آیا امیرمؤمنان علیه السلام در قضیه قرطاس حضور داشت؟

آیا امیرمؤمنان علیه السلام در قضیه قرطاس حضور داشت؟ اگر حضور داشت، چرا جواب اهانت‌کنندگان را نداد؟

این که امیرمؤمنان علیه السلام در قضیه قرطاس حضور داشته است، قطعى است؛ چرا که آن حضرت در زمان بیمارى رسول خدا صلى الله علیه وآله هیچگاه از آن حضرت جدا نشدند؛ مگر ضرورتى پیش مى‌آمد؛ چنانچه شیخ مفید رضوان الله تعالى علیه مى‌نویسد:

وَکَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ لَا یُفَارِقُهُ إِلَّا لِضَرُورَة.

امیر مومنان جز براى کارهاى ضرورى از رسول خدا (ص) جدا نمى‌شدند!

شیخ مفید داستان حدیث قرطاس را این گونه نقل و در آن به صراحت مى‌گ

آیا امیرمؤمنان علیه السلام در قضیه قرطاس حضور داشت؟ اگر حضور داشت، چرا جواب اهانت‌کنندگان را نداد؟

پاسخ:

این که امیرمؤمنان علیه السلام در قضیه قرطاس حضور داشته است، قطعى است؛ چرا که آن حضرت در زمان بیمارى رسول خدا صلى الله علیه وآله هیچگاه از آن حضرت جدا نشدند؛ مگر ضرورتى پیش مى‌آمد؛ چنانچه شیخ مفید رضوان الله تعالى علیه مى‌نویسد:

وَکَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ لَا یُفَارِقُهُ إِلَّا لِضَرُورَة.

امیر مومنان جز براى کارهاى ضرورى از رسول خدا (ص) جدا نمى‌شدند!

شیخ مفید داستان حدیث قرطاس را این گونه نقل و در آن به صراحت مى‌گوید که امیرمؤمنان علیه السلام در آن جا بوده است:

فَأَفَاقَ علیه السلام فَنَظَرَ إِلَیْهِمْ ثُمَّ قَالَ: ائْتُونِی بِدَوَاةٍ وَکَتِفٍ أَکْتُبْ لَکُمْ کِتَاباً لَا تَضِلُّوا بَعْدَهُ أَبَداً. ثُمَّ أُغْمِیَ عَلَیْهِ فَقَامَ بَعْضُ مَنْ حَضَرَ یَلْتَمِسُ دَوَاةً وَکَتِفاً فَقَالَ لَهُ عُمَرُ: ارْجِعْ فَإِنَّهُ یَهْجُرُ فَرَجَعَ وَنَدِمَ مَنْ حَضَرَهُ عَلَى مَا کَانَ مِنْهُمْ مِنَ التَّضْجِیعِ فِی إِحْضَارِ الدَّوَاةِ وَالْکَتِفِ فَتَلَاوَمُوا بَیْنَهُمْ فَقَالُوا: إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ لَقَدْ أَشْفَقْنَا مِنْ خِلَافِ رَسُولِ اللَّهِ.

فَلَمَّا أَفَاقَ صلی الله علیه وآله قَالَ بَعْضُهُمْ أَ لَا نَأْتِیکَ بِکَتِفٍ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَدَوَاةٍ؟ فَقَالَ: أَ بَعْدَ الَّذِی قُلْتُمْ؟ لَا وَ لَکِنَّنِی أُوصِیکُمْ بِأَهْلِ بَیْتِی خَیْراً.

ثُمَّ أَعْرَضَ بِوَجْهِهِ عَنْ الْقَوْمِ فَنَهَضُوا وَبَقِیَ عِنْدَهُ الْعَبَّاسُ وَالْفَضْلُ وَعَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ وَأَهْلُ بَیْتِهِ خَاصَّةً.

فَقَالَ لَهُ الْعَبَّاسُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنْ یَکُنْ هَذَا الْأَمْرُ فِینَا مُسْتَقَرّاً بَعْدَکَ فَبَشِّرْنَا وَإِنْ کُنْتَ تَعْلَمُ أَنَّا نُغْلَبُ عَلَیْهِ فَأَوْصِ بِنَا. فَقَالَ: أَنْتُمُ الْمُسْتَضْعَفُونَ مِنْ بَعْدِی. وَأَصْمَتَ فَنَهَضَ الْقَوْمُ وَهُمْ یَبْکُونَ قَدْ أَیِسُوا مِنَ النَّبِیِّ صلی الله علیه وآله.

هنگامى حال رسول خدا صلى الله علیه وآله کمى بهبود یافت، نگاهى به مردم کرده و فرمود: دوات و شانه گوسفندى حاضر کنید تا مطلبى را بنویسم که پس از آن براى همیشه گمراه نشوید، در همان حال رسول خدا از حال رفت.

یکى از حاضران برخواست تا دستور حضرت را انجام دهد، عمر گفت: برگرد؛ زیرا او هذیان مى‌گوید، آن مرد منصرف شد. کسانى که آن جا حضور داشتند، از این که در اجراى دستور رسول خدا را کوتاهى کرده بودند، ناراحت شدند، با یکدیگر گفتگو کردند و کلمه استرجاع «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ» را بزبان رانده و از مخالفت با فرمان رسول خدا بیمناک بودند.

هنگامى که دوباره حال رسول خدا صلى الله علیه وآله بهتر شد، برخى گفتند آیا اجازه مى‌دهید تا دوات و شانه حاضر نمائیم؟ آن حضرت فرمود: آیا بعد از این سخنى که گفتید؟ دوات و شانه نیاورید؛ ولى شما را سفارش مى‌کنم که با اهل بیتم به نیکى رفتار کنید.

سپس روى خود را از مردم برگرداند، مردم برخواستند و به خانه‌هاى خود رفتند؛ اما عباس، فضل بن عباس و على بن أبى طالب علیهما السلام باقى ماندند.

عباس عرض کرد: اى پیامبر خدا! اگر خلافت بعد از شما به ما خواهد رسید، و مى‌دانید که ما پیروز خواهیم شد، به ما بشارت داده و راهنمائى کنید، رسول خدا صلى الله علیه وآله فرمود: شما بعد از من بى‌چاره خواهید شد، سخن دیگرى نفرمود، این عده هم با کمال ناامیدى و در حالى که گریه مى کردند، از خدمت رسول خدا صلى الله علیه وآله مرخص شدند.

الشیخ المفید، محمد بن محمد بن النعمان ابن المعلم أبی عبد الله العکبری البغدادی (متوفای413 هـ)، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج1، ص184ـ 185، تحقیق: مؤسسة آل البیت علیهم السلام لتحقیق التراث، ناشر: دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة، 1414هـ - 1993م.

بنابراین اصل حضور آن حضرت در قضیه قرطاس قطعى است؛ اما چرا آن حضرت در مقابل اهانت کنندگان به پیام‌آور خدا سکوت کرد و جواب آن‌ها را نداد؟

در جواب به سوال، به چند نکته باید توجه کرد:

حرمت پیشی گرفتن بر رسول خدا صلی الله علیه وآله:

 طبق آیه اول سوره حجرات، پیشى گرفتن بر رسول خدا صلى الله علیه وآله حرام است و مسلمانان حق ندارند در حضور آن حضرت بر ایشان پیشى بگیرند:

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ سَمیعٌ عَلیم‏. الحجرات/1.

اى کسانى که ایمان آورده‏اید! چیزى را بر خدا و رسولش مقدّم نشمرید (و پیشى مگیرید)، و تقواى الهى پیشه کنید که خداوند شنوا و داناست‏.

و امیرمؤمنان علیه السلام همواره تابع محض و دنباله‌رو رسول خدا صلى الله علیه وآله بوده و هرگز نه در گفتار و نه در عمل بر پیامبر خدا پیشى نگرفته است؛ چنانچه خود آن حضرت در نهج البلاغه مى‌فرماید:

وَقَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِی مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه وآله) بِالْقَرَابَةِ الْقَرِیبَةِ وَالْمَنْزِلَةِ الْخَصِیصَةِ وَضَعَنِی فِی حِجْرِهِ وَأَنَا وَلَدٌ یَضُمُّنِی إِلَى صَدْرِهِ وَیَکْنُفُنِی فِی فِرَاشِهِ وَیُمِسُّنِی جَسَدَهُ وَیُشِمُّنِی عَرْفَهُ وَکَانَ یَمْضَغُ الشَّیْ‏ءَ ثُمَّ یُلْقِمُنِیهِ وَمَا وَجَدَ لِی کَذْبَةً فِی قَوْلٍ وَلَا خَطْلَةً فِی فِعْلٍ وَلَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ (صلی الله علیه وآله) مِنْ لَدُنْ أَنْ کَانَ فَطِیماً أَعْظَمَ مَلَکٍ مِنْ مَلَائِکَتِهِ یَسْلُکُ بِهِ طَرِیقَ الْمَکَارِمِ وَمَحَاسِنَ أَخْلَاقِ الْعَالَمِ لَیْلَهُ وَنَهَارَهُ وَلَقَدْ کُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِیلِ أَثَرَ أُمِّهِ یَرْفَعُ لِی فِی کُلِّ یَوْمٍ مِنْ أَخْلَاقِهِ عَلَماً وَیَأْمُرُنِی بِالِاقْتِدَاءِ بِهِ.

شما موقعیّت مرا نسبت به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم در خویشاوندى نزدیک، در مقام و منزلت ویژه مى‏دانید، پیامبر مرا در اتاق خویش مى‏نشاند، در حالى که کودک بودم مرا در آغوش خود مى‏گرفت، و در بستر مخصوص خود مى‏خوابانید، بدنش را به بدن من مى‏چسباند، و بوى پاکیزه خود را به من مى‏بویاند، و گاهى غذایى را لقمه لقمه در دهانم مى‏گذارد، هرگز دروغى در گفتار من، و اشتباهى در کردارم نیافت.

از همان لحظه‏اى که پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را از شیر گرفتند، خداوند بزرگ‏ترین فرشته (جبرئیل) خود را مأمور تربیت پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم کرد تا شب و روز، او را به راه‏هاى بزرگوارى و راستى و اخلاق نیکو راهنمایى کند،

و من همواره با پیامبر بودم چونان فرزند که همواره با مادر است،«» پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم هر روز نشانه تازه‏اى از اخلاق نیکو را برایم آشکار مى‏فرمود، و به من فرمان مى‏داد که به او اقتداء نمایم.

نهج البلاغه (صبحى صالح)، ص300، خ192.

و در خطبه 197 مى‌فرماید:

وَلَقَدْ عَلِمَ الْمُسْتَحْفَظُونَ مِنْ أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه وآله) أَنِّی لَمْ أَرُدَّ عَلَى اللَّهِ وَلَا عَلَى رَسُولِهِ سَاعَةً قَطُّ وَلَقَدْ وَاسَیْتُهُ بِنَفْسِی فِی الْمَوَاطِنِ الَّتِی تَنْکُصُ فِیهَا الْأَبْطَالُ وَتَتَأَخَّرُ فِیهَا الْأَقْدَامُ نَجْدَةً أَکْرَمَنِی اللَّهُ بِهَا.

اصحاب و یاران حضرت محمّد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم که حافظان اسرار او مى‏باشند، مى‏دانند که من حتى براى یک لحظه هم مخالف فرمان خدا و رسول او نبودم، بلکه با جان خود پیامبر صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را یارى کردم. در جاهایى که شجاعان قدم‏هایشان مى‏لرزید، و فرار مى‏کردند، آن دلیرى و مردانگى را خدا به من عطا فرمود.

نهج البلاغه (صبحى صالح)، ص311، خ197.

حال چگونه امکان دارد که امیرمؤمنان علیه السلام قبل از این که رسول خدا صلى الله علیه وآله سخنى بگوید، شروع به سخن گفتن و با نص صریح آیه قرآن کریم مخالفت نماید؟

طبق آیه‌اى که ذکر شد، پیشى گرفتن بر رسول خدا صلى الله علیه وآله حرام بوده است و امیرمؤمنان علیه السلام اگر پیش از رسول خدا سخن مى‌گفت در حقیقت با نص صریح این آیه مخالفت مى‌کرد.

بلى اگر رسول خدا دستور مى‌دادند که دهان اهانت کنندگان را ببندد، قطعا امیرمؤمنان اطاعت و با تمام وجود از آن حضرت دافع مى‌کرد؛ اما زمانى که رسول خدا حضور دارد و ایشان هنوز اقدامى نکرده است، چگونه امکان دارد که امیرمؤمنان بر آن حضرت پیشى بگیرد و اقدامى بر خلاف نص قرآن کریم نماید؟

حرمت نزاع در حضور رسول خدا صلی الله علیه وآله:

خداوند در آیه 46 سوره انفال هر نوع نزاع و درگیری؛ آن‌هم در حضور رسول خدا صلى الله علیه وآله را حرام اعلام کرده است:

وَأَطیعُوا اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَتَذْهَبَ ریحُکُمْ وَاصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرین‏. الأنفال/46.

و (فرمان) خدا و پیامبرش را اطاعت نمایید! و نزاع (و کشمکش) نکنید، تا سست نشوید، و قدرت (و شوکت) شما از میان نرود! و صبر و استقامت کنید که خداوند با استقامت کنندگان است!

و در آیه دیگر مى‌فرماید:

یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَلا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ وَأَنْتُمْ لا تَشْعُرُون‏. الحجرات/2.

اى کسانى که ایمان آورده‏اید! صداى خود را فراتر از صداى پیامبر نکنید، و در برابر او بلند سخن مگویید (و داد و فریاد نزنید) آن گونه که بعضى از شما در برابر بعضى بلند صدا مى‏کنند، مبادا اعمال شما نابود گردد در حالى که نمى‏دانید!

و در روایت بخارى نیز آمده است:

فَاخْتَلَفُوا وَکَثُرَ اللَّغَطُ قال قُومُوا عَنِّی ولا یَنْبَغِی عِنْدِی التَّنَازُعُ.

دعوا کردند و سر و صدا بلند شد؛ پیامبر فرمودند: از نزد من برخیزید که سزاوار نیست در نزد پیامبرى دعوا کنند!

البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفای256هـ)، صحیح البخاری، ج1، ص54، ح114، کِتَاب الْعِلْمِ، بَاب کِتَابَةِ الْعِلْمِ، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

و در روایت دیگر آمده است:

فَتَنَازَعُوا ولا یَنْبَغِی عِنْدَ نَبِیٍّ تَنَازُعٌ.

دعوا کردند با اینکه سزاوار نیست در نزد پیامبران دعوا کنند!

البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفای256هـ)، صحیح البخاری، ج3، ص1111، ح2888، کِتَاب الْجِهَادِ وَالسِّیَرِ، بَاب جَوَائِزِ الْوَفْدِ، ج3، ص1155، ح2997،أبواب الخمس، بَاب إِخْرَاجِ الْیَهُودِ من جَزِیرَةِ الْعَرَبِ؛ ج4، ص1612، ح4168، کِتَاب الْمَغَازِی، بَاب مَرَضِ النبی، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

اگر امیرمؤمنان علیه السلام جواب آن‌ها را مى‌داد و بر آوردن دوات و قلم اصرار مى‌ورزید، مجبور بود که با آن‌ها به نزاع بپردازد و نزاع و درگیرى در حضور رسول خدا صلى الله علیه وآله شایسته نبود؛ از این رو امیرمؤمنان علیه السلام منتظر فرمان رسول خدا صلى الله علیه وآله ماند و از نزاع و درگیرى با اهانت کنندگان و بلند کردن صداى خود در حضور رسول خدا صلی الله علیه وآله خوددارى کرد. یعنى پاسخ دادن (در حضور رسول خدا) عملى ناپسند بود و امیرمومنان قطعا چنین عمل ناپسندى را انجام نمى‌دادند.

این دو پاسخ، پاسخ‌هاى اصلى شیعیان به کسانى است که این شبهه را مطرح مى‌کنند!

گروهی از حاضران در خانه از موافقان نوشتن وصیت:

در متن روایت قرطاس آمده است:

منهم من یقول قَرِّبُوا یَکْتُبْ لَکُمْ النبی صلى الله علیه وسلم کِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ وَمِنْهُمْ من یقول ما قال عُمَرُ.

گروهی می‌گفتند که (کاغذ را) پیش آورید که پیامبر (ص) برای شما کتابی بنویسد که بعد از ایشان گمراه نشوید، عده‌ای نیز سخن عمر را تکرار می‌کردند!

البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفای256هـ)، صحیح البخاری، ج4، ص1612، کِتَاب الْمَغَازِی، بَاب مَرَضِ النبی؛ ج5، ص2146، ح5345، کِتَاب المرضی، بَاب قَوْلِ الْمَرِیضِ قُومُوا عَنِّی؛ ج6، ص2680، ح6932، کِتَاب الِاعْتِصَامِ بِالْکِتَابِ وَالسُّنَّةِ، بَاب کَرَاهِیَةِ الاختلاف، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

در صورتى که اهل سنت ادعا دارند، پاسخ دادن به عمر، عملى نیک بوده است و عمر اشتباه کرده است، از ایشان مى‌پرسیم به چه دلیل مى‌گویید که در این فرض، امیرمومنان علیه السلام جزو پاسخ دهندگان نبوده است؟ با توجه به تبعیت بى چون و چراى امیرمؤمنان علیه السلام از رسول خدا صلى الله علیه وآله و اصرار ایشان بر انجام کار نیک، قطعا یکى از کسانى که اصرار بر آوردن نامه داشتند آن حضرت بود.

بنابراین اگر اهل سنت مى‌گویند که باید امیرمؤمنان علیه السلام جواب اهانت کنندگان را مى‌داد و این کار، کار نیکویى بوده است، قطعا امیرمؤمنان علیه السلام جزء کسانى بوده است که با آوردن دوات و قلم موافق بوده و بر این امر اصرار داشته است.

افشای چهره کسانی که ادعای خلافت داشتند:

احتمال دیگر این است که شاید هدف رسول خدا صلى الله علیه وآله از این دستور، افشاى چهره کسانى بود که ادعاى جانشینى آن حضرت را داشتند و تمام تلاش خود را براى به دست‌آوردن آن از مدت‌ها پیش آغاز کرده بودند.

رسول خدا صلى الله علیه وآله مى‌خواست به مسلمانان بفهماند کسانى که به ایشان نسبت هذیان ـ نستجیر بالله‌ـ مى‌دهند، صلاحیت و شایستگى اداره جامعه اسلامى را ندارند و نمى‌توانند مرجعیت علمى و سیاسى جامعه اسلامى را به عهده بگیرند؛ به ویژه این که رسول خدا دستور داد که مخالفت کنندگان با دستورش از خانه خارج شوند و فرمود «قوموا عنی».

با توجه به ارتباط نزدیک امیرمؤمنان علیه السلام با رسول خدا صلى الله علیه وآله، قطعا از این مسأله آگاه بوده و به همین خاطر منتظر سخن گفتن رسول خدا ماند و از هر اقدامى خوددارى کرد.

اتمام حجت با مسلمانان:

هرچند که رسول خدا جانشینى امیرمؤمنان علیه السلام را از نخستن روز بعثت تا آخرین لحظات عمر شریفشان بارها و بارها اعلام کرده بود؛ اما از آن جایى که دوست نداشت که ثمره زحمات بیست‌ساله‌اش برباد رود؛ براى اتمام حجت باردیگر تصمیم گرفت که وصیت‌نامه‌اش را به صورت مکتوب در اختیار مسلمانان قرار دهد تا اگر در آینده جامعه اسلامى دچار مشکلاتى شد، کسى نگوید که چرا پیامبر خدا کوتاهى کرد و راه را به مردم نشان نداد؟

در حقیقت رسول خدا مى‌خواست عدم قابلیت صحابه را به همه مردم نشان دهد که آن‌ها بودند که نگذاشتند اسلام مسیرى را طى کند که خدا و رسولش ترسیم کرده بودند؛ چنانچه ابن عباس با صراحت این مطلب را بیان کرده است:

قال قُومُوا عَنِّی قال عُبَیْدُ اللَّهِ فَکَانَ بن عَبَّاسٍ یقول إِنَّ الرَّزِیَّةَ کُلَّ الرَّزِیَّةِ ما حَالَ بین رسول اللَّهِ (ص) وَبَیْنَ أَنْ یَکْتُبَ لهم ذلک الْکِتَابَ من اخْتِلَافِهِمْ وَلَغَطِهِمْ.

پیامبر (ص) فرمودند از نزد من برخیزید؛ ابن عباس مى‌گفت: بیشترین مصیبت این بود که با اختلاف و سر و صدایشان،‌ بین پیامبر و نوشتن این نامه، مانع شدند.

البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفای256هـ)، صحیح البخاری، ج5، ص2146، ح5345، کِتَاب المرضی، بَاب قَوْلِ الْمَرِیضِ قُومُوا عَنِّی؛ ج6، ص2680، ح6932، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.

 

موفق باشید

گروه پاسخ به شبهات

مؤسسه تحقیقاتى حضرت ولى عصر (عج)

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد