بعضى از برادران اهل سنّت ، افسانه عبداللّه بن سباء یهودى را قبول نموده ، این شخص افسانه اى را منشاء پیدایش مذهب تشیّع مى دانند! و مى گویند: او کسى بوده که اوّل در یهودیت ، عقیده غلو را نسبت به وصّى حضرت موسى ، یوشع بن نون ایجاد کرد و وقتى که وارد اسلام گردید، باز مشغول بدعتگذارى شد تا به حدّى که قائل شد امیرالمؤ منین على علیه السّلام خدا بوده و خداوند در او حلول کرده است .
بعضى آن چنان این شخصیت افسانه اى را مسلّم دانسته اند که در کتب خود نوشته
اند: او بر اهل مصر از نظر فرهنگى و تبلیغى سیطره پیدا نموده ، براى قتل
خلیفه عثمان بن عفان لشکرى منظم روانه مدینه ساخت .یا آنکه به ضرس قاطع
گفته و نوشته اند که ابوذر نزد او درس خوانده و عمّار یاسر آرا و نظریات او
را پذیرفت !!جنگ جمل و صفین را نیز از دسایس او دانسته و گفته اند: مقدمات
و مبادى تشیّع را او به مردم و شیعیان القا کرد!!
از همه مهمتر عده زیادى از مؤ لفین اهل سنت ، پا را از این هم فراتر گذاشته
و نوشته اند: اصحاب پیامبر صلّى اللّه علیه و آله بعضى از مطالب و گفته ها
و آراى او را یاد گرفته قبول کردند و مطالبى از این قبیل که جز طعن بر
اسلام و بزرگان اسلام نتیجه دیگرى نخواهد داشت ؛ زیرا مستفاد از این کلمات
آن است که یک نفر یهودى بیاید و بر عقول اصحاب پیامبر صلّى اللّه علیه و
آله و کسانى که متاءدب به آداب او بودند، سیطره پیدا کند، اگر چنین باشد،
دیگر اعتمادى به آنچه از صحابه رسیده و از طریق آنها نقل شده است باقى
نخواهد ماند؛ چون در هر حکم از احکام اسلام این احتمال داده مى شود که شاید
از بدعتهاى عبداللّه بن سباء یهودى باشد و در رابطه با هر صحابى از اصحاب
آن حضرت احتمال مى رود که تحت تاءثیر افکار نادرست این مرد یهودى قرار
گرفته باشد.
خلاصه ، آن قدر تبلیغات ، در رابطه با این شخص افسانه اى و بدعتهاى او قوى و
زیاد بوده است که حتى علماى شیعه هم او را به عنوان یک فردى که وجود داشته
، قبول نموده و بعد او را مورد طعن و لعن قرار داده اند؛ مثلاً مرحوم شیخ
الطائفه طوسى رحمه اللّه در کتاب رجال در باب من روى عن امیرالمؤ منین مى
گوید: ((عبداللّه بن سباء الذى رجع الى الکفر و اظهر الغلو(خلاصة الاقوال ،
ص 237) ؛ عبداللّه بن سباء کسى است که مرتد شده و دوباره به کفر برگشت و
نسبت به على علیه السّلام غلو نمود)).
مرحوم علامه حلّى رحمه اللّه در قسم دوم از کتاب رجال خود مى گوید:
((عبداللّه بن سباء غال ملعون ، حرّقه امیرالمؤ منین علیه السّلام بالنار،
کان یزعم انّ علیّاً علیه السّلام اله و انه نبى ، لعنه اللّه (خلاصة
الاقوال ، ص 237) ؛ عبداللّه بن سباء غالى و ملعون است ، امیرالمؤ منین على
علیه السّلام او را با آتش سوزانید، او گمان مى کرد که على علیه السّلام
خدا و خود او پیامبر است . خداوند او را لعنت کند)).
همچنین در بیشتر کتب رجال ، وجود این شخص مسلّم فرض شده ، منتها مورد لعن و
نفرین قرار گرفته است ، و شیعه در طول تاریخ از این شخص تبرّى جسته و او
را کافر و مرتد دانسته است .
علت اینکه نام عبداللّه بن سباء در کتب رجالى شیعه آمده و وجود او مسلّم
فرض شده است ، بیشتر به خاطر تبلیغات گسترده اى بوده که از طرف مؤ لفین
اهل سنت ، در رابطه با او صورت گرفته است ، منتها چون عقیده اى که به او
نسبت داده شده با اصل و اساس تشیع سازگارى ندارد، در طول اعصار و قرون از
طرف شیعیان مورد طعن و لعن قرار گرفته است .
بر فرض که قبول کنیم ، این شخص افسانه اى با همین نام و نسب و عقیده وجود
خارجى نیز داشته است ، خود طعن و لعن شیعیان و بیزارى جُستن شان از این شخص
، دلیل گویا و واضحى است که مکتب تشیع هیچ گونه ربطى به افکار پلید
عبداللّه بن سباء ندارد و الاّ از طرف شیعیان مورد طعن و لعن واقع نمى شد.
چه خوب بود مؤ لفین و دانشمندان اهل سنت ، قبل از آنکه مکتب تشیع را به
عبداللّه ابن سباء نسبت بدهند، اول عقیده پیروان این مکتب را در رابطه با
او مورد دقت و مطالعه قرار مى دادند؛ زیرا با هیچ عقلى جور درنمى آید که
انسان از کسى متنفّر باشد و در عین حال دین خود را از او بیاموزد.
وانگهى ، طبق تحقیقى که دانشمند بزرگوار معاصر، جناب آقاى سید مرتضى عسکرى
در رابطه با این شخصیت کرده اند و کتابى ضخیم ، در دو جلد به نام
((عبداللّه بن سباء)) منتشر ساخته اند، ثابت مى شود که چنین کسى با این نام
و نشان اصلاً وجود خارجى نداشته تا بعد بیاید و نهال مکتب تشیّع را غرس
کند.
جناب آقاى عسکرى در کتاب ((عبداللّه بن سباء)) ثابت نموده اند که راوى قضیه
عبداللّه بن سباء و بدعتهاى او، شخصى به نام ((سیف بن عمر)) مى باشد که در
جعل ، کذب و افترا بى نظیر است ؛ وى حتى کسانى را به نام صحابه پیامبر مى
خواند و معرفى مى کند که اصلاً وجود خارجى نداشته اند. این دانشمند بزرگوار
مطالبى را از علماى رجال اهل سنت در رابطه با طعن و لعن سیف بن عمر نقل
نموده که همه دال بر فسق و دروغگو بودن این شخص است ، و قول دروغگو هم که
اعتبار و ارزش ندارد.
کتاب عبداللّه بن سباء تاءلیف دانشمند بزرگوار سید مرتضى عسکرى به حدى علمى
و تحقیقى و درست نگاشته شده است که نه تنها مقبول علماى اهل تشیع واقع شده
، بلکه دانشمندان و محققان اهل تسنن نیز آن را قبول نموده و پذیرفته اند
که شخصى به نام عبداللّه بن سباء اصلاً وجود خارجى نداشته است .به عنوان
نمونه نظریه یکى ازبزرگان مکتب تشیّع و یک نفر از دانشمندان اهل تسنن را
نقل مى کنیم .
آیت اللّه العظمى سید ابوالقاسم خوئى قدّس سرّه در کتاب معجم رجال الحدیث ،
بعد از نقل نظریه شیخ طوسى (که قبلاً آورده شد) و نقل چند روایت که دال بر
وجود عبداللّه بن سباء است ، و همچنین نقل کلامى از شیخ کشى قدّس سرّه
مى گوید: ((ان اسطورة عبداللّه بن سباء وقصص مشاغباته الهائلة ، موضوعة
مختلقة ، اختلقها سیف بن عمر الوضاع الکذّاب ولایسعنا المقام الاطالة فى
ذلک والتدلیل علیه و قد اغنانا العلامة الجلیل والباحث المحقق السید مرتضى
العسکرى فى ما قدم من دراسات عمیقة دقیقة عن هذه القصص الخرافیة و عن سیف و
موضوعاته فى مجلدین ضخمین ، طبعاً باسم (عبداللّه بن سباء) وفى کتابه الا
خر (خمسون وماءة صحابى مختلق ))( معجم رجال الحدیث ، ج 10، ص 194) ؛
((افسانه اى که به نام عبداللّه بن سباء و قصه هاى شر برانگیز و هولناک او
نقل شده موضوع و ساختگى است که سیف بن عمر که در وضع و جعل ، معروف بوده ،
این قصه را درست نموده است .
ما الا ن فرصت بسط و گسترش و تحقیق و بیان ادله در رابطه با دروغ بودن این
افسانه را نداریم و لکن تحقیقات عمیق و دقیق علامه بزرگوار و محقق عالى
مقدار جناب آقاى سید مرتضى عسکرى ، ما را از شرح این مطلب بى نیاز مى سازد و
همچنین تحقیقى که ایشان در رابطه با ((سیف بن عمر)) و اکاذیب او نموده
اند، در کتابى که در دو مجلد بزرگ به اسم عبداللّه بن سباء طبع شده و
همچنین در کتاب باارزش دیگرى به نام 150 صحابى ساختگى براى خوانندگان کافى
است )).
((ابوریّه )) در کتاب اضواء على السنة المحمدیة چنین مى گوید: ((ما در طبع
اول کتاب ، مطالب گذشته را نوشتیم از باب اعتمادى که به بزرگان مورخین
وکسانى که بعد از آنها آمده اند، داشتیم . اما کتاب نفیسى را دیدم به اسم
عبداللّه بن سباء از تاءلیفات عالم بزرگوار عراقى ، استاد سید مرتضى عسکرى
که در آن با دلیلهاى قوى و قانع کننده ، ثابت نموده که این اسم حقیقت
ندارد؛ زیرا اول کسى که این قضیه از او نقل شده و تمام تاریخ نویسان ، از
طبرى تا الا ن ، به او اعتماد کرده اند، سیف بن عمر تمیمى ، متوفاى سال 170
ه -.ق . است که تمام ائمه اهل سنت و حدیث ، روایات او را مورد طعن قرار
داده و قابل عمل نمى دانند و حاکم نیز در رابطه با او مى گوید: او متهم به
زندقه بوده و در روایت ساقط است ؛ یعنى روایاتش قابل قبول نیست .بعد مى
گوید: ما به خاطر احترامى که به علم و حق داریم ، منصفانه مى گوییم که آقاى
دکتر طه حسین ، قبل از این در وجود این شخص ، یعنى عبداللّه بن سباء شک
کرده بود و ما براى اثبات مدعاى خود، مطالبى را از کتاب با ارزش او
((الفتنة الکبرى )) جزء دوم ، ((على وبنوه )) نقل مى کنیم )). اضواء على
السنة المحمدیة ، ص 178 و 179
ما براى آسانى کار، ترجمه گفتار دکتر طه حسین را از کتاب ((على و فرزندانش
)) که ترجمه کتاب ((على و بنوه )) است ، در اینجا متذکر مى شویم .
دکتر ((طه حسین )) مى گوید: جاى تعجب است که برادران اهل تسنن ، یک شخصیت
موهوم و ساختگى را این قدر بزرگ مى کنند و مذهبى را که پیروى از اهل بیت
پیامبر صلّى اللّه علیه و آله را بعد از آن حضرت واجب و لازم مى داند، از
اختراعات و ابداعات او مى دانند. اما وجود امثال ((کعب الاحبار یهودى )) را
که در زمره اصحاب خاص معاویه بوده و مطابق میل او روایت جعل مى کرده است و
همچنین ((تمیم بن اوس دارى )) را که از مسیحیان بوده و این دو نفر سبب
گنجاندن اسرائیلیات و مسیحیّات در اسلام شده اند، نادیده گرفته و بدعتهاى
آن دو را متذکر نمى شوند.
من از برادران اهل سنت خود مى پرسم ، آیا اگر کسى با استناد به اینکه این
دو نفر با شیعیان میانه خوبى نداشته و بلکه بد بودند، و بیشتر رفت و آمد
آنها با مروجین مکتب تسنن بوده ، بگوید: مکتب تسنن ، ساخته و پرداخته یهود
یا نصاراست ؛ چون این دو نفر بعضى از عقاید یهود یا نصارا را به عنوان
عقاید اسلام تحت پوشش روایات به خورد اهل تسنن مى دادند، درست خواهد بود؟
هرگز! زیرا صداقت چیزى است که هیچ وقت انسان را زمین نمى زند؛ و با بیان
حقیقت هیچ کسى کوچک و ناتوان نخواهد شد.پس بیایید به دور از تعصب و لجبازى ،
دنبال حقیقت باشیم و براى اثبات حقّانیت خود جعل اکاذیب نکنیم ، تا فتنه و
فساد و نفاق از بین برداشته شده و بتوانیم در کنار همدیگر، با صلح و صفا
زندگى کنیم . على و فرزندانش (ترجمه کتاب على و بنوه )، ص 109 .