حدیث غدیر و نهج البلاغه

چکیده:

در محیط‏ های علمی و مذهبی گه گاه این پرسش به گوش می‏ خورد که «چرا در نهج ‏البلاغه به حدیث غدیر استناد یا احتجاج نشده است؟» از این رو نگارنده درصدد برآمد تا در مقاله ای پاسخی برای این پرسش عرضه کند. امید است علاقه‏ مندان و پژوهندگان عرصه دین را سودمند افتد.

متن مقاله :

حدیث غدیر و فضای صدور آن

یکی از ادلّه و بلکه استوارترین دلیل شیعیان بر امامت و ولایت امیرالمؤمنین علی بن ابی‏طالب علیه ‏السلام ، حدیث غدیر است. حدیث غدیر و فضای صدور آن بنا به نوشته شیخ مفید به این شرح است:

چون رسول خدا مناسک حج را به‏جا آورد، علی را در قربانی خود شریک ساخت و با او و مسلمانان به سوی مدینه بازگشت تا به جایی که به غدیر خم معروف است رسید و آنجا چون آب و چراگاه نداشت برای فرود آمدن مناسب نبود. با این حال پیامبر صلی ‏الله ‏علیه ‏و‏آله در آنجا فرود آمد و...

چکیده:

در محیط‏ های علمی و مذهبی گه گاه این پرسش به گوش می‏ خورد که «چرا در نهج ‏البلاغه به حدیث غدیر استناد یا احتجاج نشده است؟» از این رو نگارنده درصدد برآمد تا در مقاله ای پاسخی برای این پرسش عرضه کند. امید است علاقه‏ مندان و پژوهندگان عرصه دین را سودمند افتد.

متن مقاله :

حدیث غدیر و فضای صدور آن

یکی از ادلّه و بلکه استوارترین دلیل شیعیان بر امامت و ولایت امیرالمؤمنین علی بن ابی‏طالب علیه ‏السلام ، حدیث غدیر است. حدیث غدیر و فضای صدور آن بنا به نوشته شیخ مفید به این شرح است:

چون رسول خدا مناسک حج را به‏جا آورد، علی را در قربانی خود شریک ساخت و با او و مسلمانان به سوی مدینه بازگشت تا به جایی که به غدیر خم معروف است رسید و آنجا چون آب و چراگاه نداشت برای فرود آمدن مناسب نبود. با این حال پیامبر صلی ‏الله ‏علیه ‏و‏آله در آنجا فرود آمد و مسلمانان نیز فرود آمدند. سبب فرود آمدن او در اینجا این بود که آیه‏ای از قرآن درباره نصب امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه ‏السلام به جانشینی پس از خود در میان امّت بر وی نازل شد. پیش از این نیز بی ‏آنکه برای این کار وقتی تعیین کرده باشد، در این باره به آن حضرت وحی شده بود. پس پیامبر این کار را به زمانی موکول کرد که از اختلاف و دو دستگی مردم نسبت به امیرالمؤمنین آسوده خاطر باشد. خدای عزّوجلّ می‏دانست که اگر از غدیر خم بگذرند بسیاری از مردم از پیامبر جدا می‏شوند و راه سرزمینها و اماکن و بادیه‏ های خویش را پیش می‏ گیرند. بنابراین، خدا خواست برای شنیدن فرمان جانشینی امیرالمؤمنین علیه ‏السلام و تأکید حجّت بر ایشان، آنان را فراهم آورد. در نتیجه خدای متعال نازل فرمود: «یَاآءَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَاآ اُ نْزِلَ اِلَیْکَ مِنْ رَ بِّکَ وَاِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّه‏ُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ»(1) (مائده / 67).

بنابراین، خدا وجوب این کار را بر پیامبر تأکید کرد و نگاهبانی او را خود به عهده گرفت. پس رسول خدا صلی‏ الله‏ علیه ‏و‏آله برای انجام آن فرمان در آن مکان توقّف کرد و آن روز که روزی بسیار گرم و طاقت‏ فرسا بود مسلمانان گرد او فرود آمدند. آن‏گاه فرمود زیر درخت های آنجا را پاک سازند و جهاز شتران را در آنجا فراهم آورند و آنها را روی هم بچینند. سپس جارچی خویش را فرمود تا در میان مردم فریاد برآورد: گردِ هم آیید. مردم که بیشترشان از شدّت گرما ردای خویش را به پاهای خود پیچیده بودند، از جای خود برخاستند و بر گرد او فراهم آمدند. چون مردم گرد آمدند آن حضرت از جهاز شتران بالا رفت و امیرالمؤمنین علیه‏ السلام را نیز پیش خواند و او نیز بر آن جهازها بالا رفت تا در سمت راست آن حضرت ایستاد. آن‏گاه برای مردم سخن راند و خدا را ثنا گفت و مردم را اندرز داد و خبر ناگوار مرگ خویش را به گوش امّت رساند و گفت: مرا به سوی خدا خوانده ‏اند و نزدیک است که آن را بپذیرم و وقت آن رسیده که از میان شما بروم. من در میان شما چیزی را بر جای می‏ گذارم که اگر بدان چنگ زنید هرگز گمراه نشوید: کتاب خدا و عترتم؛ یعنی اهل بیتم. این دو از یکدیگر جدا نشوند تا کنار حوض بر من درآیند.

آن‏گاه به بلندترین صدا آواز داد: آیا من به شما از خودتان سزاوارتر نیستم؟

گفتند: آری.

سپس بی‏ درنگ در حالی که بازوان امیرالمؤمنین علیه‏ السلام را گرفته و تا آنجا بالا برده بود که سپیدی زیر بغل هر دو هویدا گشت به آنان گفت: «فمن کنت مولاه فهذا علیٌ مولاه. اللّهمَّ وال مَن والاه و عادِ مَن عاداه و انصُر من نصَره و اخذُل من خذله»؛ (پس هر کس من مولایش بوده ‏ام این علی مولای اوست. خدایا، هر کس که او را دوست بدارد، دوست بدار و هر کس که او را دشمن دارد، دشمن بدار و هر کس که او را یاری کند یاری کن و هر کس که او را وا گذارد، واگذار). سپس به زیر آمد و آن هنگام نزدیک ظهر بود. پس دو رکعت نماز گزارد و آن‏گاه خورشید زایل گشت و ظهر شد. اذان‏ گوی حضرت برای نماز ظهر اذان گفت و آن حضرت با آنان نماز ظهر را به جای آورد و در خیمه خویش نشست و علی علیه ‏السلام را فرمود در خیمه خود که در برابر خیمه او به پا داشته بود بنشیند. پس از آن مسلمانان را فرمود دسته دسته بر او درآیند و این مقام را به او تبریک و شادباش بگویند و با عنوان اِمارت مؤمنان بر او سلام گویند. مردم جملگی چنین کردند. سپس همسران خود و دیگر زنان مؤمنان را که همراهش بودند فرمود بر علی علیه‏ السلام درآیند و با عنوان امارت مؤمنین بر او سلام گویند و آنان چنین کردند.

عمر بن خطّاب از جمله کسانی بود که در شادباش گفتن این مقام به امام علیه ‏السلام سخن را به درازا کشاند و شادمانی خود را به این مناسبت به امام اظهار کرد و از جمله سخنانش این بود که گفت: به به ای علی، مولای من و مولای هر مرد و زن مؤمن شدی.

حسّان بن ثابت [شاعر پیامبر] پیش رسول اللّه‏ صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله آمد و گفت: ای رسول خدا، آیا به من اجازه می‏ دهی در اینجا شعری بسرایم تا خدا را خرسند سازد؟

پیامبر او را گفت: ای حسّان، به نام خدا بگوی.

پس حسّان بر زمین بلندی ایستاد و مسلمانان برای شنیدن سخن او گردنها را دراز کردند و او خواندن آغاز کرد و گفت:

ینادیهم یومَ الغدیر نبیُّهُم

بخمّ و اسمع بالرسول منادیا

و قال فمن مولاکم و ولیّکم؟

فقالوا و لم یبدوا هناک التعادیا

إلهُک مولانا و انت ولیُّنا

و لن تجدنَّ منّا لک الیوم عاصیا

فقال له: قم یا علی فانّنی

رضیتُک من بعدی اماما و هادیا

فمن کنتُ مولاه فهذا ولیُّه

فکونوا له انصارَ صدق موالیا

هناک دعا اللّهم وال ولیَّه

فکن للّذی عادی علیا مُعادیا(2)

پس از سرودن این اشعار رسول خدا صلی‏ الله‏ علیه و‏آله به او گفت: ای حسّان، تا ما را با زبان خود یاری می‏ کنی(3) همواره به روح القُدُس مؤیّد باشی(4).

 

تواتر حدیث غدیر

دیدیم که پیامبر عموم مسلمانانی را که همراه او از حجة ‏الوداع باز می‏گشتند در یک بیابان بی‏ آب و علفی گرد آورد و از همه حاضران زیر آفتاب سوزان برای امیرالمؤمنین بیعت گرفت. بنابراین، صدور حدیث غدیر در چنان فضا و موقعیتی سبب شد که همگان آن را بشنوند و به حافظه بسپارند و برای آیندگان بازگو کنند. در نتیجه، بنا بر تتبّع مؤلّف الغدیر دست کم یکصد و ده تن از صحابه از جمله سه خلیفه اوّل و هشتاد و چهار تن از تابعین آن را نقل کرده ‏اند(5).

پس از تابعین نیز قریب به اتفاق عالمان شیعه و اهل سنّت نسل به نسل با سند پیوسته آن را نقل کرده ‏اند(6). حتی بسیاری از عالمان شیعه و سنّی درباره حدیث غدیر و طرق آن کتابی مستقل فراهم آورده‏ اند. ابو جعفر محمّد بن جریر طبری (م 310ق)، ابن عقده (م 333ق)، شمس الدین محمّد بن احمد ذهبی (م 748ق) و شمس الدین محمّد بن محمّد جزری دمشقی نامدارترین این مؤلّفان از میان سنّیان و شیعیان غیر امامی هستند(7).

بنابراین، حدیث غدیر به چنان تواتری رسید که به گفته استاد محمّد تقی شریعتی می‏ توان گفت: «حدیثی متواتر مثل حدیث غدیر نیست»(8).

 

احتجاج امیرالمؤمنین در برابر مخالفان

پس از وفات رسول خدا صلی‏ الله‏ علیه ‏و‏آله و داستان سقیفه بنی ساعده که جانشینی پیامبر صلی‏ الله ‏علیه ‏و‏آله و زعامت جامعه مسلمانان از مسیر درست و حقیقی خود منحرف گشت(9)، امام بارها چه در برابر مخالفان و چه در جمع دوستان و هواداران خود از ربوده شدن حقّش سخن گفته و بر سزاوارتر بودن خود از دیگران برای زمامداری جامعه اسلامی استدلال و احتجاج کرده است. بخشی از این استدلال ها در مجموعه سخنان آن حضرت موسوم به نهج ‏البلاغه انعکاس یافته است. اینک به پاره ‏ای از آن استدلال ها اشاره می‏ شود:

1ـ در خطبه دوم در وصف خاندان پیامبر و بیان مقام ممتاز و بی‏مانند آنان می‏ گوید(10):

«راز پیامبر بدانها سپرده است، و هر که آنان را پناه گیرد به حق راه برده است. مخزن علم پیامبرند و احکام شریعتِ او را بیانگر. قرآن و سنّت نزد آنان در امان. چون کوه افراشته، دین را نگهبان، پشت اسلام بدان ها راست و ثابت و پابرجاست».

آن‏گاه چنین ادامه می‏دهد:

«از این امّت کسی را با خاندان رسالت همپایه نتوان داشت، و هرگز نمی‏ توان پرورده نعمت ایشان را در رتبت آنان داشت که آل محمّد صلی‏ الله‏ علیه ‏و‏آله پایه دین و ستون یقینند. هر که از حد درگذرد به آنان باز گردد، و آن که وامانده، بدیشان پیوندد. حقّ ولایت خاص ایشان است و میراث پیامبر مخصوص آنان(11)».

 

2ـ در خطبه سوم که به «شقشقیه» معروف است، از رویدادهایی که بر سر جانشینی رسول خدا صلی‏ الله‏ علیه ‏و‏آله پیش آمد شکوه و از خلیفگان پیش از خود و رفتار آنان و آثار سوء زمامداری ایشان، انتقاد می‏ کند و از شایستگی های خود برای زمامداری جامعه اسلامی سخن می‏ گوید. در آنجا به صراحت از حقّ موروثی خود یاد می‏ کند و می‏ گوید: «اَری تُراثی نهبا»؛ یعنی میراثم را می‏ دیدم که به غارت می‏ برند(12).

 

3ـ در آغاز خطبه چهارم باز درباره مقام و موقعیت اهل بیت و نقش آنان در راهنمایی مردم سخن می‏ راند و می‏ گوید:

«به راهنمایی ما از تاریکی درآمدید، و به ذروه برتری درآمدید. از شب تاریک برون شدید(13)».

 

4ـ در خطبه ششم از حقّ پایمال شده خود چنین سخن می‏گوید:

«به خدا سوگند، پس از رحلت رسول خدا صلی‏ الله‏ علیه ‏و‏آله تا امروز پیوسته حق مرا از من باز داشته‏ اند، و دیگری را بر من مقدّم داشته ‏اند(14)».

 

5ـ در بخشی از خطبه بیست و ششم ضمن ایراد سخنانی شبیه به آنچه در خطبه شقشقیه آمده می‏ فرماید:

«ناچار خار غم در دیده شکسته، نَفَس در سینه و گلو بسته، از حقّ خود چشم پوشیدم و شربت تلخ شکیبایی نوشیدم(15)».

 

6ـ در خطبه پنجاه و هفتم ضمن پیش‏بینی حوادثی که پس از وی روی می‏ دهد، از سبقت جستنش از همه در ایمان و هجرت سخن می‏ گوید(16).

 

7ـ چون خبر سقیفه به امام رسید فرمود:

«انصار چه گفتند؟

گفتند: سخن آنان این بود که از ما امیری و از شما امیری.

فرمود: چرا بر آنان حجّت نیاوردید که رسول خدا صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله سفارش فرمود با نیکوکارانِ انصار نیکی کنید، و از گناهکارانشان درگذرید؟

گفتند: در این چه حجّتی است؟

فرمود: اگر امارت از آنان می‏بود، سفارش آنان را کردن، درست نمی‏ نمود.

سپس پرسید: قریش چه گفتند؟

گفتند: حجّت آوردند که آنان درخت رسولند.

فرمود: حجّت آوردند که درختند [و خلافت را بردند و خاندان رسول را که] میوه ‏اند تباه کردند(17)».

 

8ـ چون خواستند با عثمان بیعت کنند امام فرمود:

«می‏دانی که سزاوارتر از دیگران به خلافت منم. به خدا سوگند [بدانچه کردید] گردن می‏ نهم، تا وقتی که مرزهای مسلمانان ایمن بُوَد و کسی را جز من ستمی نرسد. من خود این ستم را پذیرنده ‏ام و اجر چنین گذشت و فضیلتش را چشم می‏ دارم، و به زر و زیوری که در آن بر هم پیشی می‏ گیرید دیده نمی‏ گمارم(18)».

 

9ـ در خطبه نود و سوم از فتنه‏ ها و از جمله فتنه بنی امیه سخن می‏ گوید و در دنباله آن می‏ فرماید:

«ما اهل بیت از آن فتنه در امانیم، و مردم را بدان نمی‏ خوانیم(19)».

 

10ـ در خطبه نود و چهارم سخن را در وصف پیامبران به پیامبر خاتم صلی‏ الله‏ علیه ‏و‏آله می‏ کشاند. آن‏گاه می‏ گوید:

«فرزندان او بهترین فرزندانند، و خاندانش نیکوترین خاندان، و دودمان او بهترین دودمان. در گرداگرد مکّه روییدند، و در کشتزار بزرگواری بالیدند. شاخه‏ هایشان بلند و سر به آسمان کشیده است و دست کسی به میوه آن نارسیده(20)».

 

11ـ در خطبه هشتاد و هفتم مردم را به روی آوردن به عترت پیامبر صلی‏ الله ‏علیه‏ و‏آله دعوت می‏ کند و می‏ فرماید:

«پس کجا می‏ روید؟ و کی باز می‏ گردید؟ که علامت ها بر پاست و دلیل ها هویداست و نشانه‏ ها برجاست. گمراهی تا کجا؟ سرگشتگی تا کی و چرا؟ خاندان پیامبرتان میان شماست که زمامداران حق و یقینند. ... پس همچون قرآن، نیک حرمتِ آنان را در دل بدارید و چون شترانِ تشنه که به آبشخور روند، روی به آنان آرید(21)».

 

12ـ در خطبه نود و هفتم بار دیگر مردم را به پیروی از اهل بیت فرا می‏ خواند و می‏ فرماید:

«به خاندان پیامبرتان بنگرید و بدان سو که می ‏روند بروید و پیِ آنان را بگیرید که هرگز شما را از راه رستگاری بیرون نخواهند کرد و به هلاکتتان باز نخواهند آورد. اگر ایستادند بایستید؛ و اگر برخاستند برخیزید. بر آنها پیشی مگیرید که گمراه می‏ شوید، و از آنان پس نمانید که تباه می‏ گردید(22)».

 

13ـ در خطبه صدم درباره جانشینان و میراث بَران معنوی پیامبر صلی‏ الله‏ علیه ‏و‏آله سخن می‏ راند و در پایان می‏ گوید:

«همانا مَثَل آل محمّد صلی‏ الله ‏علیه‏ و‏آله به ستارگان آسمان مانَد: اگر ستاره ‏ای فرو شد ستاره دیگر برآید. گویی خدا نیکویی خود را در حقّ شما به کمال رسانده و آنچه را آرزو دارید به شما نمایانده(23)».

 

14ـ در خطبه صد و نهم پس از ذکر اوصاف و اخلاق پیامبر صلی ‏الله ‏علیه‏ و‏آله ، درباره منزلت اهل بیت و دوستان و دشمنان آنان چنین سخن می‏ راند:

«ما درخت نبوّتیم و فرود آمدَنگاه رسالت، و جای آمد و شدِ فرشتگان رحمت، و کانهای دانش و چشمه‏ سارهای بینش. یاور و دوست ما امید رحمت می‏برَد؛ و دشمن کینه‏ جوی ما، انتظارِ قهر و سطوت(24)».

 

15ـ درباره منزلت اهل بیت در جایی دیگر می‏ گوید:

«درهای حکمت الهی نزد ما اهل بیت گشوده است؛ و چراغ دین با راهنمایی ما افروخته است...(25)».

 

16ـ در جایی دیگر در همین خصوص فرماید:

«... راه هدایت را با راهنمایی ما می‏ پویند، و روشنی دلهای کور را از ما می‏ جویند. همانا امامان از قریش‏اند که درخت آن را در خاندان هاشم کِشته ‏اند، دیگران در خور آن نیستند، و طغرای امامت را جز به نام [هاشمیان] ننوشته ‏اند(26)».

 

17ـ و نیز در همین باره فرماید:

«ما خاصگان، و یاران، و گنجورانِ نبوّت، و درهای رسالتیم. در خانه ‏ها جز از درهای آن نتوان در شد، و آن که جز از در، به خانه درآمد به دزدی سمر(27) شد. مصداق آیتهای بلند معنی قرآن ‏اند، و گنجینه ‏های خدای رحمانند. اگر سخن گویند جز راست نگویند، و اگر خاموش مانند بر آنان پیشی نجویند(28)».

 

18ـ روزی یکی از یارانش از او می‏ پرسد: «چگونه مردمِ شما، شما را از این مقام بازداشتند، در حالی که شما بدان سزاوارتر بودید؟» امام در پاسخ فرمود:

«... بدان که خودسرانه خلافت را عهده ‏دار شدن، و ما را که نَسَبْ برتر است و پیوند با رسول خدا صلی ‏الله‏ علیه ‏و‏آله استوارتر، به حساب نیاوردن، خودخواهی بود. گروهی بخیلانه به کرسی خلافت چسبیدند، و گروهی سخاوتمندانه از آن چشم پوشیدند، و داور خداست و بازگشتگاه روز جزاست...(29)».

 

19ـ روزی سعد بن ابی وقّاص یا به قولی ابوعبیده جرّاح(30) به امام علیه‏ السلام می‏گوید: ای پسر ابوطالب، تو بر این کار [= خلافت] بسیار آزمندی.

 

امام می‏ گوید در پاسخ وی گفتم: «نه، که به خدا سوگند شما آزمندترید [و به رسول خدا] دورتر؛ و من بدان مخصوص ‏ترم و [به وی] نزدیک‏تر. من حقّی را که از آنم بود خواستم، و شما نمی‏ گذارید و مرا از رسیدن بدان بازمی‏ دارید. پس چون در جمع حاضران با برهان، او را مغلوب کردم، در ایستاد و چنان که گویی مغلوب شد، ندانست چه پاسخی توانَد داد. خدایا، من از تو بر قریش و آن که قریش را کمک کند یاری می‏ خواهم، که آنان پیوند خویشاوندی مرا بریدند، و رتبت بزرگم را خُرد دیدند. فراهم آمدند و در کاری که از آنِ من است با من بستیزیدند(31)».

 

20ـ در خطبه یکصد و نودم که به اندرز مردم اختصاص دارد اهمیت معرفت حق پروردگار و حق رسول صلی‏ الله ‏علیه ‏و‏آله و اهل بیتش را گوشزد می‏ کند و می ‏فرماید:

«بر جای باشید و بر بلا شکیبا... که هر کس از شما در بستر خود جان سپرد حالی که حقّ پروردگار خود و فرستاده او و اهل بیت وی را شناسا بود، شهید مرده و اجر او بر کردگار است...(32)».

 

21ـ در خطبه ‏ای که به «قاصعه» نامبردار است ضمن برشمردن فضایل خود، از جمله می‏ گوید:

«شما می‏ دانید مرا نزد رسول خدا چه رتبت است، و خویشاوندی ‏اَم با او در چه نسبت است... من در پی او بودم چنان که شتر بچّه در پی مادر. هر روز برای من از اخلاق خود نشانه ‏ای برپا می‏ داشت و مرا به پیروی آن می‏ گماشت. هر سال در حراء خلوت می‏ گزید، من او را می‏ دیدم و جز من کسی وی را نمی‏ دید. آن هنگام جز خانه ‏ای که رسول خدا صلی‏ الله‏ علیه ‏و‏آله و خدیجه در آن بود، در هیچ خانه ‏ای مسلمانی راه نیافته بود، من سومین آنان بودم. روشنایی وحی و پیامبری را می‏دیدم و بوی نبوّت را می ‏شنودم. من هنگامی که وحی بر او صلی‏ الله ‏علیه ‏و‏آله فرود آمد، آوای شیطان را شنیدم. گفتم: ای فرستاده خدا این آوا چیست؟ گفت: این شیطان است که از آن که او را نپرستند نومید و نگران است. همانا تو می شنوی آنچه را من می‏ شنوم و می ‏بینی آنچه را من می‏بینم، جز اینکه تو پیامبر نیستی و وزیری و بر راه خیر می‏ روی(33)».

 

22ـ در خطبه‏ ای دیگر در وصف آل محمّد صلی ‏الله ‏علیه ‏و‏آله می ‏گوید:

«آنان دانش را زنده‏ کننده ‏اند، و نادانی را می راننده، بردباری‏شان شما را از دانش آنان خبر دهد و برون آنان از نهان و خاموش بودن‏شان از حکمت بیان. نه با حق ستیزند و نه در آن خلاف دارند. ستون های دینند و پناهگاه ها [که مردمان را] نگاه می‏دارند...(34)».

بنابراین، ملاحظه می‏شود که در نهج ‏البلاغه در مواضع متعدّد هم مقام ممتاز اهل بیت علیهم‏ السلام بیان شده است و هم سزاوارتر بودن و اولویت اهل بیت و از جمله شخص امیرالمؤمنین به امر خلافت. برای اثبات مطلب اخیر نیز به سه اصل استدلال شده است: یکی وصایت و نص رسول خدا صلی‏ الله ‏علیه ‏و‏آله . چنان که در خطبه دوم صریحا درباره اهل بیت می‏فرماید: «و فیهم الوصیةُ و الوراثةُ»؛ یعنی وصیت و وراثت رسول خدا صلی ‏الله‏ علیه ‏و‏آله در میان آن هاست. دوم لیاقت و فضیلت امیرالمؤمنین علیه ‏السلام و سوم نزدیکی نسبی و روحی امام با پیامبر اکرم صلی‏ الله ‏علیه ‏و‏آله (35). با آنکه عبارت «فیهم الوصیة و الوراثة» به مضمون و نتیجه حدیث غدیر اشاره دارد، امّا استدلال به حدیث غدیر در هیچ جای نهج‏ البلاغه به چشم نمی‏ خورد. از همین رو، این پرسش به ذهن برخی خطور کرده است که چرا امام در نهج ‏البلاغه از آن حدیث سخن نمی‏ گوید و بدان استدلال نمی کند؟

به نظر نگارنده هر کس مقدمه شریف رضی، مؤلّف نهج ‏البلاغه را بخواند پاسخ این پرسش را خواهد یافت. برای اینکه مقصود خود را روشن‏ تر کند لازم می‏ بیند بخش هایی از آن مقدمه را در این جا بیاورد:

«تنی چند از دوستان و برادران [... ]خواستند تا کتابی بپردازم و گزیده سخنان مولی امیرالمؤمنین علیه ‏السلام را در آن فراهم سازم. گفتارهایی از همه فنون و مجموعه‏ ای از همه گون: از آداب و پند، یا نامه یا خطبه ‏های کوتاه و بلند، که می ‏دانستند چنین کتاب طراز فصاحت خواهد بود، و پیرایه بلاغت، [...] چه امیر مؤمنان علیه ‏السلام سرچشمه فصاحت است و آبشخور بلاغت. [...] و من پذیرفتم که این کار آغاز کنم، چه می‏ دانستم سودی بزرگ دربر دارد و نامی بلند بر اثر، و اندوخته‏ ای است برای روز محشر؛ وکوشیدم [...] نشان دهم که علی علیه ‏السلام در این میدان یکّه ‏تاز است و از دیگران ممتاز [...]. و دیدم که سخنان امام بر محور سه مضمون است [...]: خطبه و فرمان، نامه به این و آن، حکمت و اندرز [برای پند پذیران]. به توفیق خدا به کار پرداختم و نخست خطبه ‏های اعجاب ‏انگیز، پس نامه‏ های دلاویز، سپس سخنان کوتاه و حکمت‏ آمیز را فراهم ساختم. [...] و توانَد بود که در این گردآوری، نخستین بار گفتاری گزیده آمده است. سپس زمانی بر آن گذشته و پاره ‏هایی از آن دوباره نوشته شده، چنین کار از روی غفلت بوده است نه قصد، و از روی فراموشی است نه عمد. با این همه دعوی نمی‏ کنم که همه سخنان امام علیه ‏السلام را فراهم آورده‏ ام، و آنچه در این سو و آن سو بود گرد کرده‏ ام و چیزی را از دست نداده ‏ام، بلکه دور نیست آنچه به دستم نیامده بیش از این باشد که به من رسیده، و آنچه در کمند جستجو افتاده کمتر از آن باشد که رمیده. امّا بر من بود که کوشش خود به کار برم، و تا آنجا که می‏ توانم این سخنان را فراهم آورم که خدای بزرگ راه می‏ گشاید و راهنمایی می‏ نماید(36)».

 

بنابراین، نهج ‏البلاغه به اعتراف مؤلّف و گردآورنده آن، همه سخنان امام را در بر ندارد. از همین رو تاکنون بر این کتاب تکمله‏ ها و مستدرک هایی نوشته ‏اند.(37)

ثانیا ؛ نهج ‏البلاغه به سبک و سیاق کتب حدیث تدوین نشده است تا انتظار داشته باشیم احادیث معتبر باب یا ابواب خاصّی را بی ‏کم وکاست در خود فراهم آورده باشد، بلکه این کتاب، چنان که از نام آن نیز پیداست، با نگاه ادبی و بلاغی فراهم آمده است تا به گفته مؤلّفِ سخن‏ شناسش طراز فصاحت و بلاغت باشد و عربیّت را بها افزاید. ثالثا بعید نیست که چون بیشتر مدّعیان خلافت به قرابت و خویشاوندی با رسول خدا صلی ‏الله ‏علیه ‏و‏آله تمسّک می‏جسته ‏اند، امام نیز در خطابه ‏هایش به قرابت نسبی بیشتر از نص تکیه و استدلال کرده باشد.

 

احتجاج امیرالمؤمنین علیه ‏السلام به حدیث غدیر

با توجه به آنچه یاد شد، نبودن ذکر صریح حدیث غدیر در نهج ‏البلاغه هرگز بدان معنی نیست که امام برای اثبات بر حق بودن خود به این حدیث استدلال و احتجاج نکرده است، بلکه از مطالعه و بررسی منابع حدیثی و تاریخی بر ما معلوم می‏شود که امام بارها در برابر مخالفان و احیانا در برابر مردمی که در حجة الوداع نبوده و حادثه غدیر را به چشم خود ندیده بودند، برای اثبات ولایت خود به حدیث غدیر استدلال کرده و حاضران و ناظران آن حادثه را به شهادت فرا خوانده است؛ برای نمونه موارد زیر را می‏ توان یاد کرد:

1ـ در روز شوری به سال 23ق. وقتی عمر خلافت را میان شش تن به شوری وا نهاد، بنا به نقل ابوالطفیل عامر بن واثله که بر در ایستاده بود، علی علیه ‏السلام بر یک یک مناقب خود از حاضران اقرار گرفت و از جمله در مقام احتجاج به اعضای شوری گفت:

«شما را به خدا سوگند می‏دهم آیا در میان شما جز من کسی هست که رسول خدا صلی ‏الله ‏علیه ‏و‏آله درباره ‏اش گفته باشد «من کنت مولاه فعلیٌ مولاه. اللهمّ وال من والاه و عاد من عاداه و انصر من نصره. لیبلّغ الشاهدُ الغائبَ»؟

حاضران گفتند: نه».(38)

 

2ـ امیرالمؤمنین علیه ‏السلام وقتی شنید مردم سخن او را مبنی بر اینکه پیامبر صلی ‏الله‏ علیه ‏و‏آله وی را بر دیگران مقدّم داشته است نمی‏ پذیرند، در جایی به نام «رحبه» در کوفه به میان آن مردم آمد و در مقام پاسخ به منازعه‏ کنندگان، مردم را سوگند داد که هر کس در روز غدیر خم آن سخن را از پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله شنیده است به پا خیزد و جز کسی که از رسول خدا شنیده برنخیزد. در آنجا شماری از صحابه که تعدادشان به روایتی 12 تن(39) و به روایتی 12 تن بدری(40) و به روایتی دیگر 13 تن(41) و به قولی 30 تن(42) و به دیگر روایت 10 تن و اندی(43) یا 17 تن(44) بود به پا خاستند و شهادت دادند که آن سخن را از رسول خدا صلی ‏الله‏ علیه ‏و‏آله شنیده ‏اند(45).

 

3ـ حاکم نیشابوری به سند خود از رفاعة بن ایاس ضبّی از پدرش از جدّش [نُذَیر که از کبار تابعین است] آورده است که گفت: در روز جنگ جمل همراه علی بودیم. او به طلحه پیغام فرستاد که به دیدار من بیا، طلحه پیش امام آمد. امام گفت: تو را به خدا سوگند می‏دهم آیا از پیغمبر نشنیدی که می‏ گفت: «من کنتُ مولاه فعلیٌ مولاه. اللهم والِ من والاه و عادِ من عاداه؟».

طلحه گفت: آری.

امام گفت: پس چرا با من می‏ جنگی؟

طلحه گفت: فراموش کرده بودم. راوی گوید: در نتیجه این گفت و گو طلحه منصرف شد(46).

 

4ـ همچنین علی علیه ‏السلام به سال 37ق. در صفّین بر فراز منبر شد و مردم را فراهم آورد و آنان را سوگند داده از آنان بر مناقب و فضایل بی‏مانند خود و از جمله حدیث غدیر اقرار گرفت(47).

همچنین گفتنی است شیخ طوسی با اسناد پیوسته از امام ابوالحسن علی بن موسی الرضا علیه ‏السلام گزارش کرده: آن حضرت که در میان جمعی از خواص خود از فضیلت عید غدیر سخن می‏ گفت، از پدرانش نقل کرده است که در یکی از سال های زندگانی امیرالمؤمنین علیه‏ السلام عید غدیر با جمعه مصادف شد. امام پس از آنکه پنج ساعت از آن روز بالا آمده بود، بر فراز منبر شد و خداوند را حمد و ثنایی بی‏ مانند گفت و حاضران را فرمود در این روز با یکدیگر مصافحه کنند و به همدیگر تهنیت گویند. حاضران فضیلت این روز را به گوش غایبان برسانند و ثروتمندان از تهیدستان و توانگران از ناتوانان دستگیری کنند. چه اینکه رسول خدا صلی ‏الله ‏علیه ‏و‏آله مرا به چنین کارها فرمان داده است. سپس خطبه جمعه را آغازید و پس از نماز با فرزندان و پیروانش برای صرف طعامی که برایشان مهیا کرده بود به سرای امام ابو محمّد حسن بن علی علیهماالسلام رفتند(48).

 

نتیجه

نتیجه سخن آنکه نبودن حدیث غدیر در نهج ‏البلاغه هرگز بدان معنا نیست که امام علیه ‏السلام به آن احتجاج نکرده یا شریف رضی درباره صدور آن شکّ و تردیدی روا داشته است. بنابراین، فقدان حدیث مزبور در کتاب مورد بحث هرگز به تواتر و قطعی الصدور بودن آن خللی وارد نمی‏ کند؛ چه، نه تنها منابع شیعی، بلکه قریب به اتفاق منابع حدیثی، رجالی و تاریخی اهل سنّت آن را نقل کرده‏اند. منتهی آنان در تفسیر کلمه «مولی» با شیعیان اختلاف کرده و از حدیث مزبور نتیجه ‏ای متفاوت گرفته‏ اند(49).

 

پی نوشت :

[1]. یعنی: ای پیامبر، آنچه را درباره جانشینی علی علیه‏السلام و تصریح به امامت وی از سوی پروردگارت به تو نازل شده است به گوش مردم برسان. اگر چنین نکنی در حقیقت پیام او را نرسانده‏ای و خدا تو را از مردم نگاه می‏دارد.

[2]. ترجمه این ابیات بدین شرح است:

ـ پیغمبرشان در خم به روز غدیر آوازشان داد و آنان آواز رسول را شنیدند.

ـ گفت: فرمانروا و صاحب اختیار شما کیست؟ آنان جملگی بدون اظهار دشمنی گفتند:

ـ خدای تو فرمانروای ماست و تو صاحب اختیار مایی و امروز در میان ما نافرمانی نخواهی یافت.

ـ پس علی را فرمود: ای علی، برخیز که من تو را پس از خود امام و راهنما برگزیدم.

ـ پس هر که من فرمانروای اویم این علی فرمانروای اوست و شما یاران باوفا و دوستدار او باشید.

ـ آن‏گاه دعا کرد: خدایا، دوستان او را دوست بدار و با آن کس که با علی دشمنی کند دشمن باش.

[3]. مورّخان نوشته‏اند حسّان بعدها در صف مخالفان علی علیه‏السلام ایستاد (مسعودی، مروج الذهب، 2/347، 354). از این رو شیخ مفید درباره این شرط «تا ما را با زبان یاری می‏کنی» نکته‏ای را گوشزد می‏کند و می‏نویسد: چون پیغمبر می‏دانست حسّان سرانجام راه مخالفت با علی علیه‏السلام را پیش خواهد گرفت، به‏طور مشروط دعا کرد و اگر می‏دانست در آینده راه خود را به سلامت و درستی خواهد پیمود به‏طور مطلق و بدون قید و شرط دعا می‏کرد (مفید، الارشاد، 1/167).

[4]. مفید، الارشاد، 1/163-167. مقایسه شود: یعقوبی، تاریخ، 1/508؛ شریعتی، خلافت و ولایت، ص 217.

[5]. برای آگاهی از جزئیات و نامهای صحابه و تابعینی که حدیث غدیر را نقل کرده‏اند رجوع شود به: امینی، الغدیر، 1/14-72.

[6]. برای به دست آوردن اطلاع تفصیلی رجوع شود به: امینی، الغدیر، 1/73-151.

[7]. پیشین، 1/152-158. برای آگاهی درباره دیگر کسانی که درباره حدیث مزبور کتابی تألیف کرده‏اند به همان‏جا رجوع شود.

[8]. شریعتی، خلافت و ولایت از نظر قرآن و سنّت، ص 94.

[9]. یعقوبی، تاریخ، 1/522-527.

[10]. نگارنده برای پرهیز از اطاله گفتار از نقل عبارات عربی نهج‏البلاغه چشم پوشید و تنها به نقل ترجمه آن بسنده کرد. ترجمه‏ها نیز به خامه استاد سیّد جعفر شهیدی است.

[11]. نهج‏البلاغه، ص 9. نیز رجوع شود: خطبه 239، ص 268.

[12]. پیشین، ص 9-12.

[13]. پیشین، ص 12.

[14]. پیشین، ص 13.

[15]. پیشین، ص 26.

[16]. پیشین، ص 47.

[17]. پیشین، ص 52. نیز رجوع شود به نامه بیست و هشتم، ص 292 که خطاب به معاویه با همین مضمون استدلال کرده است.

گفتنی است که استدلال به نسب از طرف علی علیه‏السلام نوعی جدل منطقی است. چون دیگران قرابت نسبی را ملاک قرار می‏دادند، علی علیه‏السلام می‏فرمود از نصّ و لیاقت و افضلیت گذشته، اگر همان قرابت و نسب که مورد استناد دیگران است ملاک باشد، باز هم من از مدّعیان خلافت اَولی و شایسته‏ترم (مطهری، سیری در نهج‏البلاغه، ص 155).

[18]. نهج‏البلاغه، ص 56. شایان ذکر است که در این بخش در عبارت ترجمه استاد شهیدی اندکی تصرّف شد.

[19]. پیشین، ص 86.

[20]. پیشین، ص 87.

[21]. پیشین، ص 70.

[22]. پیشین، ص 90.

[23]. پیشین، ص 92.

[24]. پیشین، ص 106.

[25]. خطبه 120، ص 118.

[26]. خطبه 144، ص 140.

[27]. مشهور.

[28]. خطبه 154، ص 152.

[29]. خطبه 162، ص 165.

[30]. رجوع شود: مطهری، سیری در نهج‏البلاغه، ص 148.

[31]. نهج‏البلاغه، خطبه 172، ص 178.

[32]. پیشین، ص 208.

[33]. پیشین، ص 222-223.

[34]. پیشین، خطبه 239، ص 268.

[35]. برای آگاهی بیشتر در این باره رجوع شود به: مطهری، سیری در نهج‏البلاغه، ص 139-155.

[36]. نهج‏البلاغه، ص کط ـ لد.

[37]. از باب نمونه می‏توان از این اثر یاد کرد: نهج السعادة فی مستدرک نهج‏البلاغه، محمّد باقر محمودی، تهران، 1376ش. گفتنی است که بجز شریف رضی دیگران نیز به گردآوری و ضبط و تدوین سخنان مولای متقیان همّت گماشته‏اند. از آن جمله دو اثر زیر را می‏توان نام برد:

الف ـ غرر الحکم و درر الکلم، اثر عبدالواحد بن محمّد آمدی تمیمی، به کوشش مهدی رجایی، قم، 1410ق. نیز: صیدا، 1349ق.

ب ـ دستور معالم الحکم و مأثور مکارم الشیم، تألیف قاضی محمّد بن سلامه قضاعی (د. 454ق)، به کوشش عبدالزهراء حسینی خطیب، بیروت، 1401ق.

[38]. خوارزمی، المناقب، ص 217؛ به نقل از: امینی، الغدیر، 1/159-160. امینی روایت عامر بن واثله را با اسانید و متون دیگری نیز از منابع مختلف فراهم آورده است. برای آگاهی از آن اسانید و متون رجوع شود به: 1/159-163.

[39]. ابن حنبل، المسند، 1/118.

[40]. پیشین، 1/88؛ 1/119.

[41]. پیشین، 1/84.

[42]. پیشین، 4/370.

[43]. ابن اثیر، اسدالغابه، 3/307؛ 5/205.

[44]. پیشین، 5/276.

[45]. باید دانست حدیث غدیر تنها در مسند احمد بیش از سی بار با اسنادهای مختلف و از زبان بیش از ده تن از صحابه نقل شده است. (سلفی، مرشد المحتار، 3/156-157). بسیاری از این حدیثها به اعتراف حدیث‏شناسان اهل سنت صحیح الاسناد و معتبرند؛ مثلاً بنگرید به: ابن حنبل، المسند، چاپ شاکر، حدیث شماره 950 و توضیحات احمد محمّد شاکر ذیل همان حدیث.

[46]. مستدرک، 3/371. مقایسه شود با: مسعودی، مروج الذهب، 2/364. نیز رجوع شود به امینی، الغدیر، 1/186-187.

[47]. سلیم بن قیس، کتاب سلیم، ص 147-148.

[48]. طوسی، مصباح المتهجد، ص 524-530.

[49]. برداشت فریقین از کلمه «مولی» به همراه ادلّه آنان در کتب کلامی ایشان مسطور است. علاقه‏مندان می‏توانند به آن کتابها رجوع کنند.

 

 

منابع مقاله :

1ـ ابن اثیر، علی بن محمّد بن عبدالکریم، اسدالغابه، المطبعة الوهبیة، 1280ق. (چاپ افست، تهران، 1377ق.).

2ـ ابن حنبل، احمد بن محمّد، المسند، المطبعة المیمنیه، مصر، 1313ق. نیز: تحقیق احمد محمّد شاکر، قاهره، 1949-1958م.

3ـ امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب و السنّة و الادب، الطبعة الرابعة، بیروت، 1397ق / 1977م.

4ـ حاکم نیشابوری، محمّد بن عبداللّه‏، المستدرک علی الصحیحین، حیدرآباد دکن، 1342ق.

5ـ السلفی، حمدی عبدالمجید، مرشد المحتار، الطبعة الثانیة، بیروت، 1407ق / 1987م.

6ـ سلیم بن قیس الهلالی، کتاب سلیم، به کوشش علاءالدین الموسوی، مؤسسة البعثة، طهران، 1407ق.

7ـ شریعتی، محمّد تقی، خلافت و ولایت از نظر قرآن و سنّت، تهران، 1351ش.

8ـ طوسی، محمّد بن حسن، مصباح المتهجد و سلاح المتعبّد، چاپ سنگی، مشهد، 1338ق.

9ـ مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب، به کوشش یوسف اسعد داغر، الطبعة الاولی، بیروت، 1385ق / 1965م.

10ـ مطهری، مرتضی، سیری در نهج البلاغه، چاپ دوم، انتشارات صدرا، قم، 1354ش.

11ـ مفید، محمّد بن محمّد بن نعمان، الارشاد فی معرفة حجج اللّه‏ علی العباد، انتشارات علمیه اسلامیه، تهران، بی‏تا.

12ـ مولوی، جلال الدین محمّد بلخی، مثنوی معنوی، به کوشش عبدالکریم سروش، تهران، 1375ش.

13ـ نهج‏البلاغه، ترجمه سیّد جعفر شهیدی، چاپ پنجم، تهران، 1373ش.

14ـ یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ، ترجمه محمّد ابراهیم آیتی، چاپ سوم، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی، تهران، 1362ش.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد