چرا با وجود این همه دلیل مبنی بر خلافت امیر المؤمنین علیه السلام ، خلافت به آن حضرت نرسید؟
الف : امیر المؤمنین علیه السلام ، حسادت دیگران را سبب دور شدن خلافت از خودش میداند :
فَإِنَّهَا کَانَتْ أَثَرَةً شَحَّتْ عَلَیْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ . نهج البلاغة ، خطبة 162 .
ب : کینه قریش از کشته شدن پهلوانانشان توسط امیر المؤمنین علیه السلام :
فقال عثمان : ما أصنع إن کانت قریش لا تحبکم ، وقد قتلتم منهم یوم بدر سبعین . شرح نهج البلاغة ، ج 9 ، ص 23 و التذکرة الحمدونیة ، ابن حمدون (متوفای 608هـ ) ج 7 ، ص 168 .
ج : انتقام پیامبر از امیر المؤمنین علیه السلام :
اللَّهُمَّ انّى اسْتَعْدیکَ عَلى قُرَیْش ، فَاِنَّهُمْ اضْمَرُوا لِرَسوُلِکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَالِهِ ضُروُباً مِنَ الشَّرِّ وَالْغَدْرِ، فَعَجَزوُا عَنْها ، وَحُلْتَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَها، فَکانَتِ الْوَجْبَةُ بى ، وَالدَّآئِرَةُ عَلَىَّ .
شرح نهج البلاغة ، ابن أبی الحدید ، ج 20 ، ص 298 .
چرا با وجود این همه دلیل مبنی بر خلافت امیر المؤمنین علیه السلام ، خلافت به آن حضرت نرسید؟
الف : امیر المؤمنین علیه السلام ، حسادت دیگران را سبب دور شدن خلافت از خودش میداند :
فَإِنَّهَا کَانَتْ أَثَرَةً شَحَّتْ عَلَیْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ . نهج البلاغة ، خطبة 162 .
ب : کینه قریش از کشته شدن پهلوانانشان توسط امیر المؤمنین علیه السلام :
فقال عثمان : ما أصنع إن کانت قریش لا تحبکم ، وقد قتلتم منهم یوم بدر سبعین . شرح نهج البلاغة ، ج 9 ، ص 23 و التذکرة الحمدونیة ، ابن حمدون (متوفای 608هـ ) ج 7 ، ص 168 .
ج : انتقام پیامبر از امیر المؤمنین علیه السلام :
اللَّهُمَّ انّى اسْتَعْدیکَ عَلى قُرَیْش ، فَاِنَّهُمْ اضْمَرُوا لِرَسوُلِکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَالِهِ ضُروُباً مِنَ الشَّرِّ وَالْغَدْرِ، فَعَجَزوُا عَنْها ، وَحُلْتَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَها، فَکانَتِ الْوَجْبَةُ بى ، وَالدَّآئِرَةُ عَلَىَّ .
شرح نهج البلاغة ، ابن أبی الحدید ، ج 20 ، ص 298 .
یکی از شبهاتی که در طول قرون گذشته همواره از سوی اهل سنت و به ویژه وهابیت مطرح شده است این شبهه است که اگر امیر المؤمنین علیه السلام از سوی پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم به عنوان جانشین انتخاب شده بود ، معقول نبود که صحابه با آن مخالفت و از بیعت با آن حضرت امتناع ورزند . چطور شد که با این همه نصوصی که شما ادعا میکنید ، بازهم خلافت به امام علی علیه السلام نرسید ؟
علمای شیعه جوابهای مختلفی از این شبهه دادهاند که به چند جواب به صورت مختصر اشاره میکنیم .
همانگونه که اشاره شد ، این شبهه سخن جدیدی نیست که به تازگی مطرح شده باشد ؛ بلکه در طول تاریخ و حتی در زمان خود امیر المؤمنین علیه السلام نیز مطرح بوده است .
شخصی از طایفه بنی اسد از امام علی علیه السلام سؤال کرد :
چگونه شما را که از همه سزاوارتر بودید از مقام خلافت کنار زدند ؟
کیف دفعکم قومکم عن هذا المقام وأنتم أحق به ؟
حضرت در پاسخ فرمود :
یَا أَخَا بَنِی أَسَدٍ إِنَّکَ لَقَلِقُ الْوَضِینِ تُرْسِلُ فِی غَیْرِ سَدَدٍ وَ لَکَ بَعْدُ ذِمَامَةُ الصِّهْرِ وَ حَقُّ الْمَسْأَلَةِ وَ قَدِ اسْتَعْلَمْتَ فَاعْلَمْ أَمَّا الِاسْتِبْدَادُ عَلَیْنَا بِهَذَا الْمَقَامِ وَ نَحْنُ الاَعْلَوْنَ نَسَباً وَ الأَشَدُّونَ بِالرَّسُولِ ص نَوْطاً فَإِنَّهَا کَانَتْ أَثَرَةً شَحَّتْ عَلَیْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ آخَرِینَ وَ الْحَکَمُ اللَّهُ وَ الْمَعْوَدُ إِلَیْهِ الْقِیَامَةُ
وَ دَعْ عَنْکَ نَهْباً صِیحَ فِی حَجَرَاتِهِ
وَ لَکِنْ حَدِیثاً مَا حَدِیثُ الرَّوَاحِلِ
نهج البلاغة ، خطبة 162، نهج البلاغه محمد عبده ، ج2 ، ص64 و شرح ابن أبی الحدید ، ج9 ، ص 241 و علل الشرایع ، ج1 ، ص146 .
اى برادر بنى اسدى ! تو مردى پریشان و مضطربى که نابجا پرسش میکنى ؛ اما در عین حال احترام خویشاوندى و بستگى برقرار ، و حق پرسش محترم است . اکنون که مىخواهى بدانى ، پس بدان که که آن ظلم و خودکامگى که نسبت به خلافت بر ما تحمیل شد ، در حالى بود که ما را نسب برتر و پیوند خویشاوندى با رسول خدا (ص) استوارتر بود ؛ جز خودخواهى و انحصارطلبى چیز دیگرى نبود که : گروهى بخیلانه به کرسى خلافت چسبیدند ، و گروهى سخاوتمندانه از آن دست کشیدند ، داور خداست ، و بازگشت همه ما به روز قیامت است .
سپس حضرت امیر صلوات الله علیه به شعر امرء القیس استناد می جوید ومی فرماید:
واگذار ، داستان تاراج آن غارتگران را و به یاد آور داستان شگفت دزدیدن شترهاى سوارى را ... .
اسلام در آغاز با مشکلات بسیاری مواجه بود که از جمله آنها مخالفت سران قریش و بزرگان از مشرکین بود که نمیخواستند با ظهور اسلام قدرت و مکنتی را که سالها در اختیارشان بود ، از دست بدهند . آنها با تمام توان در برابر رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم و پیشرفت اسلام ایستادگی و برای رسیدن به هدفشان از هیچ تلاشی دریغ ننمودند .
ولذا با ورود پیامبر اسلام به مدینه و تشکیل حکومت اسلامی ، آنها احساس خطر بیشتری کردند و به همان اندازه تلاششان را نیز بیشتر کردند ؛ تا جایی که با راه انداختن جنگهای متعدد برای اسلام مشکلات فراوانی را ایجاد کردند .
امیر المؤمنین علیه السلام در این جنگها به تنهایی به اندازه تمام سربازان مسلمان از خود جانفشانی نشان داد و سران کفر را یکی پس از دیگری به هلاکت رساند . شمشیر برّان حیدر کرّار پهلوانانی را به زمین زد که از سران کفر به حساب میآمدند و با کشته شدن آنها بود که دین نوپای اسلام به مرور سراسر جزیرة العرب را فراگرفت و مشرکان قریش را برای همیشه مغلوب و سر شکسته کرد .
آن حضرت در جنگ بدر دهها نفر از قریش را به جهنم واصل کرد ، در جنگ احد زمانی که تمامی صحابه فرار را بر قرار ترجیح داده بودند پروانه وار دور شمع وجود رسول خدا میچرخید و شجاعانه از آن حضرت دفاع میکرد ، در جنگ خندق عمرو بن عبدود پهلوان نامی عرب را به زمین زد ، در جنگ خیبر وحنین و... .
تا زمانی که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم زنده بود ، نتوانستند به امیر المؤمنین علیه السلام آسیبی برسانند ؛ اما با رحلت آن حضرت ، دملهای چرکین کینه ، سر باز کرد و دشمنی منافقان و آنهایی که به زور اسلام آورده بودند علنی شد .
ابن أبی الحدید معتزلی در این باره مینویسد :
إن قریشا اجتمعت على حربه منذ یوم بویع بغضا له وحسدا وحقدا علیه ، فأصفقوا کلهم یدا واحدة على شقاقه وحربه ، کما کانت حالهم فی ابتداء الاسلام مع رسول الله صلى الله علیه وآله ، لم تخرم حاله من حاله أبدا .
شرح نهج البلاغة ، ج 16 ، ص 151 .
قریش با کینه های فروخفته و بیماری حسادت دست در دست یکدیگر به جنگ با امیر المؤمنین روی آورد همانگونه که در شروع و آغاز دعوت رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) نیز به همین روش و سیره عمل کرده بود .
برای اثبات این مطلب مؤیدات زیادی وجود دارد که به چند دلیل اشاره میکنیم :
از امام زین العابدین و ابن عباس سؤال کردند :
لم أبغضت قریش علیا ؟ قال : لأنه أورد أولهم النار ، وقلد آخرهم العار .
مناقب آل أبی طالب ، ابن شهر آشوب ، ج 3 ، ص 21 .
امام سجاد علیه السلام در پاسخ این سؤال که چرا قریش با علی علیه السلام دشمنی می ورزید؟ می فرماید: چون علی علیه السلام سران آن ها را به دوزخ فرستاد و برای بازماندگانشان جز عار و ننگ باقی نگذاشت .
و ابن عساکر در تاریخ مدینه دمشق مینویسد :
عن ابن طاوس عن أبیه قال قلت لعلی بن حسین بن علی ما بال قریش لا تحب علیا فقال لأنه أورد أولهم النار وألزم آخرهم العار .
تاریخ مدینة دمشق ، ج 42 ، ص 290 .
ابن طاوس از پدرش نقل می کند که گفت : به امام سجاد عرض کردم : چرا قریش علی علیه السلام را دوست نداشت ؟
فرمود : چون سران آنان را به جهنم فرستاد و برای بازماندگانشان جز عار وننگ چیزی باقی نگذاشت .
عثمان بن عفان در گفتگویی که با امیر المؤمنین علیه السلام داشته ، به همین مطلب اشاره میکند :
عن ابن عباس ، قال : وقع بین عثمان وعلى علیه السلام کلام ، فقال عثمان : ما أصنع إن کانت قریش لا تحبکم ، وقد قتلتم منهم یوم بدر سبعین ، کأن وجوههم شنوف الذهب ، تصرع أنفهم قبل شفاههم !
شرح نهج البلاغة ، ج 9 ص 23 و التذکرة الحمدونیة ، ابن حمدون (متوفای 608هـ ) ج 7 ، ص 168 ، ناشر : دار صادر ، بیروت ، 1996م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : إحسان عباس ، بکر عباس و نثر الدر فی المحاضرات ، منصور بن الحسین الآبی (متوفای 421هـ) ج 2 ، ص 48 ، ناشر : دار الکتب العلمیة ، بیروت /لبنان ، 1424هـ ، 2004م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : خالد عبد الغنی محفوط .
ابن عباس می گوید : بین علی علیه السلام و عثمان نزاع و اختلافی پیش آمد عثمان گفت : اگر قریش شما را به جهت کشته شدن هفتاد نفر از آنان در روز بدر دوست ندارند من چه می توانم بکنم .
طبرانی در المعجم الکبیر مینویسد :
قلت یا رسول الله ما یبکیک قال ضغائن فی صدور أقوام لا یبدونها لک الا من بعدی قال قلت یا رسول الله فی سلامة من دینی قال فی سلامة من دینک .
المعجم الکبیر ، طبرانی ، ج11 ، ص60 و تاریخ بغداد ، ج12 ، ص394 و تاریخ مدینة دمشق ، ج42 ، ص322 و فضائل الصحابة ، ابن حنبل ، ج2 ، ص651 ، ح 1109.
علی علیه السلام می گوید : از رسول خدا(ص) پرسیدم : چرا گریه می کنی ؟ فرمود : کینههایی در سینه ها حبس شدهاند که پس از رفتن من سرباز خواهند نمود .
عرض کردم : آیا دین من سالم خواهد ماند ؟
فرمود : آری دینت سالم می ماند.
حاکم نیشابوری در المستدرک مینویسد :
عن ابی ادریس الاودی عن علی رضى اللّه عنه قال: إنّ ممّا عهد إلیّ النبی صلى اللّه علیه وآله أنّ الأمّة ستغدر بی بعده.
علی علیه السلام میفرماید : پیامبر خدا به من فرمود : مردم پس از من با تو کینهورزی خواهند کرد .
و بعد از نقل روایت میگوید :
هذا حدیث صحیح الاسناد ولم یخرجاه.
المستدرک ، ج 3 ، ص140 ، باب إخبار النبی بقتل علی علیه السلام و تاریخ بغداد ، خطیب بغدادی ، ج11 ، ص216 و البدایة والنهایة ، ابن کثیر ، ج 6 ، ص218 و مجمع الزوائد ، هیثمی ، ج 9 ، ص137 .
قریش در زمان حیات رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم ، از آن حضرت شکستهای متعددی متحمل شدند و هیچ وقت نتوانستند این شکستها را جبران کنند . بعد از رحلت آن حضرت ، تلاش کردند که انتقام آن را از اهل بیت آن حضرت و به ویژه از امیر المؤمنین علیه السلام بستانند که اتفاقاً موفق نیز بودند . امیر المؤمنین علیه السلام در خطبهای میفرماید :
اللَّهُمَّ انّى اسْتَعْدیکَ عَلى قُرَیْش ، فَاِنَّهُمْ اضْمَرُوا لِرَسوُلِکَ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ ضُروُباً مِنَ الشَّرِّ وَ الْغَدْرِ، فَعَجَزوُا عَنْها ، وَ حُلْتَ بَیْنَهُمْ وَ بَیْنَها، فَکانَتِ الْوَجْبَةُ بى ، وَ الدَّآئِرَةُ عَلَىَّ .
اللَّهُمَّ احْفَظْ حَسَناً وَ حُسَیْناً، وَ لا تُمَکِّنْ فَجَرَةَ قُرَیْشٍ مِنْهُما ما دُمْتُ حَیّاً، فَاِذا تَوَفَّیْتَنى وَ انْتَ الرَّقیبُ عَلَیْهِمْ، وَ انْتَ عَلى کُلِّ شَىْءٍ شَهیدٌ.
شرح نهج البلاغة ، ابن أبی الحدید ، ج 20 ، ص 298 .
از تو بر قریش کمک می خواهم ، آنان کینهها وبدیهای فراوانی نسبت به فرستادهات در دل داشتند ؛ اما از اجرای آن ناتوان ماندند و تو بین آنان وخواهش هایشان مانع بودی ، و اکنون نوبت به من رسیده است و به طرف من هجوم آوردهاند .
بار خدایا حسن وحسین مرا حافظ باش ، و تا زنده هستم دست قریش را از آسیب رساندن به آنان دور فرما ، وچون بمیرم تو خود بر آنان حافظی ، وتو بر هر چیزی شاهد و ناظری .
ودر روایتی دیگر میفرماید :
کل حقد حقدته قریش على رسول الله صلى الله علیه وآله أظهرته فی وستظهره فی ولدى من بعدی ، ما لی ولقریش ! إنما وترتهم بأمر الله وأمر رسوله ، أفهذا جزاء من أطاع الله ورسوله إن کانوا مسلمین ! .
شرح نهج البلاغة ، ابن أبی الحدید ، ج 20 ص 328 و ینابیع المودة لذوی القربى ، القندوزی ، ج 1 ص 407 .
قریش تمام کینههایی که از رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) در دل داشت در حق من آشکار نمود و پس از من به زودی در حق فرزندان من نیز آن را ابراز خواهد کرد ، مرا با قریش چه کار ؟! ، همانا به امر خدا و رسول با آنان جنگیدم ، آیا این است سزای کسی که خدا و پیامبرش را اطاعت کرده است ؟
برای اثبات این مطلب میتوان به دلایلی دیگر نیز استناد جست که از آن جمله است:
امیر المؤمنین علیه السلام در روایتی میفرماید :
والله لود معاویة ، أنه ما بقی من بنی هاشم نافِخُ ضِرمةٍ إلا طعن فی بطنه (نیطه) ، إطفاء لنور الله : ( ویأبى الله إلا أن یتم نوره ولو کره المشرکون ) .
الفایق فی غریب الحدیث ، جار الله الزمخشری ، ج 2 ، ص 282 غریب الحدیث ، ابن قتیبة ، ج 1 ، ص 367 و عیون الأخبار ، ابن قتیبة ، ج1 ، ص78 ، طبق برنامه مکتبة الشاملة و مروج الذهب المسعودی ، ج1 ، ص356 طبق برنامه المکتبة الشاملة و شرح نهج البلاغة ، ابن أبی الحدید ، ج 5 ص 221 و و النصائح الکافیة ، محمد بن عقیل ، ص 112 و النهایة فی غریب الحدیث ، ابن الأثیر ، ج 3 ، ص 86 و ج 5 ، ص 90 و لسان العرب ، ابن منظور ، ج 3 ، ص 63 و ... .
به خدا سوگند معاویه دوست داشت که هیچ یک از بنی هاشم باقی نماند ؛ مگر این که شکمش دریده شود تا نور خدا را خاموش کند ، غافل از این که : خدا مىخواهد که نور خود را به کمال رساند ؛ گر چه کافران و خدا ناباوران را خوش آیند نباشد .
ابو الفرج اصفهانی در الأغانی مینویسد :
أمر عمرو صاحب شرطته على المدینة بعد خروج الحسین أن یهدم دور بنى هاشم ففعل وبلغ منهم کل مبلغ .
الاغانی ، ج4 ، ص155 .
پس از بیرون رفتن امام حسین علیه السلام از مدینه ، یزید به فرمانده نیروهای نظامیاش عمرو بن سعید دستور داد تا خانه های بنی هاشم را ویران کند ، او هم طبق فرمان عمل کرد ؛ بلکه هر کاری از دستش بر میآمد انجام داد .
قتل الحسین بن علی قال فدخلت على عمرو بن سعید فقال ما وراءک فقلت ما سر الأمیر قتل الحسین بن علی فقال نادى بقتله فنادیت بقتله فلم أسمع والله واعیة قط مثل واعیة نساء بنی هاشم فی دورهن على الحسین ... .
تاریخ الطبری ، الطبری ، ج 4 ، ص 357 و نهایة الأرب فی فنون الأدب ، شهاب الدین النویری (متوفای 733هـ) ج 20 ، ص 297 ، ناشر : دار الکتب العلمیة - بیروت / لبنان - 1424هـ - 2004م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : مفید قمحیة وجماعة .
حسین علیه السلام به شهادت رسیده بود ، نزد عمرو بن سعید رفتم ، گفت : چه خبر ؟ گفتم : آنچه امیر را خوشحال کرده است کشته شدن حسین بن علی است ، گفت: قتل حسین را به مردم اعلان ، در بین مردم خبر کشته شدن حسین را پخش کردم ، به خدا سوگند صدای گریه و ناله زن ها را از خانه های بنی هاشم شنیدم که هیچگاه چنان ناله هایی نشنیده بودم ... .
و نیز ابن أبی الحدید مینویسد :
وأما مروان ابنه فأخبث عقیدة ، وأعظم إلحادا وکفرا ، وهو الذی خطب یوم وصل إلیه رأس الحسین علیه السلام إلى المدینة ، وهو یومئذ أمیرها وقد حمل الرأس على یدیه فقال :
یا حبذا بردک فی الیدین * وحمرة تجرى على الخدین * کأنما بت بمسجدین *
ثم رمى بالرأس نحو قبر النبی ، وقال : یا محمد ، یوم بیوم بدر وهذا القول مشتق من الشعر الذی تمثل به یزید بن معاویة وهو شعر ابن الزبعرى یوم وصل الرأس إلیه . والخبر مشهور .
شرح نهج البلاغة ، ابن أبی الحدید ، ج 4 ، ص 72 .
و اما مروان پسر او (حکم) از خود او بد عقیدهتر و ملحدتر و کافرتر بود ، و او است که هنگام امارتش در مدینه چون سر مقدس حسین علیه السلام به دست او رسید ، سر را روى دست گرفت و این شعر را خواند :
به به از این خنکى تو که بر روى دست احساس مى شود و از این گلگونى چهره ات ، گویى شب را در محشدین به سر برده اى !
آن گاه سر را به طرف قبر پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم افکند و گفت : اى محمد ، امروز به تلافى روز بدر !
و محمد بن عقیل در النصایح الکافیة مینویسد :
( وذکر ) أبو عبیدة فی کتاب المثالب وأبو جعفر فی تاریخه إن عبید الله بن زیاد کتب إلى عمرو بن سعید بن العاص وهو وال على المدینة الشریفة یبشره بقتل الحسین علیه السلام فقرأ کتابه على المنبر وأنشد رجزا ثم أومأ إلى القبر الشریف وقال : یا محمد یوم بیوم بدر فأنکر علیه قوم من الأنصار .
النصائح الکافیة ، محمد بن عقیل ، ص 75 .
عبید الله بن زیاد به والی مدینه عمرو بن سعید بن عاص نام نوشت و کشته شدن حسین را به او بشارت داد ، نامه را بالای منبر بر مردم خواند سپس به قبر رسول خدا اشاره کرد و گفت : ای محمد ! امروز تلافی روز بدر است ، گروهی از انصار به وی اعتراض کردند .
بر کسی پوشیده نیست که امیر المؤمنین علیه السلام در دامان رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم پرورش یافته ، نخستین کسی است که به آن حضرت ایمان آورد و او را در تمامی مصائب یاری کرده است . رسول خدا نیز او را بیش از هر کسی دوست میداشت ؛ تا جایی که دخترش را به آن حضرت داد و در روز مؤاخات با او رسماً عقد اخوت بست و ... .
این مسائل دست به دست هم داد تا آتش حسادت نسبت به آن حضرت در دل قریشیان شعله ور شود، وتا زمانی که رسول خدا زنده بود ، این آتش خطرناک زیر خاکستر باقی مانده بود ؛ ولی با رحلت آن حضرت سربرآورد و شعله ور شد ؛ تا جایی که خلافت را که حق آن حضرت بود غصب و انواع و اقسام ظلمها را در حق وی روا داشتند .
واما آن چه سبب شعله ور شدن این همه حسادت در وجود قریش شد عبارتند از:
تردیدی نیست که امیر المؤمنین علیه السلام مقام ویژه و بس عظیمی نزد برادر و پسر عمویش رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم داشت . پیامبر اسلام در طول دوران بعثت از امیر المؤمنین تمجید و به جانشینی وی تصریح میکرد، ودرموقعیتهای مناسب با الفاظ و عبارات گوناگون ، خلافت آن حضرت را برای مردم تشریح واعلام می کرد و هرگونه شک و تردید ی را در این باره رفع میکرد .
در سال سوم بعثت ، همزمان با اعلام رسالت ، در جلسه مشهور به «یوم الدار» جانشینی وی را نیز برای پیروانش بیان کرد و فرمود :
إن هذا أخی ووصیی وخلیفتی فیکم فاسمعوا له وأطیعوا
تاریخ الطبری ، الطبری ، ج 2 ، ص 63 و الکامل فی التاریخ ، ابن الأثیر ، ج 2 ، ص 63 و المناقب ، الموفق الخوارزمی ، ص 8 و تفسیر البغوی ، ج 3 ، ص 400 و شرح نهج البلاغة ، ابن أبی الحدید ، ج 13 ، ص 211 و ... .
این علی برادر و وصی وجانشین من در بین شما است ؛ پس گوش به فرمان وی باشید و از او اطاعت کنید .
مردم وقتی فهمیدند ریاست عامه و ولایت مطلقه بعد از رسول خدا از آنِ امیر المؤمنین علیه السلام است ، از جا برخواستند و با خنده خطاب به ابوطالب گفتند :
به تو دستور داده است که از پسرت اطاعت کنی و حرف شنوی داشته باشی .
رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم مراسم عقد اخوت را در دو مرحله برگزار کرد ، مرحله اول در مکه و مرحله دوم در مدینه و از میان تمام مسلمانان علی بن أبی طالب علیه السلام برای برادری خودش انتخاب کرد و فرمود :
تو برای من همانند هارون برای موسی هستی ، جز این که بعد از من پیامبری وجود ندارد .
ابن عبد البر در ترجمه امام علی علیه السلام مینویسد :
آخى رسول اللّه صلى اللّه علیه وآله وسلم ، بین المهاجرین ، ثم آخى بین المهاجرین والأنصار ، وقال فی کل واحدة منهما لعلی : أنت أخی فی الدنیا والآخرة.
الاستیعاب ، ابن عبد البر ، ج 3 ، ص 1099 .
رسول خدا بین مهاجران عقد برادری بست ، سپس بین مهاجران و انصار و در هریک از این دو مراسم به علی فرمو د: تو در دنیا و آخرت برادر من هستی .
و ابن اثیر در اسد الغابة مینویسد :
وأخاه رسول الله صلى الله علیه وسلم مرتین فان رسول الله آخى بین المهاجرین ثم آخى بین المهاجرین والأنصار بعد الهجرة وقال لعلی فی کل واحدة منهما أنت أخی فی الدنیا والآخرة .
أسد الغابة ، ابن الأثیر ، ج 4 ، ص 16 .
رسول خدا دو دفعه علی را به برادری خودش انتخاب و معرفی کرد ؛ زیرا آن حضرت بین مهاجران عقد اخوت را بست و پس از هجرت بین مهاجران و انصار ، و در هر مرتبه به علی فرمود : تو برادر من در دنیا و آخرت هستی .
پیروزی امیر المؤمنین علیه السلام در جنگهای زمان رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم ، یکی از مواردی بود که حسادت دیگران را برافروخت و باعث شد که بعد از رسول خدا با آن حضرت دشمنی کنند .
در سال پنجم هجرت ، زمانی که امیر المؤمنین علیه السلام برای مبارزه با عمرو بن عبدود فرستاد ، فرمود :
برز الایمان کله إلى الشرک کله .
شرح نهج البلاغة ، ابن أبی الحدید ، ج 13 ص 261 و ینابیع المودة لذوی القربى ، القندوزی ، ج 1 ص 281 .
ایمان کامل در برابر تمامی شرک قرار گرفت .
قندوزی حنفی در ینابیع المودة مینویسد :
عن حذیفة رضی الله عنه قال : قال رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم : ضربة على فی یوم الخندق أفضل أعمال أمتی إلى یوم القیامة .
ینابیع المودة لذوی القربى ، القندوزی ، ج 1 ، ص 282 .
ضربه شمشیر علی در جنگ خندق برترین اعمال امت من تا روز قیامت است .
و قاضی ایجی در المواقف در مقایسه فضائل امیر المؤمنین علیه السلام با خلیفه اول به طور قطعی این مطلب را پذیرفته و مینویسد :
الرابع الشجاعة : تواتر مکافحته للحروب ولقاء الأبطال وقتل أکابر الجاهلیة حتى قال صلى الله علیه وسلم یوم الأحزاب ( لضربة علی خیر من عبادة الثقلین ) وتواتر وقائعه فی خیبر وغیره .
کتاب المواقف ، عضد الدین الإیجی (متوفای756هـ) ج 3 ، ص 628 ، ناشر : دار الجیل - لبنان - بیروت - 1417هـ - 1997م ، الطبعة : الأولى ، تحقیق : عبد الرحمن عمیرة .
رویارویی علی با قهرمانان عرب در جنگ ها و کشتن بزرگان مشرکان ، نشان از شجاعت او است و همین برای او بس که رسول خدا در جنگ احزاب فرمود : ضربه علی در خندق برتر از عبادت جن و انس است .
و همچنین سعد الدین تفتازانی نیز در قیاس آن حضرت با ابوبکر مینویسد :
وأیضا هو أشجعهم یدل علیه کثرة جهاده فی سبیل الله وحسن إقدامه فی الغزوات وهی مشهورة غنیة عن البیان ولهذا قال النبی صلى الله علیه وسلم لا فتى إلا علی ولا سیف إلا ذو الفقار وقال صلى الله علیه وسلم یوم الأحزاب لضربة علی خیر من عبادة الثقلین .
شرح المقاصد فی علم الکلام ، سعد الدین التفتازانی (متوفای791هـ) ، ج 2 ، ص 301 ، ناشر : دار المعارف النعمانیة - باکستان - 1401هـ - 1981م ، الطبعة : الأولى .
علی به دلیل فراونی پیکارهایش در راه خدا و آثار ارزشمندش درجنگ ها که نیازی به گفتگو ندارد شجاع ترین مسلمان است و به همین جهت بود که رسول خدا در باره وی فرمود : جوانمردی نیست جز علی ، و شمشیری نیست مگر ذوالفقار ، و در روز احزاب فرمود : یک ضربه شمشیر علی از عبادت جن و انس بهتر است .
در سال هفتم هجری در جنگ خیبر ، زمانی که دیگران نتوانستند قلعه خیبر را فتح کنند، رسول خدا صلی الله علیه وآله فرمود :
فردا پرچم را به دست کسی خواهم سپرد که خدا و رسول او را دوست دارند و او نیز خدا و رسول را دوست دارد ، کرّاری است که هرگز فرار نمی کند و تا سنگر دشمن را فتح نکند ، باز نخواهد گشت .
محمد اسماعیل بخاری در صحیحش داستان را این گونه نقل می کند :
أَخْبَرَنِی سَهْلٌ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ یَعْنِی ابْنَ سَعْدٍ قَالَ قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَوْمَ خَیْبَرَ لَأُعْطِیَنَّ الرَّایَةَ غَدًا رَجُلًا یُفْتَحُ عَلَى یَدَیْهِ یُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَیُحِبُّهُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ فَبَاتَ النَّاسُ لَیْلَتَهُمْ أَیُّهُمْ یُعْطَى فَغَدَوْا کُلُّهُمْ یَرْجُوهُ فَقَالَ أَیْنَ عَلِیٌّ فَقِیلَ یَشْتَکِی عَیْنَیْهِ فَبَصَقَ فِی عَیْنَیْهِ وَدَعَا لَهُ فَبَرَأَ کَأَنْ لَمْ یَکُنْ بِهِ وَجَعٌ فَأَعْطَاهُ فَقَالَ أُقَاتِلُهُمْ حَتَّى یَکُونُوا مِثْلَنَا فَقَالَ انْفُذْ عَلَى رِسْلِکَ حَتَّى تَنْزِلَ بِسَاحَتِهِمْ ثُمَّ ادْعُهُمْ إِلَى الْإِسْلَامِ وَأَخْبِرْهُمْ بِمَا یَجِبُ عَلَیْهِمْ فَوَاللَّهِ لَأَنْ یَهْدِیَ اللَّهُ بِکَ رَجُلًا خَیْرٌ لَکَ مِنْ أَنْ یَکُونَ لَکَ حُمْرُ النَّعَمِ .
صحیح البخاری ، ج 4 ، ص 20 و صحیح مسلم ، ج 7 ، ص 121 ، 122 .
از سهل بن سعد روایت کرده است گفت که رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در روز خیبر ، فرمود : فردا پرچم اسلام را به مردى خواهم سپرد که خیبر به دست او فتح مىشود و خدا و رسول را دوست مىدارد ، و خدا و رسول هم او را دوست مىدارند . مسلمانان آن شب را در این اندیشه سپری کرده و به استراحت پرداختند که فردا پرچمدار اسلام چه کسى خواهد بود ؟ و اینک لحظه موعود فردا رسیده است ، همه چشم ها به دست پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله دوخته شده که پرچم را به دست چه شخصى به اهتزاز در مىآورد . در این حال پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله فرمود : على کجاست ؟
یکى از حاضران پاسخ داد : على علیه السّلام به درد چشم گرفتار است . رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله حضرت على علیه السّلام را نزدخودش طلبید ، سپس آب دهان مبارک را به چشم على علیه السّلام مالید و دعا کرد بلافاصله درد چشم برطرف شد ، آنچنان که از آغاز دردى نداشته است ! پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله پرچم پر افتخار اسلام را به حضرت على علیه السّلام داد و فرمود : با این مردم نبرد مىکنم تا مانند خودمان از نعمت اسلام برخوردار شوند . سپس خطاب به على علیه السّلام ، فرمود : اینک با کمال قدرت و توانائى و با آرامش خاطر به مسیر خود ادامه بده همین که به خیبر رسیدى ، نخست آنان را به آئین اسلام دعوت کن و آنچه بر آن ها واجب مىگردد به اطلاعشان برسان . به خدا سوگند ! اگر خدا بوسیله تو مردى را به اسلام هدایت کند ، بهتر است برای از شتران سرخ مو .
و جالب این است که بسیاری از علمای اهل سنت از زبان عمر بن الخطاب نوشتهاند که او گفته بود :
هیچ گاه امارت را به اندازه آن روز دوست نداشتهام که رسول خدا امارت را به علی داد .
مسلم نیشابوری در صحیحش می نویسد :
عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ یَوْمَ خَیْبَرَ لَأُعْطِیَنَّ هَذِهِ الرَّایَةَ رَجُلًا یُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ یَفْتَحُ اللَّهُ عَلَى یَدَیْهِ قَالَ عُمَرُ بْنُ الْخَطَّابِ مَا أَحْبَبْتُ الْإِمَارَةَ إِلَّا یَوْمَئِذٍ قَالَ فَتَسَاوَرْتُ لَهَا رَجَاءَ أَنْ أُدْعَى لَهَا قَالَ فَدَعَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَلِیَّ بْنَ أَبِی طَالِبٍ فَأَعْطَاهُ إِیَّاهَا .
صحیح مسلم ، ج 7 ، ص 121 و مسند احمد ، ج 2 ، ص 384 .
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله در روز خیبر فرمود : پرچم اسلام را در اختیار مردى قرار مىدهم که خدا و رسول را دوست مىدارد و خداوند خیبر را به دست او فتح مىکند . عمر بن خطّاب گفت : آن روز بود که خواهان امارت بودم و در این رابطه با همدستانم ، آهسته سخن گفتم و آرزو مىکردم (که اى کاش) رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله مرا پرچمدار اسلام معرفى کند .
(ولى بر خلاف انتظار) رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله، على را به حضور طلبید و پرچم اسلام را به دست او داد .
یکی از مسائلی که شعلههای حسد را در دلهای دیگران شعله ور کرد ، این بود که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم دستور دارد تمام درهایی که به سوی مسجد باز شدهاند بسته شود ، جز در خانه امیر المؤمنین علیه السلام . این فرمان آن قدر بر صحابه گران آمد که حتی لب به اعتراض گشودند و دلیل آن را جویا شدند ؛ پیامبر فرمود : من دستور بسته شدن درها را صادر کردهام مگر در خانه علی ، شنیدهام بعضی سخنانی گفته اند ، به خدا سوگند من از جانب خودم این کار را نکردم ؛ بلکه فرمان از جانب خدا صادر شد و من انجام دادم .
در روایت زید بن أرقم آمده است :
عَنْ زَیْدِ بْنِ أَرْقَمَ قَالَ کَانَ لِنَفَرٍ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَبْوَابٌ شَارِعَةٌ فِی الْمَسْجِدِ قَالَ فَقَالَ یَوْمًا سُدُّوا هَذِهِ الْأَبْوَابَ إِلَّا بَابَ عَلِیٍّ قَالَ فَتَکَلَّمَ فِی ذَلِکَ النَّاسُ قَالَ فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَحَمِدَ اللَّهَ تَعَالَى وَأَثْنَى عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّی أَمَرْتُ بِسَدِّ هَذِهِ الْأَبْوَابِ إِلَّا بَابَ عَلِیٍّ وَقَالَ فِیهِ قَائِلُکُمْ وَإِنِّی وَاللَّهِ مَا سَدَدْتُ شَیْئًا وَلَا فَتَحْتُهُ وَلَکِنِّی أُمِرْتُ بِشَیْءٍ فَاتَّبَعْتُهُ .
مسند احمد ، الإمام احمد بن حنبل ، ج 4 ص 369 ، ح 18484 .
ابن حجر عسقلانی بعد از نقل روایت میگوید :
أخرجه أحمد والنسائی والحاکم ورجاله ثقات .
فتح الباری ، ابن حجر ، ج 7 ص 13 .
احمد ، نسائی و حاکم این روایت را نقل کردهاند و روات آن مورد اعتماد هستند .
و حاکم نیشابوری بعد از نقل آن مینویسد:
هذا حدیث صحیح الاسناد ولم یخرجاه .
المستدرک ، الحاکم النیسابوری ، ج 3 ص 125 .
این روایت با شرائطی که مسلم و بخاری قبول دارند، صحیح است ؛ ولی آنها نقل نکردهاند .
در سالهای آخر عمر رسول خدا بود که سوره برائت نازل شد . این سوره باید برای کفار مکه خوانده میشد . ابتدا ابوبکر برای خواندن آن به طرف مکه رفت ؛ اما در میان راه فرستاده رسول خدا آن را از ابوبکر گرفت و به امیر المؤمنین داد، ودر این باره فرمود :
لا یذهب بها الا رجل منى وأنا منه .
مسند احمد ، الإمام احمد بن حنبل ، ج 1 ، ص 331 و المستدرک ، الحاکم النیسابوری ، ج 3 ، ص 133 و الإصابة ، ابن حجر ، ج 4 ، ص 467 و البدایة والنهایة ، ابن کثیر ، ج 7 ، ص 374 و ... .
این آیات را جز من ویا کسی که از من باشد نباید بر مردم مکه بخواند.
روایات فراوانی در کتابهای شیعه و سنی وجود دارد که بسیاری از صحابه ؛ از جمله خلیفه اول و دوم برای خواستگاری از فاطمه زهرا سلام الله علیها آمدند ؛ اما نبی مکرم اسلام دست رد به سینه همه آنها زد ؛ ولی وقتی امیر المؤمنین علیه السلام خواستگاری کرد ، بلا فاصله قبول و دخترش را به ازدواج او درآورد . این مسأله نیز باعث شد که شعلههای حسادت در وجود دیگران شعله ور شود ؛ تا جایی که حتی زنان خود را نزد فاطمه سلام الله علیها فرستادند و از امیر المؤمنین علیه السلام عیب جویی کرده و گفتند که او فقیر است و ... .
ابن حجر هیثمی در باب 11 از صواعق محرقه که آن را بر ضد شیعه نوشته است ، میگوید :
وأخرج أبو داود السجستانی أنّ أبا بکر خطبها ، فأعرض عنه صلى الله علیه وآله ، ثمّ عمر فأعرض عنه ...
الصواعق المحرقة ، 163 .
ابو داود سجستانی نقل کرده است که ابوبکر از حضرت زهرا خواستگاری کرد ، رسول گرامی اسلام او را رد کرد ، سپس عمر خواستگاری کرد رسول خدا او را نیز رد کرد ...
ابن حبان در صحیحش و نسائی در سننش مینویسند :
عن عبد الله بن بریدة عن أبیه قال خطب أبو بکر وعمر رضى الله عنهما فاطمة فقال رسول الله صلى الله علیه وسلم إنها صغیرة فخطبها على فزوجها منه .
سنن النسائی ، ج 6 ، ص62 و خصائص أمیر المؤمنین (ع) ، النسائی ، ص 114 و صحیح ابن حبان ، ابن حبان ، ج 15 ، ص 399 و...
عبد الله بن بریده از پدرش نقل میکند که ابوبکر و عمر از فاطمه خواستگاری کردند ، پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله وسلم به آنها فرمود : فاطمه خردسال است ، سپس علی علیه السلام خواستگاری نمود ، پیامبر او را به ازدواج علی علیه السلام درآورد .
حاکم نیشابوری بعد از نقل این حدیث میگوید :
هذا حدیث صحیح على شرط الشیخین ولم یخرجاه .
المستدرک ، ج 2 ، ص167.
این حدیث ، طبق شرائطی که بخاری و مسلم در صحت روایت قائل بودند صحیح است ؛ اما آن دو نقل نکردهاند .
متقی هندی مینویسد :
خطب أبو بکر وعمر فاطمة إلى رسول الله صلى الله علیه وسلم فأبى رسول الله صلى الله علیه وسلم علیهما .
کنز العمال ، المتقی الهندی ، ج 13 ، ص 114 .
ابوبکر و عمر فاطمه را از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم خواستگاری کردند ، آن حضرت نپذیرفت .
و همچنین هیثمی مینویسد :
عن حجر بن عنبس ، فقال : خطب أبو بکر وعمر رضى الله عنهما فاطمة رضى الله عنها فقال النبی صلى الله علیه وسلم هی لک یا على . رواه الطبرانی ورجاله ثقات .
مجمع الزوائد ، ج 9 ، ص204 و أسد الغابة ، ابن الأثیر ، ج 1 ، ص 386 و ج 5 ، ص 520 و المعجم الکبیر ، الطبرانی ، ج 4 ، ص 34 و مجمع الزوائد ، الهیثمی ، ج 9 ، ص 204 و ... .
حجر بن عنبس می گوید : ابوبکر و عمر فاطمه (علیها السلام ) را از پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم خواستگاری کردند ، پیامبر خطاب به علی علیه السلام فرمود : فاطمه برای تو است . این روایت را طبرانی نقل کرده و راویان آن مورد اعتماد هستند .
از آن چه گذشت ، این نتیجه را میگیریم که عوامل بسیاری ؛ از جمله حسادتها ، کینهها و بغضهایی که قریش از آن حضرت به خاطر کشتن پهلوانان و قهرمانان آنها در جنگهای مختلف در دل داشتند ، سبب شد که حق امیر المؤمنین غصب و آن حضرت خانه نشین شوند .
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)