آیا در منطق صحابه، میتوان از وفات حضرت زهراعلیهاالسّلام به عنوان شهادت یاد کرد؟
پاسخ:
شیعه بر اساس تعالیم مکتب اهل بیتعلیهمالسّلام معتقد است: حضرت
زهراعلیهاالسّلام، در مسیر دفاع از امیرالمؤمنینعلیهالسّلام، توسّط
مهاجمینی که به دستور خلیفه اوّل به خانهشان ـ جهت اخذ بیعت از
امیرالمؤمنینعلیهالسّلام هجوم آورده بودند ـ به شدّت مضروب و مجروح شده و
فرزند خود را سقط کرده و پس از مدّتی، در اثر بیماری ناشی از این صدمات از
دنیا رفتهاند.
حال اگر با منطق صحابه یا در نگاه علمای اهل سنّت، وفاتی مشابه با آنچه
ترسیم شد، شهادت دانسته شود، بیشک، در منطق ایشان، میتوان از درگذشتِ
حضرت زهراعلیهاالسّلام نیز با عنوانِ «شهادت» یاد کرد.
مثال 1) اوّلین موردی که اهل سنّت از واژه شهید استفاده کردهاند ماجرای زینب است.
ابن عبد البَرّ در کتاب الأستیعاب میگوید:
زینب ـ همسر ابوالعاص بن رَبیع ـ پس از غزوه بدر (یعنی در سال دوم هجری)،
از مکّه، عازم شهر مدینه (= هجرت) شد. هَبّار بن اَسْوَد ـ از کفّار قریش ـ
در مسیر این هجرت، با حمله به کجاوه زینب، او را ترساند. [بنابر نقلهای
تاریخی،] زینب نیز به دلیل زمین خوردن (یا وحشتزدگی) فرزندش را سقط نمود.
وی پس از این حادثه، سالها در مدینه زندگی کرد تا سرانجام در سال هشتم
هجری ـ در حالی که هنوز آثاری از بیماری ناشی از سقط فرزندش را مشاهده
مینمود ـ از دنیا رفت.(1)
در ادامه همین رویداد، پیامبرصلّیاللهعلیهوآله در ماجرای فتح مکّه ـ که
در رمضان سال هشتم هجری به وقوع پیوست ـ خون «هَـبّار» را مباح دانستند.
جالب آنکه:
ابن کثیر دمشقی (متوفّای 774) ـ مورّخ نامدار و متعصّب اهل سنّت ـ از قول صحابه درباره زینب مینویسد:
«و ذکر حمّاد بن سلمة عن هشام بن عروة عن اَبیه اَنّها لمّا هاجرت دفعها
رجل فوقعت علی صخرة فاَسقطت حملها، ثمّ لمتزل وَجِعة حتّی ماتت، فکانوا
یرونها ماتت شهیده.»(2)
و نقل کرد حماد بن سلمة از هشام بن عروة از پدرش که همانا هنگامی که (زینب)
هجرت کرد مردی او را هل داد و او روی صخرهای افتاد و فرزندش را سقط کرد،
سپس همچنان در رنج بود تا اینکه وفات یافت، ایشان بر این باور بودند که او
شهیده درگذشته است.
یعنی صحابه، ]تنها با استناد به این نکته که زینب، شش سالِ قبل و در مسیر
«هجرت» (که عملی خداپسندانه و در راه رضای خداست) به بیماری خاصّی مبتلا
گردیده بود که عوارض آن تا پایان حیاتش ادامه داشت[ درباره مرگ زینب، بر
این باور بودند که:
ماتت شهیده
او شهیده درگذشته است.
بر اساس آنچه ذکر شد باید گفت: طبق نقل ابن کثیر، در منطق صحابه اگر بانویی
در راه انجام عملی خداپسندانه همانند هجرت، مظلومانه از سوی دشمنان دین
خدا، مورد تهاجم و ارعاب قرار گیرد و در اثر این هجوم، آسیب جسمانی دیده، و
یا فرزندش را به دلیل رعب و وحشت سقط کند و بر اثر این سقط بیمار شده و در
حالی که همچنان عوارض خفیفی از آن سقط را در جسم خود دارد، سالها بعد از
دنیا برود، شهیده محسوب میشود.
لازم به ذکر است که: ابن أبیالحدید معتزلی (متوفّای 656) از استادش «ابو[یحیی] جعفر النقیب»(3) چنین نقل میکند:
إذا کانَ رَسُولُ اللهِصلّیاللهعلیهوآله أباحَ دَمَ هَبّارِ بْنِ
الْأسْوَدِ، لِأنَّهُ رَوَّعَ زَیْنَبَ فَألْقَتْ ذا بَطْنِها، فَظَهَرَ
الْحالُ أنَّهُ لَوْ کانَ حَیّاً لَأباحَ دَمَ مَنْ رَوَّعَ فاطِمَةَ حَتّی
ألْقَتْ ذا بَطْنِها.
فَقُلْتُ: أرْوِی عَنْکَ مایَقُولُهُ قَوْمٌ:
«إنَّ فاطِمَةَ رُوِّعَتْ فَألْقَتْ الْمُحْسِنَ.»؟
فَقالَ: لاتَرْوِهِ عَنِّی وَ لا تَرْوِ عَنِّی بُطْلانَهُ، فَإنِّی مُتَوَقِّفٌ فِی هذا المَوْضِـعِ.(4)
هنگامی که [در فتح مکّه] رسول خداصلّیاللهعلیهوآله به کشتن هَـبّار بن
اسود اجازه داده بود؛ به سبب آنکه وی، زینب [دخترخوانده رسول
خداصلّیاللهعلیهوآله و از زنان مسلمان](5) را ترسانید، به صورتی که
زینب فرزندی را که در شکم خود داشت، سقط کرد؛ پس روشن است که اگر آن حضرت
زنده بود، حتماً مباح میکرد خون کسی را که فاطمه[علیهاالسّلام] را ترساند
تا آنجا که فرزندی را که در بطنش داشت، سقط نمود.
[ابن أبیالحدید میگوید:] گفتم:
آیا از تو روایت کنم قول آن گروه را که میگویند:
«فاطمه [علیهاالسّلام] ترسانده شد پس محسن را سقط کرد.»؟
پس [استاد] پاسخ میگوید:
از من روایت نکن و بطلان این ماجرا را نیز از قول من نقل ننما؛ چرا که من در این موضوع توقّف کردهام [و سکوت اختیار میکنم!].
نکته جالب توجّه در این گفتگو میان ابن أبیالحدید و استادش این است که:
استاد سنّیِ ابن أبیالحدید ـ ابو[یحیی] جعفر النقیب ـ ، در این بررسی دقیق
و منطقی، این دو ماجرا را مشابه یکدیگر میبیند؛ زیرا برای مهاجمین در
برخورد با صدّیقه طاهرهعلیهاالسّلام و عاملین جنایت سقط فرزند آن بانوی
بزرگوار (حضرت محسنعلیهالسّلام) همانند «هَـبّار» مجازاتی مشترک و یکسان
را از جانب رسول اللهصلّیاللهعلیهوآله جاری دانسته و آنها را محکوم به
مرگ مینماید.
به همین دلیل بدیهی است که برای نام نهادن بر نحوه مرگ این دو بانو، یعنی
حضرت زهراعلیهاالسّلام و زینب هم میتوان از عنوان مشترک و یکسان بهره
برده، و طبق منطق صحابه هر دو را شهیده خواند.
مثال2) دومین موردی که اهل سنّت از واژه شهید استفاده کردهاند ماجرای نسائی است.
«نَسائی [ابوعبدالرحمان احمد بن شعیب، متوفّای 303] از دانشمندان بزرگ اهل
سنّت است و کتابِ «سُنَن» او یکی از «کتابهای ششگانه معروف و پذیرفته شده
نزد عامّه» ]= صِحاح ستّه[ به شمار میرود.
آوردهاند که وقتی نَسائی وارد شهر شام شد، مردم آن سرزمین با علی بن ابیطالبعلیهالسّلام کینه و دشمنی داشتند.
به همین جهت، نَسائی کتابی در مناقب و خصوصیّات امیرالمؤمنین
علیعلیهالسّلام نوشت تا بلکه مردم را هدایت نماید. امّا مردم شهر شام به
او مراجعه نموده و از او تقاضا کردند تا در فضائل و مناقب معاویه روایتی
نقل کند.
او در جواب با تعجّب گفت: مگر معاویه فضیلت و منقبتی هم دارد که من آن را برای شما بازگو سازم؟!
وقتی مردم این پاسخ را از او شنیدند، به او حملهور شدند و به قدری وی را کتک زدند که به بیماری فَتْق مبتلا گردید.
نَسائی را به مکّه بردند و سرانجام، بر اثر همین بیماری درگذشت.
از اینرو، تاریخنگاران بزرگ اهل سنّت در شرح حال نَسائی چنین نوشتهاند:
تُوُفِّیَ بِها مَـقْتُولاً شَهِیداً.»(6)
استنکاف نسائی از نگارش کتابی در فضائل معاویه پس از نگارش کتاب خصائص که
در فضائل حضرت علیعلیهالسّلام به رشته تحریر در آورده بود، با توجّه به
فضای فرهنگی حاکم بر شام، در واقع دفاع از فضیلت حضرت علیعلیهالسّلام
تلقّی میشود. یعنی نسائی با استنکاف از نگارش کتابی در فضائل معاویه به
طور ضمنی و غیر مستقیم از نگارش کتاب خصائص در فضائل حضرت علیعلیهالسّلام
دفاع کرد و حاضر نشد در کنار این کتاب به تألیف کتابی مشابه درباره دیگر
صحابه بپردازد؛ زیرا توقّع مردم شام از او این بود که با نگارش کتابی در
فضائل معاویه، برتری معاویه ثابت شده و در واقع اثر فرهنگی و اعتقادی حاصل
شده از نگارش کتاب خصائص در فضائل حضرت علیعلیهالسّلام کمرنگ شود؛ اگر
مردم شام از مطالعه کتاب خصائص احساس نمیکردند که نسائی حضرت
علیعلیهالسّلام را بر معاویه برتری بخشیده است، هرگز در خواست نگارش
کتابی در زمینه فضائل معاویه را مطرح نکرده و در مقابل جواب منفی نسائی
هرگز چنان خشونتهای بیرحمانه و دَدْمنشانهای را از خود بروز نمیدادند.
بر اساس آنچه ذکر شد باید گفت:
در منطق بزرگان اهل سنّت همانند: مَزّی، ابن کثیر و ابن حجر، اگر فردی در
راه دفاع از افضلیّت حضرت علیعلیهالسّلام از برخی صحابه(7) مورد آسیب
جسمی قرار گرفته و بر اثر این آسیبها بیمار شده و مدّتی بعد از دنیا برود،
شهید است؛ پس به طریق اولی (قیاس اولویّت) اگر فردی در راه دفاع از
حقّانیّت حضرت علیعلیهالسّلام مورد ضرب و جرح قرار گرفته و مدّتی بعد در
اثر بیماریِ پدید آمده از این جراحات از دنیا برود، شهید محسوب خواهد
بود.(8)
لازم به ذکر است که: شیعیان با استناد به اسناد و مدارک معتبری که در کتب
مکتب اهل بیتعلیهمالسّلام موجود است، به این اجتهاد علمی دست یافتهاند
که دلیل درگذشت حضرت زهراعلیهاالسّلام، بیماری ناشی از صدماتی است که در
مسیر دفاع ایشان از حقّانیّت خلافت بلافصل حضرت علیعلیهالسّلام پدید آمده
است، لذا شیعیان حضرت زهراعلیهاالسّلام را در فرهنگ مکتبیِ خود شهید
میدانند(9) و اعتراض اهل سنّت در این زمینه را نمیپذیرند؛ همچنان که
بزرگان اهل سنّت که از آنها نام بردیم در آثار خود، نسائی را مقتول و شهید
دانستهاند.
به راستی، اگر میتوان به واسطه بیماری زینب، مرگ او را به هجرتش در شش
سالِ قبل وصل کرد و درگذشتِ او را «شهادت» دانست؛ و نسائی را به واسطه
صدماتی که در راه دفاع از افضلیّت حضرت علیعلیهالسّلام متحمّل شد و بعد
از گذشت مدّتی درگذشت، «شهید» خطاب کرد، پس در منطق صحابه و بزرگان اهل
سنّت، میتوان از درگذشتِ حضرت زهراعلیهاالسّلام نیز ـ که به واکنش
خداپسندانهاش بر حاکمانِ وقت اتّصالی کامل داشت ـ و در راه دفاع از
حقّانیّت امیرالمؤمنینعلیهالسّلام بود، با عنوانِ «شهادت» یاد کرد.
1- الإستیعاب، ابن عبد البَرّ (متوفّای 463)، در حاشیه کتاب الإصابه، ج 3، ص 312 (چاپ: دار إحیاء التراث العربی).
2- البدایة و النهایه (تألیف: ابن کثیر)، ج 5، ص 308 (چاپ: مکتبة النصر،
ریاض، 1966 م) و ج 5، ص 216 (چاپ: مؤسّسة التاریخ العربی، بیروت).
3- نقیب، ابوجعفر یحیی بن محمّد بن ابوزید علوی (متوفّای قبل از 644): او
به تصریح ابن أبیالحدید معتزلی، مذهب امامی نداشته و از فضائل ابوبکر و
عمر دم میزده است.
وی عثمان و فتوحات زمان او را تأیید میکند. توجیهات او در ماجرای سقیفه،
شاهکاری از ریشخند وی به فرمان الهی رسول خداصلّیاللهعلیهوآله است.
برخی توصیفات او به قلم ابن أبیالحدید معتزلی (متوفّای 656) چنین است:
الف ـ غَیْرُ مُتَعَصِّبٍ لِلْمَذْهَبِ ـ وَ إنْ کانَ عَلَوِیّاً ـ وَ کانَ
یَعْتَرِفُ بِفَضائِلِ الصَحابَةِ وَ یُثْنِی عَلی الشَیْخَیْنِ.
ب ـ وَ لَمْیَکُنْ إمامِیَّ الْمَذْهَبِ وَ لا کانَ یَبْرَاُ مِنْ السَلَفِ وَ لایَرْتَضِی قَوْلَ الْمُسْرِفِینَ مِنْ الشِیعَه.
)ر.ک: شرح نهج البلاغه، ابن أبیالحدید (متوفّای 656)، ج 10، ص 222 ـ 223 و ج 12، ص 82 ـ 90)
4- شرح نهج البلاغه، ابن أبیالحدید معتزلی (متوفّای 656)، ج 14، ص 193.
5- استاد ارجمند، جعفر مرتضی العاملی درباره «زینب» مینویسد:
«هاله» ـ خواهر خدیجه کبری ـ شوهری داشت از بنیتَمِیم که از او به
«ابوهند» یاد شده است. «ابوهند» از همسر دیگرش، دو دختر داشت به نامهای
«زینب» و «رقیّه».
«ابوهند» و مادر این دو دختر، دار فانی را وداع گفتند و «هاله» با دختران «ابوهند» تنها ماند.
«خدیجه کبری» ـ خواهر هاله ـ سرپرستی این دو دختر را بر عهده گرفت.
با درگذشت «هاله» و ازدواج رسول خداصلّیاللهعلیهوآله با «خدیجه کبری»،
سرپرستی این دو دختر به رسول خداصلّیاللهعلیهوآله انتقال یافت و از آن
روز، این دو دختر «به رسم عرب»، دختران رسول خداصلّیاللهعلیهوآله نام
گرفتند.
(ر.ک: الصحیح من سیرة النبیّ الأعظمصلّیاللهعلیهوآله، ج 2، ص 125 ـ
126) بعدها، «زینب» با «ابوالعاص بن ربیع بن عبدالعُزّی بن عبدشمس بن
عبدمَناف» ازدواج کرد و در نتیجه، «ابوالعاص» را دامادِ رسول
خداصلّیاللهعلیهوآله خواندهاند.
6- تهذیب الکمال (تألیف: مَزّی، متوفّای 742)، ج 1، ص 339، چاپ: مؤسّسة
الرساله، بیروت؛ البدایة و النهایه (تألیف: ابن کثیر، متوفّای 774)، ج 11، ص
141، چاپ: دار إحیاء التراث العربی، بیروت؛ تهذیب التهذیب (تألیف: ابن
حجر، متوفّای 852)، ج 1، ص 33، چاپ: دار الفکر، بیروت.
7- این عبارت خالی از تسامح نیست، زیرا شیعه با استناد به مدارک اهل سنّت
ثابت میکند حضرت علیعلیهالسّلام از همه صحابه افضل است، ولی چون پس از
ماجرای نسائی که ناظر به دفاع او از افضلیّت حضرت علیعلیهالسّلام در
مقابل معاویه محسوب میشود، به عنوان شاهدی بر این ادّعا آوردیم، از لغت
«برخی» استفاده کردیم.
8- در فرهنگ اسلامی شهادت منحصر به کشته شدن در میدان جنگ نیست، بلکه
مسلمانی که در راه دفاع از عقاید اسلامی مانند توحید و نبوّت و امامت کشته
شود نیز شهید محسوب میشود.
زبیدی حنفی (متوفّای 1205) میگوید:
الشهید فی الشرع،القتیل فی سبیل اللّه. (تاج العروس فی شرح القاموس، ج 2، ص 391)
از آنجایی که مبنای مذکور، مورد پذیرش اهل سنّت نیز میباشد؛ در منابع
معتبر عامّه از «سمیّه: مادر عمّار» با لقب شهیده یاد شده است.
ر.ک:
ابن حجر: الإصابه، ج 8، ص 190.
ابن کثیر: السیرة النبویّه، ج 1، ص 495.
ابن کثیر: البدایة و النهایه، ج 3، ص 76.
ابن اثیر: اُسد الغابه، ج 5، ص 481.
ابن سعد: الطبقات الکبری، ج 8، ص 264.
9- به دو نمونه زیر که پیرامون نظر شیعیان با استناد به اسناد و مدارک
معتبری که در کتب مکتب اهل بیتعلیهمالسّلام وجود دارد، در رابطه با شهیده
بودن حضرت زهراعلیهاالسّلام توجّه فرمایید:
نمونه اوّل)
قاضی نعمان مغربی (متوفّای 363)
در کتاب «دعائم الإسلام» (جلد 1، صفحه 232) نقل میکند:
[عَنْ أبِی عَبْدِاللهِ جَعْفَرِبْنِ مُحَمَّدٍ الصادِقِعلیهالسّلام عَنْ أبِیهِعلیهالسّلام: قالَ:]
إنَّ رَسُولَ اللهِصلّیاللهعلیهوآله أسَرَّ إلی فاطِمَةعلیهاالسّلام
أنَّها أوْلی(أوَّلُ) مَنْ یَلْحَقُ بِهِ مِنْ أهْلِ بَـیْتِهِ فَلَمّا
قُبِضَ وَ نالَها مِنْ الْقَوْمِ ما نالَها لَزِمَتْ الْفِراشَ وَ نَحَلَ
جِسْمُها وَ ذابَ لَحْمُها وَ صارَتْ کَالْخَیالِ.
[از امام جعفر بن محمّد صادق از پدرشعلیهماالسّلام که فرمود:]
رسول خداصلّیاللهعلیهوآله به فاطمهعلیهاالسّلام محرمانه فرمود که وی
نخستین شخص از اهل بیتِ اوست که به ایشان میپیوندد. بعد، وقتی آن
حضرتصلّیاللهعلیهوآله رحلت فرمود و از طرف جماعت به آن بانو آن آسیبها
رسید، در بستر افتاد و جسمش ضعیف گشت و گوشت [بدن] وی آب شد (به تدریج
لاغر شد) و مانند شَبَحی گردید.
نمونه دوم)
ثقة الاسلام کُلَینی (متوفّای 329)
در کتاب «اصول کافی» (جلد 1، صفحه 458) نقل میکند:
[عَنْ عَلِیِّ بْنِ جَعْفَرٍ عَنْ أخِیهِ أبِی الْحَسَنِعلیهالسّلام: قالَ:]
إنَّ فاطِمَةَ صِدِّیقَةٌ شَهِیدَه.
[از علی بن جعفر از برادرش ابوالحسن (امام کاظمعلیهالسّلام) که فرمود:]
همانا فاطمه، صدّیقهای شهیده است.