جنگ نرم این بار در قالب جک های شیخ…

سلام

سال های نه چندان دور غیورمردان خطه شمال به خصوص رشت به رهبری میرزا کوچک خان حماسه جنگل را افریدند. دلیر مردان ترک و به خصوص تبریز با درایت ستارخان و باقرخان حماسه تبریز را و شیرمردان جنوب به رهبری رییس علی دلواری حماسه تنگستان را افریدند در انقلاب مشروطه لرهای بختیاری فعالیت چشمگیری داشتند و سید اشرف الدین قزوینی معروف به نسیم شمال و عارف قزوینی با نوشته ها و سروده هایشان مردم را اگاه کردند.افرادی چون علامه دهخدا با اصلیت قزوینی را نیز نباید از نظر دور داشت.
در این حماسه ها علما و روحانیون که ان زمان به نام ملا و اخوند نامیده می شدند فعالیت چشمگیری جهت رهبری و همگرایی مردم داشتند.

پس از این دوران دشمنان به این فکر افتادند که نبایستی چنین حماسه هایی در یاد مردم ماندگار شود.با شنیدن رشت نبایستی نام اسطوره غیرت میزاکوچک خان به ذهن ها بیاید .با شنیدن ترک نباید هوشیاری ستارخان و باقر خان را به یاد اورد و………

و بعد نوبت به تخریب ملا ها رسید با داستان های ملا نصرالدین که به قولی از یاران امام صادق بوده و همانند بهلول به دستور امام خود را به دیوانگی زدند.هر چه نادانی بود از ملا نصر الدین بود و بس بدون انکه بدانیم ایشان حکیم بوده اند.  

انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی و حضور تمامی اقوام و ادیان و گروه ها به رهبری امام نشان داد که همه تلاش دشمنان بی نتیجه بوده و انچه مردم را کنار هم نگه داشته دین و اعتقادات ان ها است و این بار می خواهند با این به اصطلاح جوک ها و طنز ها تیشه را به ریشه اعتقاداتمان بزنند.

این بار با اندر حکایات شیخ:


ابتدا با دستمایه طنز قرار دادن حکایات عرفا و بزرگان شروع کردند و الان می بینیم که مستقیما به ائمه توهین می کنند و متاسفانه خیلی از افراد بی خبر از همه چیز انها را در محیط مجازی کپی می کنند.

نمونه های زیر را ببینید:

ﺭﻭﺯﯼﺩﻭ ﺯﻥ ﻧﺰﺩ شیخ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ ﻫﺮ ﺩﻭ ﺍﺩﻋﺎ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﻣﺎﺩﺭﯾﮏ ﺑﭽﻪ ﻫﺴﺘﻨﺪ. شیخ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ: ﺑﭽﻪ ﺭﺍﻭﺳﻂ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﺪ ﻭ ﻫﺮ ﺯﻥ ﺍﺯ ﯾﮏ ﻃﺮﻑ ﺩﺳﺖ ﮐﻮﺩﮎ ﺭﺍ ﺑﮑﺸﺪ. ﺁﻥ ﺩﻭ ﺯﻥ ﺁﻧﻘﺪﺭ ﮐﻮﺩﮎ ﺭﺍ ﮐﺸﯿﺪﻧﺪ ﮐﻪﺍﺯ ﻭﺳﻂ ﻧﺼﻒﺷﺪ .
شیخ ﮐﻤﯽ ﺟﺎﺧﻮﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ: ﻗﺎﻋﺪﺗﺎ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺍﯾﻨﺠﻮﺭﯼ ﻣﯽ‌ﺷﺪ

دقیقا قضاوت حضرت علی در مورد دعوای دو زن بر سر یک کودک به استهزا گرفته شده.

و این مورد:

شبی قبل از جنگ شیخ مریدانش را داخل خیمه جمع کرده و به یاران گفت: ببینید، من بهتون نمی‌خوام دروغ بگم. فردا همتون در جنگ کشته می‌شید. پس حالا من چراغ رو خاموش می‌کنم. هر کس که نمی‌خواد فردا تو جنگ شرکت کنه، می‌تونه بره. پس چنین کرد. چراغ که روشن شد، همه‌ی مریدان رفته بودند و شیخ خیمه را در حالتی یافت که تمام وسایل آن غارت شده بود.
شیخ گفت: هاها! خیلی خوب، شوخی بامزه‌ای بود. حالا دوباره چراغ رو خاموش می‌کنم، همه چی رو برگردونید سر جاش.
چراغ که روشن شد، حتی البسه شیخ را هم ربوده بودند.
شیخ در حالی که برهنه وسط خیمه وایساده بود گفت: بچه‌ها بس کنین دیگه
. کم‌کم داره بی‌مزه میشه. من یه بار دیگه چراغو خاموش می‌کنم…
شیخ خواست چراغو روشن کنه که انگار چراغ رو هم برده بودن

که وارونه کردن و مسخره کردن حکایت شب عاشورا است .

توهین و استهزای دین در دنیای مجازی هر روز رنگ جدیدی به خود می گیرد ، اخیرا بنده در جک های تصویری ترول مشاهده نمودم که اسمای مبارکی چون ابالفضل رو ابرفرررضض می نویسند…

با خواندن و نشر دادن اینگونه مطالب توطئه ی دشمن را با دستان خودمان عملی نکنیم…

در پناه ایزد تعالی…

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد