از همان روز اول که دست به دست شدی بلکه آرام بگیری، انگار معلوم بود قرار است بی قرار باشی؛
و از همان روز اول که آرام گرفتی در آغوش برادر، معلوم بود هر چقدر هم بی قرار باشی در کنار «حسین» آرامی.
خوش آمدی! خوش آمدی ای «فاطمه خو» و ای «فاطمه رو»...
و این «فاطمه رو» انگار آرام آرام می بردمان سمت روضه های رضوان تو.
می دانم، می دانم چقدر دوست داری که «جشن تولدت» طعم اشک روضه بگیرد... درست مثل همان روز اول.
مگر می شود زینب باشد و حسین نباشد؟ و حسین باشد و اشک در کناری به تماشا بایستد؟
همه ی اشک ها وامدار تو اند....!!!