تلاش مى‌کنند! البته اشخاص مختلفند؛ بعضیها عقده‌اى دارند؛ بعضیها کینه‌اى دارند؛ بعضیها گله‌اى از کسى دارند؛ براى خاطر دستمالى، قیصریه را آتش مى‌زنند؛ به‌خاطر یک دشمنى و یک کینه شخصى و یک محرومیت از فلان مسؤولیت که مایل بوده به او بدهند و مثلاً نشده و به‌خاطر یک اشتباه در فهم، مى‌بینید که حرفى مى‌زنند، اقدامى مى‌کنند، موضعى مى‌گیرند و کارى مى‌کنند که به ضرر تمام مى‌شود و در خدمت دشمن قرار مى‌گیرند! بدانید؛ این رادیوهاى بیگانه، با میلیونها دلار صرف و خرج راه مى‌افتد. اینها هدف دارند از این‌که این تبلیغات را مى‌کنند؛ مى‌خواهند افکار عمومى کشورهاى مخاطب خودشان را تحت تأثیر قرار دهند. بیخودى که نمى‌آیند از شخصى، از حرفى، از جریانى، این‌طور دفاع کنند! هر آدم عاقلى تا دید دشمن برایش کف مى‌زند، باید به فکر فرو برود و بگوید من چه غلطى کردم؛ من چه کار کردم که دشمن براى من کف مى‌زند؟! باید به خود بیاید. این مایه غصّه است که بعضى از کف زدن دشمن خوششان مى‌آید! اگر گلزنِ مهاجم ما در میدان فوتبال، اشتباهاً به دروازه خودش گل بزند، چه کسى در آن میدان کف خواهد زد؟ طرفداران تیم مقابل و مخالف. حالا شما وقتى که مى‌بینى دشمن برایت کف مى‌زند، باید بفهمى که به دروازه خودى گل زده‌اى! ببین چرا زدى؟ ببین چرا کردى؟ ببین چه اشتباهى کرده‌اى؟ ببین مشکلت کجاست؟ بگرد مشکل خودت را پیدا کن و توبه کن. من در این ماه رمضان، از همه کسانى‌که این خطاى بزرگ را در مقابل ملت ایران کردند، مى‌خواهم که در مقابل خدا و در مقابل اسلام توبه کنند. مبادا خیال شود که این خطا در مقابل شخص این بنده حقیر است؛ نه. بنده که کسى نیستم؛ بنده هیچ اهمیتى ندارم؛ این را بدانند. هیچ ادّعایى هم ندارم؛ هیچ دلبستگى‌اى هم به مسؤولیت و اقتدار ندارم. البته مایه افتخار است براى هر کسى که بتواند به این مردم خدمت کند؛ اما دلبستگى نیست؛ آنهایى که باید بدانند، مى‌دانند. دل انسان غمگین مى‌شود و مى‌شکند به‌خاطر این‌که چرا کسانى که نان انقلاب را خوردند، نان اسلام را خوردند، نان امام زمان را خوردند، دم از امام زمان زدند، دم از ائمّه معصومین زدند، حالا طورى مشى کنند که اسرائیل و امریکا و سیا و هرکسى که در هر گوشه دنیا با اسلام دشمن است، برایشان کف بزنند! این، انسان را غصّه‌دار مى‌کند. ولى به شما عرض کنم، بشارتهاى الهى این‌قدر زیاد است که هر غمى را از دل پاک مى‌کند. بشارتهاى الهى خیلى زیاد است. نباید خیال کرد که اگر چهار نفر آدمى که سابقه انقلابى دارند، از کاروان انقلاب کنار رفتند، پس انقلاب غریب ماند. نه آقا، همه انقلابها، همه فکرها، همه جریانهاى گوناگون اجتماعى، هم ریزش دارند، هم رویش دارند؛ ریزش در کنار رویش.

شما به صدر اسلام نگاه کنید، ببینید آن کسانى‌که در دوران غربت اسلام و غربت على، از امیرالمؤمنین دفاع کردند، چه کسانى بودند؟ اینها سابقه‌داران اسلام نبودند. سابقه‌داران اسلام، جناب طلحه و جناب زبیر و جناب سعدبن‌ابى وقّاص و امثال اینها بودند. بعضى از اینها على را تنها گذاشتند؛ بعضى از اینها در مقابل على ایستادند. اینها ریزشها بودند. اما رویش کدام است؟ رویش، عبداللَّه‌بن‌عبّاس است؛ محمّدبن‌ابى‌بکر است؛ مالک اشتر است؛ میثم تمّار است. اینها رویشهاى جدیدند. اینها که در زمان پیامبر نبودند؛ اینها در همان دوران غربت اسلام روییدند؛ اینها نهالهاى تازه‌اند. شما ببینید یک مالک اشتر در همه تاریخ اسلام چقدر مؤثّر است. بله؛ ممکن است کسانى ریزش پیدا کنند که البته مایه تأسّف است. وقتى به امیرالمؤمنین شمشیر زبیر را دادند، گریه کرد. همان‌طور که گفتم، غصّه دارد. غصّه دارد کسانى ریزش پیدا کنند که یک روز پاى سفره انقلاب، پاى سفره امام زمان، پاى سفره اسلام و قرآن نشستند و نان و نمک اسلام را خوردند؛ اما در کنار آن ریزشها، مالک اشترها هستند؛ عبداللَّه‌بن‌عباسها هستند. امیرالمؤمنین هرجا در میدانهاى جنگ احتیاج به زبان داشت، عبداللَّه‌بن‌عباس مى‌رفت و امیرالمؤمنین را یارى مى‌کرد. هرجا احتیاج به شمشیر داشت، مالک اشتر بود. مثل مالک اشتر، مثل عبداللَّه‌بن‌عباس، مثل محمّدبن‌ابى‌بکر – مثل این رجال – نه یکى، نه ده نفر، نه هزار نفر که هزاران نفر بودند. این‌طور نیست که شما خیال کنید حالا چهار نفر آدمى که از راه برگشتند و نیرویشان تمام شد، معنایش این است که نیروى این گردونه عظیم تمام شده است. نه آقا؛ بعضیها در بین راه قوّه‌شان تمام مى‌شود. بله؛ ضعیفترها وسط راه آذوقه‌شان تمام مى‌شود. یک نفر از مشهد حرکت کرده بود که با کاروانى به کربلا برود. به خواجه اباصلت که رسیدند – کسانى که به مشهد رفته‌اند، مى‌دانند که خواجه اباصلت کجاست – گفت ما که خرجیمان تمام شد! بعضیها خرجیشان در خواجه اباصلت تمام مى‌شود؛ بعضیها خرجیشان بین راه تمام مى‌شود؛ بعضیها دو سه کیلومتر مى‌آیند، بعد خرجیشان تمام مى‌شود! این همان ارتجاع و برگشتن است. این افتخار نیست؛ این ننگ است؛ این بریدن است؛ این از راه ماندن است؛ اما: «الم تر کیف ضرب اللَّه مثلاً کلمة طیبة کشجرة طیبة اصلها ثابت و فرعها فى السماء(۱۳)»؛ ریشه مستحکم است و شاخه‌ها روزبه‌روز همین‌طور زیادتر مى‌شود: «تؤتى اکلها کلّ حین باذن ربّها(۱۴)»؛ رویش جدید هست. جا دارد که درباره این ریزشها و رویشها، از دیدگاه جامعه‌شناختى و روان‌شناختى و تاریخى، کار و بحث کنند. بحثهاى بسیار مهمّى است و من متأسّفانه مجالش را ندارم.

من به شما عرض کنم که امروز عمده قواى حیاتى این کشور، در اختیار اسلام و انقلاب است. اساسیترین پایه‌هاى قدرت در این کشور – یعنى مردم – دلبسته اسلام و انقلاب و راه امام و ارزشهاى الهى و اسلامى‌اند. جوان این‌طور است؛ دانشجو این‌طور است؛ قشرهاى غیرجوان این‌طورند؛ روحانیون این‌طورند؛ کسبه و متوسّطین این‌طورند؛ کارگران و اکثریت قشرهاى مختلف مردم این‌طورند؛ دستگاه اداره کننده کشور این‌طور است؛ رؤساى کشور این‌طورند. بحمداللَّه رؤساى کشور، رؤساى سه قوّه، در خدمت اسلام و براى اسلام‌مند. واقعاً خیلى چیزها را بعضیها نمى‌دانند؛ دشمنان هم طور دیگرى قضایا را منعکس مى‌کنند. بد نیست همه این چیزها را بدانند. دو سال قبل از این در دوم خرداد و در انتخابات ریاست جمهورى، ملت ایران حماسه بزرگى آفرید. سى میلیون نفر پاى صندوقها آمدند. تا قبل از این‌که روز انتخابات شود، رادیوهاى بیگانه هرچه توانستند، علیه این انتخابات حرف زدند. مرتّب گفتند تقلّب خواهد شد. مرتّب گفتند چنین خواهد شد، چنان خواهد شد؛ براى آن‌که مردم را دلسرد کنند. هدفشان این بود. اگر شما به مجموعه‌ها و بولتنهایى که اخبار رادیوهاى بیگانه را در آن سه، چهار ماه منتهى به انتخابات دوم خرداد پخش مى‌کردند، نگاه کنید، خیلى از حقایق روشن خواهد شد. طورى حرف مى‌زدند که مردم را دلسرد کنند تا پاى صندوقهاى رأى نیایند؛ اما مردم به حرف دلسوزانِ خودشان گوش کردند و به وسط میدان آمدند و با سى میلیون رأى در انتخابات شرکت کردند. واقعاً حرکت خیلى عظیمى بود و موفقیّت بزرگى براى ملت ایران و براى نظام جمهورى اسلامى شد. به مجرّد این‌که این انتخابات به پایان رسید و معلوم شد که جمعیتِ زیادى آمده‌اند و رئیس جمهورىِ منتخب مشخّص شد، رادیوهاى بیگانه طورى لحنهایشان را برگرداندند که انگارى دوم خرداد را آنها راه انداخته‌اند؛ انگارى که دوم خرداد مال آنهاست! تا به‌حال هم هنوز رها نکرده‌اند؛ تا الان هم که تقریباً دو سال و نیم مى‌گذرد، همچنان همان‌طور حرکت مى‌کنند! تبلیغات کردند و راجع به رئیس جمهورى محترممان حرف زدند و مطالبى گفتند.

من این خاطره را مى‌خواهم عرض کنم: در همان روزهاى اوّل، دومِ بعد از انتخابات بود که جناب آقاى خاتمى – رئیس جمهور عزیزمان – از من وقت ملاقات خواستند و آمدند با من ملاقات کردند. به ایشان گفتم من نمى‌دانم شما در این چند روز که گرفتار مسائل انتخابات بوده‌اید، فرصت کرده‌اید این رادیوها را گوش کنید یا نه؟ اما من گوش کرده‌ام. این رادیوها این‌طور وانمود مى‌کنند که حرکت دوم خرداد، حرکتى بر ضدّ انقلاب، بر ضدّ امام و بر ضدّ اسلام بود! روشهاى تبلیغات است؛ این‌طور حرکت مى‌کنند. من مایلم شما در همین اوّلین صحبتى که خواهید کرد، تو دهن اینها بزنید و نشان دهید که نه، قضیه این‌طور نیست؛ راه، راه امام است؛ راه، راه انقلاب است. بعد از سه، چهار روز ایشان یک مصاحبه مطبوعاتى داشتند. بعد که ایشان با من مجدّداً ملاقات کردند، گفتند من در حال آن مصاحبه مطبوعاتى چیزهایى در ذهنم آماده کرده بودم که بگویم؛ اما همه‌اش از یادم رفت. تنها چیزى که به یادم بود، همان حرف شما بود که گفتید تو دهن اینها بزنید. ایشان در آن مصاحبه، تو دهن آنها زد. تا امروز هم بحمداللَّه رئیس جمهور، رئیس مجلس، رئیس قوّه قضایّیه و مسؤولان کشور، موضع انقلاب، موضع امام، موضع اسلام و پایبندى به ارزشهاى اسلامى را هر روز تکرار مى‌کنند. این مایه افتخار است؛ این خودش یکى از وسایل وحدت‌بخش است. یکى از عواملى که مى‌تواند در سطح کشور دلها را به هم نزدیک کند، همین است. این است که بنده مکرّر عرض مى‌کنم دلها باید با هم اُنس پیدا کند، وفاق پیدا شود و جریانها به هم نزدیک شوند.

انتخابات در پیش است. حالا من ان‌شاءاللَّه در باب انتخابات، مفصّل حرف خواهم زد. تنها چیزى که من حالا درباره انتخابات عرض مى‌کنم، این است که این انتخابات باید مثل انتخابات دوم خرداد، مایه سربلندى و افتخار این ملت باشد. حضور مردم در پاى صندوقهاى انتخابات، باید توطئه‌هاى دشمن را بشکند. خداى متعال را سپاسگزاریم که الطافش، فضلش، رحمتش و حمایتش، دستگیر این مردم است. همین‌طور که عرض کردیم، مسؤولان این کشور، آحاد این مردم، امّت حزب‌اللَّه، این جوانان مؤمن، این بسیجیها، این آحاد قشرهاى مختلف، همه در خدمت اسلام و مترصّد لحظه نیاز اسلام و مسلمینند؛ مترصّد لحظه نیازند و در میدان خواهند بود. بحمداللَّه امروز قدرت اسلام و نظام اسلامى، به شکل طبیعى از همیشه گذشته بیشتر است و متّکى به عواطف مردم، پشتیبانى مردم، فکر مردم، حمایت مردم و آراءِ مردم است و خداى متعال این لطف و رحمت را ان‌شاءاللَّه بر سر این ملت مستدام خواهد داشت.

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم‌

اذا جاء نصراللَّه و الفتح. و رأیت النّاس یدخلون فى دین اللَّه افواجا. فسبّح بحمد ربّک و استغفره انّه کان توّابا.(۱۵)

والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته‌

۱) ۱٫ بقره: ۱۸۳

۲) فضائل الاشهر الثلاثه، ص ۱۰۲

۳) علل الشرایع، ص ۲۷۰

۴) علل الشرایع، ص ۲۷۰

۵) علل الشرایع، ص ۲۷۰

۶) الغارات، ص ۳۴۳

۷) النوادر: ۲۲

۸) النوادر: ۲۲

۹) النوادر: ۲۲

۱۰) بحارالانوار: ج ۷۷، ص ۲۷

۱۱) اخلاص: ۴ – ۱

۱۲) آل عمران: ۱۱۸

۱۳) ابراهیم: ۲۴

۱۴) ابراهیم: ۲۵

۱۵) نصر: ۳ – ۱

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد