جنگ دوم- فتح گرگان و مازندران ( دسته دوم روایات )
نویسنده : سلیم هلالی
بسم الله الرحمن الرحیم
بررسی مدارک و اسناد حضور حسنین (علیهما السلام) در فتوحات دوران خلفا
از دیرباز میان شیعه و اهل سنت در موضوع امامت و جانشینی رسول اکرم (صلّی الله علیه و آله) اختلاف وجود داشته، و هر کدام از این دو فرقه سعی نموده اند تا با دلایلی به ردّ ادعای طرف مقابل بپردازند.
یکی از دلایلی که از سوی اهل سنت ارائه گردیده، و طبق آن حکومت خلفای سه گانه از سوی ائمه ی طاهرین (علیهم السلام) مورد تائید قرار گرفته است، مساله ی حضور امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) در جنگ ها و فتوحاتی است که خلفا داشته اند.
برخی شیعیان پیرامون صحّت این ادعا و نیز دلالت آن سخن گفته و آن را نقض نموده اند. ما نیز در این مقاله سعی می کنیم بدون توجه به شواهد و قرائن خارجی، صرفاً منابع و اسناد چنین ادعائی را مورد سنجش قرار دهیم و نشان دهیم که هیچ مدرک معتبری در این باره وجود ندارد. إن شاء الله در آینده به مطالب دیگری که مطابق با رای ما در این باره است، خواهیم پرداخت.
*****
مقدمه
طبیعی است وقتی یک نفر از اهل سنت قصد دارد تا بر شیعه احتجاج کند، باید از منابع قابل اطمینان و مورد قبول شیعه دلیل بیاورد، نه از کتب خودش؛ درست همان کاری که شیعه می کند و هرگاه می خواهد بر اهل سنت استدلال کند، از کتب مقبول آن ها نظیر صحاح، تفاسیر یا تواریخ اهل سنت به ذکر دلیل می پردازد.
ابن حزم ظاهری از علمای فقه اهل سنت، پس از ذکر طوایفی از شیعه در این باره می نویسد:
احتجاج ما با روایات خودمان بر آن ها معنی ندارد، زیرا آن ها این روایات را تصدیق نمی کنند، و همین طور احتجاج آن ها با روایات خودشان بر ما بی معنی است، زیرا ما آن روایات را تصدیق نمی کنیم. بلکه هر کس می خواهد بر دیگری احتجاج کند، لازم است با آن چیزی باشد که مورد قبول طرف مورد احتجاج است؛ حال فرد محاجّه کننده خودش آن را قبول داشته باشد یا نداشته باشد.
لا معنى لاحتجاجنا علیهم بروایاتنا فهم لا یصدقونا ولا معنى لاحتجاجهم علینا برویاتهم فنحن لا نصدقها وإنما یجب أن یحتج الخصوم بعضهم على بعض بما یصدقه الذی تقام علیه الحجة به سواء صدقه المحتج أو لم یصدقه .
الفصل فی الملل والأهواء والنحل، ابن حزم الطاهری، ج 4 ص 78 (مکتبة الخانجی- القاهرة)
از آنجا که در طول تاریخ، شیعه همواره در منابع اهل سنت غور و تفحص نموده، و همیشه جهت اسکات خصم از مدارک آن ها سند داده است، طرف مقابل متوهم شده که شیعه منابع وی را قبول دارد و اساساً هر کسی که می خواهد مطلبی تاریخی بیان کند، باید از منابع اهل سنت باشد!
متاسفانه این دیدگاه غلط در میان برخی شیعیان نیز رخنه کرده، و هیچ مطلب تاریخی را نمی پذیرند مگر آن که در کتب اهل سنت هم آمده باشد.
در حالی که امر درست چنین نیست. بلکه همان طور که ابن حزم گفته، شیعه تنها جهت استدلال بر طرف سنّی خود به منابع وی استناد نموده، در حالی که ممکن است اصلاً آن ها را قبول نداشته باشد. سنّی هم هر گاه می خواهد بر شیعه استدلال کند، باید از منابع مورد قبول وی سند بدهد.
این مقدمه را گفتیم تا از آن در این بحث استفاده نمائیم. بررسی های ما نشان می دهد که تمامی مدارک و منابع ادعای حضور حسنین (علیهما السلام) در فتحات دوران خلفا، منحصر به کتب اهل سنت بوده و اثری از این مطلب در کتب شیعه وجود ندارد. لذا نه اهل سنت می توانند با آن بر شیعه محاجّه کنند، و نه یک شیعه می تواند بر اساس آن اعتقاد خود را بسازد (چه این که مطالب مخالف آن در منابع مورد قبول فریقین بسیار است).
بدین ترتیب اصل پذیرش چنین ادعائی از سوی اهل سنت، عملاً ناممکن بوده و لذا سخن در این باب به نحوی تمام است. با این وجود ما برای آن که نشان دهیم حتی یک فرد سنّی حقیقت جو هم نمی تواند نسبت به حضور حسنین (علیهما السلام) در فتوحات دوران خلفا مطمئن باشد، تک تک مدارک و اسناد موجود در این باره را مورد بررسی قرار می دهیم. به زودی برای خواننده ی محترم روشن خواهد شد که حتی یک مدرک و سند معتبر هم - ولو نزد اهل سنت - در این باره وجود ندارد.
********
جنگ دوم- فتح گرگان و مازندران
دسته ی دوم- حضور به همراه سعید بن عاص
ابتدا متن منابع موجود را با هم می بینیم.
1- بلاذری (279هـ)
جرجان وطبرستان ونواحیها
قالوا: ولى عثمان بن عفان رحمه الله سعید بن العاصى بن سعید ابن العاصى بن أمیة الکوفة فی سنة تسع وعشرین.
... فغزا سعید طبرستان، ومعه فی غزاته فیما یقال الحسن والحسین أبناء على بن أبی طالب علیهم السلام.
فتوح البلدان، البلاذری،
ج 2 ص 411 (مکتبة النهضة المصریة - القاهرة - 1956م) ص 330 (دار الکتب العلمیة - بیروت – 1403هـ)
2- طبری (310هـ)
ثم دخلت سنة ثلاثین
ذکر الخبر عنه عن غزو سعید بن العاص طبرستان
حدثنی عمر بن شبة قال حدثنی علی بن محمد عن علی بن مجاهد عن حبش بن مالک قال غزا سعید بن العاص من الکوفة سنة ثلاثین یرید خراسان ومعه حذیفة ابن الیمان وناس من أصحاب رسول الله صلى الله علیه وسلم ومعه الحسن والحسین وعبد الله بن عباس وعبد الله بن عمر وعبد الله بن عمرو بن العاص وعبد الله بن الزبیر.
تاریخ الأمم والملوک، الطبری، ج 2 ص 607 (دار الکتب العلمیة - بیروت) ج 3 ص 323 (مؤسسة الأعلمی- بیروت/ مطابق الطبعة بریل - لندن)
3- مقدسی (507هـ)
وفی أیام عثمان افتتح جریر بن عبد الله البجلی الأرمینیة وغزا سعید بن العاص طبرستان ومعه الحسن والحسین ابنا علی علیهم السلام فافتتحها صلحا.
البدء والتاریخ، المطهر المقدسی، ج 5 ص 198 (مکتبة الثقافة الدینیة - بورسعید)
4- ابن جوزی (597هـ)
ثم دخلت سنة ثلاثین
وفی هذه السنة غزا سعید بن العاص طبرستان وذلک أنه خرج من الکوفة یرید خراسان ومعه حذیفة بن الیمان وناس من أصحاب رسول الله صلى الله علیه وسلم ومعه الحسن والحسین وعبدالله بن عباس وعبدالله بن عمر وعمرو بن العاص وعبدالله بن الزبیر.
المنتظم فی تاریخ الملوک والأمم، أبو الفرج ابن الجوزی، ج 5 ص 7 (دار صادر - بیروت - 1358هـ)
5- ابن اثیر (630هـ)
ثم دخلت سنة ثلاثین
ذکر غزو سعید بن العاص طبرستان
فی هذه السنة غزا سعید بن العاص طبرستان فإنها لم یغزها أحد إلى هذه السنة وقد تقدم فی أیام عمر الخلاف فی ذلک وأن أصبهبذها صالح سوید بن مقرن أیام عمر على مال بذله؛ وأما على هذا القول فإن سعیدا غزاها من الکوفة سنة ثلاثین ومعه الحسن والحسین وابن عباس وابن عمر بن الخطاب وعبد الله بن عمرو بن العاص وحذیفة بن الیمان وابن الزبیر وناس من أصحاب النبی.
الکامل فی التاریخ، ابن الأثیر، ج 3 ص 6 (دار الکتب العلمیة - بیروت - 1415هـ) ج 3 ص 109 (دار صادر - دار بیروت - 1386هـ/ 1966م)
6- کلاعی (634هـ)
وذکر الطبری بإسناد له قال: غزا سعید بن العاص وهو على الکوفة سنة ثلاثین یرید خراسان ومعه حذیفة بن الیمان وناس من أصحاب رسول الله صلى الله علیه وسلم ومعه الحسن والحسین وعبد الله بن عباس وابن عمر وعبد الله بن عمرو وابن الزبیر.
الإکتفاء بما تضمنه من مغازی رسول الله، الکلاعی الأندلسی، ج 4 ص 414 (عالم الکتب - بیروت - 1417هـ)
7- ابن کثیر (774هـ)
سنة ثلاثین من الهجرة النبویة
فیها افتتح سعید بن العاص طبر ستان فی قول الواقدی وابی معشر والمدائنی وقال هو اول من غزاها وزعم سیف انهم کانوا صالحوا سوید بن مقرن قبل ذلک على ان لایغزوها على مال بذله له اصباها فالله اعلم.
فذکر المدائنی ان سعید بن العاص رکب فی جیش فیه الحسن والحسین والعبادلة الأربعة وحذیفة بن الیمان فی خلق من الصحابة.
البدایة والنهایة، ابن کثیر، ج 7 ص 154 (مکتبة المعارف - بیروت) ج 7 ص 173 و 174 (دار إحیاء التراث العربی- بیروت - 1408هـ/ 1988م)
8- ابن خلدون (808هـ)
( غزو طبرستان )
وفى هذه السنة غزا سعید بن العاصی طبرستان ولم یغزها أحد قبله وقد تقدم ان الأصبهبذ صالح سوید بن مقرن عنها أیام عمر على مال فغزاها سعید فی هذه السنة ومعه ناس من أصحاب رسول الله صلى الله علیه وسلم منهم الحسن والحسین وابن عباس وابن عمر وابن عمرو وابن الزبیر وحذیفة بن الیمان فی غیرهم.
تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون،
ج 2 ق2 ص 135 (مؤسسة الأعلمی - بیروت - 1391هـ/ 1971م) ج 2 ص 582 (دار القلم - بیروت - 1984م)
9- محمد بن عبد الوهاب (1206هـ)
ثم دخلت سنة ثلاثین ... وفیها : غزا سعید بن العاص من الکوفة خراسان ، ومعه حذیفة بن الیمان ، والحسن ، والحسین ، وعبد الله بن عمر ، وعبد الله بن عمرو بن العاص ، وعبد الله بن الزبیر رضی الله عنهم .
مختصر السیرة، محمد بن عبد الوهاب، ص 312 (مطابع الریاض - الریاض)
درباره ی این مدارک و صحّت نقل آن ها نکات زیر قابل طرح است:
نکته ی یکم) تمامی نقل ها به مدائنی (225هـ) باز می گردد.
· بلاذری (279هـ) منبع خود را ذکر نکرده و به گفتن عبارت " فیما یقال" بسنده کرده است. ولی با توجه به نقل های سایر مورخین و از جمله طبری، معلوم می شود که نقل بلاذری هم از مدائنی (225هـ) است.
· در سندی که طبری (310هـ) آورده، نام مدائنی به چشم می خورد: "حدثنی علی بن محمد".
· نقل مقدسی (507هـ) هم بسیار شبیه نقل بلاذری است و با توجه به تاخرش، به احتمال قوی از وی گرفته است.
· نقل ابن جوزی (507هـ) که به وضوح همان نقل طبری است.
· ابن اثیر (630هـ) اگرچه مدرک نقل خود را در هنگام ذکر ماجرا نیاورده، ولی در مقدمه ی کتابش تصریح می کند که منبع اصلی کتاب وی، همان تاریخ طبری است:
من نمی گویم که همه ی حوادث تاریخی را جمع کرده ام، زیرا کسی که در موصل است، از آنچه در دورترین نقطه ی شرق و غرب است نمی تواند اطلاع دقیق کسب کند، ولی می گویم در این کتابم هر چه که تاکنون در یک کتاب جمع نشده بوده را جمع کرده ام، و هر کس در آن بنگرد صحت این مطلب را خواهد دانست. پس - در ذکر حوادث - از کتاب تاریخ کبیر که آن را امام ابوجعفر طبری تالیف کرده شروع می کنم. زیرا آن کتابی است که همه به آن اعتماد کرده، و هنگام اختلاف به آن مراجعه می کنند. پس تمام شرح حال های آن را آورده ام.
ولا أقول إنی أتیت على جمیع الحوادث المتعلقة بالتاریخ فإن من هو بالموصل لا بد أن یشذ عنه ما هو بأقصى الشرق والغرب ولکن أقول إنی قد جمعت فی کتابی هذا ما لم یجتمع فی کتاب واحد ومن تأمله علم صحة ذلک فابتدأت بالتاریخ الکبیر الذی صنفه الإمام أبو جعفر الطبری إذ هو الکتاب المعول عند الکافة علیه والمرجوع عند الاختلاف إلیه فأخذت ما فیه من جمیع تراجمه.
الکامل فی التاریخ، ابن الأثیر، ج 1 ص 6 (دار الکتب العلمیة - بیروت - 1415هـ) ج 1 ص 3 (دار صادر - دار بیروت - 1386هـ/ 1966م)
· کلاعی (634هـ) تصریح نموده که مطلبش را از طبری نقل می کند: "وذکر الطبری بإسناد له".
· ابن کثیر (774هـ) هم کلیه ی وقایع مربوط به فتوحات را از ابن جریر یا همان طبری نقل می کند و در اینجا تصریح کرده که این مطلب، قول مدائنی است: " فذکر المدائنی".
· ابن خلدون (808هـ) نیز به مانند ابن اثیر نامی از منبع نقلش نیاورده، اما در پایان بحث خلافت خلفا و فتوحات و جنگ ها، به صراحت می گوید که این مطالب را از کتاب طبری نقل نموده است:
و این پایان سخن درباره ی خلافت اسلامی است، و آنچه از ارتداد، فتوحات و جنگ ها و نیز اتفاق و اجتماع در آن رخ داده. من خلاصه ی نکات مهم و اصلی آن ها را از کتاب طبری که همان کتاب تاریخ کبیرش می باشد آورده ام. زیرا آن کتاب موثق ترین کتابی است که در این باره دیده ایم، و دورترین کتاب از مطاعن و شبهه هائی است که درباره ی بزرگان امت و بهترین و عادل ترین شان از صحابه و تابعین وجود دارد.
وهذا آخر الکلام فی الخلافة الإسلامیة وما کان فیها من الردة والفتوحات والحروب ثم الاتفاق والجماعة أوردتها ملخصة عیونها ومجامعها من کتاب محمد بن جریر الطبری وهو تاریخه الکبیر فإنه أوثق ما رأیناه فی ذلک وأبعد من المطاعن عن الشبه فی کبار الأمة من خیارهم وعدولهم عن الصحابة رضی الله عنهم والتابعین .
تاریخ ابن خلدون، ابن خلدون، ج 2 ق2 ص 187و 188 (مؤسسة الأعلمی - بیروت - 1391هـ/ 1971م) ج 2 ص 650 (دار القلم - بیروت - 1984م)
در مجموع می توان گفت که نقل همه ی مورخین پیش گفته، به یک نفر باز می گردد و آن هم کسی نیست جز مدائنی.
ابن تغری بردی (874هـ) درباره ی مدائنی و کتاب تاریخش می نویسد:
مدائنی، شیخ، امام، عالم، حافظ و ثقه است. او صاحب تاریخی می باشد که بهترین تواریخ محسوب شده، و مردم کتاب تاریخ های خود را از او گرفته اند.
على بن محمد ابن عبد الله بن أبى سیف المدائنى الشیخ الإمام أبو الحسن کان إماما عالما حافظا ثقة وهو صاحب التاریخ وتاریخه احسن التواریخ وعنه اخذ الناس تواریخهم .
النجوم الزاهرة فی ملوک مصر والقاهرة، ابن تغری بردى، ج 2 ص 259 (وزارة الثقافة والإرشاد القومی- مصر)
نکته ی دوم) سند نقل مدائنی به شدّت مخدوش و غیر قابل اعتماد است.
اولاً: "حنش بن ملک تغلبی" که راوی این مطلب است، مجهول بوده و وثاقتش ثابت نیست. در کتب رجال و حدیث نامی از او نیست؛ تنها یک جا توضیحی درباره ی او آمده که آن هم باعث ذمّ اوست.
شمشاطی در کتابی که به شعر و شعرا اختصاص دارد، می نویسد:
حنش بن مالک تغلبی به دیدار حاکمان می رفت و نزد آن ها بزرگ مرتبه بود.
کان حنش بن مالک التغلبی زوارا للملوک ، عظیم القدر فیهم .
الأنوار ومحاسن الأشعار، الشمشاطی، ص 98 (منشورات وزارة الأعلام العراقیة - بغداد - 1976م)
ثانیاً: "علی بن مجاهد" راوی بعدی این نقل نیز نزد علمای رجال اهل سنت متروک و متهم به دروغگوئی است. او همچنین قاضی ری نیز بوده است.
اگرچه جریر، احمد حنبل، یحیی بن معین (در یکی از دو قول منسوب به وی) و ابن حبان وی را توثیق نموده اند، اما برخی دیگر همچون ابن معین (در قول دیگرش)، ابن ضریس، ابن مهران، و ابوغسان او را تکذیب نموده اند. ر.ک.:
تهذیب الکمال، المزی، ج 21 ص 118 و 119، رقم 4127 (مؤسسة الرسالة - بیروت - 1400هـ/ 1980م)
تهذیب التهذیب، ابن حجر العسقلانی، ج 7 ص 330، رقم 613 (دار الفکر - بیروت - 1404هـ/ 1984م)
یحیی بن معین سخن جالبی درباره ی "علی بن مجاهد" دارد که نقل های او در خصوص فتوحات را زیر سوال می برد. او می گوید:
علی بن مجاهد حدیث جعل می کرد، و کتاب مغازی (=جنگ ها) را تالیف نموده و برای کلامش سند وضع کرده است.
قال صالح بن محمد الحافظ : سمعت یحیى بن معین ، و سئل عن على بن مجاهد فقال : کان یضع الحدیث ، و کان صنف کتاب " المغازى " و کان یضع للکلام إسنادا .
ابن حجر عالم بزرگ رجال اهل سنت نیز در یک جمع بندی راجع به وی می نویسد:
علی بن مجاهد بن مسلم، قاضی کابلی. متروک و از طبقه ی نهم روات است. در شیوخ احمد حنبل، فردی ضعیف تر از او نیست. بعد از سال 180وفات یافته، و ترمذی از او حدیث نقل کرده است.
علی بن مجاهد بن مسلم القاضی الکابلی بضم الموحدة وتخفیف اللام. متروک من التاسعة ولیس فی شیوخ أحمد أضعف منه. مات بعد الثمانین. ت.
تقریب التهذیب، ابن حجر العسقلانی، ص 405، رقم 4790 (دار الرشید - سوریا - 1406هـ/ 1986م) ص 704، رقم 4790 (دار العاصمة) ج 1 ص 702 (دار الکتبة العلمیة - بیروت - 1415 هـ/ 1995م)
ثالثاً: چنان که ذکر شد، علی بن مجاهد متوفای بعد از 180 هجری است، و شیوخ او در که در کتاب تهذیب الکمال ذکر شده اند، در حدود سال های 145 تا 175 هجری از دنیا رفته اند. پس حنش بن مالک هم باید در همین سال ها وفات یافته باشد. لذا معلوم می شود که این نقل مشکل ارسال سند هم دارد، یعنی سند متصلی تا زمان واقعه ندارد. معلوم نیست که حنش بن مالک چطور توانسته از اتفاقی که بیش از یک قرن از آن می گذرد، اطلاع حاصل کند!
در مجموع می توان گفت که این سند دچار سه اشکال است: مرسل بودن، و مشتمل بودن بر افراد کذاب و مجهول.
نکته ی سوم) مدائنی و سایر راویان، در این گونه نقل ها مورد اعتماد نیستند.
گفته شد که حنش بن مالک زیارت کننده ی ملوک و عظیم القدر نزد آن ها، و علی بن مجاهد قاضی حکّام بوده است. یعنی هر دو از دوستداران و هواداران بنی عباس بوده اند. لذا نشر مطالبی که نشان از همراهی بزرگان اهل بیت (علیهم السلام) با خلفا در کشورگشائی ها دارد، می توانسته برای بنی عباس بسیار سودمند باشد.
به علاوه مقام و موقعیت مدائنی که این مطلب را از علی بن مجاهد نقل کرده، نشان از سرسپردگی اش به بنی امیه و بنی عباس دارد. برای شناخت مدائنی به ذکر دو مطلب بسنده می کنیم.
الف) نقل فراوان از یک عثمانی و جاعل حدیث برای بنی امیه
"عوانة بن الحکم" فردی است عثمانی که گفته شده برای بنی امیه اخباری وضع می کرده است. جالب آن که مدائنی از این فرد بسیار نقل کرده، تا جائی که گفته اند: بیشتر اخبار مدائنی از اوست.
روى عبد الله بن المعتز عن الحسن بن علیل العنزی أن عوانة بن الحکم کان عثمانیا وکان یضع أخبارا لبنی أمیة.
وعامة أخبار المدائنی عنه.
معجم الأدباء (إرشاد الأریب إلى معرفة الأدیب)، یاقوت الحموی، ج 4 صص 512 و 529 (دار الکتب العلمیة - بیروت - 1411هـ/ 1991م)
نکث الهمیان فی نکت العمیان، الصفدی، ص 207 و 208 (دار الکتب العلمیة - بیروت - 1428هـ/ 2007م)
لسان المیزان، ابن حجر العسقلانی، ج 4 ص 386، رقم 1167 (مؤسسة الأعلمی- بیروت - 1406هـ/ 1986م)
تنزیه الشریعة المرفوعة عن الأخبار الشنیعة الموضوعة، الکنانی، (دار الکتب العلمیة - بیروت - 1399هـ)
ب) ارتباط با ندیم آوازه خوان خلفای عباسی!
"اسحاق بن ابراهیم موصلی" (متوفای 235هـ) که همدم و همنشین خلفای عباسی رشید، مامون و واثق بوده، ید طولائی در آوازخوانی و ساخت سازها داشته و به همین علت نزد خلفا به جایگاه بلندی دست یافته است.
ابن الندیم الموصلی (155 - 235 ه = 772 - 850 م) إسحاق بن إبراهیم بن میمون التمیمی. تفرد بصناعة الغناء، وکان عالما باللغة والموسیقى والتاریخ وعلوم الدین وعلم الکلام، راویا للشعر حافظا للاخبار، شاعرا، له تصانیف، من أفراد الدهر أدبا وظرفا وعلما.
نادم الرشید والمأمون والواثق العباسیین.
الأعلام، خیرالدین الزرکلی، ج 1 ص 292
اما مدائنی رابطه ی حسنه ای با این فرد داشته، به گونه ای که برای پر کردن جیب هایش به سراغ وی می رفته است!!
احمد بن ابی خیثمه می گوید: پدرم ابو خیثمه و یحیی بن معین و مصعب زبیری، شب ها بر در خانه ی مصعب جلسه داشتند. شبی از شب ها مردی سوار بر الاغی خرامان و لباسی نیکو بر آن ها گذر کرد. پس ایستاد و سلام داد. یحیی بن معین به طور اختصاصی با او سخن گفت و پرسید: ای ابو الحسن! به کجا می روی؟ گفت: به سوی آن فرد کریمی می روم که جیبم را از بالا تا پائین از درهم و دینار (سکه ی طلا و نقره) پر می کند. ابن معین پرسید: آن فرد کیست ای ابو الحسن؟ گفت: ابو محمد اسحاق بن ابراهیم موصلی.
وقتی آن مرد رفت، یحیی بن معین گفت: او موثق موثق موثق است (کنایه از اوج و شدّت وثاقت).
احمد بن ابی خیثمه می گوید: از پدرم پرسیدم: آن مرد که بود؟ گفت: مدائنی.
حدثنی أحمد بن أبی خیثمة قال: کان أبی ویحیى بن معین ومصعب الزبیری یجلسون بالعشیات على باب مصعب. قال فمر عشیة من العشیات رجل على حمار فاره وبزة حسنة فوقف فسلم وخص بمساءلته یحیى بن معین. فقال له یحیى: إلى أین یا أبا الحسن؟ قال: إلى هذا الکریم الذی یملأ کمی من أعلاه إلى أسفله دنانیر ودراهم. فقال: من هذا یا أبا الحسن؟ قال: أبو محمد إسحاق بن إبراهیم الموصلی. قال: فلما ولى قال یحیى بن معین: ثقة ثقة ثقة. قال: فسألت أبی فقلت: من هذا الرجل: قال: المدائنی.
الأمالی، الیزیدی، ص 143 (مطبعة جمعیة دائرة المعارف - حیدر آباد الدکن - الهند- 1397هـ/ 1938م)
تاریخ بغداد، الخطیب البغدادی، ج 12 ص 54 (دار الکتب العلمیة - بیروت)
معجم الأدباء (إرشاد الأریب إلى معرفة الأدیب)، یاقوت الحموی، ج 4 ص 221 (دار الکتب العلمیة - بیروت - 1411هـ/ 1991م)
سیر أعلام النبلاء، الذهبی، ج 10 ص 401 (مؤسسة الرسالة - بیروت - 1413هـ)
تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، الذهبی، ج 16 ص 289 و 290 (دار الکتاب العربی- بیروت - 1407هـ/ 1987م)
میزان الاعتدال فی نقد الرجال، الذهبی، ج 5 ص 185، رقم 5927 (دار الکتب العلمیة - بیروت - 1995م) ج 3 ص 153، رقم 5921 (دار المعرفة - بیروت)
لسان المیزان، ابن حجر العسقلانی، ج 4 ص 253، رقم 689 (مؤسسة الأعلمی- بیروت - 1406هـ/ 1986م)
و معلوم است که این مواهب از سوی ندیم خلفا از چه رو به مدائنی که یک تاریخ نگار بوده، می رسیده است.
رابطه ی مدائنی با این فرد چنان نزدیک بوده که گفته اند:
مدائنی - که اصلیتی بصری داشته و در مدائن می زیسته - در بغداد به اسحاق بن ابراهیم موصلی پیوسته و هرگز از او جدا نشده، تا این که در خانه ی وی وفات یافته است.
واتصل بإسحاق بن إبراهیم الموصلی فکان لا یفارق منزله وفی منزله کانت وفاته .
مات المدائنی ... فی منزل إسحاق بن إبراهیم الموصلی وکان منقطعا الیه .
الفهرست، أبو الفرج الندیم، ص 147 (دار المعرفة - بیروت - 1398هـ/ 1978م)
معجم الأدباء (إرشاد الأریب إلى معرفة الأدیب)، یاقوت الحموی، ج 4 ص 220 (دار الکتب العلمیة - بیروت - 1411هـ/ 1991م)
سیر أعلام النبلاء، الذهبی، ج 10 ص 400 و 401 (مؤسسة الرسالة - بیروت - 1413هـ)
تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، الذهبی، ج 16 ص 290 (دار الکتاب العربی- بیروت - 1407هـ/ 1987م)
در مجموع می توان گفت که مدائنی و سایر رواتی که در سند نقل او قرار دارند، افرادی سرسپرده به دستگاه خلافت حاکم بوده، و لذا هیچ بعید نیست که بخواهند مطالبی را به دروغ به نفع خلفا و بر ضدّ اهل بیت (علیهم السلام) نقل کنند.
در پایان خوب است نقل دیگری از مدائنی را ببینیم که در آن نامی از حسنین (علیهما السلام) در میان صحابه ای که با سعید بن عاص به فتح گرگان و مازندران رفتند، نیست:
وحدثنی عمر بن شبة قال حدثنا علی بن محمد قال أخبرنی علی بن مجاهد عن حنش بن مالک التغلبی قال غزا سعید سنة ثلاثین فأتى جرجان وطبرستان معه عبدالله بن العباس وعبدالله ابن عمر وابن الزبیر وعبدالله بن عمرو بن العاص.
تاریخ الأمم والملوک، الطبری، ج 2 ص 608 (دار الکتب العلمیة - بیروت) ج 3 ص 324 (مؤسسة الأعلمی- بیروت/ مطابق الطبعة بریل - لندن)
جمع بندی
اگرچه منابع تاریخی فراوانی حضور حسنین (علیهما السلام) در فتح گرگان و مازندران را آورده اند، اما همه ی آن ها تنها به دو سند ختم می شود، که هیچ کدام از آن دو سند نیز صحیح نبوده، بلکه مرسل، و مشتمل بر افرادی مجهول و حتی کذاب است.
به علاوه اصل وقوع چنین جنگی در زمان خلافت عثمان زیر سوال است.
همچنین نقلی وجود دارد که نامی از حضور آن دو امام در چنین جنگی نیامده است.
بنابر این جائی برای استناد به این مطلب باقی نمی ماند.
والسلام