آیا مرحوم کاشف الغطاء (ره) و آیت الله خوئی (ره)، منکر شهادت حضرت زهرا (س) بودند؟
پاسخ:
طرح شبهه:
از آیه الله خوئى پرسیده شد: که آیا روایت شکسته شدن پهلوى زهرا (علیها
السلام) صحیح است؟ در پاسخ گفت: طبق رأى مشهور میان علماء صحیح نیست.
صراط النجاه، ج 3، ص 314.
نقد و بررسی:
با مراجعه به کتاب مورد نظر و مطالعه پرسش و پاسخ مطرح شده در آن، رسوائى
مطرح کنندگان چنین شبهاتى بیش از پیش روشن خواهد شد و اصل کلام آیت الله
العظمى خوئى بهترین پاسخ به چنین افترائات است؛ از این رو، ما اصل کلام
مرحوم آیت الله العظمى خویى را در این جا نقل مىکنیم تا وجدانهاى بیدار
داورى کنند که عالمان اهل تسنن چگونه افکار مردم و عوام خود را به بازى
گرفتهاند تا به مقصودشان که همان در نادانى ماندن آنان است، برسند.
متن پاسخ آیت الله خویی رضوان الله تعالی علیه:
س 980: هل الروایات التی یذکرها خطباء المنبر، وبعض الکتاب عن کسر « عمر » لضلع السیدة فاطمة ( علیها السلام ) صحیحة برأیکم؟
الخوئی: ذلک مشهور معروف.
سؤال 980: آیا روایات و سخنانى که گویندگان در منابر و بعضى از نویسندگان
در کتابهایشان نوشته و گفتهاند که عمر پهلوى فاطمه (سلام الله علیها) را
شکسته، به نظر شما درست است؟
مرحوم آیت الله خوئى در پاسخ فرموده است:
این روایات مشهور و معروف است.
***************
طرح شبهه:
سخن کاشف الغطاء، کتک خوردن فاطمه را رد می کند:
علامه کاشف الغطاء مىگوید:
اما داستان زدن زهرا و آسیب دیدن گونه او از آن مواردى است که نه وجدان، نه
عقل و نه احساساتم توان پذیرفتن آن را ندارد. نه به خاطر اینکه آن قوم
نمىتوانستند آن را انجام دهند؛ بلکه به این دلیل که خو و سرشت عرب و عادات
و تقالید نیک جاهلیت پیش از اسلام که شریعت اسلام نیز آن را مورد تأیید
قرارداد، همانند غیرت و تعصب نسبت به زنان هرگز به یک مرد عرب اجازه
نمىداد که زنى را آن هم در برابر شوى او مورد ضرب و شتم قرار دهد.
الشیخ جعفر، مشهور به کاشف الغطاء، جنه المأوی، ص 135.
نقد و بررسی:
اصل کلام مرحوم کاشف الغطاء:
بخش اول:
أنا لا أبرئ هؤلاء القوم، لکن ضرب المرأة کان فی ذلک الزمان عیبا، فمن یضرب
امرأة یصبح ذلک عارا علیه وعلى عقبه، ففی نهج البلاغة عن علی علیه
السلام:.. ولا تهیجوا النساء بأذى، وإن شتمن أعراضکم، وسببن أمراءکم، فإنهن
ضعیفات القوى، والأنفس، والعقول، إن کنا لنؤمر بالکف عنهن وإنهن لمشرکات،
وإن کان الرجل لیتناول المرأة فی الجاهلیة بالفهر، أو الهراوة، فیعیر بها
وعقبه من بعده.
من نمىخواهم این گروه را تبرئه کنم؛ ولى کتک زدن یک زن زشت است و عیب،
هر کسى زنى را کتک بزند، هم براى خودش ننگ آور است و هم براى منسوبین به
او.
علی علیه السلام مىفرماید: اگر زنها آبروى شما را زیر سؤال ببرند و یا
بزرگان شما را نفرین کنند، آنها را آزار ندهید؛ زیرا زن از نظر جسمى و
روحى و فکرى نقص دارد، ما را از آسیب رساندن به زنان مشرک بر حذر
مىداشتند، و در دوران جاهلیت حتى اگر مردى زنى را اذیت و آزار مىکرد، هم
خودش و هم آیندگان پس از او را سر زنش مىکردند.
بخش دوم:
ولکن قضیة الزهراء، ولطم خدها مما لا یکاد یقبله وجدانی، ویتقبله عقلی،
ویقنع به مشاعری، لا لأن القوم یتحرجون ویتورعون من هذه الجرأة العظیمة، بل
لأن السجایا العربیة، والتقالید الجاهلیة التی رکزتها إلخ....
داستان زهرا سلام الله علیها و سیلى خوردنش را نه وجدان من و نه عقل و
مشاعرم آن را مىپذیرد؛ البته نه به این جهت که گروه مخالف را از چنین
جرأتى بزرگ پاک نمایم؛ بلکه خصلتهاى عربى و تقلید از سنتهاى جاهلى آن را
اثبات مىکند.
کاشف الغطاء، الشیخ محمد حسین (متوفای1373هـ)، جنة المأوى، ص 81، ناشر: دار الأضواء، بیروت.
پاسخ بخش اول:
علامه سید جعفر مرتضى در توضیح کلام مرحوم کاشف الغطاء مىنویسد:
در پاسخ مىگوییم: سخن کاشف الغطاء که بعضى با استفاده از آن در حوادث
وارده بر حضرت زهرا سلام الله علیها تشکیک کردهاند، نکات زیادى همراه دارد
که به برخى از آن اشاره مىکنیم:
1. کاشف الغطاء، منکر حوادث وارده بر حضرت زهرا سلام الله علیها نیست، و ما
علی رغم این که معتقد هستیم که او حوادث وارده را انکار نمىکند مىگوییم:
کاشف الغطاء، معصوم از خطا و اشتباه نبوده است:
اولاً: کاشف الغطاء اگر چه دانشمندى برجسته و صاحب نام است؛ ولى این ویژگى
باعث نمىشود که او از خطا و اشتباه مصون باشد؛ مخصوصاً مسألهاى اگر
نیازمند تحقیق و تتبع دقیق در متون و مصادر آن باشد. و لذا مىبینیم که او
در داستان هجوم به خانه زهرا سلام الله علیها و کتک زدن و سقط جنین به
دلایلى استناد کرده است که مورد اعتماد وى بوده است؛ بنابراین ضرور است که
در ادله او نهایت دقت و بررسى را داشته باشیم؛ چون ممکن است این دلیلهاى
درست نباشد و باید سخنان و آراء وى با دقت و کنجکاوى مورد نقد قرار گیرد و
به صرف شیعه بودن و عالم بودن از تیر رس نقد علمى نباید دور بماند.
هدف او تحریک نشدن احساسات اهل سنت بوده است:
ثانیاً: ممکن است کاشف الغطاء کسانى را مخاطب قرار داده باشد که افراد
مهاجم به خانه زهرا سلام الله علیها را انسانهاى پاک دانسته و با دیده
احترام به اعمال آنان نگاه کنند و آنان را میزان درستى و حق بدانند؛ و لذا
او مىخواسته است واقعیت امر را به آنان بفهماند بدون این که احساسات آنان
را تحریک نماید و به همین جهت است که این اعمال را از آنان بعید دانسته
است تا بتواند از میانه این دو هدف، وجدان خفته افراد غیر متعصب را که براى
مهاجمین قداستى قائل نبودند، بیدار نماید.
در تأیید این نکته باید گفت: او این سخن را در پاسخ پرسش کسى گفته است که
اگر پاسخى غیر از آن مىداد، به یقین احساسات وى را تحریک مىکرد؛ خصوصاً
پس از آن که کاشف الغطاء تلاش وسیعى براى ایجاد وحدت بین مسلمانان آغاز
کرده بود و به آن بسیار اهمیت مىداد.
کاشف الغطاء، شهادت حضرت محسن و به آتش کشیده شدن خانه را تأیید مىکند:
ثالثاًٌ: این دانشمند بزرگ در جایى دیگر بدون هیچ گونه ابهام و توجیهى که
در آن تحریک عواطف طرف مقابل وجود ندارد، عقیدهاش را بازگو مىکند و با
صداى بلند فریاد مىزند که محسن فرزند حضرت زهرا علیهما السلام را سقط
کردند و دَرِ خانهاش را آتش زدند، او در اشعارش با سوزو گداز از مصیبتهاى
زهراى اطهر سخن سرایى مىکند و شهادت فرزندش محسن را به اثبات مىرساند:
من سقط محسن خلف الباب منهجه
وفی الطفوف سقوط السبط منجدلا
بباب دار ابنة الهادی تأججه.
وبالخیام ضرام النار من حطب
اگر حسین علیه السلام را در کربلا شهید کردند، پیش از آن محسن زهرا علیهما
السلام را پشت دَر، با ضربه لگد به شهادت رساندند، و اگر در کربلا خیمهها
را آتش زدند، این حرکت ادامه به آتش کشیده شدن خانه زهرا و علی علیهما
السلام بود.
رک: الموسوی المقرم، سید عبد الرزاق (متوفای1391هـ)، مقتل الحسین، ص 389، ناشر: منشورات قسم الدراسات الإسلامیة، طهران، إیران.
کاشف الغطاء، مسأله هجوم به خانه وحی و آتش زدن آن را اجماعی مىداند:
رابعاً: مرحوم کاشف الغطاء، مسأله هجوم به خانه وحى و آتش زدن دَرِ خانه را
موضوعى مىداند که همه بر آن اتفاق نظر دارند و لذا مىنویسد:
طفحت واستفاضت کتب الشیعة، من صدر الإسلام والقرن الأول، مثل کتاب سلیم بن
قیس، ومن بعده إلى القرن الحادی عشر وما بعده بل وإلى یومنا هذا، کل کتب
الشیعة التی عنیت بأحوال الأئمة، وأبیهم الآیة الکبرى، وأمهم الصدیقة
الزهراء صلوات الله علیهم أجمعین، وکل من ترجم لهم، وألف کتابا فیهم،
وأطبقت کلمتهم تقریبا أو تحقیقا فی ذکر مصائب تلک البضعة الطاهرة، أنها بعد
رحلة أبیها المصطفى ( ص ) ضرب الظالمون وجهها، ولطموا خدها، حتى احمرت
عینها وتناثر قرطها، وعصرت بالباب حتى کسر ضلعها، وأسقطت جنینها، وماتت وفی
عضدها کالدملج.
ثم أخذ شعراء أهل البیت سلام الله علیهم هذه القضایا والرزایا ونظموها فی
أشعارهم ومراثیهم، وأرسلوها إرسال المسلمات: من الکمیت والسید الحمیری،
ودعبل الخزاعی، والنمیری، والسلامی، ودیک الجن، ومن بعدهم، ومن قبلهم إلى
هذا العصر. وتوسع أعاظم شعراء الشیعة فی القرن الثالث عشر، والرابع عشر،
الذی نحن فیه، کالخطی، والکعبی، والکوازین، وآل السید مهدی الحلیین، وغیرهم
ممن یعسر تعدادهم، ویفوق الحصر جمعهم وآحادهم. وکل تلک الفجائع والفظائع،
وإن کانت فی غایة الفظاعة والشناعة، ومن موجبات الوحشة والدهشة، ولکن یمکن
للعقل أن یجوزها، وللأذهان والوجدان أن تستسیغها، وللأفکار أن تقبلها،
وتهضمها، ولا سیما وأن القوم قد اقترفوا فی قضیة الخلافة، وغصب المنصب
الإلهی من أهله ما یعد أعظم وأفظع.
کتابهاى شیعه از آغاز اسلام و از نخستن قرن آن مانند کتاب سلیم بن قیس و
افرادى که پس از او تا قرن یازدهم؛ بلکه تا زمان ما آثارى را نوشتهاند و
بلکه همه کتابهایى که متعرض حوادث زندگى ائمه علیهم السلام و پدر
بزرگوارشان آیت و نشانه الهى و مادرشان حضرت صدیقه سلام الله علیها شدهاند
و یا افرادى که شرح حال آنان را نوشته و به صورت خاص کتابش را به آنان
اختصاص داده است، همه این اشخاص سیلى خوردن زهرا را پس از فوت پیامبر صلى
الله علیه وآله و کبود شدن چهره و سرخ شدن چشمها و افتادن گوشواره بر اثر
آن ضربه، و همچنین شکسته شدن پهلوى زهرا را پشت دَر، و سقط شدن جنین و ورم
کردن بازو را نوشته و شرح دادهاند.
پس از مؤلفان و نویسندگان شیعه، شاعران اهل بیت علیهم السلام، این
مصیبتهاى و رنج ها را در اشعارشان بیان کردهاند؛ همانند کمیت، سید حمیری،
دعبل خزاعی، سلامى و دیک الجن.
و شاعرانى که پس از آنان آمدهاند حتى شاعران زمان ما. خصوصا شاعران شیعه
در قرن سیزده و چهاردهم مانند: خطی، کعبی، کوازین، آل سید مهدى حلّى و غیر
آنان که نام بردن از همه مشکل است.
این افراد اعم از نویسندگان و شاعران فجایع دردناک وارده بر حضرت زهرا را
بازگو کردهاند؛ اگر چه این فجایع، دردناک و ستمگرانه است؛ ولى عقل و
وجدان آن را واقع شده مىپندارد و اندیشه آزاد آن را مىپذیرد؛ زیرا همه
این حوادث تلخ در پى مسأله خلافت و جانشینى و غصب این منصب از طرف نا اهلان
اتفاق افتاد.
کاشف الغطاء، الشیخ محمد حسین (متوفای1373هـ)، جنة المأوى، ص 83 ـ 84 و 78 ـ 81، ناشر: دار الأضواء، بیروت.
پاسخ بخش دوم:
آن چه که کاشف الغطاء در بعید دانستن کتک خوردن زن عربى و در توجیه آن گفته است، غیر قابل قبول است؛ زیرا:
جباران برای رسیدن به قدرت، از هیچ عملی فروگذار نمىکنند
اولاً: فرمایش حضرت علی علیه السلام که کتک زدن زن را عار و ننگ براى عرب
دانسته است، به معناى محال بودن چنین عملى نیست که گفته شود: اصولاً عرب زن
را کتک نمىزند؛ بلکه گاهى براى رسیدن به اهدافى مانند خلافت و حکومت
بدترین و زشتترین فجایع را مرتکب مىشوند؛ مخصوصاً اگر در رسیدن به این
منصب ثروت فراوان و گسترش قدرت و نفوذ در بین مردم و شهرت وجود داشته باشد.
بنابراین در موضوع مورد بحث ما که خلافت دینى و اسلامى است و مردم به آن
نگاهى احترام آمیز دارند، به یقین براى رسیدن و دست یابى به آن هر جنایتى
قابل توجیه خواهد بود.
عرب، زنده بگور کردن دختران را ننگ نمىدانست:
ثانیاً: آیا زنده به گور کردن دختران عار و ننگ نیست؟ و آیا برادر کشى براى
رسیدن به دنیا ننگ نیست؟ آیا این اعمال عارگونه مربوط به دوران جاهلیت
نبود؟ و همان گونه که مىدانید، خیزران بچهاش را براى به دست آوردن قدرت و
ریاست کشت، مأمون برادرش امین را که مزاحم حکومتش بود از پا درآورد، و این
ضرب المثل از خود شما است که:
الملک عقیم لا رحم له.
خلافت و سیاست بى رحم است.
الطبری، أبی جعفر محمد بن جریر (متوفای310)، تاریخ الطبری، ج 3، ص 522، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت؛
المسعودی، أبو الحسن على بن الحسین بن على (متوفاى346هـ) مروج الذهب، ج 2، ص 34 .
أبو هلال عسکرى در توضیح این ضرب المثل مىگوید:
قولهم الملک عقیم. یراد أن الملک لو نازعه ولده ملکه لم یلبث أن یهلکه فیصیر کأنه عقیم لم یولد له.
الملک عقیم؛ یعنى اگر فرزند حاکم و یا پادشاه با ریاست و حکومتش مخالفت
کند، به دست پدر کشته مىشود و این گونه مىاندیشد که گویا هیچگاه فرزندى
نداشته است.
العسکری، الشیخ الأدیب أبو هلال، جمهرة الأمثال، ج 2، ص 247، رقم: 1627، ناشر: دار الفکر - بیروت - 1408هـ - 1988م.
نسبت هذیان به پیامبر (ص) زشت تر است، یا کتک زدن زنان؟
ثالثاً: اگر معاصران پیامبر صلى الله علیه وآله مواظب گفتار و کردار خود
بوند تا از آنان سخن ناپسندى در حق رسول خدا و در محضر آن حضرت صادر نشود و
بر این امر تقید داشته و احترام او را نگه مىداشتند، نباید این سخن بى
ادبانه را در حالى که مىشنید بر زبان جارى مىکردند که:
إن الرجل لیهجر.
این مرد هذیان مىگوید.
در صورتى که بنیانگذار ارزشهاى دینى باید از پیروى کردن از عادات و تقلید
به دور باشد، افزون بر این، آیا چنین نسبتى به پیامبر خدا صلى الله علیه
وآله شایستهتر است براى ننگ و عار ابدى یا کتک زدن زن و یا خراب کردن خانه
و سخنان زشت نثارش کردن؟.
پس اگر در آن روز و در محضر رسول خدا صلى الله علیه وآله از عار و ننگ ابدى
مىترسیدند باید به طور کلى حرمت پیامبر را رعایت مىکردند نه این که در
موردى کتک زدن را عار و ننگ بدانند؛ ولى بى احترامى به رسول خدا را نه. و
یا فاطمه را مورد تهدید قرار دادن و آتش زدن خانه را انکار کنیم ولى سیلى
زدن را بپذیریم.
آیا شایسته است سیلى زدن را عار و ننگ براى عرب بدانیم؛ ولى آتش زدن را یا انکار کنیم و یا آن را عار و ننگ ندانیم؟
تناقض گویی اشکال کنندگان:
رابعاً: آنهایى که به سخن کاشف الغطاء استناد و استدلال مىکنند، خود آنان
در صحت سخنان امیرمؤمنان علیه السلام در نهج البلاغه اشکال و ایراد وارد
مىکنند و بارها گفتهاند: معرفى زن به عنوان موجودى ضعیف؛ هم از جهت روحى و
بدنى و نقصان در عقل، سخنى است غیر علمى و ناپسند؛ پس چگونه مىشود در
جایى دیگر همین سخن را پایه استدلال خویش قرار داده و بر صحت آن مهر تأیید
مىزنند؟
کتک زدن دختران رسول خدا (ص) در کربلا:
خامساً: در حادثه غم انگیز کربلا دختران رسول خدا صلى الله علیه وآله را
افرادى که دلهایشان آکنده از کینه شده بود، با تازیانه بدون اندیشه در
عاقبت این کار زدند، آیا از عار و ننگ ابدى آن و گرفتارى در خشم و غضب
پروردگار بى خبر بودند؟
البته ما از شبهه «غیرت عرب مانع از کتک زدن زنان» به صورت جداگانه پاسخ
دادیم و موارد بسیارى از کتک زدن زنان توسط خلیفه دوم را از کتابهاى اهل
سنت نقل کردیم.
در پایان این قسمت به رسوائى دیگرى از طراحان بى بضاعت در عرصه شبهه افکنى
اشاره مىکنیم، امید آن که این گونه افراد از این پس سنجیدهتر عمل کنند.