پس از حادثهی تلخ و جانگداز رحلت رسول خدا(ص) رجال سیاسی مدینه باعث انحراف مسیر خلافت و عدم توجه به سفارشهای حضرت در امر جانشینی پیامبر اکرم(ص) شدند. از جمله کسانی که با خلیفهی منتخب در سقیفه بیعت نکرد و مخالفت خود را علنی نمود، سلمان بود.([1])
مرحوم طبرسی درکتاب احتجاج، سلمان را از جمله دوازده نفری میداند که با ابوبکر بیعت نکرد و خلافت او را منکر شد. در گزارش چنین آمده است: وقتی ابوبکر بالای منبر رفت جمعی از افراد که 12 نفر بودند؛ از جمله خالدبن سعیدبن العاص، سهلبن حنیف، عمار یاسر و ... تصمیم داشتند او را از منبر پایین بیاورند، تا اینکه عدهای از آنها مشورت با حضرت علی(ع) را در این امر لازم دانستند. حضرت علی(ع) آنان را از برخورد تند و خشن برحذر فرمود و خود در خانه ماند و به جمعآوری قرآن پرداخت. همچنین با همهی سابقین در اسلام و صحابه سخن گفت امّا تنها چهار نفرـ سلمان،([2]) عمار، ابوذر و مقداد ـ همراه حضرت باقی ماندند.
ادامه مطلب ...
برگهای زرّین تاریخ همواره نام شخصیتهایی را که با عقاید و افکار دینی خود چهرهی ماندگار آن شدهاند، توصیف نموده است و به خوبی آشکار است که اصحاب و یاران پیامبر آخرالزمان9 جاودانگان تاریخند که یکی از آنها همچون ستارهای درخشان چشم انداز نوشتار ماست.
او از همین جا رفته است؛ صحابی غیر عرب از سرزمین ایران که طالب حقیقت است. و در جست و جوی حق سالها رنج و مشقت برده تا گمشدهاش را بیابد. و عاقبت نیز به مرادش نایل شده است.. برای او که زیباترین صحنههای زندگی دنیوی در کنار پیامبر9 بودن است و این حضور را در صحنههای مختلف حفظ و دنبال میکند. و نیز پس از رحلت پیامبر عظیم الشأن اسلام9 نقش خود را از دست نمیدهد و در یاری دین پیامبر9 کنار نمینشیند. او که دیروز سرباز مطیع و جان بر کف رسالت بود، امروز جان فشان ولایت است. و عاقبت نیز به فرمان مولایش عازم زمامداری و فرمانداری مدائن میشود و در همین مأموریت الهی به دیدار معبود میشتابد. او کسی نیست؛ جز سلمان فارسی که پیامبر اکرم9 از او به عنوان "سلمان محمدی" یاد میکند. امید است این نوشتار گامی در جهت پی بردن به راز عزّت و بزرگی او در نزد اهلبیت: باشد.
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
الذین یحملون العرش و من حوله یسبّحون بحمد ربهم و یؤمنون به و یستغفرون للذین آمنوا ربنا وسعت کل شى ء رحمه و علما فاغفرللذین تابوا و اتّبعوا سبیلک وقهم عذاب الجحیم. ربنا و أدخلهم جنات عدن التى وعدتهم و من صلح من آبائهم و أزواجهم و ذریاتهم انک أنت العزیز الحکیم. وقهم السیئات و من تق السیئات یومئذ فقد رحمته و ذلک هو الفوز العظیم . [1]
ادامه مطلب ...
و لما ضرب ابن مریم مثلا اذا قومک منه یصّدون؛
چون پسر مریم مثل زده شد، ناگهان قوم تو از آن به فغان آمدند . [1]
امام علی علیه السلام مى فرمایند:
روزى نزد پیامبر رفتم و او را میان جمعى از قریش یافتم. آن حضرت به من نگریست و فرمود: یا علی ، مثل تو در این امت همچون مثل عیسى بن مریم است؛ گروهى دوستدارش شدند و درباره اش افراط کردند و گروهى دشمنش شدند و درباره اش به افراط گراییدند.
ادامه مطلب ...
حدود دویست و شانزده یا سیصد و شانزده سال قبل از هجرت، در روستای «جی » (از روستاهای اصفهان) فرزندی به دنیا آمد، که نامش را «روزبه » گذاشتند و بعدها پیامبر اسلام(ص) او را «سلمان » نامید.
پدر سلمان «بدخشان کاهن » (روحانی زرتشتی) بود و کار همیشگی اش هیزم نهادن بر شعله آتش. با اینکه سلمان در میان خاندان و محیطی زرتشتی دیده به جهان گشود، ولی هرگز در برابر آتش سر فرود نیاورد و به خدای یکتا اعتقاد یافت. سلمان در دوران کودکی مادرش را از دست داد و عمه اش سرپرستی او را به عهده گرفت.
سلمان، بعد از آنکه دریافت قرار است او را شش ماه با اعمال شاقه زندانی سازند و پس از آن اگر به آیین نیاکانش ایمان نیاورد اعدامش کنند، با همکاری عمه اش گریخت و روانه بیابان شد. در بیابان کاروانی دید که به سوی شام می رفت; پس به مسافران پیوست و رهسپار سرزمینهای ناشناخته گردید.
ادامه مطلب ...
سلمان فارسی در یک روایت طولانی می گوید: زنی از انصار به نام ام فروه که از دوستداران حضرت علی علیه السلام بود، کشته شد. در هنگام کشته شدن آن زن،حضرت علی علیه السلام آنجا نبود؛ حضرت بعد از شنیدن خبر کشته شدن ام فروه به بالای قبر او رفته و سرش را به سوی آسمان بلند و عرض کرد:«اللهم یا محیی النفوس بعد الموت، و یا منشی العظام الدارسات بعد الفوت،احی لنا ام فروه و اجعلها عبره لمن عصاک؛ پروردگارا! ای کسی که جان ها را بعد از مردن زنده می کنی و ای رویاننده استخوان های پوسیده، ام فروه را برای ما زنده کن تا عبرتی برای کسانی باشد که نافرمانی تو را کرده اند.»
ادامه مطلب ...
از سلمان فارسی روایت شده: روزی نزد امیرالمومنین علیه السلام بودم و به آن حضرت عرض کردم: ای امیرالمومنین! دوست دارم که معجزاتی از شما ببینم.
فرمود: ای سلمان! چه معجزه ای می خواهی ببینی؟
عرض کردم: می خواهم شتر ثمود را به من نشان دهید.
ادامه مطلب ...
ناگفتههای خواندنی محافظ رهبر معظم انقلاب
اشاره
شغل من پس از بسیجی بودنم، پاسداری است؛ چون دشمنان شروع کرده بودند به زدن شخصیتهای اصلی نظام، کار من شد حفاظت از شخصیتهای نظام و در این راه لطف الهی شامل حالمان شد، و اگر لطف الهی نبود، ما کجا و این بزرگواران مثل حضرت آقا یا حضرت امام کجا، که بتوانیم سالهای عمرمان را در کنار این بزرگانمان باشیم.
البته دلایل دیگری هم بود، قدمان بلند بود، هیکلمان خوب بود، ورزشکار بودیم و... من پیش از انقلاب، رزمیکار بودم. پدر و مادر و خانوادهام متدین بودند، هیئتی بودیم. در این جمع دورههایی بهمان یاد دادند و محافظ شخصیتهای نظام شدیم. از سال 1362 تا تقریباً شانزده سال بعد، من خدمت مقام معظم رهبری در ریاست جمهوری و رهبری ایشان بودم. بعد هم به دلایلی مثل سنوسال، وضعیت درجه و... به قسمت فرهنگی سپاه منتقل شدم و بعد هم از سپاه بازنشسته شدم. اکنون هم شغلم معلمی است. با افتخار، معلمی را بعد از رزمندگیام انتخاب کردم. دلیلم هم این بود، که با بچهها ذهن آدم سالمتر و صالحتر میماند.
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...