آیا روایت حسن مثنی در انکار دلالت حدیث غدیر ، صحت دارد ؟

توضیح سؤال :

از اشکالاتی که به حدیث غدیر وارد نموده‌اند حدیثی است که در ذیل می‌آید. این اشکال اوّلین بار در غالب روایتی منسوب به فرزند امام حسن مجتبی علیه السلام‌(حسن المثنی) در ردّ خلافت امیر المؤمنین علیه السّلام از سوی دهلوی (شیخ عبد العزیز بن ولی الله بن عبد الرحیم حنفی متوفاى 1239 هق.) در کتاب «التحفه الاثنا عشریه» طرح گردید. و مرحوم میر سیّد حامد حسین نقوی(متوفای 1306هق.) نیز برای اولین بار به این اشکال در کتاب «عبقات الانوار» پاسخ داده است.

در عصر حاضر نیز که عصر هجوم وهابیت به اسلام است ؛ این شبهه از سوی بعضی از علمای وهابی از جمله دکتر قفاری در کتاب «اصول مذهب الشیعه» تکرار شده است.

توضیح سؤال :

از اشکالاتی که به حدیث غدیر وارد نموده‌اند حدیثی است که در ذیل می‌آید. این اشکال اوّلین بار در غالب روایتی منسوب به فرزند امام حسن مجتبی علیه السلام‌(حسن المثنی) در ردّ خلافت امیر المؤمنین علیه السّلام از سوی دهلوی (شیخ عبد العزیز بن ولی الله بن عبد الرحیم حنفی متوفاى 1239 هق.) در کتاب «التحفه الاثنا عشریه» طرح گردید. و مرحوم میر سیّد حامد حسین نقوی(متوفای 1306هق.) نیز برای اولین بار به این اشکال در کتاب «عبقات الانوار» پاسخ داده است.

در عصر حاضر نیز که عصر هجوم وهابیت به اسلام است ؛ این شبهه از سوی بعضی از علمای وهابی از جمله دکتر قفاری در کتاب «اصول مذهب الشیعه» تکرار شده است.

این روایت طبق نقل صاحب عبقات از دهلوی در «التحفه الاثنا عشریه» و وهابیان نو ظهور  این گونه است :

أخرج أبو نعیم عن الحسن المثنى ابن الحسن السبط رضی الله عنهما أنه سئل: هل حدیث من کنت مولاه نص على خلافة علی رضی الله عنه؟ فقال: لو قال رسول الله صلى الله علیه وسلم یعنی بذلک الخلافة لأفصح لهم بذلک، فإن رسول الله(ص) کان أفصح الناس، ولقال لهم: یا أیها الناس هذا والی أمرکم والقائم علیکم بعدی فاسمعوا له وأطیعوا. ولو کان الأمر أن الله جل وعلا ورسوله صلى الله علیه وسلم اختار علیا لهذا الأمر وللقیام على الناس بعده فإن علیا أعظم الناس خطیئة وجرما إذ ترک أمر رسول الله(ص) أن یقوم فیه کما أمره ویعذر إلى الناس.

فقیل له: ألم یقل النبی(ص) لعلی من کنت مولاه فعلی مولاه؟ فقال: أما والله لو یعنی رسول الله(ص) بذلک الأمر والسلطان لأفصح به کما أفصح بالصلاة والزکاة ولقال: یا أیها الناس إن علیا والی أمرکم من بعدی والقائم فی الناس».

خلاصة عبقات الأنوار، سید حامد نقوی،  ج 9، ص 240 ، ر.ک. الاعتقاد، بیهقی، ص355، به تحقیق: أحمد عصام الکاتب، ناشر، دار الآفاق الجدیدة، بیروت، ط1، 1401هـ. .

ابو نعیم از حسن مثنی فرزند [امام] حسن علیه السلام‌ نوه رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم روایت نموده است که از او در باره حدیث «من کنت مولاه» سئوال شد که آیا جمله دلیل بر خلافت [علی] علیه السلام‌ محسوب می‌شود؟ حسن مثنی در پاسخ گفت: اگر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم از این جمله چنین منظوری می‌داشت باید برای مردم به وضوح و روشنی بیان می‌فرمود؛ چرا که آن حضرت فصیح‌ترین مردم در بیان مطالب بود و اگر چنین منظوری می‌داشت باید به این گونه بیان می‌فرمود(یا أیها الناس هذا والی أمرکم): ای مردم! این شخص بعد از من سرپرستی امور شما را به عهده دارد پس شما هم به او گوش فرا داده و از او اطاعت نمائید.

و اگر امر این چنین بود که خداوند جلّ و علا [حضرت] علی علیه السلام‌ را برای این منصب برای زمان بعد از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم  انتخاب نموده بود هر آینه می‌بایست [حضرت] علی علیه السلام از همه مردم گناه‌گارتر باشد؛ چون در حقیقت او امر آن حضرت را ترک کرده و به دستور رسول خدا مبنی خلافت را ترک نموده است و می‌بایست از این کوتاهیش در انجام وظیفه از مردم عذر خواهی کند.

به حسن مثنی گفته شد: مگر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم این جمله «من کنت مولاه فعلی مولاه را در حق [حضرت] علی علیه السلام‌ نگفت؟ او در پاسخ گفت: آری فرمود: ولی به خدا قسم اگر آن حضرت از این سخن قصد امارت و خلافت می‌داشت باید این مطلب را به صراحت بیان می‌فرمود به همان شکل که در رابطه با نماز و زکات به صراحت بیان فرمود. در این جا هم لازم بود حضرت این گونه می‌فرمود(إن علیا والی أمرکم من بعدی) : ای مردم! این علی والی و سرپرست شماها بعد از من است).

همین روایت در کتاب قفاری و بعضی دیگر با این طلیعه آمده:

لذلک قال الحسن بن الحسن بن علی بن أبی طالب ـ کما یروی البیهقی ـ حینما قیل له: ألم یقل رسول الله صلى الله علیه وسلم لعلی: من کنت مولاه فعلی مولاه؟ فقال: أما والله إن رسول الله صلى الله علیه وسلم إن کان یعنی بذلک الإمرة والسلطان والقیام على الناس بعده لأفصح لهم بذلک، کما أفصح لهم بالصلاة والزکاة وصیام رمضان وحج البیت، ولقال لهم: إن هذا ولی أمرکم من بعدی فاسمعوا له وأطیعوا، فما کان من وراء هذا شیء، فإن أنصح الناس للمسلمین رسول الله صلى الله علیه وسلم .

برای همین وقتی از حسن بن حسن بن علی بن ابی طالب _ آن گونه که بیهقی روایت نموده است_ سئوال شد که آیا مگر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم این جمله «من کنت مولاه فعلی مولاه را در حق [حضرت] علی علیه السلام‌ نگفت؟ او در پاسخ گفت: آری فرمود؛ ولی به خدا قسم اگر آن حضرت از این سخن قصد امارت و خلافت می‌داشت باید این مطلب را به صراحت بیان می‌فرمود به همان شکل که در رابطه با نماز و زکات به صراحت بیان فرمود. در این جا هم لازم بود حضرت این گونه می‌فرمود: ای مردم این علی والی و سرپرست شماها بعد از من است).

أصول مذهب الشیعة، عبد الله القفاری، ج2، ص840 ـ 842 .

پاسخ:

بررسی سندی :

الف : اگر آن‌گونه که در بعضی از کتب مانند آنچه که عبقات از دهلوی نقل می‌کند در ابتدای سند «ابونُعَیم» ذکر شده باشد ، ابتدا ابو نعیم را بررسی می‌کنیم:

ابو نُعَیم :

ابن تیمیه در باره ابونعیم می‌گوید:

فإن أبا نعیم روی کثیرا من الأحادیث التی هی ضعیفة بل موضوعة باتفاق علماء الحدیث وأهل السنة والشیعة .

ابونعیم بسیاری از احادیث ضعیف بلکه احادیثی که به اتّفاق علمای حدیث و همه علمای شیعه و سنّی جعلی و تحریف شده است را روایت می‌کند .

منهاج السنه ، ج 7 ، ص 52 .

و در جای دیگر می‌گوید:

مجرد روایة صاحب الحلیة ونحوه لا یفید ولا یدل على الصحة فإن صاحب الحلیة قد روى فی فضائل أبی بکر وعمر وعثمان وعلی والأولیاء وغیرهم أحادیث ضعیفة بل موضوعة باتفاق أهل العلم .

صِرف روایت صاحب حلیه [ابو نعیم اصفهانی] و مانند او فایده‌ای نداشته و دلالت بر صحّت ندارد ؛ چرا که صاحب حلیه روایاتی ضعیف ؛ بلکه روایاتی که به اتفاق همه اهل آگاهی مورد جعل و تحریف قرار گرفته را در فضائل ابو بکر و عمر و عثمان و علی و غیر آن‌ها نقل کرده است .

منهاج السنه ، ج 5 ، ص 79 .

ابن جوزی در باره ابونعیم می‌گوید:

وجاء أبو نعیم الأصبهانی فصنف لهم ، أی للصوفیة ، کتاب الحلیة وذکر فی حدود التصوف أشیاء قبیحة ولم یستحی أن یذکر فی الصوفیة أبا بکر وعمر وعثمان وعلی بن أبی طالب وسادات الصحابة رضی الله عنهم فذکر عنهم فیه العجب .

ابونعیم اصفهانی آمد و برای صوفیه کتاب الحلیه را تألیف نمود و در آن کتاب در مقام تعریف تصوّف مطالب زشت و قبیحی را از آنها نقل کرد که تعجب انسان را بر می‌انگیزد .

تلبیس ابلیس ، ج 1 ، ص 159 .

ب : و اگر در سند روایت مانند آنچه که قفاری در کتاب خود آورده (در بالا اشاره شد) بدون ذکر نام ابونُعیم روایت شده باشد، سلسه سند آن به این شکل است که بررسی می‌کنیم:

عن یحیى بن إبراهیم بن محمد بن علی، عن أبی عبد الله محمد بن یعقوب، عن محمد بن عبد الوهاب، عن جعفر بن عون، عن فضیل بن مرزوق، قال: سمعت الحسن بن الحسن ... .

1 . یحیى بن إبراهیم بن محمد بن علی

شخصی با این عنوان مهمل است و در هیچ یک از کتاب‌های رجال یادی از او نشده است .

2 . فضیل بن مرزوق

ذهبی در باره او می‌گوید:

قال النسائی: ضعیف، وکذا ضعفه عثمان بن سعید. قال أبو عبد الله الحاکم: فضیل بن مرزوق لیس من شرط الصحیح عیب على مسلم إخراجه فی الصحیح. وقال ابن حبان: منکر الحدیث جدا کان ممن یخطئ على الثقات ویروی عن عطیة الموضوعات .

نسائی و همچنین عثمان بن سعید او را ضعیف شمرده اند. ابو عبد الله حاکم در باره او گفته است: فضیل بن مرزوق شرایط راوی صحیح را نداشته و بر مسلم عیب محسوب می‌شود که روایات او را در کتاب صحیح خود ذکر کرده است. و ابن حبّان او را بسیار منکر الحدیث شمرده و در باره او گفته است: از کسانی است که ثقات را مورد خطا قرار می‌دهد و از عطیه روایات جعلی نقل می‌کند.

میزان الاعتدال فی نقد الرجال ، ج 3 ، ص 362 .

 و نیز در «المغنی فی الضعفاء» در باره فضیل بن مرزوق این گونه آمده است:

ضعفه النسائی وابن معین أیضا. قال الحاکم: عیب على مسلم إخراجه فی الصحیح .

نسائی و ابن معین او را ضعیف شمرده‌اند و حاکم نیز در باره او گفته است: این برای مسلم عیب محسوب می‌شود که روایات او را در کتاب صحیح خود آورده است .

المغنی فی الضعفاء، ج 2، ص 515 .

 و نیز مزّی در تهذیب الکمال در باره او گفته است:

قال عبد الرحمان بن أبی حاتم : ... قلت: یحتج به ؟ قال : لا . وقال النسائی : ضعیف .

عبد الرحمان بن ابی حاتم می‌گوید: ... گفتم: آیا به حدیث او می‌توان احتجاج کرد؟ گفت: نه نمی‌توان. و نسائی در باره او گفته است: فضیل بن مرزوق ضعیف است .

تهذیب الکمال ، ج 23 ، ص 308 ، تهذیب التهذیب، ج 8 ، ص 269 .

اشکالات دلالی :

1 . روایت فوق از متفرّدات اهل سنّت است ، یعنی: فقط از طرق اهل سنّت روایت شده و از طرق راویان شیعه نقل نشده است . لذا دهلوی و اخلاف او نمی‌توانند در مقام مناظره و استدلال با شیعه به این روایت و هر روایتی که فقط از طریق اهل سنّت روایت شده احتجاج کنند. علمای اهل سنّت، روایتی را که فقط در کتب شیعه آمده باشد و در کتاب‌های آنها ذکری از آن نشده باشد را در مقام استدلال و مناظره ردّ کرده و می‌گویند:

لتفرده فی روایه الشیعه بها لاتکون حجه فی مقام الاستدلال وعدم حجیه روایات فرقه علی فرقه اُخری .

لذا ما هم در این مورد می‌گوئیم این روایت از متفرّدات اهل سنّت است و قابلیت استدلال ندارد.

2 . از دیگر قواعد مقرّره ، نزد علمای اهل سنّت این است که: روایتی را معتبر می‌دانند که در کتب صحاح ذکر شده باشد و حال آن‌که این روایت در هیچ یک از کتب صحاح و دیگر کتاب‌های روائی معتبر اهل سنّت ذکر نگردیده. لذا می‌‌گوئیم:  اگر این روایت اعتباری می‌داشت در یکی از کتب صحاح ذکر می‌شد.

حتی در مسند احمد نیز این روایت نیامده و این خود بهترین دلیل، بر ضعف این روایت می باشد. چون احمد بن حنبل با صراحت می گوید:

 هذا الکتاب : جمعته وانتقیته من أکثر من سبع مئة ألف وخمسین ألفا ، فما اختلف المسلمون فیه من حدیث رسول الله ، صلى الله علیه وسلم ، فارجعوا إلیه . فإن وجدتموه فیه ، وإلا فلیس بحجة .

سیر أعلام النبلاء ، ذهبی ، ج 11 ، ص 329 .

3 . اگر بر فرض هم حسن مثنی چنین جمله‌‌ای می‌داشت ، از آنجا که او معصوم نیست ، قول او برای ما حجیت نمی‌داشت.

4 . این سخن با سخنان دیگر معصومین منافات دارد که از حدیث غدیر بر امامت حضرت امیر استفاده نموده اند.

5  . این حدیث تضاد کامل دارد با حدیث مناشده حضرت امیر به حدیث غدیر که در زیر می‌آید:

حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ حَدَّثَنِى عُبَیْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ الْقَوَارِیرِىُّ حَدَّثَنَا یُونُسُ بْنُ أَرْقَمَ حَدَّثَنَا یَزِیدُ بْنُ أَبِى زِیَادٍ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِى لَیْلَى قَالَ شَهِدْتُ عَلِیًّا فِى الرَّحَبَةِ یَنْشُدُ النَّاسَ أُنْشِدُ اللَّهَ مَنْ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ ،صلى الله علیه وسلم، یَقُولُ یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ « مَنْ کُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاَهُ ». لَمَّا قَامَ فَشَهِدَ.

قَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ فَقَامَ اثْنَا عَشَرَ بَدْرِیًّا کَأَنِّى أَنْظُرُ إِلَى أَحَدِهِمْ فَقَالُوا نَشْهَدُ أَنَّا سَمِعْنَا رَسُولَ اللَّهِ ،صلى الله علیه وسلم، یَقُولُ یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ « أَلَسْتُ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَأَزْوَاجِى أُمَّهَاتُهُمْ ». فَقُلْنَا بَلَى یَا رَسُولَ اللَّهِ. قَالَ « فَمَنْ کُنْتُ مَوْلاَهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاَهُ اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاَهُ وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ ».

شاهد بودیم  که [حضرت] علی [علیه السلام‌] در رحبه مردم را قسم داد و ‌گفت: که هر کس در روز غدیر شاهد بوده است که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم فرمود: «هرکس من مولای او هستم علی مولای اوست» از جا بر خیزد و شهادت دهد.

عبد الرحمن گفت: در این حال دوازده نفر از اصحاب بدر که من به یکی از آنها می‌نگریستم ایستادند و گفتند: ما شاهد بودیم که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم در روز غدیر فرمود: آیا من بر شما از خودتان و زنانم بر زنان شما سزاواز‌تر نیست؟ و ما همه گفتیم : آری یا رسول الله ! حضرت در این حال فرمود: هر کس من مولا و سر پرست اویم علی مولا و سر پرست اوست. خدایا هر کس او را دوست بدارد دوست بدار و هر کس با او دشمن است را دوشمن بدار !

مسند احمد ، ج 1 ، ص 119 ، ح 973 .

حَدَّثَنَا یُوسُفُ بْنُ مُوسَى ، قَالَ : ثنا عُبَیْدُ اللهِ بْنُ مُوسَى ، عَنْ فِطْرِ بْنِ خَلِیفَةَ ، عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ ، عَنْ عَمْرٍو ذِی مَرَّ ، وَعَنْ سَعِیدِ بْنِ وَهْبٍ ، وَعَنْ زَیْدِ بْنِ یُثَیْعٍ ، قَالُوا : سَمِعْنا عَلِیًّا ، یَقُولُ : نَشَدْتُ اللَّهَ رَجُلا سَمِعَ رَسُولَ اللهِ صلى الله علیه وسلم ، یَقُولُ یَوْمَ غَدِیرِ خُمٍّ لَمَّا قَامَ ، فَقَامَ إِلَیْهِ ثَلاثَةُ عَشَرَ رَجُلا ، فَشَهِدُوا أَنَّ رَسُولَ اللهِ صلى الله علیه وسلم ، قَالَ : أَلَسْتُ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِینَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ ، قَالُوا : بَلَى یَا رَسُولَ اللهِ ، قَالَ : فَأَخَذَ بِیَدِ عَلِیٍّ ، فَقَالَ : مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ فَهَذَا مَوْلاهُ ، اللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاهُ ، وَعَادِ مَنْ عَادَاهُ ، وَأَحِبَّ مَنْ أَحَبَّهُ ، وَأَبْغِضْ مَنْ أَبْغَضَهُ ، وَانْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ ، وَاخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ .

«از [حضرت] علی [علیه السلام‌] شنیدیم که فرمود: شما را به خدا قسم کدامیک از شما جمله رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم در روز غدیر به هنگامی که ایستاده بود را شنید؟ در این حال سیزده نفر از افراد حاضر به پا خواسته و شهادت دادند: که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم فرمود: آیا من بر شما مردم بر خودتان اولی و سزاوارتر نیستم؟ مردم در پاسخ گفتند: آری یا رسول الله! و در این هنگام آن حضرت دست علی را گرفت و فرمود: هرکس که من سرپرست و مولای او هستم از این به بعد علی مولای اوست . خدایا ! هر کس علی را دوست بدارد دوست بدار و هر کس با علی دشمنی کند با او دشمنی کن! وهر کس با او دوست است دوست بدار و هر کس با او دشمن است دشمن بدار و هر کس او را یاری دهد یاری رسان و هرکس در صدد ذلّت او برآید ذلیل فرما ! »

البحر الزخار (مسند البزار) ، أبو بکر البزار (متوفای292 هـ ) ج 3 ، ص 35 ، ح 786 ، ناشر : مؤسسة علوم القرآن , مکتبة العلوم والحکم ، بیروت , المدینة ، 1409 ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : د. محفوظ الرحمن زین الله .

هیثمی بعد از نقل روایت می‌گوید :

رواه البزار ورجاله رجال الصحیح غیر فطر بن خلیفة وهو ثقة

این روایت را بزاز روایت نموده و تمام راویان آن از روات صحیح بخاری هستند . به جز فطر بن خلیفه که او نیز موثق است.

مجمع الزوائد ، ج 9 ، ص 105 .

البانی که وهابیت به او لقب بخاری دوران می‌دهند در باره روایت فوق می‌گوید :

و أخرج عبد الله بن أحمد فی زوائده على المسند ( 1 / 118 ) عن سعید بن وهب و زید بن یثیع قالا : نشد علی الناس فی الرحبة : من سمع رسول الله صلى الله علیه وسلم یقول یوم غدیر( خم ) إلا قام ، فقام من قبل سعید ستة ، و من قبل زید ستة ، فشهدوا ... الحدیث .

و قد مضى فی الحدیث الرابع ، الطریق الثانیة و الثالثة . و إسناده حسن ، و أخرجه البزار بنحوه و أتم منه .

و للحدیث طرق أخرى کثیرة جمع طائفة کبیرة منها الهیثمی فی  المجمع ( 9 / 103 ، 108 ) و قد ذکرت و خرجت ما تیسر لی منها مما یقطع الواقف علیها بعد تحقیق الکلام على أسانیدها بصحة الحدیث یقینا، و إلا فهی کثیرة جدا، و قد استوعبها ابن عقدة فی کتاب مفرد، قال الحافظ ابن حجر: منها صحاح و منها حسان. و جملة القول أن حدیث الترجمة حدیث صحیح بشطریه، بل الأول منه متواتر عنه صلى الله علیه وسلم کما ظهر لمن تتبع أسانیده و طرقه، و ما ذکرت منها کفایة.

عبد الله بن احمد در اضافاتش بر مسند احمد از سعید بن وهب و زید بن یثیع آورده است : که این دو نفر گفته‌اند: [حضرت] علی [علیه السلام‌] در رحبه مردم را سوگند داد که هر کس در روز غدیر شاهد بر ماجرا بوده است از جا بر خیزد. در این حال شش نفر از کنار سعید و شش نفر از کنار زید به پا خواستند

و در حدیث چهارم دو طریق دوّم و سوّمی برای این روایت ذکر شد و سند آن صحیح است و بزار نیز آن را به همین شکل و نیز به شکل کامل‌تر آورده است. 

و برای این روایت طرق زیاد دیگری وجود دارد که از جمله آنها هیثمی در مجمع الزوائد است که مقداری از آنچه را که برایم امکان داشت را بعد از تحقیق سند‌های آن که زیاد است اخراج نمودم و ابن عقده نیز آن را در کتابی جدا‌گانه آورده است . و حافظ ابن حجر در باره این حدیث گفته است: بعضی از روایان آن صحیح و بعضی از آن حسن هستند . و خلاصه این که این حدیث با هر دو سندش صحیح است ، بلکه روایت اوّل متواتر از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم نقل شده و این مطلب برای اهل تحقیق در اسناد و طرق آشکار است و من به قدر کفایت آن را ذکر کردم .

السلسلة الصحیحة ، ج 4 ، ص 249 ، طبق برنامه المکتبة الشاملة .

6 . این سخن منسوب به حسن مثنی که فرق میان ولی و والی گذاشته و گفته: اگر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم چنین منظوری می‌داشت باید می‌فرمود: من علی را به عنوان «والی» بر شما نصب می‌کنم برخلاف معنی لغویین از کلمه «ولی» است که آنها نیز یکی از معانی «ولی» را «والی» دانسته اند.

چرا که اهل لغت در معنای یکی از اسامی خداوند یعنی:«ولی» بعد ازاین که آن را به معنای ناصر ذکر می‌کنندآن را به معنای ولی و سرپرست و متولی امور و یا خلیفه می‌آورند.  

زبیدی می‌گوید:

الولی فی أسماء الله تعالى: هو الناصر، وقیل: المتولی لأمور العالم القائم بها. وأیضاً الوالی: وهو مالک الأشیاء جمیعها المتصرف فیها .

«وَلیّ» که در اسامی خداوند آمده به معنای ناصر و کمک کننده به معنای سرپرست امور جهان که نسبت به انجام امور اقدام می‌کند نیز آمده و او کسی است که مالک تمام موجودات عالم است و حق تصرف در آن را دارد.

تاج العروس، زبیدی، ج 20، ص 315

ونیز راغب در المفردات در آیه «وَمَا لَهُم مِّن دُونِهِ مِن وَالٍ» ولی را به معنى سرپرست گرفته :

والوالی الذی فی قوله ( وما لهم من دونه من وال ) بمعنى الولی

«والی که در قول خداوند آمده به معنای سرپرست می‌باشد»

مفردات غریب القرآن ، الراغب الأصفهانى ، ص 533

ابن منظور نیز در لسان العرب ولی را به معنای والی گرفته است:

وفی الخبر : أن عبد الملک بن مروان خطب یوما فقال : ولیکم عمر بن الخطاب ، وکان فظا غلیظا مضیقا علیکم فسمعتم له .

در خبر آمده است که عبد الملک بن مروان روزی خطبه خواند و گفت: عمر بن خطاب بر شما ولایت و سرپرستی نمود و او انسان سخت‌گیر و تند خوی و تنگ گیری بر ما بود

لسان العرب، ابن منظور، ج 8 ، ص 166 .

ثعلبی نیز در تفسیر خود از ولی به معنای سرپرست و متولی امور یاد کرده و می‌گوید:

وال: ولی أمرهم ما یدفع العذاب عنهم .

سرپرست کسی است که ولیّ آنهاست و عذاب را از آنها دفع می‌کند.

تفسیر ثعلبی، ثعلبی، ج 5 ، ص 278 .

7 . از همه مهم‌تر در سخنان ابوبکر و عمر و دیگران کلمه ولی به معنای والی و امام استعمال شده است:

در صحیح بخاری از قول عمر بن خطاب این گونه آمده است:

 «... ثم توفى الله نبیه صلى الله علیه وسلم، فقال أبو بکر: أنا ولی رسول الله صلى الله علیه وسلم ... ثم توفى الله أبا بکر، فقلت: أنا ولی رسول الله صلى الله علیه وسلم وأبى بکر، فقبضتها سنتین أعمل فیها بما عمل رسول الله صلى الله علیه وسلم».

... سپس خداوند پیامبرش را از این دنیا به دار دیگر منتقل ساخت، و ابوبکر گفت: من «ولی» رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم هستم و بعد از آن که ابو بکر از دنیا رفت من گفتم: ولی رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم من هستم که دو سال هم من طبق آنچه که پیامبر عمل کرده بود عمل کردم.

البخاری، صحیح البخاری: ج6 ص191 ـ 192، سنة الطبع: 1981، الناشر: دار الفکر.

 و یا قول عمر بن خطاب  را داریم که می‌گوید:

لو کان سالم مولى أبی حذیفة حیاً لولیته الخلافة .

اگر سالم غلام ابو حذیفه زنده می‌بود او را به خلافت بر می‌گزیدم

تفسیر البحر المحیط ، أبی حیان الأندلسی ، ج 4 ص 314 و نیز ر. ک. تفسیر أبی حیان الأندلسی: ج4 ص314 و نیز تاریخ ابن خلدون، ج1، ص194 .

8 . از دیگر اشکالاتی که در کلام منسوب به حسن مثنی دیده می‌شود این است که می‌گوید: چرا رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم به ولایت امیر المؤمنین علیه السّلام افصاح ننمود ؟

یعنی: رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم هرگز نسبت به ولایت و خلافت امیر المؤمنین علیه السّلام برای بعد از خود به صراحت مطلبی را ذکر نفرموده است چون اگر آن حضرت چنین اراده‌ای می‌داشت حتماً بیان می‌فرمود. 

حال ببینیم آیا واقعاً این چنین است ؟ !

در پاسخ به سئوال فوق بعضی از متون، در بیان تصریح رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم بر خلافت و امامت و ولایت و امارت امیر المؤمنین علیه السّلام را ذکر می‌کنیم :

الف .  شیرویه دیلمی متوفاى سال 509 هق. از بزرگان حفّاظ و علمای مشهور اهل سنّت است، که در کتابش فردوس الأخبار که آن نیز همچون خود او میان اهل سنّت از شهرت خاصی برخوردار است و از کتاب او روایت نقل می‌کنند و بر آن اعتماد می‌نمایند، که وی در این کتاب ده هزار حدیث به همراه اسامی روات آن به ترتیب حروف الفباء نقل نموده است.(ر.ک.  کشف الظنون عن أسامی الکتب والفنون، ج 2،ص1254) او در این کتاب روایت ذیل را نقل نموده است:

«عن حذیفة بن الیمان، قال: قال رسول الله صلى الله علیه [وآله] وسلم: لو یعلم الناس متى سمی علی أمیرالمؤمنین ما أنکروا فضله: سمی أمیر المؤمنین وآدم بین الروح والجسد ، قال تعالى: (وإذ أخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم وأشهدهم على أنفسهم ألست بربکم قالوا بلى شهدنا أن تقولوا) قالت الملائکة: بلى. فقال تبارک وتعالى: أنا ربکم ومحمد نبیکم وعلی أمیرکم».

(حذیفه بن یمان از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم نقل می‌کند که حضرت فرمودند: اگر مردم می‌دانستند [حضرت] علی [علیه السلام‌] چه زمانی به لقب امیر المؤمنین نامیده شد، دیگر فضل او را انکار نمی‌کردند. او به این لقب نامیده شد در حالی که [حضرت] آدم بین روح و جسد بود و خداوند فرمود: و به یاد آور زمانی را که پروردگارت از بنی آدم عهد و پیمان گرفت و آنها را بر این پیمان گواه قرار داد که آیا من پروردگار شما نیستم؟ گفتند: آری!  و ملائکه نیز گفتند: آری! و خداوند تبارک و تعالی فرمود: من پروردگار شما و محمد پیامبرتان و علی امیر و سر پرستتان).

ر. ک . فردوس الأخبار، شیرویه دیلمی (509 هق)، ج 3، ص399 ـ ینابیع الموده، قندوزی، ج 2 ، ص 248 .  

ب . سید علی همدانی متوفّای 786  هق. از أکابر علماء أهل سنت  و از مشاهیر عرفای آنان است، که عده‌ای از علمای اهل سنّت او را تمجید کرده و ستوده‌اند؛ هم‌چون: عبد الرحمن بن أحمد جامی در کتاب «نفحات الأنس من حضرات القدس» و محمود بن سلیمان کفوی در کتاب «کتائب الأعلام الأخیار من فقهاء مذهب النعمان المختار» و نور الدین جعفر بدخشانی در کتاب «خلاصه المناقب» و شیخ أحمد قشاشی در کتاب «السمط المجید فی سلاسل أهل التوحید» و شاه ولی الله دهلوی در کتاب «الانتباه فی سلاسل أولیاء الله».

کفوی او را در کتاب خود این گونه توصیف می‌کند:

 «لسان العصر، سید الوقت، المنسلخ عن الهیاکل الناسوتیة والمتوصل إلى السبحات اللاهوتیة، الشیخ العارف الربانی والعالم الصمدانی، أمیر سید علی بن شهاب بن محمد بن محمد الهمدانی قدس الله تعالى سره. کان جامعا بین العلوم الظاهره والباطنه، وله مصنفات کثیره فی علم التصوّف».

صاحب «نزهة الخواطر» او را این گونه توصیف می‌کند:

 «الشیخ علی بن شهاب الهمدانی، الشیخ العالم الکبیر الرحاله. ولد فی 12 رجب ، وأدرک المشایخ الکبار واستفاد منهم ، بلغ عددهم إلى أربعمائة وألف من رجال العلم والمعرفة . فقدم کشمیر فأسلم على یده غالب أهلها . وله مصنفات کثیرة ممتعة. وکانت وفاته فی سنة 786»

(ر.ک.نزهه الخواطر، ج 2، ص 84 ، با اندکی تلخیص)

او در کتاب خود این روایت را آورده است:

«عن حذیفة رضی الله عنه قال قال رسول الله صلى الله علیه وسلم : لو علم الناس متى سمی علی أمیر المؤمنین ما أنکروا فضله ، سمی أمیر المؤمنین وآدم بین الروح والجسد»

(حذیفه از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم روایت می‌کند که آن حضرت فرمودند: اگر مردم می‌دانستند که چه زمانی [حضرت] علی به لقب امیرالمؤمنین نامیده شد فضل او را انکار نمی‌کردند. او به امیر المؤمنین ملقّب گردید و حال آن‌که آدم بین روح جسد بود).

ینابیع المودة لذوی القربى، قندوزی، ج 2، ص 248 .

ج . متن زیر که در بسیاری از کتاب‌های اهل سنّت آمده:

«عن أبی ذر عن رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم قال: من أطاعنی فقد أطاع الله، ومن عصانی فقد عصى الله، ومن أطاع علیا فقد أطاعنی، ومن عصى علیا فقد عصانی»

(ابوذر از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم روایت می‌کند: هر کس مرا اطاعت کند  خدا را اطاعت کرده و هر کس با علی مخالفت ورزد با خدا مخالفت ورزیده و هرکس علی را اطاعت کند مرا اطاعت کرده و هر کس با علی مخالفت ورزد با من مخالفت کرده است).

المستدرک على الصحیحین، ج 3، ص 121 ـ، کنز العمال، ج 11، ص 614 ـ تاریخ مدینة دمشق، ج 42، ص 270 و 307 ـ ذخائر العقبى، ص 66 ـ ینابیع المودة، ج 2، ص 313 و ... .

حاکم پس از نقل این روایت در باره آن این‌‌گونه نظر می‌دهد:

«هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه».

د . روایت طبری در تاریخ خود که با لفظ «فاسمعوا له وأطیعوا» رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلّم در حدیث یوم الدار(یوم الانذار) امیر المؤمنین علیه السّلام را به خلافت و جانشینی خود برگزید. و در آن‌جا با صراحت تعبیر فاسمعوا له وأطیعوا را آورده است

(ر. ک. به تفاسیر قرآن کریم در ذیل آیه شریفه «و انذر عشیرتک الاقربین»سوره الشعراء/214)

«...إن هذا أخی ووصیی وخلیفتی فیکم فاسمعوا له وأطیعوا... »

(... این شخص [حضرت علی علیه السلام‌] برادر و وصی و جانشین من میان شماست. به او گوش فرا دهید و از او اطاعت نمائید...).

تاریخ طبری، ج 2، ص 63 .

از راویان این روایت ابن إسحاق و طبری، و ابن أبی حاتم، و ابن مردویه، و أبو نعیم، و بیهقی، و بغوی، و سیوطی، و متقی هندی و... هستند.

کنز العمال، ج 13، ص 129و131و149و174 .

ولی می‌بینیم که بر خلاف مطلبی که در روایت مجعول منسوب به حسن مثنی آمد با تصریح بر کلمه «فاسمعوا وأطیعوا» هم مشکلی حلّ نمی‌شود و اهل انکار و لجاجت و عناد، همیشه و در هر شرایطی چشم خود را بر حقیقت بسته و با بهانه‌های بنی اسرائیلی خود سعی در فرار از حقیقت دارند. و الحق والانصاف باید گفت: که اینانند مصادیق واقعی این آیه شریفه قرآن که فرمود:

لهم قلوب لا یفقهون بها ولهم أعین لا یبصرون بها ولهم آذان لا یسمعون بها أولئک کالأنعام بل هم أضل أولئک هم الغافلون .

(الاعراف/179) .

 

موفق باشید

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)

 

نظرات 1 + ارسال نظر
کافه پیاده رو سه‌شنبه 1 آذر 1390 ساعت 00:02 http://WWW.salmansotudeh.ir

روایتی متفاوت از زندگی ای متفاوت
یادی از گذشته های نه چندان دور
و طرحی برای فردا
در کافه پیاده رو

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد