افسانه خواستگارى از دختر ابوجهل

ابن تیمیه از علما و نظریه پردازان وهابی همواره سعی کرده با نقل اکاذیب و رد متعصبانه  فضائل اهل بیت و  زدن تهمتهای فراوان به اهل بیت افکار مردم را  نسبت به ایشان منحرف نماید اینک نمونه ای از تهمتهای وی به امیر المومنین را که در مورد خواستگاری ساختگی ایشان از دختر ابو جهل است نقل می نماییم وی در منهاج السنة خود می نویسد :قصد على از تجدید فراش، اذیت کردن فاطمه بود:و على رضى الله عنه کان قصده ان یتزوج علیها (على فاطمة) فله فى أذاها غرض. (1)و على مى خواست که بر سر فاطمه هوو آورد؛ پس او نیز قصد آزار فاطمه را داشته است!!!



نقد:

یکى از تهمت‏هاى زشت ابن تیمیّه و طرفداران او به امیر المؤمنین علیه السلام، افسانه خواستگارى آن حضرت از دختر ابوجهل است که هدف از آن از طرفى تنقیص مقام امیر المؤمنین و از طرف دیگر فرار از عواقب غضب حضرت زهرا سلام الله علیها بر خلیفه اول و دوم است. روایات بسیارى در کتاب‏هاى شیعه و سنى نقل شده است که هر کسى فاطمه سلام الله علیها را ناراحت کند، همانند آن است که پیامبر را ناراحت کرده است؛

چنانچه بخارى در صحیحش مى‏نویسد:

3437- حَدَّثَنَا أَبُو الْوَلِیدِ حَدَّثَنَا ابْنُ عُیَیْنَة عَنْ عَمْرِو بْنِ دِینَارٍ عَنْ ابْنِ أَبِى مُلَیْکَة عَنْ الْمِسْوَرِ بْنِ مَخْرَمَة أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ فَاطِمَة بَضْعَة مِنِّى فَمَنْ أَغْضَبَهَا أَغْضَبَنِى. (2)

پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله وسلم فرمود: فاطمه پاره تن من است، هر کس او را به غضب آورد، مرا به غضب آورده است.

و از طرف دیگر خود بخارى در صحیحش نوشته است:

فَوَجَدَتْ فَاطِمَة عَلَى أَبِى بَکْرٍ فِى ذَلِکَ فَهَجَرَتْهُ فَلَمْ تُکَلِّمْهُ حَتَّى تُوُفِّیَتْ.

فاطمه در حال خشم و غضب ابو بکر را ترک نموده و بر او همچنان غضبناک ماند و با او حرف نزد تا وفات نمود.

ابن تیمیّه و هم فکران او براى توجیه این مسأله، تلاش کرده‏اند، مطلب را این‏گونه جلوه دهند که روایت غضب فاطمه، در حق امیر المؤمنین نازل شده و او است که فاطمه را غضبناک کرده است. در این جا فقط به چند جواب مختصر اکتفا مى‏شود.

1. مسور بن مخرمه، از دشمنان امیر المؤمنین:

تنها کسى که این روایت را نقل کرده است، مسور بن مخرمه است و هیچ یک از صحابه متذکر این مطلب نشده اند. وى از طرفداران پر و پا قرص بنى امیه و از نزدیکان معاویة بن أبى سفیان و عضو گروه جعل حدیث وى بوده است؛

چنانچه ذهبى مى‏نویسد:

کان یثنى ویصلى على معاویة، قال عروة: فلم أسمع المسور ذکر معاویة إلّا صلّى علیه. (3)

مسور، هر وقت نام معاویه را مى‏برد بر او صلوات مى فرستاد.

آیا سخن چنین کسى در حق امیر المؤمنین علیه السلام، ارزش شنیدن دارد و مى‏توان به آن استدلال کرد؟

2. سن مسور، متناسب با قضیه نیست:

وى در سال دوم بعد از هجرت متولد شده است؛ چنانچه ابن حجر مى‏گوید:

ولد بمکّة بعد الهجرة بسنتین فقدم به المدینة فى عقب ذى الحجة سنة ثمان ومات سنة أربع وستین.

مسور، دوسال بعد از هجرت در مکه متولد و پس از ذى الحجه سال هشتم، وارد مدینه شد و در سال 64 نیز از دنیا رفته است.

و از طرفى برخى از علماى اهل سنت اعتراف کرده‏اند که قضیه خواستگارى از دختر ابوجهل در سال دوم هجرت اتفاق افتاده است؛ یعنى در زمانى که این قضیه اتفاق افتاده هنوز مسور بن مخرمه به دنیا نیامده بوده و شش سال بعد از آن وارد مدینه شده است.

حتى اگر فرض کنیم که این اتفاق در سال هشتم هجرى افتاده و مسور بن مخرمه در همان سال که شش ساله بوده، شاهد ماجرا بوده است، بازهم نمى‏توان سخن او را پذیرفت؛ چرا که در متن حدیث خودش مى‏گوید:

و أنا محتلم.

یعنى من بالغ بودم. یعنى کسى که در یک مرحله از رشد رسیده است که در عالم خواب محتلم مى‏شده است؛ یعنى توانائى ازدواج دارد. آیا به بچه شش ساله مى‏گویند محتلم؟

3. مسور، لخت و عریان در مقابل پیامبر:

شواهدى در کتاب‏هاى خود اهل سنت وجود دارد که نشان مى‏دهد وى در همان زمانى که در مدینه بوده، از نظر عقلى و هوشى به سر حد کمال نرسیده بوده؛ تا جایى که لخت و عریان جلوى پیامبر اسلام و دیگر مردم راه مى‏رفته است. مسلم نیشابورى در صحیحش به نقل از خود او مى‏نویسد:

من در محضر پیامبر سنگى را به طرف ساختن مسجد مى‏بردم، یک لنگى را به خودم بسته بودم، این لنگ من باز شد، آن چه که نباید پیدا بشود، هویدا شد، همین‏طور این سنگ را مى‏بردم، پیامبر فرمود:

ارْجِعْ إِلَى ثَوْبِکَ فَخُذْهُ، وَلَا تَمْشُوا عُرَاة. (4)

برگرد شلوارت را بپوش و لخت و عریان راه نرو.

آیا مى‏توان به سخن بچه‏اى که نمى‏فهمد نباید لخت و عریان در مقابل دیدگان مردم راه رفت، اعتماد کرد؟ چطور شد که از میان آن‏همه صحابى در سال هشتم هجرى، فقط مسور بن مخرمه، بچه نابالغى که نمى‏داند باید عورتش را پنهان کند، این مسأله را متوجه شده است و دیگر صحابه نقل نکرده‏اند!.

5. جویریه، اصلًا وارد مدینه نشده است:

این مطلب از قطعیات تاریخ است که جویریه دختر ابوجهل، همان کسى که ادعا مى‏کنند امیر المؤمنین به خواستگارى او رفته است، در سال هشتم هجرى تازه مسلمان شده و در همان زمان با عتاب بن اسید ازدواج کرده و حتى تا زمان وفات نبى مکرم اسلام صلى الله علیه وآله وسلم اصلًا وارد مدینه نشده است؛ چنانچه ابن سعد در الطبقات الکبرى مى‏نویسد:

لما کان یوم الفتح أسلمت أم حکیم بنت الحارث ... فبایعته جویریة بنت أبى جهل بن هشام ... وتزوجّها عتاب بن أسید بن أبى العیص بن أمیة ثم تزوجها أبان بن سعید بن العاص بن أمیة فلم تلد له شیئا. (5)

در روز فتح مکه، ام حکیم اسلام آورد ...، جویره دختر ابوجهل در همان روز با پیامبر بیعت کرد ... و عتاب ابن اسید با او ازدواج کرد و پس از وى أبان بن سعید او را به همسرى خود درآورد و هیچ فرزندى براى أبان به دنیا نیاورد.

اولًا: احدى از تاریخ نویسان نقل نکرده‏اند که وى در زمان پیامبر به مدینه آمده باشد، تا امام على علیه السلام از او خواستگارى کند؛

ثانیاً: بلافاصله بعد از اسلام آوردن، همسر عتاب بن اسید شده است.

پس چطور مى‏توان قبول کرد که امیر المؤمنین در سال دوم هجرت و یا حتى در سال هشتم هجرت؛ آن‏هم در مدینه و نه در مکه از وى خواستگارى کرده باشد و هیچ کس غیر از مسوره نیز این روایت را ندیده باشد؟

1. منهاج السنة، ج 2، 171.

2. صحیح البخارى، ج 4، ص 210، کتاب فضائل الصحابة، ب 12- باب مَنَاقِبُ قَرَابَة رَسُولِ اللَّهِ صلى الله علیه وسلم‏

3. سیر أعلام النبلاء: ج 3 ص 392.

4. صحیح مسلم: ج 1 ص 184، ح 660، کتاب الحیض، ب 19 باب الاعْتِنَاءِ بِحِفْظِ الْعَوْرَة

5. الطبقات الکبرى، ج 8، ص 262 261
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد