در حریم عسکری(ع)
۱)امام حسن عسکری(ع) و کندیِ فیلسوف
اهل بیت علیهم السلام مفسران حقیقی قرآن کریم و تالی تلو قرآن و به بیان حقیقت تجسم و عینیت قرآن هستند. اما در این میان امام حسن عسکری توانست، در فرصت ایجاد شده بیانات تفسیری فراوانی را ارائه نماید. که صاحب مناقب جناب ابن شهر آشوب مازندرانی در اثر قیّم خویش بیان می کند که از آن امام همام در حدود ۲۵۰ جلد تفسیر قرآن بایق مانده است.
البته در عصر حاضر کتابی با عنوان تفسیر منسوب به امام حسن عسکری موجود است که محققین علما این انتساب را قابل تأمل می داند.
آنجه که بهانۀ این بحث شد، داستان اعتراض و راهنمایی امام حسن عسکری(ع) دربارۀ عملکرد کندی فیلسوف عرب می باشد.[۱]
داستان[۲] از این قرار است که اسحاق کندیِ فیلسوف، در عصر خود شروع به تألیف کتابی در تناقضات قرآن نموده بود. برای انجام این کار، از مردم کناره جوئی کرده و به حالت عزلت در این منظور اقدام داشت. یکی از شاگردان خدمت حضرت امام عسکری(ع) تشرف یافته و چگونگی را به عرض حضرت رسانید.
حضرت فرمود: آیا در میان شما مردی نیست، که کندی را از این کار منصرف نماید. آن شخص عرض کرد؛ چگونه ما را توانایی اعتراض بر او، در این کار یا غیر آن است. در صورتی که ما از شاگردان او هستیم.
حضرت فرمود: اگر من به تو چیزی القاء کنم، آیا می توانی آن را به او برسانی؟
عرض کرد: بلی، حضرت فرمود: برو و با او مأنوس شده وقتی از تو آرامش خاطر یافت، به او بگو: مرا مسئله ای به خاطر آمده و می خواهم از شما بپرسم. آنگاه؛ بگو: اگر آن کسی که متکلم قرآن است، به نزد تو بیاید و بگوید؛ که آیا جایز است خدای متعال از آن کلام که در قرآن است، معانی را اراده کرده باشد که تو غیر آن را گرفته ای او در جواب گوید: که جایز است، زیرا او کسی است که آنچه را که شنیده است، را می فهمد.
پس به او بگو: شاید که خداوند غیر آن معنی را که تو گمان کرده ای و آن را مراد و منظور خدا گرفته ای، خداوند غیر آن را منظور داشته باشد. آنگاه فتکون واضعاً لغیر معانیه، پس در آن وقت تو آن لفظ را در غیر معنی خود بکار برده ای.
پس از آن شاگردِ کندی، نزد او رفته، بنای موانست و ملاطفت را به وی گذاشت، تا اینکه سؤالی را که حضرت امام عسکری(ع) به او یاد داده بود، بر او القاء نمود. کندی گفت: که این سؤال را اعاده کن، شاگرد دوباره تکرار کرد. کندی پس از اندیشه و فکر ، ملتفت شد که بر حسب لغت و نظر جایز است، معنی دیگری را احتمال داد و در آن معنی که اول شده، به خطا رفته است. لذا ملتفت به اشتباه خود شده و به شاگرد گفت: تو را قسم می دهم ، به خدا که به من بگوئی این مسئله را چه کسی به تو تعلیم داده است.
شاگرد گفت: کسی مرا یاد نداده است. بلکه به قلب خودم، عارض شده است، کندی گفت: نه چنین است و این کلامی نیست که از تو بروز کند و فهم تو به این پایه نمی رسد. بلکه از جای دیگر آن را فرا گرفته ای و اینک به من بگو که چه کسی تو را یاد داده است.
شاگرد گفت: ابو محمد حضرت عسکری(ع) مرا به آن امر فرموده و تعلیم داد. کندی گفت: هم اکنون حقیقت واقعه را بیام کردی و این گونه سخنی جز از آن خاندان نیاید. آنگاه آتش خواسته و آنچه را که در این خصوص گرد آورده بود، سوزانید.[۳]
۱-ابن شهرآشوب، مناقب، ص ۲۶۹
۲-علامه مجلسی،بحارالانوار،ج۱۲،ص۱۷۱
۳-ابوالقاسم سحاب، زندگانی عسکریین،ج۲،ص۳۹
منبع : رضوی ؛ نگاهی متفاوت