صورت سوم حدیث: نسایى با سند خود از وائل بن حجر چنین نقل کرده است:
به طرف نماز رسول خدا (ص) نگریستم که چگونه نماز مى خواند. او ایستاد و تکبیر گفت و دستانش را تا محاذى گوشها بالا برد، آن گاه دست راستش را بر پشت دست چپ و مچ و بازوى آن قرارداد. (30) این حدیث را عینا بیهقى در سننش آورده است. (31) استدلال به این روایت در گرو صحت سند و دلالت آن است.
سند نسایى: این سند، عاصم بن کلیب کوفى را در بردارد که ابن حجر درباره او
گفته است: از ابن شهاب از مذهب کلیب که آیا از مرجئه بوده است پرسیده شد،
در پاسخ گفت:نمى دانم، اما شریک بن عبداللّه نخعى گفته که وى از مرجئه
بوده است.ابن مدینى در حق او گفته است که به متفرداتش استناد نمى شود.سند
بیهقى: این سند، عبداللّه بن رجاء را در بر مى گیرد که ابن حجر از ابن
معین نقل کرده که داراى احادیث غلط نوشته بسیارى است، مشکلى ندارد.عمروبن
عدى در باره او گفته است:وى راستگوست و داراى اشتباهات و احادیث غلط نوشته
بسیارى است، و حجت نیست، و در سال 219 یا 220هجرى وفات یافت. او غیر از
عبداللّه بن رجاء مکى است که از امام جعفر صادق علیه السلام و غیر او
روایت مى کند.در صورتى که مقصود از این راوى، عبداللّه بن رجاء مکى باشد،
باز هم خالى از نقد و نظر نیست. ابن حجر از ساجى نقل کرده که این فرد،
احادیث ناشناخته اى دارد.
احمد و یحیى در مورد او اختلاف نظر دارند. احمدمى گوید:
گفته اند که کتابهاى او از بین رفته، از این رو با اعتماد ازحافظه اش مى
نگاشته است. و همین امر باعث شده که احادیث منکرى از وى نقل شده باشد و
من جز دو حدیث،چیزى از او نشنیده ام. عقیلى نیز همین عبارات را از احمد
نقل کرده است. (32) دلالت حدیث: بدون تردید، صورت سوم حدیث، دلالت
آشکارترى از دو صورت قبلى دارد. در باره این صورت از حدیث هم این احتمال
هست که همان روایت اول باشد با اینتفاوت که این روایت به صورتهاى گوناگون
نقل شده و اختلافى هم که وجود دارد، از ناحیه راویان است و از آن جاکه
ممکن است این صورت از روایت، همان صورت اولبا شد، درباره اش همان چیزى را
مى گوییم که در باره صورت اول گفتیم: این عمل پیامبر (ص) داراى دو وجه
است، بنابراین نمى توان به آن استناد کرد. پس دلالت هر دو حدیث گذشته بر
لزوم قبض در نماز، قصور دارد.
3. حدیث عبداللّه بن مسعود نسایى از حجاج بن ابى زینب نقل کرده است از ابو
عثمان شنیدم که از ابن مسعود چنین حکایت کرد:پیامبر مرا دید که در نماز،
دست چپ را روى دست راست گذاشته ام، پس دست راست مرا گرفت و روى دست چپم
قرار داد. (33) بیهقى همین حدیث را با همین الفاظ، اما با سند دیگرى نقل
کرده است.استدلال به این حدیث در گرو صحت سند و دلالت آن است.
سند روایت: هر دو سند، حجاج بن ابى زینب سلمى را در بردارد که احمد بن حنبل
در حق او گفته است:«مى ترسم ضعیف الحدیث باشد». ابن معین در باره او
گفته است:«ایرادى ندارد». حسن بن شجاع بلخى از على بن مدینى نقل کرده که:
«پیرمردى ضعیف از اهل واسط است.» نسایى گفته است: «قوى نیست»، ابن على در
مورد او چنین اظهار نظرکرده:«امیدوارم روایاتى را که نقل کرده، عیبى
نداشته باشد»، آنگاه ادامه داده است: «دارقطنى مىگوید: نه قوى است و
نهحافظ». (34) سخنان دیگرى هم در باره او گفته شده که به همین مقداربسنده
مىکنیم.دلالت حدیث: مطلب قابل ملاحظه در باره دلالت حدیث ایناست که
عبداللّه بن مسعود از پیشگامان گروندگان به اسلام است. او در اوایل بعثت
اسلام آورد و به سبب ایمانش به پیامبر و اسلام، متحمل مصیبتهاى فراوانى
شد، بنابراین،ممکن نیست چنین فردى از کیفیت قبض(در صورتى که قبض، سنت
باشد) بى اطلاع بوده باشد تا دست چپ را روى دست راست بگذارد.
احادیث ضعیف غیر قابل استناد احادیثى که ذکر شد، عمده احادیثى است که بر
قبض به آنها استدلال شده است، البته روشن شد که از اثبات آن
ناتوانند.احادیث دیگرى وجود دارد که بیهقى آنها را در سننش گرد آورده است،
اما به دلیل ضعف سندى و دلالتى، هیچ کدام صحیح نیست. اکنون براى تکمیل
بحث، آنها را به ترتیب ذکر، و از نظر سند و دلالت بررسى مى کنیم.
1. حدیث هلب ترمذى از قتیبه از ابى الاحوص، از سماک بن حرب، از قبیصةبن
هلب، از پدرش چنین نقل کرده است:رسول خدا(ص) امام ما در نماز مى شد و
هنگام نماز، دست چپش را با دست راست مى گرفت. (35) بیهقى این حدیث را به
این صورت نقل کرده است:رسول خدا (ص) را دیدم که در نماز، دست راست را روى
دست چپ قرار داده است. (36) سند این روایت همچون دلالتش بر لزوم قبض، ضعیف
است.براى اثبات ضعف سند آن، توجه خواننده را به شرح حال دو راوى آن جلب
مى کنیم:
قبیصة بن هلب:براساس سخن ذهبى، عجلى گفته است:قبیصة بن هلب ثقه است و ابن
حبان او را در کتابش در زمره ثقات آورده است. ابن مدینى در مورد او گفته
که مجهول است. (37) ابن حجر در باره او گفته که مجهول است و به جز سماک،
از او روایت نکرده است. نسایى او را مجهول دانسته است. (38) سماک بن
حرب:ذهبى در باره او گفته است: وى صدوق و صالح است. ابن مبارک از سفیان
روایت کرده که او ضعیف است.جریر ضبى در باره او چنین مى گوید: نزد سماک
آمدم. او را دیدم که ایستاده بول مى کند. بازگشتم واز او چیزى نپرسیدم و
گفتم در اثر پیرى خرف شده است.
احمد بن ابى مریم از یحیى نقل کرده که سماک ثقه است و گروهى او را ضعیف
دانسته اند.احمد گفته است که سماک احادیث آشفته اى دارد. به گفته
ابوحاتم، سماک، ثقه و صدوق است. صالح جزره مى گوید که او تضعیف شده است.
نسایى چنین مى گوید:اگر سماک به تنهایى اصلى را بیاورد، حجت نیست، زیرا
هرگاه چیزى را به او یاد مىدادند، کلمات متشابه را یاد مى گرفت. (39) به
گفته ابن حجر، احمد در حق سماک گفته است که احادیث آشفته اى دارد. ابن
ابى خیثمه گفته است:از ابن معین شنیدم که در مورد سماک پرسیده شد که چه
چیزى سبب عیب او شده است؟ در پاسخ گفت: احادیثى را اسناد داده که دیگران
اسناد نداده اند.ابن عمار در باره او مى گوید :مى گویند که سماک مخلوط
مى کند و مردم در باره حدیث او اختلاف دارند .ثورى هم به گونه اى او را
ضعیف دانسته است. یعقوب بن شیبه مى گوید که از ابن مدینى در باره روایت
سماک از عکرمه پرسیدم، گفت: آشفته است. زکریا بن على از قول ابن مبارک مى
گوید که سماک در حدیث، ضعیف است.یعقوب مى گوید:روایت سماک از عکرمه به
طور خاص، آشفته است. (40)
دلالت حدیث: روایت مزبور دلالت ندارد که پیامبر در حال قرائت، دست راست را
روى دست چپ قرار مى داده ، بلکه ظاهر حدیث نشان مى دهد که حضرت در کلیه
حالات نماز،این کار را انجام مى داده است و این چیزى است که کسى به آن
ملتزم نشده .
2. حدیث محمد بن ابان انصارى بیهقى با سند خود از محمد بن ابان انصارى از
عایشه نقل کرده است:سه خصلت، از خصلتهاى نبوت است: شتاب کردن درخوردن
افطار، تاخیر در خوردن سحرى و قراردادن دست راست بر دست چپ در نماز. (41)
در ضعف این حدیث همین بس که بخارى در تاریخ کبیرش پس از نقل آن گفته
است:از محمد، حدیثى را که از عایشه شنیده باشد، سراغ نداریم.
در نسخه اى دیگر آمده است که از محمد، حدیثى را سراغ نداریم.محقق کتاب
التاریخ الکبیر اثر بخارى در پاورقى، دیدگاههاى عالمان رجال را در باره
محمد بن ابان نقل کرده و به این نتیجه رسیده است که او از اهل انصار در
مدینه بود، سپس به یمامه رفت و احادیثى به صورت ارسال از عایشه نقل کرده
است. (42) 3. حدیث عقبة بن صهبان بیهقى با سند خود از حماد بن سلمه، از
عاصم جحدرى ازعقبة بن صهبان، از على رضى اللّه عنه در مورد آیه«فصل لربک
وانحر» نقل کرده است:
هو وضع یمینک على شمالک فی الصلاة، (43) نحر عبارت است از قراردادن دست
راست بر دست چپ در نماز.استدلال به این حدیث بر لزوم قبض در نماز، مخدوش
است، زیرا اولا: عاصم جحدرى موثق نیست. ذهبى در مورد او گفته است:عاصم بن
عجاج جحدرى بصرى روایات شاذى را که برخى از آنها ناشناخته است براى یحیى
بن یعمر و نصر بن عاصم و از سلام بن ابومنذر و گروهى دیگر روایت کرده
است .بخارى در تاریخش از او یاد کرده و گفته :عاصم جحدرى از زمره راویان
بصرى است که از عقبة بنظبیان روایت مى کند ، و او را توثیق نکرده است .
(44) ثانیا: سند حدیث طبق نقل بیهقى، به عقبة بن صهبان منتهى مى شود.
بیهقى در حق او گفته است :بخارى در تاریخش در شرح حال عقبة بن ظبیان، از
موسى بن اسماعیل از حماد بن سلمه نقل مى کند که او از عاصم جحدرى از
پدرش از عقبة بن ظبیان شنید که وقتى از على از معناى «وانحر» در آیه «فصل
لربک و انحر» پرسیده شد ،دست راستش را تا وسط آن، روى سینه اش گذاشت.آنچه
بخارى در تاریخش طبق نقل بیهقى روایت کرده، با آنچه خود بیهقى مستقیم روایت
کرده است، از دو جهت تفاوت مى کند :
1. سند بیهقى به عقبة بن صهبان منتهى مى شود، در حالى که طبق نقل بخارى، سند روایت به عقبة بن ظبیان منتهى مى شود.
2. طبق نقل بیهقى، عاصم جحدرى از عقبة بن صهبان روایت مى کند، در حالى که
طبق نقل بخارى، عاصم به واسطه پدرش از عقبة بن ظبیان روایت مى کند. نام
پدر عاصم یعنى عجاج در کتابهاى رجالى ذکر نشده است .
در نتیجه چنین حدیثى با این همه ضعف و اضطراب سندى هرگز قابل استناد نیست .
4. حدیث غزوان بن جریر بیهقى از غزوان بن جریر از پدرش نقل کرده است :
چنین بود که وقتى على رضى اللّه عنه به نماز مى ایستاد و تکبیر مى گفت ،
دست راستش را به مچ دست چپ مى زد و تا رفتن به رکوع بر این حالت بود، مگر
براى خاراندن پوست یا درست کردن لباس. (45) در ضعف این روایت همین بس که
جریر، پدر غزوان ،مجهول است . ذهبى مى گوید: جریر ضبى ناشناخته است .
5. مرسله غضیف و مرسله شداد بیهقى مى گوید :
حارث بن غضیف کندى و شداد بن شرحبیل انصارى براى من نقل کردند که هریک از
آنها پیامبر را دیده است که دست راست را روى دست چپ گذاشته است. (46)
آنچه ذکر شد، طبق نقل بیهقى بود، اما ترمذى راوى را به صورت غطیف بن حارث
ضبط کرده است . (47) بنابراین، طبق نقل بیهقى، راوى حدیث، حارث بن غضیف
کندى است، اما طبق نقل ترمذى، راوى حدیث، غطیف بن حارث است، پس پدر به
پسر در این سند مشتبه شده و روشن نیست که کدام یک روایت کرده است .
مطابق نقل ابن حجر، غضیف در کودکى پیامبر (ص) را درک کرده است و به نقل از
او مى گوید : کودک بودم که درختان خرماى انصار را تکان مى دادم. مرا نزد
پیامبر (ص) آوردند و او پس از آن که دستى به سرم کشید ، فرمود : از آنچه
بر زمین مى ریزد بخور و درختان را تکان مده ! از کلمات برخى استفاده مى
شود که او از تابعین بوده و پیامبر (ص) را درک نکرده است. صاحب الاصابه
گفته است : گروهى او را از زمره تابعین شمرده اند. (48) خلاصه این که حدیث
مزبور به ادله ذیل قابل استدلال و استناد نیست :
اولا، این حدیث، مرسله است و اصحاب حدیث سندى به دو راوى آن ندارند.
ثانیا، راوى حدیث در کودکى ، پیامبر (ص) را درک کرده است. برخى از احادیث
در معرفى او گفته اند : «له صحبة» یعنى مدت اندکى صحابى پیامبر (ص) بوده
است .
ثالثا، روشن نیست که صحابى پیامبر (ص) باشد ، زیرا گروهى او را از تابعین به شمار آورده اند .
به هر حال، حدیثى که چنین حالى دارد قابل استدلال نیست .
6. حدیث نافع از ابن عمر بیهقى با سند خود از عبدالمجید بن عبدالعزیز بن
ابى رواد،از پدرش، از نافع ، از ابن عمر نقل کرده است که پیامبر (ص) فرمود
:انا معاشر الانبیاء امرنا بثلاث: بتعجیل الفطر، و تاخیر السحور ووضع الید
الیمنى على الیسرى فی الصلاة، (49) ما گروه پیامبران به سه چیز مامور شده
ایم : شتاب در خوردن افطار ، تاخیر در خوردن سحرى و قراردادن دست راست بر
دست چپ در نماز .این همان حدیثى است که محمد بن ابان انصارى از عایشه
روایت کرده است.(حدیث شماره 2).بیهقى گفته است:این حدیث را فقط عبدالمجید
روایت کرده که به طلحة بنعمرو معروف است و قوى نیست .ذهبى او را چنین
معرفى کرده که صدوق است و همانند پدرش از مرجئه به شمار مى رود .ابن معین
او را توثیق کرده و ابو داوود در باره او گفته که مبلغ مرجئه بوده است.ابن
حبان در باره او گفته که سزاوار ترک است.احادیث ناشناخته اى دارد. اخبار
را دگرگون و احادیث مجهولى را از راویان مشهور نقل کرده است.به گفته
ابوحاتم، وى قوى نیست و احادیثش نوشته مى شود. دارقطنى در باره او مى
گوید : به او استناد نمى شود و معتبر نیست. احمد بن ابى مریم ازابن معین
نقل مى کند که وى ثقه است و از گروهى ضعیف روایت مى کند .بخارى مى گوید
:حمیدى در مورد او سخن مى گفت و این را نیز گفته است که اختلافاتى در
احادیثش وجود دارد . از او پنج حدیث صحیح شناخته نشده است . (50) 7. حدیث
ابن جریر ضبى ابو داوود از ابن جریر ضبى ، از پدرش روایت کرده است :على
رضى اللّه عنه را دیدم که با دست راست ، دست چپ را در ناحیه مچ گرفته و
بالاى ناف گذاشته است.ابو داوود پس از نقل این حدیث مى گوید:از سعید بن
جبیر روایت شده : «فوق السرة» یعنى بالاى ناف،و ابو مجلز گفته: «تحت
السرة» یعنى زیر ناف . (51) استدلال به این روایت مخدوش است، زیرا ابن
جریر ضبى همان عزوان بن جریر ضبى است که در حدیث شماره 4 درباره پدرش سخن
گفتیم و شاید این حدیث، همان حدیث باشد.ابو داوود حدیث دیگرى از طاووس نقل
کرده است : رسول خدا (ص) (52) در نماز ، دست راست را روى دست چپ مى
گذاشت، آن را محکم مى گرفت و روى سینه قرار مى داد .حدیث مرسل است،
زیرا طاووس از تابعین به شمار مى رود . روایات دیگرى وجود دارد که به ابن
زبیر نسبت داده شده که او گفته است : صف القدمین و وضع الید على الیدم .
پی نوشت:
1- محمد جواد مغنیه، الفقه على المذاهب الخمسة، ص 110.
2- ر. ک: دکتر عبدالحمید بن مبارک، رسالة مختصرة فی السدل، ص 5.
3- محمد حسن نجفى، جواهر الکلام، ج 11، ص 15 و16.
4- بیهقى، السنن، ج 2، ص 72، 73، 101، 102، ابوداوود، السنن، ج 1، ص 194
باب «افتتاح الصلاة »، ح 730 آ736، ترمذى، السنن، ج 2، ص 98، باب «صفة
الصلاة »، مسنداحمد، ج 5، ص 424، و ابن خزیمه درصحیحش باب «الاعتدال فی
الرکوع »، شماره 587.
5- از جمله، ابو هریره، ابو اسید ساعدى، ابو قتاده حارث بن ربعى و محمد بن مسلمه.
6-دکتر عبدالحمید بن مبارک، رسالة مختصر فی السدل،ص 11.
7- بدایة المجتهد، ج 1، ص 99.
8- رساله مختصرة فی السدل، ص 6 و 7.
9- حر عاملى، وسائل الشیعه، ج 5، ص 460 459، باب اول ازابواب افعال نماز، ح 1 ، همچنین ر. ک: باب 17، ح 1 و2.
10- بلوغ المرام، ص 92، شماره 2/250 و پاورقى آن،چاپ ریاض، همچنین سبل السلام، ج 1، ص 159.
11- بلوغ المرام، ص 99، شماره 8/257.
12- دعائم الاسلام، ج 1، ص 161، شماره 472، چاپ قاهره.
13- المعجم الکبیر، ج 20، ص 74.
14- وسائل الشیعه، ج 7، ص 266، باب 15 از ابواب قواطع الصلاة، ح 1، 2 و 3.
15- همان.
16- همان.
17- وسائل الشیعه، ج 7، ص 267، باب 15از ابواب قواطع الصلاة، ح 7.
18- فقه الشیعة الامامیة و مواضع الخلاف بینه و بین المذاهب الاربعة، ص 183.
19- براى لزوم قبض، ادله دیگرى هم وجود دارد که صحیح نیست، چنان که این
مطلب از کلام امام نووى درشرحش بر صحیح مسلم، ج 4، صفحه 358 فهمیده مى شودو
به زودى به
طور کامل در باره آن سخن خواهیم گفت.
20- ابن حجر، فتح البارى فی شرح صحیح البخارى، ج 2،ص 224، باب وضع الیمنى
على الیسرى، صحیح مسلم، ج 2،ص 13، باب «وضع یده الیمنى على الیسرى ». بیهقى
هم آن رادر السنن الکبرى، ج 2، ص 28، ح 3، باب «وضع الیمنى على الیسرى فی
الصلاة » نقل کرده است.
21- مقصود از اسماعیل، اسماعیل بن ابى اویس، استادبخارى است، چنان که حمیدى به آن اعتقاد دارد. ر. ک: فتح البارى، ج 5، ص 325.
22- الموطا، ص 135، کتاب الصلاة، ح 226.
23- همان.
24- فتح البارى، ج 4، ص 126.
25- مسلم، الصحیح، ج 1، ص 13، کتاب الصلاة، باب 5 ازابواب «وضع یده الیمنى
على الیسرى ». در سند این حدیث،همام قرار دارد که اگر مقصود از همام، همان
همام بن یحیى باشد، ابن عمار در مورد او گفته است: یحیى القطان به همام
اهمیت نمى داده و عمر بن شیبه گفته است: عفان براى ما نقل کرد که یحیى بن
سعید در بسیارى از احادیث همام به اواعتراض مى کرد، و ابو حاتم گفته است:
همام در محفوظاتش ثقه بوده است (ر. ک: هدى السارى، ج 1، ص 449). در سند این
حدیث، محمد بن جحاده نیز قراردارد، نووى درشرحش بر صحیح مسلم اشاره کرده و
گفته است: در سنداین روایت، محمد بن جحاده قرار دارد، سپس سکوت کرده است.
26- سنن ترمذى، ج 2، ص 217، ح 378.
27- سنن نسایى، ج 2، ص 97، باب «وضع الیمین على الشمال فی الصلاة ».
28- سنن بیهقى، ج 1، ص 28، باب «وضع الید الیمنى على الیسرى فی الصلاة ».
29- تهذیب التهذیب، ج 5، ص 174، شماره 298.
30- سنن نسایى، ج 2، ص 95، باب «موضع الیمین من الشمال فی الصلاة ».
31- سنن بیهقى، ج 2، ص 28، باب «وضع الید الیمنى على الیسرى فی الصلاة ».
32- تهذیب التهذیب، ج 5، ص 211، شماره 364.
33- سنن نسایى، ج 2، ص 97، باب «فی الامام اذا راى الرجل قد وضع شماله على یمینه ».
34- تهذیب التهذیب، ج 2، ص 201، شماره 372.
35- سنن ترمذى، ج 2، ص 32، شماره 252.
36- سنن بیهقى، ج 2، ص 29.
37- میزان الاعتدال، ج 3، ص 384، شماره 6863.
38- تهذیب التهذیب، ج 8، ص 350، شماره 633.
39- میزان الاعتدال، ج 2، ص 233، شماره 3548.
40- تهذیب التهذیب، ج 8، ص 350، شماره 633.
41- سنن بیهقى، ج 2، ص 29.
42- التاریخ الکبیر، ج 11، ص 34، قسمت پاورقى.
43- سنن بیهقى، ج 2، ص 29.
44- التاریخ الکبیر، ج 6، ص 486، شماره 3061.
45- سنن بیهقى، ج 2، ص 92.
46- سنن بیهقى، ج 2، ص 29.
47- سنن ترمذى، ج 2، ص 32، حدیث 252.
48- الاصابه، ج 3، ص 186، شماره 6912.
49- سنن بیهقى، ج 2، ص 29.
50- میزان الاعتدال، ج 2، ص 648، شماره 5183.
51- سنن ابى داوود، ج 1، ص 201، باب «وضع الیدالیمنى على الیسرى فی الصلاة »، شماره 757 و759.
52- همان.
53- سنن ابى داوود، ج 1، ص 200 و 201، شماره 754و 758.
54- همان.