زیارت و احترام به قبور بزرگان

در این جا مخاطب ما فقط وهّابیان تندرو هستند، زیرا زیارت قبور بزرگان اسلام را همه فرق مسلمین ـ جز این گروه اندک ـ جایز مى شمرند، به هر حال گروهى از وهّابى ها به ما ایراد مى کنند که چرا به زیارت پیشوایان دینى مى روید؟ و ما را «قبوریّون» مى نامند!

    در حالى که در همه نقاط جهان براى آرامگاه هاى گذشتگان اهمّیّت قائل هستند و به زیارت آن مى روند.


    مسلمین جهان نیز همیشه براى قبور بزرگان خود ارج قائل بوده و هستند و به زیارت آنها رفته و مى روند، تنها گروه کوچک وهّابیون هستند که با آن مخالفت مى کنند و در واقع مدّعى تمام مسلمین دنیا مى باشند.


    البتّه بعضى از علماى معروف وهّابى نیز تصریح کرده اند که زیارت قبر پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله)مستحب است، ولى به نیّت زیارت نباید «شدّ رحال» کرد، یعنى به قصد زیارت مسجد النّبى و عبادت در آن یا انجام عمره به مدینه بیایند، در ضمن قبر پیامبر(صلى الله علیه وآله) را نیز زیارت کنند و به قصد زیارت بار سفر نبندند!


    «بن باز» فقیه معروف وهّابى که چندى پیش درگذشت طبق گفته جریده «الجزیره» مى گفت: «کسى که مسجد پیامبر را زیارت کند مستحب است در روضه پیامبر دو رکعت نماز بگذارد، سپس بر پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) سلام بگوید و نیز مستحب است به قبرستان بقیع برود و به شهداى مدفون در آن سلام بگوید».( جریده الجزیره، شماره 6826 -22 ذى القعدة 1411)


    فقهاى چهارگانه اهل سنّت ـ طبق نقل «الفقه على المذاهب الاربعه» ـ زیارت قبر پیامبر(صلى الله علیه وآله) را بدون این قیود و شروط مستحب مى دانستند، در این کتاب چنین مى خوانیم: «زیارت قبر پیامبر از بالاترین مستحبّات است و در مورد آن احادیث متعدّدى وارد شده است». سپس به نقل شش حدیث مى پردازد.( الفقه على المذاهب الاربعة، جلد 1، صفحه 590)


    این گروه از وهّابیون به طور کلّى در سه نقطه با دیگر مسلمانان جهان درگیر بوده و مخالفت دارند:


    1ـ بناى قبور.

    2ـ شدّ رحال براى زیارت قبور.

    3ـ زیارت زنان از قبور.


    آنها به بعضى از روایات در هر سه موضوع تمسّک جسته اند که یا سند درستى ندارد یا دلالت آن مردود است (و به زودى به خواست خدا شرح آن خواهد آمد).


    به نظر مى رسد انگیزه دیگرى براى این حرکت نادرست دارند، آنها گرفتار وسوسه در مسأله توحید و شرکند و شاید چنین مى پندارند زیارت قبور به مفهوم پرستش آنهاست و لابد همه مسلمین غیر از آنها مشرک و ملحدند!!




    سابقه تاریخى


    احترام به قبور گذشتگان ـ به خصوص قبور بزرگان ـ سابقه اى بسیار طولانى دارد، از هزاران سال پیش، مردم جهان امواتشان را گرامى مى داشتند، و به قبور آنها ـ به خصوص بزرگانشان ـ احترام مى گذاشتند، که فلسفه و آثار مثبت این کار بسیار است.


    نخستین فایده بزرگداشت گذشتگان، نگهدارى حرمت این عزیزان است و قدرشناسى از آنان، یکى از نشانه هاى عزّت و شرف انسانى است، و سبب تشویق جوانان به پیمودن راه آنهاست.


    دوّمین اثر، گرفتن درس هاى عبرت از قبور خاموش امّا گویاى آنها، و زدودن زنگار غفلت از آیینه قلب انسان و بیدارى و هشیارى در برابر زرق و برق تخدیر کننده دنیا، و کاستن از سیطره هوا و هوسهاست، و به تعبیر امیرمؤمنان على(علیه السلام) مردگان بهترین واعظانند.


    سوّمین اثر، تسلّى خاطر بازماندگان است، چرا که مردم در کنار قبور عزیزان خود آرامش بیشترى احساس مى کنند. گویى در کنار خود آنها هستند و این زیارت ها از شدّت آلام آنها مى کاهد، به همین دلیل حتّى براى آنها که مفقودالاثر هستند، شبیه قبرى درست مى کنند و در کنار آن به یاد آنان هستند.


    چهارم این که بزرگ شمردن قبور بزرگان پیشین یکى از طرق حفظ میراث فرهنگى هر قوم و ملّت است، و اقوام روزگار به فرهنگ کهن خود زنده اند. مسلمانان جهان فرهنگ غنى و عظیمى دارند که بخش مهمّى از آن در قبور و آرامگاه هاى شهدا و علماى بزرگ و پیشروان علم و فرهنگ و به خصوص در مشاهد پیشوایان بزرگ دین نهفته است.


    حفظ و یادآورى و بزرگداشت آنها سبب حفظ اسلام و سنّت پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) است.


    چه بى سلیقه هستند کسانى که آثار پرافتخار بزرگان اسلام را در مکّه و مدینه و بعضى مناطق دیگر از میان بردند و جامعه اسلامى را گرفتار خسارت عظیمى کردند. متأسّفانه سلفى هاى نادان و عقب افتاده به بهانه هاى واهى، ضربات سنگینى از این طریق بر پیکر میراث فرهنگى اسلام، وارد آوردند که جبران آن ممکن نیست.


    آیا این آثار تاریخى با عظمت، فقط به این گروه اندک تعلّق دارد که این گونه بیرحمانه نابود شود یا پاسدارى از آن باید به دست گروهى از دانشمندان آگاه اسلامى از تمام کشورها سپرده شود؟


    پنجمین اثر این که زیارت قبور پیشوایان بزرگ دین، و تقاضاى شفاعت در پیشگاه خدا از آنان که آمیخته با توبه و انابه به درگاه الهى است، اثر معنوى فوق العاده اى در تربیت نفوس و پرورش اخلاق وایمان دارد و بسیارى از گنهکاران آلوده، در جوار بارگاه ملکوتى آنان توبه کرده و مى کنند، و براى همیشه اصلاح مى شوند، و صالحان نیز به مقام هاى والاترى از صلاح مى رسند.


    * * *




    توهّم شرک در زیارت قبور


    گاه ناآگاهان، به زوّار قبور ائمّه دین، برچسب «شرک» مى زنند، به یقین اگر مفهوم زیارت و محتواى زیارت نامه ها را مى دانستند، از این سخن شرمنده مى شدند.


    هیچ آدم عاقلى پیامبر(صلى الله علیه وآله) یا امامان(علیهم السلام) را پرستش نمى کند، اصلا به فکر کسى چنین مطلبى خطور نمى کند، و همه مؤمنان آگاه براى اداى احترام و طلب شفاعت به زیارت مى روند.


    اغلب قبل از خواندن زیارت نامه ها یکصد بار «الله اکبر» مى گوییم و به این ترتیب صدبار بر توحید تأکید مى کنیم و هرگونه شائبه شرک را از خود دور مى سازیم.


    در زیارتنامه معروف «امین الله» در برابر قبور امامان مى گوییم:


    «أشْهَدُ أَنَّکَ جَاهَدْتَ فِى اللهِ حَقَّ جِهَادِهِ وَ عَمِلْتَ بِکِتَابِهِ وَ اتَّبَعْتَ سُنَنَ نَبِیِّهِ حَتَّى دَعَاکَ اللهُ إِلَى جِوَارِهِ ; ما گواهى مى دهیم تو در راه خدا جهاد کردى و حقّ جهاد را انجام دادى، به کتاب خدا عمل نمودى و از سنّت پیامبر پیروى نمودى، تا زمانى که خداوند تو را از این جهان به جوار رحمتش فرا خواند».


    آیا توحید از این بالاتر مى شود.


    در زیارت معروف جامعه خطاب به آن بزرگواران مى گوییم:


    «إلَى اللهِ تَدْعُونَ وَ عَلَیْهِ تَدُلُّونَ وَ بِهِ تُؤْمِنُونَ وَ لَهُ تُسِلِّمُونَ وَ بِاَمْرِهِ تَعْمَلُونَ وَ إلَى سَبِیلِهِ تَرْشُدُونَ; (در این شش جمله تمام ضمیرها به خداوند بزرگ باز مى گردد، زائران مى گویند:) شما امامان به سوى خدا دعوت مى کنید و به او دلالت مى کنید و به او ایمان دارید و تسلیم او هستید و مردم را به سوى راه او ارشاد مى نمایید».


    در این زیارت نامه ها همه جا سخن از خدا و دعوت به توحید است، آیا این شرک است یا ایمان؟


    در جاى دیگر این زیارتنامه مى گوییم:


    «مُسْتَشْفِعٌ إلَى اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِکُمْ;من به وسیله شما شفاعت در پیشگاه خداوند عز و جل را مى طلبم»، و اگر بر فرض ابهامى در بعضى تعبیرات زیارت ها باشد، با این محکمات به طور کامل روشن مى شود.


    * * *


    آیا شفاعت خواستن، با مبانى توحید سازگار است؟


    اشتباه مهمّ دیگرى که در این جا براى وهّابى ها رخ داده این است که شفاعت طلبیدن از اولیا را در درگاه پروردگار، با شفاعت طلبیدن از بت ها ـ همان موجودات بى جان و بى عقل و شعور ـ مقایسه مى کنند!


    حال آن که قرآن مجید بارها و بارها نشان مى دهد که پیغمبران الهى در پیشگاه خدا براى گنهکاران شفاعت مى کردند. به عنوان نمونه:


    1ـ برادران یوسف بعد از آگاهى از عظمت یوسف و اشتباهات خود، از پدر پیرشان یعقوب تقاضاى شفاعت کردند و او نیز به آنها قول مساعد داد: (قَالُوا یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ * قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّى إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ).( سوره یوسف، آیات 97 و 98)


    آیا یعقوب پیامبر مشرک بود؟


    2ـ قرآن گنهکاران را به توبه و شفاعت طلبیدن از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله)تشویق کرده و مى گوید: «(وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَّلَمُوا أَنفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللهَ وَاسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللهَ تَوَّاباً رَّحِیماً) ; هر گاه آنها زمانى که به خویش (به واسطه گناه) ستم مى کردند، به سراغ تو مى آمدند و توبه مى کردند و رسول خدا نیز براى آنها استغفار مى کرد، خدا را توبه پذیر و مهربان مى یافتند».( سوره نساء، آیه 64)


    آیا این سخن تشویق به شرک است؟


    3ـ قرآن در مذمّت منافقان مى گوید: «(وَإِذَا قِیلَ لَهُمْ تَعَالَوْا یَسْتَغْفِرْ لَکُمْ رَسُولُ اللهِ لَوَّوْا رُءُوسَهُمْ وَرَأَیْتَهُمْ یَصُدُّونَ وَهُمْ مُّسْتَکْبِرُونَ) ; هنگامى که به آنها گفته شود بیایید تا رسول خدا براى شما طلب آمرزش کند، سرهاى خود را (به عنوان استهزا) تکان مى دهند و آنها را مى بینى که از سخنان تو اعراض مى کنند و تکبّر مىورزند».( سوره منافقون، آیه 5) آیا قرآن کفّار و منافقان را به شرک دعوت مى کند؟


    4ـ مى دانیم قوم لوط کثیف ترین امّت ها بودند. ابراهیم(علیه السلام) شیخ الانبیاء درباره آنها شفاعت کرد (از خدا درخواست کرد که به آنها مهلت بیشتر دهد، شاید توبه کنند) ولى چون قابلیّت شفاعت را به خاطر وقاحت بسیار از دست داده بودند، به ابراهیم گفته شد دست از شفاعت آنها بردار! «(فَلَمَّا ذَهَبَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ الرَّوْعُ وَجَاءَتْهُ الْبُشْرَى یُجَادِلُنَا فِى قَوْمِلُوط * إِنَّ إِبْرَاهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوَّاهٌ مُّنِیبٌ * یَا إِبْرَاهِیمُ أَعْرِضْ عَنْ هَذَا إِنَّهُ قَدْ جَاءَ أَمْرُ رَبِّکَ وَإِنَّهُمْ آتِیهِمْ عَذَابٌ غَیْرُ مَرْدُود); هنگامى که ترس ابراهیم (از مشاهده فرشتگان ناشناس) فرو نشست و بشارت (تولّد فرزند) به او رسید، درباره قوم لوط با ما گفتگو مى کرد (و شفاعت مى نمود) چرا که ابراهیم بردبار و دلسوز و توبه کار بود. (به او گفتیم) اى ابراهیم از این (درخواست) صرف نظر کن که فرمان پروردگارت رسیده و به طور قطع عذاب غیر قابل بازگشت به سراغ آنها مى آید».( سوره هود، آیات 74 تا 76)


    جالب این که خداوند از ابراهیم در برابر این شفاعت عجیب تمجید کرده و مى گوید: (إِنَّ إِبْرَاهِیمَ لَحَلِیمٌ أَوَّاهٌ مُّنِیبٌ) ولى به او گوشزد مى کند که در این مورد کار از کار گذشته و جاى شفاعت باقى نمانده است.




    شفاعت اولیاء الله مخصوص حال حیات نیست!


    بهانه جویان با مشاهده آیات فوق که با صراحت قبول شفاعت پیامبران را نشان مى دهد و چاره اى جز قبول آن نیست، به بهانه دیگرى دست زده و مى گویند: این آیات مربوط به حال حیات آنهاست و نسبت به بعد از وفات دلیلى نداریم. به این ترتیب شاخه «شرک» را رها کرده به شاخه دیگرى مى پرند.


    ولى در این جا این سؤال مطرح مى شود که مگر پیامبر(صلى الله علیه وآله) با رحلتش تبدیل به خاک و به کلّى نابود مى شود یا ـ همان گونه که بعضى از علماى وهّابى در حضور ما اقرار کردند ـ حیات برزخى دارد؟


    اگر ندارد، اوّلا : آیا مقام پیامبر(صلى الله علیه وآله) از مقام شهدا که درباره آنها (بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ)( سوره آل عمران، آیه 169) آمده، پایین تر است؟


    ثانیاً: آیا در تشهّد نماز که بر آن حضرت سلام مى فرستیم و همه مسلمانان «السّلام علیک أیّها النّبى...» مى گویند، به یک موجود خیالى سلام مى کنند؟


    ثالثاً: آیا شما معتقد نیستید که در مسجد پیامبر(صلى الله علیه وآله) و کنار قبر مطهّر آن حضرت باید آهسته صحبت کرد، زیرا قرآن مى گوید: (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِىِّ...)( سوره حجرات، آیه 2) و این آیه را تابلو کرده و کنار قبر پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) آویزان نموده اید؟


    این سخنان ضدّ و نقیض را چگونه قبول کنیم !


    رابعاً: مرگ نه تنها پایان زندگى نیست، بلکه تولّد ثانوى و گسترش حیات است، «وَالنَّاسُ نِیَامٌ فَإِذَا مَاتُوا انْتَبِهُوا; مردم خوابند هنگامى که مردند بیدار مى شوند».( عوالى اللئالى، جلد 4، صفحه 73)


    خامساً: در حدیث معروفى که در منابع معتبر اهل سنّت آمده مى خوانیم که «عبدالله بن عمر» از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) نقل مى کند که فرمود: «مَنْ زَارَ قَبْرِى وَجَبَتْ لَهُ شَفَاعَتِى; کسى که قبر مرا زیارت کند شفاعت من بر او حتمى است».(. دارقطنى محدّث معروف، این حدیث را در کتاب «سنن» خود آورده است. (جلد 2، صفحه 278) جالب این که مرحوم علاّمه امینى آن را از 41 کتاب معروف اهل سنّت نقل کرده است! (الغدیر، جلد 5، صفحه 93))


    در حدیث دیگرى از همان راوى از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) آمده است: «مَنْ زَارَنِى بَعْدَ مَوْتِى فَکَأَنَّمَا زَارَنِى فِى حَیَاتِى; هر کس مرا بعد از رحلتم زیارت کند مثل این است که در حیاتم مرا زیارت کرده باشد».( همان مدرک قبلی، علاّمه امینى آن را از 13 کتاب نقل کرده است)


    بنابراین، فرضیّه تفاوت زمان حیات و ممات، یک پندار واهى بیش نیست.


    ضمناً از اطلاق این احادیث به خوبى استفاده مى شود «شدّ رحال» و حرکت به قصد زیارت قبر پیامبر(صلى الله علیه وآله) در مدینه هیچ اشکالى ندارد.




    زنان و زیارت قبور


    زنان به خاطر عواطف رقیق ترى که دارند، نیاز بیشترى به زیارت قبور عزیزان خود پیدا مى کنند تا تسلّى خاطر یابند، و تجربه نشان داده که نسبت به زیارت قبور اولیاء الله نیز علاقه بیشترى دارند.


    امّا متأسّفانه گروه وهّابیان افراطى، به خاطر حدیث مشکوکى، زنان را به شدّت از زیارت این قبور باز مى دارند و حتّى در افواه عوام آنها در جنوب ایران مشهور است، زنى که بر سر قبرى حاضر شود، میّت آن زن را به صورت برهنه مادرزاد مى بیند!


    عالمى مى گفت به آنها گفتم قبر پیامبر(صلى الله علیه وآله) و خلیفه اوّل و دوّم همه در خانه «عایشه» بود و مدّت ها در آن حجره مى زیست یا رفت و آمد داشت، گیرم برهنه او براى پیامبر(صلى الله علیه وآله) اشکالى نداشت، براى خلیفه اوّل و دوّم چطور؟


    به هر حال، دلیل آنها حدیث معروفى است که به پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)نسبت مى دهند که فرمود: «لَعَنَ الله زَائِرَاتِ القُبُورِ; خداوند زنان زیارت کننده قبرها را لعنت کند».


    و در بعضى از کتب به جاى «زائرات» «زوّارات القبور» آمده که صیغه مبالغه است.


    جمعى از دانشمندان اهل سنّت مانند ترمذى(. سنن ترمذى، جلد 3، صفحه 371 . نامبرده عنوان باب را «باب ما جاء من الرخصة فى زیارة القبور» قرار داده است!) مى گوید: این حدیث مربوط به زمانى است که پیامبر(صلى الله علیه وآله) از آن نهى کرده بود، ولى بعداً این حکم نسخ شد و فرمود:...


    بعضى دیگر از علماى آنها گفته اند، این مربوط به زنانى است که وقت زیادى را صرف زیارت قبور مى کردند و حقوق شوهرانشان از میان مى رفت و نسخه «زوّارات» که صیغه مبالغه است، دلیل آن است.


    این برادران هر چه را انکار کنند، فعل عایشه را که قبر پیامبر(صلى الله علیه وآله) و خلیفه اوّل و دوّم را در خانه خود جاى داده بود، نمى توانند انکار کنند.


    شدّ رحال فقط براى سه مسجد!


    در تاریخ اسلام قرن ها مسلمانان براى زیارت پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و قبور بزرگان بقیع «شدّ رحال» مى کردند (به این قصد بار سفر مى بستند) و حرکت مى کردند و کسى مشکلى نداشت.


    تا این که نوبت به ابن تیمیّه در قرن هفتم رسید. او پیروان خود را از این کار منع کرد و گفت: «شدّ رحال» فقط براى زیارت سه مسجد جایز و بقیّه ممنوع است و در این باره به حدیثى از «ابوهریره» استناد جست.


    ابوهریره مى گوید: پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) فرمود: «لا تشدّ الرحال إلاّ إلى ثلاثة مساجد; مسجدى هذا و مسجد الحرام و مسجد الأقصى; بار سفر را جز براى سه مسجد نمى بندند، مسجد من و مسجدالحرام و مسجد الاقصى».( صحیح مسلم، جلد 4، صفحه 126)


    در حالى که اوّلا: موضوع این حدیث مربوط به مساجد است نه زیارت هر مکانى، بنابراین مفهوم حدیث این است که براى هیچ مسجدى بار سفر نمى بندند، جز براى این سه مسجد.


    ثانیاً : این حدیث به گونه دیگرى نیز نقل شده است که به هیچ وجه دلالت بر مقصود آنها ندارد و آن چنین است: «تشدّ الرّحال إلى ثلاث مساجد; براى سه مسجد شدّ رحال مى شود».( صحیح مسلم، جلد 4، صفحه 126)


    و این در حقیقت تشویق به این کار است، بى آن که نفى موارد دیگر را کند، و به اصطلاح إثبات شىء نفى ما عدا نمى کند.


    و از آن جا که معلوم نیست متن اصلى حدیث به صورت اوّل بوده یا دوّم، حدیث مجمل مى شود و غیر قابل استدلال.


    ممکن است گفته شود در متن دیگرى در همان کتاب آمده است «إنّما یسافر إلى ثلاثة مساجد; مسافرت فقط براى سه مسجد جایز است».(. صحیح مسلم، جلد 4، صفحه 126)


    بنابراین شدّ رحال فقط براى این سه مسجد جایز است!


    جواب این سؤال هم روشن است، اوّلا : سفرهاى دینى و غیر دینى براى مقاصد زیادى به اجماع امّت جایز است و سفر منحصر به سفر به سوى این سه مسجد نیست، در نتیجه حصر مزبور به اصطلاح «حصر اضافى» است، یعنى در میان مساجد این سه مسجد است که براى آن شدّ رحال مى شود.


    ثانیاً: متن حدیث مشکوک است و معلوم نیست در واقع اوّلى بوده یا دوّمى یا سوّمى، و بسیار بعید است که پیامبر(صلى الله علیه وآله) سه بار این مطلب را با سه عبارت فرموده باشد. ظاهر این است که راویان اخبار نقل به معنا کرده اند، بنابراین حدیث مزبور در هاله اى از ابهام فرو مى رود و با ابهام متن حدیث، استدلال به آن فاقد اعتبار است.




    آیا بناى قبور ممنوع است؟


    قرن ها بر مسلمانان گذشت و بناهاى تاریخى و معمولى فراوانى بر قبور بزرگان اسلام بنا کردند و به زیارت این قبور مى آمدند و تبرّک مى جستند و هیچ کس ایرادى نداشت، و در واقع یک اجماع و سیره عملى بر این کار بود و مخالفتى دیده نمى شد.


    تاریخ نویسانى همچون مسعودى در مروج الذهب، که در قرن چهارم هجرى مى زیست و جهانگردانى مانند ابن جبیر و ابن بطوطه که در قرون هفتم و هشتم مى زیستند، همگى از وجود این بناهاى باشکوه و پرعظمت در سفرنامه هاى خود خبر داده اند.


    تا این که ابن تیمیّه در قرن هفتم و شاگرد او محمّد بن عبدالوهّاب در قرن دوازدهم پیدا شدند و بناى بر قبور را بدعت و حرام و شرک پنداشتند.


    وهّابیان بر اثر عدم قدرت کافى علمى بر تحلیل مسائل اسلامى به خصوص مسأله توحید و شرک، گرفتار وسواس عجیبى در این مسأله شده و هر جا دستاویزى پیدا کردند به مخالفت برخاستند، در مسأله زیارت، در موضوع شفاعت، در باب بناى برقبور و امور دیگرى از این قبیل، همه را به نحوى مخالف شرع دانسته و با مسأله «شرک» و «بدعت» پیوند زدند و با آن مخالفت نمودند و از مهم ترین آنها بناى بر قبور بزرگان دین بود. هم اکنون نیز در دنیاى اسلام ـ به جز حجاز ـ بناهاى عظیمى بر قبور انبیاى پیشین و بزرگان اسلامى، در کشورهاى مختلف اسلامى دیده مى شود که یادآور مسائل بسیارى است; از مصر گرفته تا هندوستان و از الجزایر تا اندونزى همه به آثار اسلامى باقیمانده در کشورشان احترام مى گذارند و براى قبور بزرگان دین اهمّیّت ویژه اى قائل هستند.


    ولى در حجاز هیچ خبرى نیست، چرا؟ دلیلش عدم تحلیل صحیح نسبت به مفاهیم اسلامى است.




    نابود شدن میراث هاى فرهنگى به دست وهّابیان


    در یک قرن گذشته واقعه تلخى در سرزمین وحى روى داد که مسلمین را از آثار تاریخى اسلامى براى همیشه محروم ساخت و آن حادثه قدرت گرفتن وهّابیّت بود.


    در حدود 80 سال پیش (سنه 1344) هنگامى که وهّابى ها در حجاز به قدرت رسیدند، در یک حرکت هماهنگ ناپخته، تمام بناهاى تاریخى اسلامى را به بهانه شرک یا بدعت ویران کرده، و با خاک یکسان نمودند.


    ولى جرأت نکردند به سراغ قبر مطهّر پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) بروند، مبادا عموم مسلمین بر ضدّ آنها قیام کنند و به اصطلاح این «مخالفان تقیّه» از دیگر مسلمانان «تقیّه» کردند!


    در بعضى از سفرهاى زیارت بیت الله الحرام از بزرگان آنها در یک بحث دوستانه پرسیدم، دلیل این که همه قبور ویران شده جز قبر پاک پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) چیست؟ هیچ پاسخى براى آن نداشتند.


    به هر حال، حیات امّت ها با امور گوناگونى گره خورده است که یکى از آنها حفظ میراث هاى فرهنگى و آثار علمى و دینى است و با نهایت تأسّف سرزمین وحى به خصوص مکّه و مدینه بر اثر سوء تدبیر مسلمانان به دست یک جمعیّت عقب افتاده و کج سلیقه و متعصّب افتاد و ارزشمندترین میراث هاى فرهنگى اسلام با بهانه هاى واهى و بسیار سست بر باد رفت، میراث هایى که هر کدام یادآور بخش هاى مهمّى از تاریخ پرافتخار اسلام بود.


    تنها قبور امامان و بزرگان خفته در بقیع از میان نرفت، بلکه این «قوم» هر جا اثرى گرانبها از تاریخ اسلام یافتند آن را از میان بردند و از این رهگذر خسارات غیر قابل جبرانى دامان مسلمین را گرفت.


    این آثار تاریخى جاذبه عجیبى داشت و انسان را به اعماق تاریخ اسلام فرو مى برد. قبرستان بقیع که روزى منظره باشکوهى داشت و هر گوشه آن یادآور حادثه تاریخى مهمّى بود، امروز به یک بیابان زشت و بسیار بد منظره، آن هم در میان هتل هاى بسیار زیبا و ساختمان هاى پر زرق و برق، در آمده است که درهاى آهنین بى قواره آن فقط یکى دو ساعت از روز به روى زوّار گشوده مى شود آن هم فقط مردها!


    * * *




    بهانه ها


    1ـ قبور نباید مسجد باشد !


    گاه مى گویند ساختن بنا بر قبور سبب پرستش قبرها مى شود و این حدیث نبوى گواه بر عدم جواز آن است: «لَعَنَ اللهُ الْیَهُودَ اتَّخَذُوا قُبُورَ أنْبِیَائِهِمْ مَسَاجِدَ; خداوند یهود را لعن کرد زیرا قبور پیامبرانشان را مسجد قرار دادند».( صحیح بخارى، جلد 1، صفحه 110، همین معنا به اضافه «والنصارى» در صحیح مسلم نیز آمده است. جلد 2، صفحه 67)


    ولى بر همه مسلمین روشن است که هیچ کس قبور اولیاء الله را پرستش نمى کند و میان «زیارت» و «عبادت» فرق واضح و روشنى است. ما همان گونه که به زیارت و دیدار احیا و زنده ها مى رویم و بزرگان را احترام کرده و از آنها التماس دعا مى کنیم، همین گونه به زیارت اموات مى رویم و به بزرگان دین و شهداى راه اسلام احترام مى گذاریم و از آنها التماس دعا داریم.


    آیا هیچ عاقلى مى گوید زیارت بزرگان در حیاتشان به صورتى که گفته شد، عبادت، کفر و شرک است؟ زیارت بعد از وفات نیز همین گونه است.


    پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) به زیارت قبور بقیع مى رفت و روایات بسیارى در منابع اهل سنّت در مورد زیارت قبر پیامبر(صلى الله علیه وآله) و زیارت سایر قبور آمده است.


    اگر خداوند یهود را لعن کرده به سبب این بوده که قبور انبیا را سجده گاه قرار دادند، در حالى که هیچ مسلمانى هیچ قبرى را سجده گاه خود قرار نمى دهد.


    قابل توجّه این که هم اکنون قُبّه و بارگاه پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) در کنار مسجد نبوى سر به آسمان کشیده و همه مردم مسلمان ـ حتّى وهّابى ها ـ در روضه مقدّسه (آن قسمتى از مسجد نبوى که در کنار قبر آن حضرت و متّصل به آن است) در پنج وقت نماز واجب مى خوانند و در اوقات دیگر نمازهاى مستحب، و در پایان هم قبر پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) را زیارت مى کنند.


    آیا این کار پرستش قبور محسوب مى شود و حرام است؟ یا این که قبر مطهّر پیامبر(صلى الله علیه وآله) مستثناست، آیا ادلّه شرک و حرمت پرستش غیر خدا قابل استثناست؟!


    به یقین زیارت قبور ربطى به عبادت ندارد، و نماز در کنار قبر پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و قبور سایر اولیاء الله هیچ مشکلى ندارد و حدیث بالا ناظر به کسانى است که واقعاً پرستش قبور مى کردند.


    کسانى که با زیارت شیعیان جهان از قبور امامان(علیهم السلام) آشنا هستند، مى دانند هنگام نمازهاى واجب وقتى صداى مؤذّن بلند مى شود، همه رو به قبله مى ایستند و نمازهاى واجب را به جماعت برگزار مى کنند و موقع زیارت نخست صدبار تکبیر مى گویند و بعد از زیارت نیز دو رکعت نماز مستحب رو به قبله بجا مى آورند، تا در آغاز و پایان روشن شود پرستش مخصوص خداست.


    ولى متأسّفانه باب تهمت و افترا و دروغ ـ بر اثر انگیزه هاى خاصّى ـ گشوده شده و اقلّیّت وهّابیها همه مخالفان خود را به انواع تهمت ها متّهم مى سازند.


    بهترین راه حمل بر صحّت این است که بگوییم، آنها بر اثر قلّت بضاعت علمى،توان تحلیل مسائل را به خوبى ندارند و حقیقت شرک وتوحیدرادرنیافته وفرق میان زیارت و عبادت را به طور دقیق نمى دانند.




    2ـ بهانه دیگر


    حدیثى از صحیح مسلم نقل مى کنند که ابوالهیّاج از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) چنین روایت کرده است: «قال لى على بن ابى طالب ألا ابعثک على ما بعثنى علیه رسول الله(صلى الله علیه وآله) أن لا تدع تمثالا إلاّ طمسته و لا قبراً مشرفاً إلاّ سویته; آیا به تو مأموریّتى بدهم که رسول خدا (در....) به من مأموریت داد: هر تمثال (ذى روحى) دیدى محو کن و هر قبر بلندى دیدى صاف نما».( صحیح مسلم، جلد 3، صفحه 61، در تعدادى از منابع دیگر اهل سنّت نیز نقل شده است)


    بر اثر برداشت کاملا نادرستى که بعضى، از این حدیث داشتند، کلنگ به دست گرفته و تمام قبور بزرگان اسلام را ویران کردند، به استثناى قبر مطهّر پیامبر(صلى الله علیه وآله) و قبر خلیفه اوّل و دوّم که در کنار قبر پیامبر(صلى الله علیه وآله) بود به حال خود رها ساختند، استثناهایى که هیچ دلیلى براى آن نمى توان یافت.


    ولى اوّلا: در سند این حدیث افراد متعدّدى هستند که از نظر رجال اهل سنّت نیز مورد تأیید نمى باشند و بعضى از آنها از ارباب تدلیس بوده اند، به خصوص «سفیان ثورى» و «ابن ابى ثابت».


    ثانیاً: به فرض این که این حدیث صحیح بوده باشد مفهومش این است که روى قبر صاف باشد (و به صورت پشت ماهى که رسم کفّار بود، نباشد) و بسیارى از فقهاى اهل سنّت نیز فتوا داده اند که باید روى قبر صاف و مسطّح باشد، که این امر ارتباطى با بحث ما ندارد.


    ثالثاً: فرض مى کنیم که مفهوم حدیث این است که باید قبر هم سطح زمین باشد واصلا برآمدگى نداشته باشد، این موضوع ربطى به مسأله بناى بر قبور ندارد; فرض کنیم روى قبر پیامبر(صلى الله علیه وآله) سنگى هم سطح زمین باشد در عین حال این گنبد و بارگاه را که امروز روى آن مى بینیم منافاتى با حکم مزبور ندارد.


    همان گونه که در قرآن مجید نیز مى خوانیم، وقتى راز اصحاب کهف فاش شد، مردم گفتند بنایى بر قبور آنها بسازیم، سپس مى فرماید: «(قَالَ الَّذِینَ غَلَبُوا عَلَى أَمْرِهِمْ لَنَتَّخِذَنَّ عَلَیْهِمْ مَّسْجِداً); کسانى که از وضع آنها آگاه بودند گفتند: مسجدى بر جایگاه آنها مى سازیم».( سوره کهف، آیه 21)


    قرآن مجید با لحن موافق این داستان را نقل مى کند وایرادى بر آن نمى گیرد، یعنى ساختن مسجد در کنار قبور بزرگان مانعى ندارد.


    آثار مثبت زیارت قبور بزرگان


    هرگاه به مردم آموزش کافى داده شود که از هرگونه افراط و تفریط بپرهیزند و در کنار این قبور مطهّر به یاد خدا باشند و ازگناهان خود توبه کرده، و از افکار و برنامه هاى اولیاء الله الهام بگیرند، به یقین مرقدهاى مطهّر آنان کانونى براى تعلیم و تربیت و توبه و انابه به سوى خدا و تهذیب نفوس خواهد بود.


    ما به تجربه دریافته ایم، میلیون ها نفرى که هر سال به زیارت قبور پاک ائمّه دین مى روند یا قبور شهداى راه حق را زیارت مى کنند، با روحیّه اى بهتر، و صفا و نورانیّت بیشتر و قلبى پاک تر، از کنار قبور آنان باز مى گردند، و آثار این امر در آنان مدّت ها نمایان است.


    و هنگامى که آنها را به شفاعت بر درگاه خدا، براى آمرزش گناهان و حلّ مشکلات دینى و دنیوى خود مى طلبند، ناگزیرند براى برقرار ساختن رابطه معنوى با آنان، تا آن جا که در توان دارند از گناهان فاصله بگیرند و به سراغ نیکى و پاکى بروند.


    اضافه بر این توجّه و توسّل به آنان و طلب شفاعت از آنان بر درگاه خدا، آنها را در برابر مشکلات پرتوان مى سازد، مانع یأس و ناامیدى مى شود و از دردها و آلام روحى و جسمى آنها مى کاهد و آثار و برکات فراوانى دیگر.


    چرا ما، با برداشت غلط از مسأله زیارت و شفاعت و توسّل، مردم را از این همه برکات معنوى و روحى و جسمى محروم مى سازیم؟


    کدام عقل اجازه چنین امرى مى دهد؟


    جلوگیرى از این سفرهاى معنوى خسارتى عظیم به بار مى آورد، افسوس که وسواس بى معنا در مسأله توحید و شرک، گروه عظیمى را از این برکات محروم ساخته است.




    3ـ تبرّک جستن ممنوع است


    بهانه دیگر: کسانى که به زیارت قبور بزرگان مى روند از قبور آنان تبرّک مى جویند و گاه قبر یا ضریح را مى بوسند و این بوى شرک مى دهد، و به همین جهت زائران خانه خدا دیده اند که مأموران غلاظ و شداد، در کنار قبر مطهّر پیامبر(صلى الله علیه وآله) از هر طرف ایستاده اند و مردم را از نزدیک شدن به شبکه ها و پنجره هاى مشرف بر قبر مطهّر مانع مى شوند، و گاه این مطلب را به «ابن تیمیّه» و «محمّد بن عبدالوهّاب» نسبت مى دهند.


    به یقین اگر این دو نفر که بنیانگزار مکتب وهّابیّت هستند در زمان پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) بودند و با چشم خود مى دیدند که در جریان صلح حدیبیّه یا فتح مکّه هنگامى که آن حضرت مشغول وضو گرفتن بود، اصحاب و یاران بر یکدیگر سبقت مى گرفتند که آب وضوى او را بربایند و قطره اى از آن بر زمین نیفتد(. این مسأله در طول زندگى پیامبر- صلى الله علیه وآله- بارها اتّفاق افتاد -رجوع شود به صحیح مسلم، جلد 4، صفحه 1943، و کنزالعمّال، جلد 16، صفحه 249)، اگر به زبان بر آن حضرت خرده نمى گرفتند، در دل ایراد مى کردند و مى گفتند: این در شأن پیامبر(صلى الله علیه وآله) و یاران او نیست و این کار بوى شرک مى دهد!


    و یا اگر بعد از رحلت رسول خدا(صلى الله علیه وآله) در مدینه بودند و با چشم خود مى دیدند که ابوایّوب انصارى، نخستین میزبان آن حضرت، صورت بر روى قبر آن حضرت گذارده و تبرّک مى جوید(مستدرک الصحیحین، جلد 4، صفحه 560) و یا بلال مؤذّن پیامبر(صلى الله علیه وآله) در کنار قبر آن حضرت نشسته و گریه سر داده و صورت بر آن قبر مى مالد،( تاریخ ابن عساکر، جلد 7، صفحه 137) وهّابى ها یقه بلال و ابوایّوب را گرفته و آنها را به کنارى پرتاب مى کردند که این کار شرک است، همان کارى که الآن پیروان این مکتب با زائران قبر رسول خدا مى کنند.


    در حالى که تبرّک جستن، کمترین ارتباطى به پرستش ندارد، بلکه مفهومش نوعى احترام توأم با ادب است، به این امید که خدایى که رسول(صلى الله علیه وآله) را فرستاده به خاطر این احترام، برکاتش را بر زیارت کننده نازل گرداند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد