برگشت خورشید برای علی(ع)

ردّالشمس اوّل

1 ـ دانشمند سرشناس اهل سنّت سلیمان بن احمد طبرانی به سند خویش از ابوالزبیر مکّی روایت نموده که این گونه از صحابی بزرگ رسول خدا (ص) جابر بن عبد الله انصاری روایت کرده است پیامبر خدا (ص) به خورشید فرمان داد تا مدّتی طولانی تر غروب خود را به تأخیر اندازد ، او نیز با فاصله وتأخیر بیشتری غروب کرد . ( 1 )

عبدالرحمان سیوطی نیز این حدیث را از طبرانی روایت نموده وآن را حدیثی نیکو دانسته است . ( 2 )

همچنین ابوبکر هیثمی آن را از طبرانی نقل کرده است . ( 3 )

2 ـ شاذان فضلی به سند خویش از ابوالزبیر مکّی همین حدیث را نقل کرده است ، در روایت وی چنین آمده است :

 

پیامبر خدا (ص)به خورشید فرمان داد تا ساعتی غروب خود را به تأخیر اندازد ، وخورشید نیز غروبش را به تأخیر انداخت .

حدیث او را سیوطی نقل کرده است . ( 4 )

مقریزی نیز حدیث را از طریق ابوالزبیر از جابر به همین عبارت نقل کرده است . ( 5 )

گروه دوّم از احادیث که در آن ها سخن از علّت بازگشت خورشید به میان آمده ، فراوان است که آن ها را بر اساس نام راویان به ترتیب حروف الفبا نقل خواهیم کرد :

1 ـ اسماء بنت عمیس

بیشترین روایت ها در این زمینه از اسماء نقل شده است ، حدیث او را جمع زیادی از نویسندگان در کتاب های خویش آورده اند ، و در

1 . المعجم الأوسط ، ج 5 ، ص 32 ـ 33 ، ح 4051 .

2 . الخصائص الکبری ، ج 2 ، ص 137 .

3 . مجمع الزوائد ، ج 8 ، ص 296 .

4 . اللآلی المصنوعة ، ج 1 ، ص 341 .

5 . امتاع الاسماع ، ج 5 ، ص 30 .



مجموع پنج تن از تابعین  ( 1 ) آن را از وی روایت کرده اند .

اوّلین فردی که آن را از وی نقل کرده ، نواده وی اُمّ جعفر دختر محمّد بن جعفر طیّار بن ابی طالب است ، روایت او را گروهی از نویسندگان نقل کرده اند ، که به نقل برخی از آنها می پردازیم :

دانشمند بزرگ شیعه عبدالرحمان بن احمد بن خزاعی به سند خویش از ابراهیم بن حیّان ، واو از اُمّ جعفر چنین روایت کرده است : از اسماء دختر عمیس شنیدم که چنین می گفت :

من با پیامبر خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) در جنگ ها شرکت می کردم . اُمّ جعفر می گوید : از وی پرسیدم : چه کاری را انجام می دادی ؟ پاسخ داد : به افراد تشنه آب می دادم ، مجروحان را مداوا می کردم . آنگاه ادامه داد :

روزی پیامبر ( صلی الله علیه وآله وسلم ) نماز عصر را به جماعت خواند ، در حال سلام دادن بود که حالت دریافت وحی به حضرت دست داد ، به علی ( علیه السلام ) خبر داد در حالی که وی نماز عصر را نخوانده بود ، او نزد حضرت آمد وتا غروب این وضعیت ادامه یافت ، پس از آنکه حضرت به حال طبیعی بازگشت از علی ( علیه السلام ) پرسید : آیا نمازت را خوانده ای ؟ علی ( علیه السلام ) پاسخ داد : نه ، دوست نداشتم شما را روی خاک بگذارم . پیامبر ( صلی الله علیه وآله وسلم ) گفت : خدایا ، خورشید را برای علی برگردان .

اسماء می گوید : خورشید پس از غروب بازگشت ، و علی ( علیه السلام ) نمازش را خواند . ( 2 )



1 . تابعین به کسانی گفته می شود که پیامبر ( صلی الله علیه وآله وسلم ) را ندیده اند ولی صحابه را درک کرده اند .

2 . الأربعین عن الأربعین ، ص 40 ( صلی الله علیه وآله وسلم ) 4 ، ح 5 .



دانشمند دیگری که این حدیث را نقل کرده سلیمان بن احمد طبرانی اصفهانی است  ( 1 ) ، او به سند خویش از عون بن محمّد بن جعفر بن ابی طالب روایت نموده که از مادرش اُمّ جعفر چنین نقل کرده است : از اسماء دختر عمیس شنیدم که می گفت :

پیامبر خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) نماز ظهر را در سرزمین صهباء  ( 2 ) خواند ، پس از نماز سرِ خویش را بر دامن علی ( علیه السلام ) نهاده به خواب رفت ، علی ( علیه السلام ) از جای خویش حرکت نکرد و به همان حالت ماند تا پیامبر ( صلی الله علیه وآله وسلم ) راحت باشد وبیدار نشود ، تا این که خورشید غروب کرد ، پیامبر ( صلی الله علیه وآله وسلم ) که چنین دید این گونه دست به دعا برداشت : خدایا ، بنده تو علی خود را به خاطر پیامبرت در این وضعیت نگه داشته است ، خورشید را برای وی برگردان .

اسماء می گوید : خورشید بار دیگر تابشش را برای علی ( علیه السلام ) آغاز کرد ، تا این که نورش بر کوه ها وزمین افتاده وآنها را روشن ساخت ، علی ( علیه السلام ) از جای خویش برخاست ، وضو گرفته ونماز عصر را خواند ، با پایان یافتن نماز علی ( علیه السلام ) خورشید بار دیگر غروب کرد . همه این اتفاقات در سرزمین صهباء روی داد . ( 3 )



1 . وی در طبریه شام زاده شد ، و در شام ، عراق ، حجاز ، یمن ، ومصر دانش آموخت ، و در اصفهان اقامت گزید و در همانجا از دنیا رفت . ( معجم المؤلّفین ، ج 4 ، ص 253 ) .

2 . صهباء در مسیر بین مدینه وخیبر واقع شده است ، آنگونه که ابن اسحاق ودیگر مورّخان نوشته اند : هنگامی که رسول خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) به سمت خیبر می رفت ، ابتدا از سرزمین « عصر » عبور کرد و در آنجا مسجدی برای حضرت ساخته شد ، آنگاه وارد سرزمین صهباء شد ، وسپس به منطقه رجیع رسید ، آنجا را اردوگاه خویش قرار داد واز آنجا سپاه را برای جنگ می فرستاد . ( معجم البلدان ، ج 3 ، ص 29 « رجیع » ؛ وج 4 ، ص 128 « عصر » ) .

3 . المعجم الکبیر ، ج 24 ، ص 144 ـ 145 ، ح382 .

 

سیوطی  ( 1 ) و هیثمی  ( 2 ) نیز این حدیث را از طبرانی نقل کرده اند .

ابوجعفر احمد بن محمد بن سلامه طحاوی مصری ، از دانشمندان سرشناس اهل سنت نیز این حدیث را به سند خویش از عون بن محمّد ، از اُمّ جعفر ، از اسماء روایت کرده است ، در روایت وی این گونه آمده است :

پیامبر ( صلی الله علیه وآله وسلم ) نماز ظهر را در سرزمین صهباء اقامه نمود ، پس از نماز ، علی ( علیه السلام ) را خواسته و برای انجام مأموریتی به جایی فرستاد ، زمانی که علی ( علیه السلام ) برگشت پیامبر ( صلی الله علیه وآله وسلم ) نماز عصر را خوانده بود ، حضرت سر بر دامنِ علی ( علیه السلام ) گذاشت و به خواب رفت ، علی ( علیه السلام ) نیز بدون حرکت و آرام ماند تا حضرت بیدار نشود ، این وضیعت ادامه یافت تا این که خورشید غروب کرد ، پیامبر ( صلی الله علیه وآله وسلم ) از خواب بیدار شد ، وقتی وضع را آن گونه مشاهده فرمود دست به دعا برداشته چنین گفت : خدایا ، بنده تو علی خود را به خاطر پیامبرت اینگونه نگه داشته است ، روشنایی خورشید را برای وی برگردان. 

اسماء می گوید : خورشید دیگر بار تابش خویش را آغاز کرد ، زمین وکوه ها را روشن ساخت ، علی ( علیه السلام ) از جای خویش برخاسته وضو گرفت ونماز عصر را به جای آورد ، پس از پایان یافتن نمازِ علی ( علیه السلام ) ، خورشید بار دیگر غروب کرد ، این حادثه در سرزمین صهباء و در غزوه خیبر اتّفاق افتاد . ( 3 )



1 . الخصائص الکبری ، ج 2 ، ص 137 .

2 . مجمع الزوائد ، ج 8 ، ص 297 .

3 . شرح مشکل الآثار ، ج 2 ، ص 7 ، ح 1208 ، وج 4 ، ص 268 ، ح 3851 .

 

وی حدیث را با سند دیگری نیز آورده است که در جای خود خواهد آمد .

قاضی عیاض پس از نقل هر دو حدیث از طحاوی چنین گفته است :

این دو حدیث به اثبات رسیده ، وراویان آن افراد مورد اعتمادی می باشند ، طحاوی گفته : احمد بن صالح می گوید : کسی که اهل دانش باشد سزاوار است حدیث اسماء را حفظ نماید ؛ زیرا این حدیث از نشانه های نبوّت است . ( 1 )

سمهودی دیگر عالم بزرگ اهل سنت این حدیث را از طحاوی نقل کرده سپس چنین نوشته است : نجد می گوید : این مکان به نام مسجد شمس نامیده شود مناسبت بیشتری دارد تا این که مکان دیگری به این نام باشد . ( 2 )

همچنین خطیب خوارزمی  ( 3 ) ، محمّد بن احمد قرطبی  ( 4 ) و سیّد عبدالرحیم عبّاسی  ( 5 ) آن را از طحاوی نقل کرده اند .

یکی دیگر از دانشمندان بزرگ اهل سنّت که این حدیث را از عون بن محمّد روایت نموده ، ابوالقاسم حسکانی نیشابوری است ، وی این حدیث را با سندهای متعدّد از عون بن محمّد روایت کرده است ،



1 . الشفا ، ج 1 ، ص 284 ، فصل انشقاق القمر وحبس الشمس .

2 . وفاء الوفاء ، ج 3 ، ص 822 ـ 823 ، در توضیح ومعرّفی مسجد فضیخ .

3 . المناقب ، ص 306 ـ 307 ، ح 302 .

4 . تفسیر قرطبی ، ج 15 ، ص 197 ـ 198 ، در تفسیر سوره ص .

5 . مرحوم علاّمه امینی در الغدیر ، ج 3 ، ص 134 این مطلب را از کتاب وی ـ معاهد التنصیص ـ نقل کرده است .

بیشتر متن ها شبیه یکدیگر است ، در یکی از این روایت ها که متن آن اندکی با دیگر متن ها تفاوت دارد ، چنین آمده است :

پیامبر خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) نماز ظهر را در صهباء که در سرزمین خیبر واقع شده بجا آورد ، پس از اقامه نماز علی ( علیه السلام ) را خواسته برای انجام کاری فرستاد ، وی پس از انجام مأموریت ، هنگامی خدمت رسول خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) رسید که حضرت نماز عصر را خوانده بود ، پیامبر ( صلی الله علیه وآله وسلم ) سر بر دامن علی ( علیه السلام ) نهاد ، علی ( علیه السلام ) بدون حرکت وآرام ماند تا حضرت استراحت نماید ، این وضعیّت تا غروب خورشید ادامه یافت ، در این زمان حضرت بیدار شده به علی ( علیه السلام ) فرمود : آیا نماز عصر را خوانده ای ؟ علی ( علیه السلام ) پاسخ داد : نه ، نخوانده ام . پیامبر ( صلی الله علیه وآله وسلم ) این گونه دعا نمود : خدایا ، بنده تو علی در راه فرمانبرداری از تو وپیامبرت ، خود را نگه داشته است ، نور خورشید را برایش برگردان .

اسماء می گوید : خورشید بار دیگر طلوع کرد تا اینکه روشنائیش بر کوه ها تابید ، علی ( علیه السلام ) از جای خویش برخاست ، وضو گرفته ونماز عصر را بجای آورد ، آنگاه خورشید بار دیگر غروب کرد .

او این حدیث را در کتاب « تصحیح ردّالشمس » روایت نموده ، که متأسّفانه اصل آن مفقود است ، ولی دو نویسنده دیگر احمد بن عبدالحلیم معروف به ابن تیمیه  ( 1 ) وابن کثیر دمشقی  ( 2 ) آن را از کتاب وی نقل کرده اند .



1 . منهاج السنّة ، ج 8 ، ص 173 و174 .

2 . البدایة والنهایة ، ج 6 ، ص 80 .

 

یکی دیگر از دانشمندان اهل سنّت که این حدیث را از طریق عون بن محمّد روایت نموده ، شاذان فضلی است ، وی به سند خویش از عون ، و او از مادرش اُمّ جعفر روایت نموده که از اسماء دختر عمیس این گونه روایت کرده است :

پیامبر خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) نماز ظهر را در سرزمین صهباء اقامه نمود ، پس از نماز علی ( علیه السلام ) را خواسته برای انجام کاری به جایی فرستاد ، علی ( علیه السلام ) پس از انجام مأموریت نزد پیامبر ( صلی الله علیه وآله وسلم ) آمد در حالی که حضرت نماز عصر را خوانده بود ، پیامبر ( صلی الله علیه وآله وسلم ) سر بر دامنِ علی ( علیه السلام ) گذاشت و خوابید ، علی ( علیه السلام ) در همان حالت باقی ماند تا اینکه خورشید غروب کرد ، پیامبر خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) که چنین دید این گونه دعا کرد : خدایا ، بنده تو علی خود را به خاطر پیامبر ( صلی الله علیه وآله وسلم ) اینگونه نگه داشته است ، روشنایی خورشید را برای وی برگردان .

اسماء می گوید : دیگر بار خورشید [ از مغرب ] طلوع کرد تا این که نورش بر کوه ها و زمین تابید ، علی ( علیه السلام ) از جای خویش برخاست ، وضو گرفته ونماز عصر را بجای آورد ، آنگاه خورشید غروب کرد . این حادثه در سرزمین صهباء و در جنگ خیبر روی داد .

این حدیث را شاذان فضلی در کتابی که در باره حدیث ردّالشمس نوشته آورده است ، متأسّفانه اصل کتاب مفقود است ، ولی این کتاب در دسترس تعدادی از نویسندگان در قرن های گذشته بوده وآنها حدیث را از آن نقل کرده اند ، از جمله جلال الدین سیوطی  ( 1 ) و ابراهیم بن محمّد حسینی  ( 2 ) آن را در کتاب های خویش آورده اند .



1 . اللآلی المصنوعة ، ج 1 ، ص 338 .

2 . البیان والتعریف ، ج 1 ، ص 144 .

 

سیوطی دو سند دیگر از سندهای شاذان فضلی را نیز نقل کرده که هر دو به عون بن محمّد می رسد ، پس از نقل یکی از این سندها از احمد بن صالح چنین نقل کرده است : این کار به درخواست ودعای پیامبر خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) انجام شده ، پس نباید آن را امری بزرگ وناشدنی شمرد . ( 1 )

در حدیثی دیگر که شاذان فضلی به سند خویش از طریق ام جعفر از اسماء روایت کرده ، چنین آمده است :

پیامبر ( صلی الله علیه وآله وسلم ) در این مکان حضور داشت ، علی ( علیه السلام ) نیز به همراه وی بود ، ناگهان حالت اغماء به رسول خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) دست داد ، سرش را بر دامان علی ( علیه السلام ) گذاشت ، این حالت ادامه یافت تا این که خورشید غروب کرد ، زمانی که حضرت به حال عادی برگشت سر از دامان علی ( علیه السلام ) برداشت ونشست ، آنگاه رو به علی ( علیه السلام ) نموده فرمود : آیا نمازت را خوانده ای ؟ علی ( علیه السلام ) پاسخ داد : نه . پیامبر ( صلی الله علیه وآله وسلم ) دست به دعا برداشته چنین گفت : خدایا ، علی در حال فرمانبرداری از تو وپیامبر بوده ، خورشید را برای او برگردان .

ناگهان خورشید از پشت این کوه آشکار شد ، آنگونه که از پشت ابر بیرون آید ، علی ( علیه السلام ) از جا برخاسته نمازش را خواند ، با پایان یافتن نماز علی ( علیه السلام ) خورشید به مکان اوّل خویش بازگشت .

این حدیث را سیوطی از کتاب شاذان فضلی نقل کرده است . ( 2 )



1 . اللآلی المصنوعة ، ج 1 ، ص 339 .

2 . اللآلی المصنوعة ، ج 1 ، ص 340 .

 

عالم دیگری که این حدیث را نقل کرده محمّد بن سلیمان کوفی است ، وی به سند خویش از اُمّ جعفر روایت نموده که از اسماء اینگونه شنیده است :

پیامبر خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) نماز ظهر را در سرزمین صهباء اقامه فرمود ، آنگاه علی ( علیه السلام ) را برای انجام کاری فرستاد ، هنگامی که علی ( علیه السلام ) بازگشت رسول خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) که نماز عصر را خوانده بود سر بر دامن وی نهاده به خواب رفت ، او نیز بدون حرکت ماند ، این وضعیت تا غروب خورشید ادامه یافت ، پیامبر ( صلی الله علیه وآله وسلم ) دست به دعا برداشته چنین گفت : خدایا ، بنده تو علی به خاطر پیامبرت اینگونه خود را نگهداشته است ، روشنایی خورشید را برای وی برگردان .

اسماء می گوید : بار دیگر خورشید آشکار شد ونورش بر کوه ها وزمین تابید ، علی ( علیه السلام ) از جای برخاسته وضو گرفت ونماز عصرش را خواند ، آنگاه خورشید بار دیگر غروب کرد ، این حادثه در سرزمین صهباء و در غزوه خیبر اتّفاق افتاد . ( 1 )

عالم بزرگ شیعه محمّد بن علی بن حسین معروف به شیخ صدوق به سند خویش از عمارة بن مهاجر ، و او از اُمّ جعفر واُمّ محمّد دختران محمّد بن جعفر بن ابی طالب روایت نموده ، که چنین گفته اند :

به همراه مادر بزرگمان اسماء دختر عمیس وعمویمان عبدالله بن جعفر به صهباء رفتیم ، وقتی به آنجا رسیدیم اسماء اینگونه برایمان سخن گفت :

روزی به همراه پیامبر خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) در این مکان حضور داشتیم ،



1 . مناقب امیرالمؤمنین  ( علیه السلام ) ، ج 2 ، ص 402 ـ 403 ، ح 1035 .

 

حضرت نماز ظهر را اقامه نمود ، پس از نماز علی  ( علیه السلام ) را خواسته برای انجام کاری فرستاد ، وقت نماز عصر رسید ، پیامبر ( صلی الله علیه وآله وسلم ) نماز عصر را اقامه نمود ، پس از نماز عصر ، علی  ( علیه السلام ) بازگشت و در کنار رسول خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) نشست ، در این حال وحی بر پیامبر ( صلی الله علیه وآله وسلم ) نازل شد ، حضرت سر بر دامن علی ( علیه السلام ) گذاشت ، این وضعیّت تا غروب خورشید ادامه یافت ، خورشید کاملاً از دیده ها پنهان شده بود ، شعاع آن از زمین حتّی بلندای کوه ها جمع شده بود ، در این زمان وحی به پایان رسید ، رسول خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) که به حال عادی بازگشته بود سرش را از دامن علی ( علیه السلام ) برداشت ونشست ، آنگاه رو به علی ( علیه السلام ) نموده فرمود : آیا نماز عصر را خوانده ای ؟ علی ( علیه السلام ) پاسخ داد : نه ای پیامبر خدا ، به من گفته شده بود که شما هنوز نماز عصر را نخوانده ای ، زمانی که به حضورتان آمدم سر بر دامنم گذاشتید ، من هم نتوانستم شما را حرکت بدهم .

زمانی که پیامبر خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) اینگونه دید دست به دعا برداشته وچنین گفت : خدایا ، این علی بنده توست که خود را به خاطر پیامبرت اینگونه نگه داشته است ، نور خورشید را برای وی برگردان .

اسماء می گوید : بار دیگر آفتاب طلوع کرد وزمین وکوه ها را روشن ساخت ، علی ( علیه السلام ) از جای برخاسته وضو گرفته ونمازش را خواند ، آنگاه خورشید بار دیگر غروب کرد  ( 1 ) .

همچنین وی این حدیث را با ذکر مقدّمه ای در کتاب شریف « من لایحضره الفقیه » ( 2 ) روایت نموده 



1 . علل الشرائع ، ص 351 ـ 352 ، با 61 ، ح 3 .

2 . من لایحضره الفقیه ، ج 1 ، ص 203 ، ح 610 .

 

دومین نفری که حدیث را از اسماء روایت نموده حسن فرزند امام حسن مجتبی  ( علیه السلام ) است ، ابوالقاسم حسکانی به سند خویش از عمرو بن ثابت اینگونه روایت کرده است :

از عبدالله فرزند حسن ـ نواده امام مجتبی  ( علیه السلام )  ـ پرسیدم : آیا حدیث ردّالشمس برای حضرت علی  ( علیه السلام ) ، نزد شما امری مسلّم وپذیرفته شده است ؟ وی پاسخ داد : خداوند در کتاب خویش  ( 1 ) درباره علی ( علیه السلام ) بزرگتر وبرتر از ردّالشمس نازل نکرده است .

گفتم : درست گفتی جانم به قربانت ، دوست دارم آن را از زبان شما بشنوم .

عبدالله گفت : از پدرم حسن ( علیه السلام ) شنیدم که می گفت : از اسماء دختر عمیس شنیدم که گفت : روزی علی ( علیه السلام ) نزد رسول خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) رفت تا نماز عصر را با پیامبر ( صلی الله علیه وآله وسلم ) بخواند ، امّا زمانی رسید که نماز پایان یافته و حضرت در حال دریافت وحی بود ، علی ( علیه السلام ) وی را به سینه گرفته و خود را تکیه گاه پیامبر ( صلی الله علیه وآله وسلم ) ساخت ، این وضعیت تا پایان دریافت وحی ادامه یافت ، وقتی حضرت به حال عادی برگشت از علی (علیه السلام ) پرسید : آیا نماز عصر را خوانده ای ؟ علی (علیه السلام ) پاسخ داد : وقتی آمدم شما در حال دریافت وحی بودید ، شما را تا همین الآن روی سینه نگه داشته بودم .

پیامبر خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) که دید خورشید غروب کرده است ، رو به قبله نموده چنین



1 . مراد کتاب تکوین است .

 

 گفت : خدایا ، علی در حال فرمانبرداری از تو بوده است ، خورشید را برای وی برگردان .

اسماء می گوید : خورشید در حالی که صدایی شبیه صدای حرکت سنگ آسیاب از آن به گوش می رسید شروع کرد به بازگشتن و بالا آمدن ، تا اینکه در جایگاهی که وقت نماز عصر است قرار گرفت ، علی ( علیه السلام ) از جا برخاسته نماز عصر را بجا آورد ، آنگاه بار دیگر خورشید غروب کرد در حالی که از آن صدایی شبیه صدای حرکت سنگ آسیاب به گوش می رسید ، همین که خورشید غروب کرد تاریکی همه جا را فرا گرفت و ستارگان آشکار شدند .

این حدیث را ابن تیمیه  ( 1 ) و ابن کثیر  ( 2 ) از کتاب حسکانی نقل کرده اند .

 

سوّمین نفری که حدیث را از اسماء روایت کرده است اُم حسن دختر حضرت علی  ( علیه السلام ) است ، شاذان فضلی به سند خویش از فاطمه دختر حضرت علی  ( علیه السلام ) روایت نموده که وی از اُم حسن شنیده که اینگونه از اسماء دختر عمیس نقل کرده است :

در جنگ خیبر پس از پایان یافتن جنگ ، علی ( علیه السلام ) مشغول تقسیم غنیمت های جنگی بود ، این کار تا غروب خورشید ادامه یافت ، پیامبر خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) از حضرت علی  ( علیه السلام ) پرسید : آیا نماز عصر را خوانده ای ؟ علی ( علیه السلام ) پاسخ داد : نه . پیامبر ( صلی الله علیه وآله وسلم ) دعا کرد و خورشید بالا آمد ، نور خورشید تا میانه مسجد را روشن ساخت ، علی ( علیه السلام ) نماز عصر را خواند ،



1 . منهاج السنّة ، ج 8 ، ص 188 ـ 189 .

2 . البدایة والنهایة ، ج 6 ، ص 83 .

 

آنگاه بار دیگر خورشید غروب کرد ، در حالی که صدایی مانند صدای برش چوب به وسیله ارّه به گوش می رسید .

این حدیث را سیوطی از کتاب شاذان فضلی نقل کرده است . ( 1 )

همچنین ابوالقاسم حسکانی این حدیث را در کتاب تصحیح ردّالشمس به سند خویش از اُمّ حسن روایت کرده است ، در نقل وی چنین آمده است :

در روز نبرد خیبر تقسیم غنیمت های جنگی به قدری علی ( علیه السلام ) را سرگرم ساخت که آفتاب غروب کرد ، یا در آستانه غروب قرار گرفت ، پیامبر ( صلی الله علیه وآله وسلم ) از علی ( علیه السلام ) پرسید : آیا نمازت را خوانده ای ؟ علی ( علیه السلام ) پاسخ داد : نه . رسول خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) دعا کرد ، خورشید بار دیگر اوج گرفته به میانه آسمان آمد ، علی ( علیه السلام ) نمازش را خواند ، آنگاه بار دیگر خورشید غروب کرد .

اسماء می گوید : از خورشید صدایی همچون صدای کشیدن ارّه بر آهن به گوش می رسید .

این حدیث را ابن تیمیه  ( 2 ) وابن کثیر  ( 3 ) از کتاب حسکانی نقل کرده اند .

عالم دیگری که حدیث را از طریق اُمّ حسن روایت کرده گنجی شافعی است ، در روایت وی اینگونه آمده است :

رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) علی (علیه السلام ) را مأمور تقسیم غنیمت های جنگی نبرد



1 . اللآلی المصنوعة ، ج 1 ، ص 340 .

2 . منهاج السنّة ، ج 8 ، ص 184 .

3 . البدایة والنهایة ، ج 6 ، ص 82 .

 

خیبر نمود ، علی ( علیه السلام ) سرگرم انجام مأموریت خویش بود تا اینکه خورشید در حالت غروب قرار گرفت ، پیامبر ( صلی الله علیه وآله وسلم ) از علی ( علیه السلام ) پرسید : آیا نماز عصر را خوانده ای ؟ علی ( علیه السلام ) پاسخ داد : نه ای رسول خدا ، انجام مأموریتی که به من سپرده بودی مرا مشغول ساخته بود . پیامبر ( صلی الله علیه وآله وسلم ) از خدا خواست خورشید را برگرداند تا علی ( علیه السلام ) نمازش را بخواند . ناگهان خورشید در حالی که از آن صدایی همچون صدای کشیدن ارّه بر چوب به گوش می رسید شروع به بازگشت کرد ، به قدری بالا آمد تا اینکه به میانه نمازخانه خیبر رسید ، علی ( علیه السلام ) از جای خویش برخاسته نمازش را خواند ، با پایان یافتن نماز علی  ( علیه السلام ) بار دیگر خورشید غروب کرد .

گنجی پس از نقل حدیث چنین می نویسد : این حدیث را ابوالوقت در جزء اوّل احادیث امیر ابواحمد آورده است . ( 1 )

چهارمین نفری که حدیث را از اسماء روایت کرده فاطمه دختر امام حسین  ( علیه السلام ) است ، حدیث او را جمعی از دانشمندان ونویسندگان در کتاب های خویش آورده اند ، از جمله آنها ابوبکر وعثمان فرزندان ابوشیبه می باشند ، این دو که از سرشناس ترین دانشمندان اهل سنّت هستند به سند خویش از فاطمه روایت کرده اند که اینگونه از اسماء نقل کرده است :

رسول خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) سر بر دامن علی ( علیه السلام ) نهاده و در حال دریافت وحی بود ، علی ( علیه السلام ) در وضعیتی قرار داشت که نمی توانست نمازش را بخواند ، این حالت به قدری ادامه یافت تا آنکه خورشید غروب کرد.



1 . کفایة الطالب ، ص 385 ، باب 100 .

 

نماز عصر علی ( علیه السلام ) قضا شد ، پیامبر ( صلی الله علیه وآله وسلم ) که چنین دید اینگونه دعا کرد : خدایا ، علی ( علیه السلام ) در راه فرمانبرداری از تو وپیامبرت بوده ، خورشید را برای وی برگردان .

اسماء می گوید : خودم دیدم که آفتاب غروب کرده بود ، ودیدم که پس از غروب بار دیگر طلوع کرد .

این حدیث را بسیاری از نویسندگان از پسران ابوشیبه روایت کرده اند ، از جمله ابوالقاسم طبرانی آن را به سند خویش از هر دو روایت کرده است  ( 1 ) ، خطیب تبریزی نیز آن را از طبرانی نقل کرده است . ( 2 )

ابن مغازلی آن را از عثمان بن ابی شیبه نقل کرده است  ( 3 ) ، و سیّد رضی الدین ابن طاووس  ( 4 ) وابن بطریق  ( 5 ) آن را از ابن مغازلی نقل کرده اند .

ابن ابی عاصم نیز آن را به طور خلاصه از ابوبکر بن ابی شیبه نقل کرده است . ( 6 )

ابوالقاسم بغوی یکی دیگر از بزرگان اهل سنّت نیز این حدیث را به سند خویش از فاطمه دختر امام حسین  ( علیه السلام ) روایت کرده است ، نقل وی شبیه روایت گذشته است .



1 . المعجم الکبیر ، ج 24 ، ص 147 ـ 152 ، ح 390 .

2 . الاکمال ، ص 149 ، شرح حال اسماء بنت عمیس .

3 . مناقب اهل بیت ، ص 167 ـ 168 ، ح 143 .

4 . الطرائف ، ص 84 ، ح 117 .

5 . العمدة ، ص 374 ـ 375 ، ح 736 .

6 . السنّة ، ج 2 ، ص 887 ، ح 1358 .

 

روایت او را سبط ابن جوزی نقل کرده است . ( 1 )

عقیلی نیز این حدیث را به سند خویش از فاطمه دختر امام حسین  ( علیه السلام ) روایت کرده است . ( 2 )

ذهبی نیز آن را از عقیلی نقل کرده  ( 3 ) ، وابن عساکر به روایت عقیلی اشاره نموده است . ( 4 )

عاصمی نیز به سند خویش از فاطمه دختر امام حسین  ( علیه السلام ) همین حدیث را نقل کرده است ، عبارت وی نیز شبیه عبارت ابوبکر وعثمان فرزندان ابی شیبه است . ( 5 )

ابن خزیمه نیز این حدیث را به سند خویش از فاطمه دختر امام حسین  ( علیه السلام ) روایت کرده است .

حدیث وی را عاصمی  ( 6 ) وذهبی  ( 7 ) نقل کرده اند .

ابوالقاسم حسکانی به سند خویش از فاطمه دختر امام حسین  ( علیه السلام ) روایت نموده که اینگونه از اسماء نقل کرده است :

پیامبر خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) نماز عصر را به پایان بردند ، ناگهان جبرئیل بر حضرت نازل شد ، پیامبر ( صلی الله علیه وآله وسلم ) سر ـ یا گونه ـ خویش را بر دامان علی ( علیه السلام ) گذاشت ، علی ( علیه السلام ) نماز عصر را نخوانده بود ، این وضع تا غروب خورشید ادامه یافت . . . 



1 . تذکرة الخواص ، ج 1 ، ص 334 ، باب دوّم .

2 . الضعفاء الکبیر ، ج 3 ، ص 327 ـ 328 ، شرح حال عمّار بن مطر رهاوی .

3 . میزان الاعتدال ، ج 3 ، ص 170 .

4 . تاریخ مدینه دمشق ، ج 42 ، ص 313 ـ 314 ، شرح حال حضرت علی  ( علیه السلام ) .

5 . زین الفتی ، ج 2 ، ص 50 ، ح 331 .

6 . همان ، ج 2 ، ص 53 ـ 54 ، ح 332 .

7 . تلخیص کتاب الموضوعات ، ص 118 .

 

این حدیث را ابن تیمیه از کتابِ حسکانی نقل کرده است  ( 1 ) و ادامه حدیث را نیاورده است ، ولی می توان آن را از روایت های دیگر به خوبی فهمید .

همچنین شاذان فضلی به سند خویش از فاطمه دختر امام حسین  ( علیه السلام ) ، و او از اسماء اینگونه روایت کرده است :

هر گاه بر پیامبر ( صلی الله علیه وآله وسلم ) وحی نازل می شد حالتی شبیه اغماء به حضرت دست می داد ، یک روز در حالی که سرش در دامان علی ( علیه السلام ) بود حالت دریافت وحی به وی دست داد ، واین حالت تا غروب خورشید ادامه یافت ، با پایان یافتن این حالت پیامبر ( صلی الله علیه وآله وسلم ) سرش را بلند نموده و از علی ( علیه السلام ) پرسید : آیا نماز عصر را خوانده ای ؟ علی ( علیه السلام ) پاسخ داد : نه ای رسول خدا . حضرت دعا کرد ، و به دعای وی خورشید بازگشت تا اینکه علی ( علیه السلام ) نماز عصرش را خواند .

اسماء می گوید : خورشید را پس از غروب مشاهده کردم که بار دیگر بالا آمد تا علی ( علیه السلام ) نماز عصرش را خواند .

این حدیث را سیوطی از کتاب شاذان فضلی نقل کرده است . ( 2 )

طبرانی نیز همین حدیث را به سند خویش از فاطمه دختر امام حسین  ( علیه السلام ) روایت کرده است  ( 3 ) ، وعبارت وی مانند عبارت شاذان فضلی است .

خطیب تبریزی ( 4 ) وهیثمی ( 5 ) حدیث را از طبرانی نقل کرده اند .



1 . منهاج السنّة ، ج 8 ، ص 174 .

2 . اللآلی المصنوعه ، ج 1 ، ص 339 ـ 340 .

3 . المعجم الکبیر ، ج 24 ، ص 152 ، ح 391 .

4 . الاکمال ، ص 149 .

5 . مجمع الزوائد ، ج 8 ، ص 297 .



همچنین محمّد بن سلیمان کوفی به سند خویش از فاطمه دختر امام حسین  ( علیه السلام ) حدیث را نقل کرده است  ( 1 ) ، وعبارت وی نیز شبیه عبارت شاذان فضلی است .

در حدیث دیگری که شاذان فضلی از فاطمه دختر امام حسین  ( علیه السلام ) روایت کرده چنین آمده است :

علی ( علیه السلام ) به همراه رسول خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) مشغول تقسیم غنائم جنگ خیبر شد ، این کار تا غروب ادامه یافت ، پیامبر ( صلی الله علیه وآله وسلم ) از علی ( علیه السلام ) پرسید : آیا نماز عصر را خوانده ای ؟ علی ( علیه السلام ) پاسخ داد : نه ای رسول خدا . پیامبر ( صلی الله علیه وآله وسلم ) وضو گرفته و در مسجد نشست ، دو یا سه کلمه مانند سخن مردم حبشه بر زبان حضرت جاری شد ، خورشید به وضعیت عصر بازگشت ، علی ( علیه السلام ) از جای برخاسته وضو ساخت ونماز عصر را خواند ، آنگاه پیامبر ( صلی الله علیه وآله وسلم ) سخنانی همچون سخنان اوّل فرمود ، خورشید بار دیگر به سمت مغرب رفت .

اسماء می گوید : صدایی مانند صدای کشیدن ارّه بر چوب به گوشم رسید ، ستارگان نیز آشکار شدند .

این حدیث را سیوطی از کتاب شاذان فضلی نقل کرده است . ( 2 )

همچنین عالم بزرگ شیعه شیخ صدوق حدیث را به سند خویش از فاطمه دختر امام حسین (علیه السلام ) روایت کرده است  ( 3 ) ، روایت وی را در بخش پایانی خواهیم آورد .



1 . مناقب امیرالمؤمنین ، ج 2 ، ص 403 ـ 407 ، ح 1036 .

2 . اللآلی المصنوعه ، ج 1 ، ص 339 .

3 . من لایحضره الفقیه ، ج 4 ، ص 438 ـ 439 .



ابوجعفر طحاوی نیز به سند خویش از فاطمه دختر امام حسین  ( علیه السلام ) حدیث را روایت کرده است ، در نقل وی اینگونه آمده است :

بر پیامبر ( صلی الله علیه وآله وسلم ) وحی نازل می شد وسر وی در دامن علی  ( علیه السلام ) بود ، این وضعیت تا غروب خورشید ادامه یافت در حالی که علی ( علیه السلام ) نماز عصر را نخوانده بود ، پیامبر ( صلی الله علیه وآله وسلم ) از علی ( علیه السلام ) پرسید : آیا نمازت را خوانده ای ؟ علی ( علیه السلام ) پاسخ داد : نه . پیامبر ( صلی الله علیه وآله وسلم ) گفت : خدایا ، علی در حال فرمانبرداری از تو و پیامبرت بوده ، خورشید را برای وی برگردان .

اسماء می گوید : خورشید را دیدم که غروب کرد ، و دیدم که پس از غروب بار دیگر طلوع کرد . ( 1 )

خطیب خوارزمی نیز حدیث را به سند خویش از طحاوی نقل کرده است . ( 2 )

ابن عساکر این حدیث را با دو سند از فاطمه دختر امام حسین ( علیه السلام ) روایت کرده است ، عبارت وی همانند عبارت طحاوی است . ( 3 )

همچنین ابن منده حدیث را به سند خویش از فاطمه دختر امام حسین ( علیه السلام ) روایت کرده است ، عبارت وی نیز مانند عبارت طحاوی است .

روایت او را ابن جوزی ( 4 ) ، ابن عساکر  ( 5 ) ، جوزقانی  ( 6 ) وسیوطی  ( 7 )نقل کرده اند .



1 . شرح مشکل الآثار ، ج 3 ، ص 92 ، ح 1067 .

2 . المناقب ، ص 306 ، ح 301 .

3 . تاریخ مدینه دمشق ، ج 42 ، ص 313 ـ 314 .

4 . الموضوعات ، ج 1 ، ص 355 ، ح 11 .

5 . تاریخ مدینه دمشق ، ج 42 ، ص 313 ـ 314 .

6 . الأباطیل والمناکیر والصحاح والمشاهیر ، ص 98 ، ح 54 .

7 . الخصائص الکبری ، ج 2 ، ص 137 .



پنجمین نفری که حدیث را از اسماء روایت نموده فاطمه دختر حضرت علی ( علیه السلام ) است ، جمعی از نویسندگان حدیث وی را در کتاب های خویش آورده اند ، از جمله آنها ابوحاتم رازی است ، او به سند خویش از عروة بن عبدالله بن قشیر چنین نقل کرده است :

به حضور فاطمه دختر علی بن ابی طالب ( علیه السلام ) رسیدم ، در حالی که به منتهای سنّ کهنسالی وپیری رسیده بود ، دیدم گردن بندی در گردن و دو دستبند بزرگ بر دست دارد ، از اینکه در چنین سنی اینگونه زیور آلاتی بر تن داشت تعجّب نموده پرسیدم : اینها چیست که پوشیده ای ؟

پاسخ داد : برای زن شایسته نیست خود را شبیه مردان سازد .

آنگاه ادامه داد : از اسماء دخت عمیس شنیدم که می گفت : علی ابن ابی طالب ( علیه السلام ) نزد پیامبر خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) رفت در حالی که حضرت در حال دریافت وحی بود ، حضرت علی ( علیه السلام ) پیامبر ( صلی الله علیه وآله وسلم ) را با پیراهن خویش پوشاند ، تا اینکه شعاع نور خورشید جمع شد ـ یعنی خورشید غروب کرد ، یا نزدیک بود غروب نماید ـ در این زمان وحی به پایان رسید ، حضرت رو به علی ( علیه السلام ) نموده پرسید : یا علی ، آیا نمازت را خوانده ای ؟ علی ( علیه السلام ) پاسخ داد : نه .

پیامبر ( صلی الله علیه وآله وسلم ) دست به دعا برداشته چنین گفت : خدایا ، خورشید را برای علی برگردان .

اسماء می گوید : خورشید از مغرب به سمتِ بالا بازگشت تا آن که نورش نیمی از مسجد را روشن ساخت .

این حدیث را عبدالکریم رافعی قزوینی به سند خویش از ابوحاتم رازی نقل کرده است . ( 1 )

دانشمند بزرگ شیعه شیخ مفید نیز این حدیث را به سند خویش از عروة ابن عبدالله بن قشیر روایت نموده ، وعبارت وی همانند عبارت ابوحاتم رازی است . ( 2 )

حاکم نیشابوری نیز حدیث را از طریق عروة بن عبدالله بن قشیر روایت کرده است ، عبارت وی نیز شبیه عبارت ابوحاتم رازی است ، وی حدیث را در کتابش تاریخ نیشابور آورده است ، این کتاب جزء کتاب هایی است که اصل آن موجود نیست ، ولی در دسترس بسیاری از نویسندگان قرن های گذشته بوده ومطالب فراوانی از آن نقل کرده اند ، از جمله کسانی که حدیث فوق را از حاکم نقل کرده اند عبارتند از : ابواسحاق ثعلبی  ( 3 ) ، گنجی شافعی  ( 4 ) ، وی تصریح کرده که حدیث را از کتاب تاریخ نیشابور نقل کرده است .

همچنین محبّ طبری 5)،ابوالخیر طالقانی(6) ، وعینی (7) آن را از حاکم نیشابوری روایت کرده اند .



1 . التدوین فی تاریخ قزوین ، ج 2 ، ص 236 ـ 237 ، شرح حال احمد ابن محمّد بن زید طوسی .

2 . امالی مفید ، مجلس 11 ، ح 3 .

3 . قصص الانبیاء ، ص 220 ، شرح حال حضرت موسی ( علیه السلام ) .

4 . کفایة الطالب ، ص 384 ، باب 100 .

5 . الریاض النضرة ، ج 2 ، ص 237 . ج

6 . اربعین منتقی ، ص 112 ، ح 25 ، باب 18 .

7 . عمدة القاری ، ج 15 ، ص 43 .

 

حاکم حسکانی نیشابوری نیز حدیث را با دو سند از عروة بن عبدالله بن قشیر روایت کرده ، وعبارت وی نیز مانند عبارت ابوحاتم رازی است .

ابن تیمیه  ( 1 ) وابن کثیر  ( 2 ) حدیث را از کتاب حسکانی نقل کرده اند .

ابوالحسن ماوردی عالم سرشناس اهل سنّت حدیث را بدون سند از اسماء روایت کرده ، عبارت وی نیز همانند عبارت ابو حاتم رازی است . ( 3 )

شهاب الدین احمد بن جلال الدین حسینی شافعی ایجی نیز آن را بدون سند از عروة بن عبدالله بن قشیر روایت کرده است . ( 4 )

مورّخ بزرگ اهل شام ابن عساکر دمشقی به سند خویش از عروة بن عبدالله بن قشیر حدیث را روایت کرده است ، عبارت وی شبیه عبارت ابوحاتم رازی است ، تفاوت اندکی در نقل او دیده می شود ، بنا به این نقل در آخر روایت چنین آمده است :

پیامبر خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) پس از عادی شدن حالش سرش را از دامن علی ( علیه السلام ) برداشته واز وی پرسید : آیا نماز عصرت را خوانده ای ؟ علی ( علیه السلام ) پاسخ داد : نه . پیامبر ( صلی الله علیه وآله وسلم ) گفت : خدایا خورشید را برای علی برگردان .

اسماء می گوید : به خدا سوگند به خورشید نگاه کردم ، دیدم سفید و درخشان بر این کوه می تابد 



1 . منهاج السنّه ، ج 8 ، ص 66 ، و182 ـ 183 .

2 . البدایه والنهایه ، ج 6 ، ص 80 و81 .

3 . اعلام النبوّة ، ص 102 ـ 103 ، باب 11 .

4 . توضیح الدلائل ، ص 232 .



و دیدم که تا وسط مسجد بالا آمده بود ، این حالت ادامه یافت تا علی ( علیه السلام ) نمازش را خواند . ( 1 )

ابن عساکر این حدیث را به سند دیگری در شرح حال حضرت علی ( علیه السلام ) نیز آورده است ، وعبارت وی شبیه عبارت فوق است . ( 2 )

همچنین شاذان فضلی حدیث را به سند خویش از عروة بن عبدالله بن قشیر روایت کرده است ، در نقلِ وی حدیث اینگونه پایان یافته است :

اسماء می گوید : خورشید بازگشت تا آنکه نورش نیمی از خانه را روشن ساخت ، یا اینکه نیمی از اطاقم را روشن ساخت .

این حدیث را سیوطی از وی نقل کرده است . ( 3 )

همچنین حاکم نیشابوری نیز حدیث را به سند خویش از علی بن حسن بن حسین ، از فاطمه دختر حضرت علی ( علیه السلام ) روایت نموده ، بنا به نقلِ وی اسماء چنین گفته است :

سرِ پیامبر خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) بر دامن علی ( علیه السلام ) بود ، او نماز عصر را نخوانده بود و دوست نداشت پیامبر ( صلی الله علیه وآله وسلم ) را حرکت دهد مبادا بیدار شود ، این وضعیّت تا غروب خورشید ادامه یافت ، ناگهان پیامبر ( صلی الله علیه وآله وسلم ) برخاسته ومتوجّه شد که علی ( علیه السلام ) نماز عصر را نخوانده است ، رسول خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) از خدا خواست خورشید را برای علی ( علیه السلام ) برگرداند ، ناگهان خورشید در حالی که صدایی از آن شنیده می شد شروع کرد به بالا آمدن ، به قدری بالا آمد که وقت نماز عصر رسید ، علی ( علیه السلام ) نمازش را خواند ، آنگاه خورشید بار دیگرغروب کرد .



1 . تاریخ مدینة دمشق ، ج 70 ، ص 36 ، شرح حال فاطمه دختر حضرت علی ( علیه السلام ) .

2 . تاریخ مدینه دمشق ، ج 42 ، ص 314 .

3 . اللآلی المصنوعه ، ج 1 ، ص 338 ـ 339 .



این حدیث را چند تن از نویسندگان از حاکم نیشابوری نقل کرده اند ، یکی از آنها ابوالخیر حاکمی طالقانی است  ( 1 ) ، محبّ طبری نیز آن را از ابوالخیر حاکمی نقل کرده است . ( 2 )

همچنین حمّویی به سند خویش از طریق بیهقی آن را از حاکم نیشابوری نقل کرده است . ( 3 )

جوزقانی  ( 4 ) وابن جوزی  ( 5 ) ـ دو تن از دانشمندان اهل سنّت ـ نیز این حدیث را به سند خویش از طریق علی بن حسن بن حسین از فاطمه دختر حضرت علی ( علیه السلام ) روایت کرده اند .

 

عبدالرزّاق بن همّام صنعانی نیز حدیث را به طور مختصر روایت کرده است ، وی به سند خویش از طریق فاطمه دختر حضرت علی ( علیه السلام ) اینگونه نقل کرده است :

پیامبر خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) برای علی ( علیه السلام ) دعا کرد تا اینکه خورشید برای وی بازگشت .

این حدیث را ابوالقاسم حسکانی به سندِ خویش از عبدالرزّاق روایت کرده است ، ابن تیمیه  ( 6 ) وابن کثیر  ( 7 ) آن را از کتاب حسکانی نقل کرده اند .



1 . اربعین منتقی ، ص 111 ـ 112 ، ح 24 ، باب 18 .

2 . الریاض النضرة ، ج 2 ، ص 237 .

3 . فرائد السمطین ، ج 1 ، ص 183 ، ح 146 ، باب 37 .

4 . الأباطیل والمناکیر والصحاح والمشاهیر ، ص 98 ، ح 155 .

5 . الموضوعات ، ج 1 ، ص 356 .

6 . منهاج السنّة ، ج 8 ، ص 182 .

7 . البدایة والنهایة ، ج 6 ، ص 81 .

 

نویسنده دیگری که حدیث را از فاطمه دختر حضرت علی ( علیه السلام ) روایت کرده ، ابن خزیمه است ، وی با سندی که به علی بن حسن بن حسین می رسد این حدیث را از فاطمه روایت کرده است .

حدیث او را ذهَبی  ( 1 ) وعاصمی  ( 2 ) نقل کرده اند .

ابن شاهین بغدادی نیز حدیث را به سند خویش از فاطمه دختر حضرت علی ( علیه السلام ) روایت کرده است ، حدیث او را ابن جوزی  ( 3 ) وسیوطی  ( 4 ) نقل کرده اند .

باعونی دمشقی نیز حدیث را بدون سند از اسماء نقل کرده است . ( 5 )

جلال الدین سیوطی پس از نقل حدیث اسماء می نویسد :

ابن منده وابن شاهین وطبرانی با سندهای متعدّد حدیث را از اسماء روایت کرده اند ، برخی از این سندها صحیح می باشد . ( 6 )

دانشمند بزرگ شیعه شیخ مفید در کتاب ارزشمند ارشاد فصل مستقلّی را به حدیث ردّالشمس اختصاص داده ، وفشرده روایات را ضمن یک حدیث آورده است ، ترجمه نوشتار وی چنین است :

یکی از نشانه های آشکار و معجزاتی که به دست امیرالمؤمنین علی ابن ابی طالب (ع) ظاهر شد



1 . تلخیص کتاب الموضوعات ، ج 1 ، ص 118 .

2 . زین الفتی ، ج 2 ، ص 53 ـ 54 ، ح 332 .

3 . الموضوعات ، ج 1 ، ص 356 .

4 . الخصائص الکبری ، ج 2 ، ص 137 .

5 . جواهر المطالب ، ج 1 ، ص 110 .

6 . الخصائص الکبری ، ج 2 ، ص 137 .

 

آن چیزی است که روایات آن به حدّ استفاضه  ( 1 ) رسیده وعالمان تاریخ وسیره آن را روایت کرده ، وشاعران به سرودن شعر در باره آن پرداخته اند ، بازگشت خورشید برای علی ( علیه السلام )  ـ آن هم در دو نوبت ـ است : یکی در زمان رسول خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) ، ودیگری پس از وفات پیامبر ( صلی الله علیه وآله وسلم ) .

امّا داستان اوّلین بازگشت خورشید برای آن حضرت ، آنگونه که اسماء دختر عمیس واُمّ سلمه همسر پیامبر ( صلی الله علیه وآله وسلم ) وجابر بن عبدالله انصاری وابوسعید خدری به همراه عدّه دیگری از صحابه روایت کرده اند چنین است :

روزی رسول خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) در منزل خویش تشریف داشت و علی ( علیه السلام ) نیز در محضر وی بود ، جبرئیل ( علیه السلام ) نازل شده و به ابلاغ پیام الهی از طریق وحی پرداخت . در همان حال پیامبر ( صلی الله علیه وآله وسلم ) پای امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) را تکیه گاه خویش ساخت وسر بر آن نهاد ، این وضعیّت تا غروب ادامه یافت ، به ناچار امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) نماز عصر را در همان حالت نشسته خوانده ورکوع وسجود را با اشاره بجای آورد ، وقتی وحی پایان یافت وپیامبر ( صلی الله علیه وآله وسلم ) به حالت عادی برگشت رو به علی ( علیه السلام ) نموده فرمود : آیا نماز عصرت قضا شده است ؟ علی ( علیه السلام ) عرض کرد : ای رسول خدا ، به علّت وضعیّت خاصّ شما ـ که در حال دریافت وحی بودید ـ نتوانستم نمازم را ایستاده بخوانم .

پیامبر ( صلی الله علیه وآله وسلم ) فرمود : دعا کن واز خدا بخواه خورشید را برایت برگرداند تا نمازت را ایستاده و در وقت مخصوصش بخوانی ، چون تو در حال فرمانبرداری از خدا وپیامبرش بوده ای خداوند دعایت را مستجاب خواهد کرد .



1 . یعنی در حدّی است که می توان به آنها اعتماد کرد .

 

امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) از خدا خواست تا خورشید را برای وی برگرداند ، خورشید برای علی ( علیه السلام ) برگردانده شد تا اینکه در موقعیّت وقت نماز عصر قرار گرفت ، علی ( علیه السلام ) نماز عصر را در وقت مخصوصش خواند ، آنگاه بار دیگر خورشید غروب کرد .

اسماء می گوید : به خدا سوگند هنگام غروب خورشید از آن صدایی شبیه صدای کشیده شدن ارّه بر چوب شنیدم . ( 1 )

آنگاه داستان ردّالشمس دوّم را نقل کرده است که آن را در جای خودش خواهیم آورد .

علاّمه حلّی ( 2 ) ، فضل بن حسن طبرسی ( 3 ) و علی بن عیسی اربلی ( 4 ) نیز حدیث را از افراد فوق نقل کرده اند ، وعبارت آنها مانند عبارت شیخ مفید است .

قطب راوندی حدیث را بدون سند از اسماء روایت کرده است ، در نقل وی اینگونه آمده است :

با پیامبر ( صلی الله علیه وآله وسلم ) در جنگ خیبر  ( 5 ) شرکت داشتم ، رسول خدا ( ص)



1 . ارشاد ، ج 1 ، ص 346 ـ 347 .

2 . کشف الیقین ، ص 132 ـ 133 .

3 . اعلام الوری ، ج 1 ، ص 350 .

4 . کشف الغمّه ، ج 1 ، ص 494 .

5 . در عبارت چاپ شده کتاب ، به جای « خیبر » کلمه « حنین » آمده است ، وشکّی نیست که کلمه « حنین » تحریف شده « خیبر » می باشد ، زیرا در کتابت قدیم رسم الخطّ این دو کلمه خیلی بهم نزدیک بوده است .

علی ( علیه السلام ) را دنبال کاری فرستاد ، پیامبر ( صلی الله علیه وآله وسلم ) نماز عصر را خواند در حالی که علی ( علیه السلام ) نماز عصر را نخوانده بود ، پس از بازگشت علی ( علیه السلام ) ، پیامبر ( صلی الله علیه وآله وسلم ) سر بر دامن علی ( علیه السلام ) گذاشت ، این وضع تا غروب خورشید ادامه یافت ، وقتی که حضرت سر از دامن علی ( علیه السلام ) برداشت ، علی ( علیه السلام ) گفت : من نماز عصر را نخوانده ام .

رسول خدا ( صلی الله علیه وآله وسلم ) اینگونه دعا کرد : خدایا ، علی به خاطر پیامبرت اینگونه خود را نگه داشته است ، خورشید را برای وی برگردان .

اسماء می گوید : بار دیگر خورشید طلوع کرده وبالا آمد تا زمین ودیوارها را روشن ساخت ، علی ( علیه السلام ) برخاسته نماز عصر را خواند ، آنگاه بار دیگر خورشید غروب کرد .

اسماء می گوید : این داستان در سرزمین صهباء در غزوه خیبر  ( 1 ) اتّفاق افتاد ، علی ( علیه السلام ) ابتدا نمازش را با اشاره خوانده بود .

 

همچنین پیامبر ( صلی الله علیه وآله وسلم ) به علی ( علیه السلام ) فرمود : بار دیگر نیز خورشید برای تو باز می گردد ، واین حجّتی است بر مخالفان تو .

آنگاه دو بیت از شعرهای حسّان بن ثابت در باره این داستان را آورده که درجای خود خواهد آمد. (2)

او اصل داستان را در جای دیگر نیز روایت کرده ، و در آن آمده است : اسماء می گوید : خورشید 



1 . به پاورقی پیشین مراجعه شود .

2 . قصص الأنبیاء ، ص 289 ؛ والخرائج والجرائح ، ج 2 ، ص 498 ـ 499 ، ح 13 .

 

نیمی از مسجد را روشن ساخت . ( 1 )

ابن حجر عسقلانی می نویسد : طحاوی ، طبرانی در المعجم الکبیر ، حاکم ، وبیهقی در دلائل حدیث را از اسماء روایت کرده اند  ( 2 ) .

مفسّر بزرگ شیعه شیخ ابوالفتوح رازی در تفسیر آیه 29 سوره مائده پس از روایت بازگشت خورشید برای حضرت یوشع ( علیه السلام ) وذکر مقدّمه ای در ارتباط با ردّالشمس برای امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) ـ که در بخش روایت های مرسل وسخن بزرگان پیرامون ردّالشمس خواهیم آورد ـ چنین نوشته است :

امّا آنچه مشهور است در اخبار وطوایف روایت کرده اند آن است که دو بار آفتاب باز آمد برای او ؛ یکبار در حیات رسول ( علیه السلام ) ، ویکبار از پس وفات او .

امّا در حیات او : امّ سلمه روایت کند واسماء بنت عمیس وجابر بن عبدالله انصاری وابوسعید خدری وابوذر الغفاری وعبدالله بن العبّاس وجماعتی بسیار از صحابه رسول ـ صلوات الله علیه ورضی عنهم ـ ، واحادیث ایشان متداخل است ، که یک روز رسول ( علیه السلام ) امیرالمؤمنین علی ( علیه السلام ) را به مهمّی فرستاده بود ، او به آن مهمّ رفته بود ، رسول ( علیه السلام ) نمازِ دیگر ( 3 ) بکرد ، چون امیرالمؤمنین ( علیه السلام ) باز آمد وبا رسول خدا ( علیه السلام ) می گفت آنچه در آن کار رفته بود فغشاه الوحی : وحی پیغمبر را فرود آمد ، رسول ( علیه السلام ) تکیه بر امیرالمؤمنین کرد وسر به زانوی او نهاد،مدّت دراز شد وآفتاب نزدیک به غروب،امیرالمؤمین(علیه السلام) نماز نشسته باِشارت 



1 . الخرائج والجرائح ، ج 1 ، ص 52 ـ 53 ، ح 81 .

2 . فتح الباری ، ج 6 ، ص 155 .

3 . نمازِ دیگر نمازِ پس از نمازِ اوّل است ، و در اینجا منظور نماز عصر است که پس از نماز ظهر خوانده می شود .

 

بکرد و آفتاب فرو شد . چون رسول ( علیه السلام ) از غشیه وحی در آمد روی علی ( علیه السلام ) متغیّر دید ، گفت : یا علی ( علیه السلام ) ، چه رسید تو را ؟ گفت : خیر [ است ] یا رسول الله جز که نماز دیگر نکرده بودم ، وچون تو را وحی آمد وسر تو بر کنار من بود نخواستم که تو را بر زمین افکنم ، باِشارت نماز کردم ودلم خوش نیست .

رسول ( علیه السلام ) گفت : دلتنگ مکن که من دعا کنم تا خدای تعالی آفتاب باز آرد وتو نماز به وقت به شرایط وارکان بگذاری .

آنگه دست بر داشت و گفت : « خدایا تو دانی که علی در طاعت تو بود و در طاعت رسول تو ، اللهمّ ردّ علیه الشمس حتّی یصلّی » : بار خدایا آفتاب باز آر تا علی نماز به وقت خود بیارد » .

راوی خبر گوید که : به آن خدایی که محمّد را به حقّ به خلقان فرستاد که ما آفتاب را دیدیم که باز آمد واو را آوازی بود چون آواز دهت دستره  ( 1 ) که در چوب افتد ، وروشنایی آن دیدیم بر در ودیوار تافته تا امیرالمؤمنین علی ( علیه السلام ) نماز بکرد . چون او سلام نماز داد آفتاب فرو افتاد نه چنانکه به عادت رفتی بل به یک ساعت فرو شد . ( 2 )

بسیاری از روایت های اسماء را تقی الدین احمد بن علی مقریزی روایت کرده ، وعبارت وی همانند عبارت های گذشته است . ( 3 )


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد