س 1 - اولین بار چه کسى از زیارت قبر پیامبر ( ص ) جلوگیرى کرد ؟.
ج - حاکم نیشابورى ( متوفاى 405 ه' ) از داود بن ابو صالح نقل مىکند : روزى مروان حَکَم دید که شخصى صورت خود را بر قبر پیامبر ( ص ) گذاشته است ، با شتاب سوى او آمد و گردن او را گرفته ، از جاى بلند کرد و گفت: مىدانى چه مىکنى ؟! منظور وى این بود که چرا به زیارت سنگ و کلوخ آمده اى ! زائر که ابو ایوب انصارى - از صحابه پیامبر ( ص ) - بود گفت: آرى خوب مىدانم که چه مىکنم ! من هرگزبه زیارت سنگ نیامدهام ، بلکه بهزیارت پیامبر ( ص ) آمدهام.
از رسولاللّه ( ص ) شنیدم که فرمود: «بر دین خدا گریه نکنید اگر متولّیانش اهل بودند ، و آنگاه که نااهلان برآن حکم راندند ،برایش بگریید .»
جالب است که این حدیث را حاکم و ذهبى هر دو صحیح مىدانند!
از این رخداد تاریخى بهخوبى روشن مىشود که ریشه این تفکّر از بنىامیه و به خصوص مروان بن حکم؛ همان طرد شده رسولاللّه ( ص ) است . مستدرک حاکم ، ج4 ، ص 560.
س 2 - آیا مس قبر شریف پیامبر( ص ) و تبرّک به آن و برداشتن از تربت شریف مشروع است ؟ و آیا در منابع معتبر اهل سنّت نقل شده است که کسى از صحابه و تابعین دست به چنین کارى زدهاست؟
ج - 1 - آرى ، فاطمه زهرا ( س ) از تربت قبر پیامبر ( ص ) برداشت و بر چشمانش گذاشت و چند بیت شعر سرود . ارشاد السارى ، ج3 ، ص352.
2 - ابو ایوب انصارى صورت خود را روى قبر شریف پیامبر ( ص ) گذاشت . مستدرک حاکم ، ج 4 ، ص 560 - وفاء الوفا ، ج4 ، ص1404.
3 - بلال حبشى خود را روى قبر شریف پیامبر ( ص ) انداخت و بدن خود را به قبر مىسایید ؛ «فَجَعَلَ یَبْکی عِندَهُ وَ یُمَرِّغُ عَلَیهِ» . سیر اعلام النبلاء ، ج 1 ، ص358 ؛ اسدالغابه ، ج1 ، ص208.
4 - عبداللّه بن عمر دست خود را روى قبر شریف مىگذاشت . شرح الشفاء ، ج2 ، ص199.
5 - ابن منکدر - تابعى - صورت خود را روى قبر پیامبر ( ص ) مىگذاشت و مىگفت: هر زمان مشکل و یا فراموشى و لکنت زبان برایم پیش مىآید ، از قبر پیامبر ( ص ) شفاء و یارى مىطلبم . سیر اعلام النبلاء ، ج3 ، ص213.
س 3 - آیا علماى مذاهب چهارگانه ، درباره تبرّک و یا مس منبر و قبر پیامبر ( ص ) و یا قبور صالحین ، نظر مثبت دارند؟
ج - آرى ، از احمد بن حنبل رییس مذهب حنابله ، و رملى شافعى و محبالدین طبرى و ابو الصیف یمانى - یکى از علماى بزرگ مکه و زرقانى مالکى و عزامى شافعى و دیگران نقل شده است ، که تفصیل آن به این شرح است:
1 - عبداللّه ، فرزند احمد بن حنبل مىگوید: از پدرم پرسیدم: مسّ منبر رسولاللّه و تبرّک با مس آن ، و بوسیدن و یا مس و متبرّک شدن به قبر شریف و یا بوسیدن آن به قصد ثواب ، چه حکمى دارد؟ پدرم گفت: هیچ اشکالى ندارد . الجامع فى العلل و معرفة الرجال ، ج2 ، ص32 ؛ وفاءالوفا ، ج4 ، ص1414.
2 - رملى شافعى مىگوید: تبرّک به قبر پیامبر ( ص ) و یا عالم و یا اولیا جایز است و بوسیدن و استلام آن ایرادى ندارد . کنز المطالب ، ص219.
3 - محب الدین طبرى شافعى گوید: بوسیدن قبر و دست گذاشتن روى آن جایز است و سیره و عمل علما و صالحان بر آن است . اسنى المطالب ، ج1 ، ص331.
4 - از نظر تاریخى ثابت شده است که مردم از خاک پاک قبر پیامبر( ص ) و حضرت حمزه بلکه از کلّ مدینه به عنوان تبرک بر مى داشتند و روایاتى هم وارد شده که تربت مدینه شفاى هر دردى است و امان از جذام و صداع.
از جمله زرکشى مىگوید : تربت قبر حمزه از منع برداشتن خاک حرمین ، استثنا شده است؛ زیرا اتفاق همگان بر جواز نقل آن براى معالجه صداع است . وفاء الوفا ، ج1 ، ص69.
ابو سلمه از پیامبر ( ص ) نقل مىکند : «غُبارُ الْمَدِینَةِ یُطْفِی الْجذام».
ابن اثیر جزرى از پیامبر ( ص ) نقل کرده:
«وَالَّذی نَفْسِی بِیَدِهِ إنَّ فی غُبارِها شِفاءٌ مِنْ کُلِّ داءٍ».
«سوگند به کسى که جان من در دست اوست ، غبارِ خاک مدینه شفاى از هر دردى است .»
سمهودى مىنویسد: روش صحابه و دیگران این بود که از خاک قبر پیامبر ( ص ) برمىداشتند وفاء الوفا ، ج1 ، ص544.
س 4 - نمونهاى بیاورید که اهل سنت به جنازه یا قبر بزرگانشان تبرک جسته باشند.
ج - دو مورد ذیل ، نمونهاى هستند از موارد بسیار که از نظر شما مىگذرد:
* تبرک به قبر و خاک قبرِ سعد بن معاذ صحابى
ابن سعد و ذهبى مىگویند: شخصى مقدارى از خاک قبر سعد بن معاذ برداشت ، سپس نگاهى به آن کرد ، ناگهان آن را مشک یافت . طبقات الکبرى ، 3 ، 10 - سیر اعلام النبلاء ، 1 ، 289.
***
* تبرّک به خاک قبر عبداللّه حداّنى
ابونعیم اصفهانى و ابن حجر عسقلانى مىگویند : حدانى در سال 183 ه'. در روز هشتم ذىالحجه - یوم الترویه - کشته شد و مردم از خاک قبراو همانند مشک برمىداشتند و در لباس و پیراهن خود قرار مىدادند . حلیة الاولیاء ، ج 2 ، ص 258 - تهذیب التهذیب ج 5 ، ص 310.
البته راجع به قبر بخارى در سمرقند ، و ابن تیمیه نیز مطالبى نقل شده است ، رجوع شود به طبقات الشافعیة ج 2 ص 233 ، سیر اعلام النبلاء ، ج 12 ، ص 467 - البدایة و النهایه ، ج14 ، ص136.
س 5 - آیا استغاثه و طلب حاجت از غیر خداوند جایز است؟
ج - اگر کسى بگوید: اى محمد ، حاجت مرا روا کن و منظورش شفاعت و وساطت و دعا براى تعجیل و انجام کار باشد هیچ اشکالى به نظر نمىرسد . آیات زیادى داریم که ظاهرش صدور فعل از بنده خداست؛ { ...وَارْزُقُوهُمْ فِیهَا وَاکْسُوهُمْ...} . نساء : 5.
{ وَمَا نَقَمُوا إِلَّا أَنْ أَغْنَاهُمْ اللَّهُ وَرَسُولُهُ...}. توبه : 74.
{ وَلَوْ أَنَّهُمْ رَضُوا مَا آتَاهُمْ اللَّهُ وَرَسُولُهُ...} . توبه : 59.
با اینکه بى نیاز کننده ، تنها خداوند است ، لیکن در این آیات ، خداوند - عزّوجلّ پیامبر ( ص ) و مؤمنین را نیز رازق و شریک در اغنا وبىنیازى دانسته است . علاوه اینکه ، صحابه به هنگام گرفتارى به قبر پیامبر ( ص ) متوسّل مىشدند.
عسقلانى مىگوید : در زمان خلافت عمر مردم گرفتار قحطى و خشکسالى شدند ، شخصى از اصحاب به قبر پیامبر ( ص ) متوسّل شد و گفت یا رسول اللّه «اِسْتَسْقِ لِأُمَّتِکَ فَاِنَّهُمْ قَدْ هَلَکُوا ...» فتح البارى ، ج2 ، ص557. و شخصیت هایى چون ابن حِبّان و ابن خُزیمه و ابوعلى خلال ، شیخ الحنابله در زمان گرفتارى به قبور اهل بیت پیامبر ( ص ) متوسّل مىشدند:
الف - ابن حِبّان (متوفاى 350 ه' .) در کتاب خود «الثقات» مىگوید: بارها به زیارت قبر على بن موسى الرضا( ع ) رفتم و در مدتى که در طوس بودم ، هر وقت مشکلى بر من عارض مىشد ، به زیارت قبر آن حضرت مىرفتم و از خداوند مىخواستم که مشکلم را برطرف کند و الحمد للَّهِ مشکلم برطرف مىشد و این معنا را مکرّر امتحان کردم و نتیجه گرفتم . کتاب الثقات ، ج 8 ، ص456.
ب - ابن خُزیمه؛ هموکه شیخ بخارى و مسلم و به اصطلاح شیخ الاسلام است ، شاگردى دارد به نام محمد بن مومل . وى مىگوید: به همراه استادم ابن خزیمه و جمعى از اساتید به زیارت بارگاه قبر على بن موسى الرضا ( ع ) در طوس رفتیم ، استادم ابن خزیمه چنان در برابر آن بقعه متبرکه تعظیم و تواضع کرد که همگى در شگفت ماندیم . تهذیب التهذیب ، ج7 ، ص339.
ج - ابو على خلال ، شیخ حنابله مىگوید: هرگاه به مشکلى برمىخورم قبر موسىبن جعفر ( ع ) را زیارت مىکنم و به ایشان متوسل مىشوم و خداوند نیز مشکل مرا آسان مىکند . تاریخ بغداد ، ج1 ، ص120.
د - محمد بن ادریس شافعى به قبر ابو حنیفه و احمدبن حنبل به قبر شافعى متوسل مىشدند . مناقب ابى حنیفه ، ج2 ، ص199.
ه' مسلمانان ، به قبر ابو ایوب انصارى متوسل مىشدند و براى طلب باران به قبر ایشان پناه مىبردند . مستدرک حاکم ، ج3 ، ص518.
و - ابن خلکان و ذهبى مىگویند: مردم براى طلب باران به قبر ابن فورک اصفهانى ( متوفاى 406 ه' ) متوسل مى شدند و فیات الاعیان ،ج 4 ص 272 - سیر اعلام النبلاء ،ج 17 ،ص 215 ؛ راجع به بخارى و مردم سمرقند مطلبى نیز ذکر شده ، رجوع شود به طبقات الشافعیه ، 12 ، 469 - و طبقات الشافعیه ،ج 2 ص 234.
نکته مهم این است که بزرگان اهل سنت به صراحت مردم را تشویق به استغاثه و توسل کردهاند.
قسطلانى گوید: شایسته است که زائر در کنار قبر پیامبر( ص ) زیاد دعا و استغاثه کند و متوسل شود و طلب شفاعت بخواهد و بى تابى کند و سزاوار است که خداوند شفاعت پیامبر ( ص ) را در حق او بپذیرد . المواهب اللدنیه ، ج3 ، ص417.
س 6 - چه دلیلى بر مشروعیت زیارت قبور داریم؟
ج - در پاسخ این پرسش ، از کتاب و سنّت مىتوان بهره جست و فعل صحابه نیز بر آن بوده:
الف - قرآن کریم :{ وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ جَاءُوکَ...}. نساء : 64.
«اگر به خود ستم کردند ، سراغ تو مىآیند و استغفار مىکنند و تو اى محمد ، براى آنان طلب مغفرت کنى...».
این آیه به زیارت پیامبر( ص ) در حیات و ممات تشویق مىکند؛ چنانکه سبکى مىگوید : علما از این آیه عمومیت؛ یعنى زمان حیات و وفات پیامبر( ص ) را استفاده کردهاند ، چون طبق روایات از پیامبر ( ص ) نقل شده : «حَیاتی خَیرٌ لَکُمْ تحدثون و نحدث لکم و وفاتی خیر لکم تعرض علیّ أعمالکم...» طرح التثریب ، ص297.
ب - سنت پیامبر اکرم( ص ):
روایات و احادیث بسیارى از رسول اللّه( ص ) در تشویق به زیارت قبر شریف خود ، پس از رحلتش ، نقل شده است : «مَنْ زَارَ قَبْرِی وَجَبَتْ لَهُ شَفَاعَتِی» . السنن الکبرى ، ج5 ، ص24 5.
ج - فعل صحابه:
عبدالرزاق و بیهقى و ابن عبدالبر روایت کردهاند که حضرت فاطمه زهرا(س) ، هر جمعه به زیارت قبر عموى خود حضرت حمزه مىرفت ودر آنجا نماز مىخواند و گریه مىکرد.
حاکم نیشابورى مىگوید : سند و راویان این حدیث تماماً ثقه هستند. مصنف عبدالرزاق 3: 572 - مستدرک حاکم ، ج 1 ،377 - السنن الکبرى 4 ، 131 - تمهید شرح مو طا ، 3 ، 234 - و از خلیفه ثانى و عبدللَّهبن عمر نیز نقل شده که به هنگام بازگشت از سفر ، ابتداء قبر پیامبر ( ص ) را زیارت مىکردند شفاء السقام ، ص44 وفاء الوفاء 4 ،1340..
س 7 - حدیث : «لا تُشَدُّ الرِّحَالُ إِلاّ إِلَى ثَلاثَةِ مَسَاجِدَ...» زیارت قبور و قصد زیارت را منع مىکند؟
ج - خیر ، به دلایلى که در ذیل مىآوریم:
الف - احتمال مىرود که مستثنى منه در این حدیث ، مکان یا مسجد باشد ولى قسطلانى ارشاد السارى ج 2 ، ص 332. ، تأکید دارد که مراد مسجد است . بنابراین ، هیچ دلالتى بر «حرمت قصد زیارت» مشاهد متبرکه ندارد.
ب - این حدیث در مورد خودش نیز مورد عمل نیست؛ زیرا اگر مراد این است که: «جایز نیست قصد کردن به هیچ مسجدى جز سه مسجد...» با عمل پیامبر( ص ) که بهطور قطع هر شنبه به مسجد قبا مىرفتند ، مخالف است.
ج - بلال حبشى به یقین ، به قصد زیارت قبر پیامبر ( ص ) از شام به مدینه آمد و جریان او معروف است.
د - علماى فریقین (شیعه وسنى) قصد کردن زیارت پیامبر ( ص ) را راحج دانسته و در برابر ابن تیمیه - یعنى همان کسى که شبهه حرمت زیارت را مطرح کرد - به شدت موضع گرفتند.
* - قسطلانى مىگوید: «قول ابن تیمیّة حیث منع زیارة قبر النبی( ص ) وَهُوَ مِن أبشع المسائل المنقولة عنه» . ارشاد السارى ، ج 2 ، ص 329.
«گفتار ابن تیمیه در منع زیارت قبر رسول اللّه ( ص ) از بدترین مسائلى است که از او نقل شده است .»
* - غزالى مىگوید: «کلّ منیتبرک بمشاهدته( ص ) فیحیاته ، یتبرک بزیارته بعد وفاته ویجوز شدّالرحال لهذا الغرض» . احیاء العلوم ، ج1 ، ص258 ؛ ذهبى در استدلال به این حدیث تأمل دارد. سیر اعلام النبلاء ، ج4 ، ص484.
«هرکس پیامبر ( ص ) را در حال حیات مىدید و متبرک مىشد ، بعد از وفات ایشان نیز با زیارت حضرت از ایشان متبرک مىشود و شدّ رحال و قصد زیارت پیامبر ( ص ) نیز جایز است.»
ه' احادیثى از طریق فریقین داریم که تأکید بر زیارت مطلق قبور دارد.
عَنِ النَّبیّ( ص ) : «نَهَیْتُکُمْ عَنْ زِیَارَةِ الْقُبُورِ أَلا فَزُورُوهَا» . صحیح مسلم ، ج3 ، ص65.
جمهور اهل سنت ، از عبارت «فَزُورُوهَا» استفاده استحباب کردهاند ولى ابن حزم برداشت وجوب کرده است . التاج الجامع للاصول ، ج1 ، ص381.
س 8 - آیا جایز است زنان به زیارت قبور بروند ، با توجه به آنچه از پیامبر ( ص ) نقل شده است: «لعن اللّه زائرات القبور»؟
ج - پاسخ این پرسش را اینگونه مىتوان داد:
الف - احادیثى داریم که مىگوید حضرت فاطمه زهرا( س ) و یا عایشه به زیارت قبور مىرفتند؛ «إِنَّ فاطِمَةَ کانَتْ تَزُورُ قَبْرَ عَمِّها حَمْزَةَ کُلّ جُمُعَةٍ فَتُصَلّی وَتَبْکِی عِنْدَهُ»: سنن الکبرى ، ج4 ، ص132 ؛ مصنف عبدالرزاق ، ج3 ، ص572.
«فاطمه زهراء ، هر جمعه به زیارت قبر عمویش حمزه مىرفت و آنجا نماز مىخواند و گریه مىکرد .»
ابن أبى ملیکه مىگوید: «رَأَیْتُ عائِشَةَ تَزُورُ قَبْرَ أَخِیها عَبْدالرَّحْمن وَماتَ بِالْحبشی وَ قُبر بمکة» . مصنف عبدالرزاق ، ج3 ، ص570 - معجم البلدان 2 ،214.
«عایشه به زیارت قبر برادرش عبدالرحمان در مکه مىرفت ...او در منطقهاى به نام حبشى که در نزدیکى مکه است مُرد و به مکه انتقال یافت و دفن گردید».
ب - این حدیث - لَعَنَ اللّه زائرات القبور با حدیث بُریده نسخ شده و یا معارض است ، چنانکه حاکم نیشابورى و ذهبى به آن تصریح کردهاند.
و روایت بریده: «نَهى رَسُولاللّه ( ص ) عَنْ زِیارَةِ الْقُبُورِ ثُمَّ أَمَرَ بِزِیارَتِها» . السنن الکبرى ، ج 4 ، ص 131 ؛ مستدرک حاکم ، ج 1 ، ص 374 .
ج - علماى اهل سنت فتوى به استحباب زیارت قبور براى زنان دادهاند:
* ابن عابدین مىگوید : «هل تستحبُّ زیارة قبره ( ص ) للنساء؟
الصحیح : نعم بلا کراهة ، بشروطها على ما صرّح به بعض العلماء اما على الأصحّ من مذهبنا و هو قول الکرخی وغیره: من أنّ الرّخصة فی زیارة القبور ثابتة للرجال و النساء جمیعاً فلا اشکال و اما على غیره فذلک نقول بالاستحباب لإطلاق الأصحاب بل قیل واجبة» . رد المحتار ، ج 2 ، ص 263 ؛ المواهب اللدنیه ، ج 3 ، ص 405.
« آیا زیارت قبور براى زنها استحباب دارد؟
آرى هیچ کراهتى هم ندارد ، البته طبق ضوابط و شرایطى که بعضى از علما بدان اشاره کردهاند.
صحیح تر نزد ما و کرخى و دیگران این است که جواز زیارت قبور براى مردان و زنان ثابت است و هیچ اشکالى در آن نیست. اما بنا بر غیر مذهب - و مبناى - ما ، باز هم قائل به استحباب هستیم چون اصحاب به طور مطلق فتوى به استحباب داده و ویژه مردها ندانستهاند . بلکه بعضى قائل به وجوب آن شدهاند .»
د - این حدیث (لَعَنَ اللَّهُ زائرات الْقُبُور) سه طریق دارد که هر سه ضعیف است:
در طریق اول ابن خثیم است و گفتهاند که به احادیث او احتجاج و استدلال نمىشود . میزان الاعتدال ، ج2 ، ص45 9.
در طریق دوم باذان است که او هم مورد احتجاج نیست . تهذیب الکمال ، ج4 ، ص6.
در طریق سوم عمر بن ابى سلمه است که او را هم ضعیف دانستهاند. سیراعلام النبلاء ، ج6 ، ص33.
س 9 - آیا نماز گزارى و دعا در کنار قبور اولیا و صلحا و یا قبر پیامبر( ص ) اشکال دارد؟
ج - در پاسخ این پرسش باید گفت:
الف - آیه شریفه { وَلَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنفُسَهُمْ جَاءُوکَ...} دلالت بر رجحان دعا در کنار قبر پیامبر( ص ) دارد ، چون کلمه «جَاءُوکَ» هم شامل زمان حیات است و هم شامل زمان رحلت.
ب - فاطمه زهرا( س ) هر هفته - روز جمعه - کنار قبر حضرت حمزه حضور مىیافت و در آنجا نماز مىگزارد و گریه مىکرد.
حاکمنیشابورى گوید: راویان این حدیث همگى ثقه هستند . مستدرک حاکم ، ج 1 ، ص 377 .
ج - سیره مسلمین بر این بوده است.
* ابن خلکان مىگوید : سیده نفیسه ، دختر حسن بن زید بن الحسن بن على (ع) در محلهاى به نام «دربالسباع» به خاک سپرده شده و قبر او - در مصر معروف به استجابت دعا است و بسیار هم مجرب است و فیات الاعیان ، ج 5 ، ص 424.
* شافعى نیز مکرّر به زیارت قبر ابو حنیفه مىرفت و دو رکعت نماز مىگزارد . تاریخ بغداد ، ج 1 ، ص 123.
* زهرى هم درباره دعا کنار قبر معروف کرخى مطالبى را نقل کرده است . سیر اعلام النبلاء ، ج 9 ، ص 343.
* جزرى نیز راجع به قبر شافعى چیزهایى را نقل مىکند . الجواهر المضیئه ، ج 1 ، ص 461.
س 10 - آیا معناى حدیث: «لَعَنَ اللَّهُ الْیَهُودَ اتَّخَذُوا قُبُورَ اَنْبِیائِهِمْ مَساجِدَ» و حدیث : «اَلَّلهُمَّ لا تَجْعَلْ قَبْری وَثَناً» . مسند احمد، ج 2 ، ص 246 ؛ الموطّا، ج 1، ص 172.
خداوند یهود را لعنت کند چون قبور پیامبران خود را مسجد و محل عبادت قرار دادند و در حدیث دیگر فرمودند : بار خدایا! قبر مرا بت قرار مده .
آیا نهى از نماز و دعا در کنار قبر پیامبر ( ص ) و سایر قبور نیست؟
ج - در پاسخ این پرسش نیز - مانند پرسشهاى پیشین - باید به چند نکته بپردازیم:
الف - افرادى که در سند این حدیث آمدهاند ، یا ضعیف هستند و یا مجهول؛ مثلاً «عبدالوارث» نزد علماى رجال اهل سنت مردود است ، چون قَدَرى مسلک بودهاست . و «ابو صالح» مردّد بین ضعاف و ثقات است و «عبداللّه بن عثمان» منکر الحدیث و ابن بهمان ، شناخته شده نیست . پس حدیث از نظر سند مشکل دارد.
ب - حدیث هیچ دلالتى بر حرمت نمازگزارى و دعا کردن در جوار قبور ندارد؛ زیرا اشاره به روایت کنیسه حبشه دارد که به هنگام مرگ فردى از صالحان خود ، مسجدى بر روى قبرش بنا مىکردند و عکس هایى روى آن مىگذاشتند و به سوى آن عکس ها و قبر سجده مىکردند و این معنا ارتباطى به خواندن نماز براى خداوند و رو به کعبه ایستادن در کنار قبور صالحان ندارد.
* قرطبى مىگوید : «اِنَّما صوَّر اوائلهم الصور لیتأنسوا بها ویتذکّروا أفعالهم الصالحة فیجتهدون کإجتهادهم ویعبدون عند قبورهم ثمّ خلَّفهم قوم جهلوا مرادهم و وسوس لهم الشیطان: إن اسلافهم کانوا یعبدون هذه الصور ویعظّمونها فحذّر النبی عن مثل ذلک» . ارشاد السارى ، ج3 ، ص497.
* « نیاکان آنان عکسهایى از مردگان خود ترسیم کردند تا به آن اُنس گیرند و به یاد افراد صالحشان باشند و همچون آنان جدیت و تلاش کنند و در کنار قبرشان به عبادت خدا بپردازند . ولى بازماندگان آنها به اهداف و مقاصد نیاکان خود جاهل بودند و شیطان هم وسوسه کرده ، به آنان چنین القا کرد که نیاکان شما این عکسها را مى پرستیدند و آن را تعظیم مىکردند ، پس پیامبر ( ص ) مردم را از این انحراف بر حذر داشت .» بنابراین ، هیچ دلالتى بر حرمت دعا و زیارت کنار قبور انبیا و صلحا ندارد.
* بیضاوى مىگوید : «لمّاکانت الیهودوالنصارى یسجدون لقبور الأنبیاء تعظیما لشأنهم ویجعلونها قبلة یتوجّهون فی الصلاة نحوها واتخذوها اوثاناً ، لعنهم النبیّ( ص ) ...» ارشاد السارى ، ج3 ، ص479.
* « چون یهود و نصارى بر قبور انبیا سجده مىکردند و آن را قبله - و جهت - نماز قرار مىدادند و همانند بت با آن رفتار مىکردند ، مورد لعن پیامبر ( ص ) قرار گرفتند.
و این معنا هم هیچ ارتباطى با زیارت قبر پیامبر ( ص ) و ائمه طاهرین و صلحا و نماز خواندن براى خداوند - در آنجا - ندارد.
ج - بسیارى از علماى اهل سنت فتوى به جواز نماز خواندن در مقبرهها دادهاند؛ از جمله آنها مالک بن انس است:
- «کان مالک لا یرى بأساً بالصلاة فی المقابر و هو اذا صلّى فی المقبرة کانت القبور بین یدیه وخلفه و عن یمینه وشماله».
- و قال مالک لا بأس بالصلاة فی المقابر و قال بلغنی إن بعض اصحاب النبی کانوا یصلّون فی المقبرة» . المدونة الکبرى ، ج1 ، ص90.
مالک مىگوید : نماز خواندن در قبرستان اشکال ندارد و چنین مىپنداشت که اگر در اطراف نمازگزار قبرهایى باشد باز هم مشکلى به نظر نمىرسد.
- عبدالغنى نابلسى مىگوید : «اذا کان موضع القبور مسجداً أو على طریق ، أو کان هناک أحد جالساً ، أو أن قبر ولیّ من اولیاءاللّه أو عالم من المحقّقین ، تعظیماً لروحه المشرفة ، على تراب جسده اعلاماً للناس اِنّه ولیّ لیتبرکوا به ، و یدعوااللّه عنده فیستجاب لهم ، فهو أمر جائز ، لا مانع منه» . الحدیقة الندیه ، ج2 ، ص630.
« اگر قبرى مسجد شود یا در راه واقع شود... و یا قبر یکى از اولیاءاللّه باشد ، و یا عالمى از محققین براى تعظیم روان تابناک او براى اعلام و آگاهى دادن به اینکه او یکى از اولیاء اللّه است تا مردم به او تبرک جویند و در کنار آرامگاهش او دعا کنند و مستجاب شود . البته این کار جایز است و منعى ندارد .»
س 11 - آیا ساختن و بنا بر قبور؛ از قبیل گنبد ، ضریح و ... منع شرعى دارد؟
ج - به چند دلیل پاسخ این پرسش منفى است و منعى ندارد:
الف دلیلى بر حرمت ، جز روایت ابى الهیاج نیست صحیح مسلم ، ج3 ، ص61. و نیز این روایت از نظر سند مورد اشکال است؛ زیرا وکیع و حبیببن ابىثابت از راویان سند این حدیث هستند و هر دو از نظر اهل سنت مورد بحث مىباشند.
ب - در دلالت حدیث نیز جاى بحث و گفتگو وجود دارد؛ چون «وَ لا قَبراً الاّ سوّیته» به معناى تخریب بناى قبور نیست بلکه به معناى مسطح کردن آن در مقابل تسنیم؛ یعنى بلند کردن قبر و بالا آوردن؛ آن همانند کوهان شتر است.
قسطلانى مىگوید : «السنة فی القبر تسطیحه و انَّه لا یجوز ترک هذه السنّة لمجرّد انّها صارت شعاراً للروافض وانّه لا منافات بین التسطیح و حدیث ابى هیاج : لأنّه لم یُرَد تسویته بالأرض و انّما أراد تسطیحه جمعاً بین الأخبار ...» ارشاد السارى ، ج2 ، ص468.
« سنت پیامبر ( ص ) همان مسطح کردن قبر است و این سنت - چون شعار پیروان مذهب شیعه گردیده - جایز نیست رها شود و هیچ منافاتى میان مسطح کردن قبر و روایت أبى الهیاج نیست؛ زیرا که منظور روایت صاف کردن قبر و برابر کردن آن بازمین نیست . بلکه مراد مسطح کردن در مقابل تسنیم است ، و این معنا را از جمع میان روایات به دست مىآوریم.
ج - روش مسلمانان این بوده که روى قبرها بنا مىساختند:
1 - بناى حجره شریف نبوى.
2 - قبور ائمه بقیع که در سال 1345 ه' ق به دست وهابیان تخریب گردید.
3 - قبر ابراهیم فرزند رسولاللّه ( ص ) در خانه محمدبن زیدبن على بود و به دست وهابیان تخریب گردید.
4 - بناى مسجد ، روى قبر حمزه( ع ) . در اوایل قرن دوم هجرى و به دست وهابیان تخریب گردید.
5 - بناى قبر سعد بن معاذ - این قبر در منزل ابن افلح بود و در زمان عمربن عبدالعزیز بر روى آن گنبد ساختند . وفاء الوفا ، ج2 ، ص545.
6 - بنا بر روى قبر باهلى (سال 275 ه' .) در بصره . سیر اعلام النبلاء ، ج13 ، ص285.
7 - بنا بر روى قبر امیر مؤمنان حضرت علىبن ابى طالب ( ع ) در قرن دوم . موسوعة العتبات 6 ، 97.
8 - بنا بر روى قبر سلمان فارسى . تاریخ بغداد ، ج1 ، ص163.
9 - بنا بر روى قبر ابوعوانه (سال 316 ه' .) . سیر اعلام النبلاء ، ج14 ، ص419.
خلاصه ، سیره مسلمین؛ چه شیعه و چه سنى بر این بوده است که بر قبور بزرگان دین حرم و بارگاه بسازند و این سیره در تمام بلاد اسلامى همچنان ادامه دارد . قبور ائمه اطهار ( ع ) در نجف و کربلا و کاظمین و سامرا و مشهد و قبور بزرگان اهل سنت؛ ابو حنیفه و عبدالقادر در بغداد و بخارى در سمرقند و . . . شاهد بر مدّعى است ، تنها وهابیان هستند که در حجاز با این سیره مسلمین به مخالفت برخاستهاند.
س 12 - آیا حدیث: «نَهى رَسُول اللّه ( ص ) أن یجصّص القبر وأن یعقد علیه وأن یبنى علیه» صحیح مسلم ، ج3 ، ص63. صریح در منع از ساختن بر قبور نیست؟
اولاً - این روایت با سیره قطعیه مسلمین منافات دارد؛ چنانکه در پاسخ پرسش پیش روشن شد.
ثانیاً - سند این روایات ، جاى بحث دارد؛ زیرا در سند آن ابوالزبیر - محمد بن مسلم آمدى - قرار گرفته و علماى رجال و حدیث اهل سنت چون احمد بن حنبل و ابن عیینه و شعبه و ابو حاتم ، او را ضعیف مىدانند تهذیب الکمال 26 : 407.
و همچنین در سند آن حفص بن غیاث است و علماى رجال همچون یعقوب بن شیبه درباره او نظر منفى دارند تهذیبالتهذیب 2 ، 360 - تاریخ بغداد 8 ، 199 - سیر اعلام النبلاء 9 ،31 .
و باز در سند این روایات ، شخصى بنام ربیعه است که ازدى وابن أبى شیبه و ساجى در باره او تأمل دارند . تهذیب التهذیب 9 ، 143 ، میزان الاعتدال 3 ، 545 ، تهذیبالکمال 18 ، ص 483 . و بالاخره تمامى طرق و اسناد این روایات ، مورد اشکال است . به ص 182 «الوهابیه ، دعاوى وردود» مراجعه شود .
س 13 - آیا قراردادن روشنایى بر قبور؛ مثل شمع و لامپ و . . . اشکال شرعى دارد؟
ج - به چند دلیل باید گفت خیر:
الف - طبق روایات اهل سنت ، پیامبر( ص ) شبى مىخواست وارد قبر و یا قبرستانى شود که دستور داد چراغ روشن کردند . الجامع الصحیح ، ج3 ، ص372.
ب - سیره و روش مسلمین همواره بر این بوده که بر روى قبور بعضى از صحابه و صلحا چراغ و به اصطلاح قندیل روشن مىکردهاند:
* قندیل بر روى قبر ابو ایوب انصارى ، در قرن چهارم . تاریخ بغداد ، ج1 ، ص154.
* قندیل بر روى قبر زبیربن عوام ، در قرن چهارم . المنتظم ، ج14 ، ص383.
* قندیل بر بارگاه حضرت موسى بن جعفر ( ع ) ، اوایل قرن پنجم . وفیات الاعیان ، ج5 ، ص310.
ج - حدیث «لَعَنَاللَّهُ الْمُتَّخذینَ عَلَیها الْمَساجِدَ وَالسُرُج» مورد اشکال سندى است؛ زیرا راوى آن «ابو صالح» است که از نظر اهل سنت ضعیف و مردود مىباشد و شارحان این حدیث گفتهاند: نهى در اینجا «ارشادى» است نه «مولوى» چنانکه سِنْدى و عزیزى و علىناصف و شیخ حنفى بدان اشاره کردهاند . شرح الجامع الصغیر ،ج3 ، ص198 ؛ سنن نسائى ، ج4 ، ص95 ؛ التاج ، ج1 ، ص381.
س 14 - آیا نذر کردن براى صلحا و مؤمنان زنده و یا مرده جایز است ؟
ج - آرى ، اگر نذر براى خدا باشد و اهداى ثواب براى صلحا و مؤمنان ، همانگونه که در میان شیعه رایج است ، به چند جهت جایز مىباشد:
الف - احادیثى از کتب اهل سنت دلالت بر جواز دارد: «عن ثابت بن الضحاک ، عَنِ النَّبیّ( ص ) إنّ رجلاً سأله انّه نذر أن یذبح ببوانة ، فأتى رسول اللّه فاخبره . فقال هل کان فیها وثن من أوثان الجاهلیة یُعبد؟ قالوا: لا ، قال: هل کان فیها عید من اعیادهم؟ قالوا: لا ، قال رسول اللّه( ص ) اوف بنذرک فانّه لا وفاء لنذر فی معصیةاللّه و لا فیما لا یملک ابن آدم» . ابو داود ، ج3 ، ص238.
ثابت بن ضحاک مىگوید : شخصى از پیامبر ( ص ) سئوال کرد ؛ نذرکردهام گوسفندى را در محلى بنام بوانه - در نزدیکى ساحل - ذبح کنم ، آیا این نذر صحیح است؟ پیامبر ( ص ) فرمود: آیا در آن مکان در زمان جاهلیت بتى پرستش مىشد؟ عرض کرد: خیر - فرمود : آیا در آنجا محل به پا داشتن یکى از اعیاد جاهلیت بود ؟ عرض کرد ، خیر فرمود : به نذر خود وفا کن ، یعنى در همانجا گوسفندى را ذبح کن - زیرا فقط در دو مورد نذر کردن صحیح نیست؛ 1 - نذر در معصیت خداوند 2 - نذر در موردى که ملک خود نباشد.
اگر نذر ، طبق روال جاهلیت؛ یعنى براى بت و اعیاد کفار نباشد ، وفاى به نذر لازم است . هر چند شیعه رجحان نذر را شرط مىداند و قربانى در مکانى که قبلاً بتکده بوده ، راجح نیست ، اما على اىّ حال اهل سنت که این قبیل احادیث رانقل مىکنند نذر در مشاهد مشرفه و هدیه به صلحا و مؤمنان را به طریق اولى باید صحیح بدانند.
ب - عزامى شافعى در تأیید این نذرها مىگوید: کسى که در وضع نذر مسلمین تحقیق کند ، چنین به دست مىآورد که قصدشان از این قربانى ها و نذرها براى مردگان جز صدقه از طرفشان و اهداى ثواب براى آنان ، چیز دیگرى نیست و اجماع اهل سنت بر این است که صدقه زندهها براى مردگان سودمند و واصل است . و احادیث در این زمینه بسیار است . سپس عزامى به یک حدیث اشاره مىکند:
سعد از پیامبر( ص ) پرسید: مادرم فوت شده و یقین دارم که اگر زنده بود ، صدقهاى مىداد . آیا اگر من از طرف او صدقه دهم سودى بهحالش خواهد داشت؟ حضرت فرمود: آرى ، پرسید: کدامین صدقه سودمندتر است؟ فرمود: «الماء» پس سعد چاهى را حفر کرد و آن را صدقه براى مادر خود قرار داد . فرقان القرآن ، ص133.
ج - قبرهایى از مسلمانان بوده و هست که معروف به قبور نذور است و مسلمین براى آنان نذرها مىکردند.
* قبر البستى در مراکش * قبر النذور در بغداد * قبر احمد البدوى . نیل الابتهاج ، ج2 ، ص62 ؛ المواهب اللدنیه ، ج5 ، ص346 ؛ تاریخ بغداد ، ج1 ، ص123.
س 15 - نظر اسلام در جواز و عدم جواز جشن ها و عزادارى ها چیست؟
ج - به یقین جایز است ، زیرا:
الف - اصل در اشیاء ، اباحه و جواز است ، مگر دلیلى بر خلاف آن بیاید.
ب - نص قرآن نیز تشویق به تعظیم شعائر کرده است.
ج - روش مسلمانان از گذشته تا کنون ، بر به پاداشتن مراسم ولادت پیامبر ( ص ) و جشن و سرور بوده ، چنانکه قسطلانى و دیاربکرى بدان اشاره کردهاند . تاریخ الخمیس ، ج1 ، ص323 ؛ المواهب اللدنیه ، ج1 ، ص27.
د - روش معمول میان خواص و عوام اهل سنت ، اقامه عزا و ماتم براى مردگان بوده ، چنانکه ذهبى درباره فوت جوینى (متوفاى 478 ه' .) مىنویسد:
«غلقت الأسواق ورثی بقصائد وکان له نحو من أربع مأة تلمیذ ، اقاموا حولاً و وضعت المنادیل عن الرووس عاماً بحیث ما اجترأ أحد على ستر رأسه وکانت الطلبة یطوفون فیالبلد نائحین علیه مبالغین فی الصیاح والجزع» . سیر اعلام النبلاء ، ج8 ، ص468.
«بازارها تعطیل شد و مرثیههایى درباره او خوانده شد . او چهارصد شاگرد داشت که اینان یک سال عزادارى کردند و عمامهها را از سر - به عنوان احترام - تا یک سال برداشتند . این شاگردها در سطح شهر به حالت دسته جات به حرکت در آمدند و نوحه سرایى مىکردند و با صداى بلند به عزادارى مىپرداختند .»
و درباره تشییع جنازه عبدالمؤمن (متوفاى 346 ه' .) مىنویسد:
«فغشینا اصوات طبول ، مثل ما یکون من العساکر حتى ظنَّ جمعنا أنّ جیشاً قد قدم» . سیر اعلام النبلاء ، ج15 ، ص481.
« صداى زدن طبل ها هر صدایى را تحت الشعاع قرار داده بود ، البته همانند آنچه که در ارتش انجام مىگیرد - مارش عزا - سر و صدا آنچنان بود که ما گمان کردیم لشگرى یورش برده است .»
و در مورد مرگ ابن جوزى (ت 597 ه' .) مىنویسد:
«و باتُوا عند قبره طول شهر رمضان یختمون الختمات بالشمع والقنادیل . . . و اصبحنا یومالسبت عملنا العزاء و تکلمت فیه و حَضَر خلق عظیم و عملت فیه المراثی» . سیر اعلام النبلاء ، ج18 ، ص379.
«در کنار قبر او تمامى ماه رمضان را ماندند و چندین قرآن ختم کردند و به همراه خود شمع و قندیل آورده بودند چون شنبه صبح شد مراسم عزادارى به پا داشتیم و سخنرانان ، سخن گفتند و جمع زیادى شرکت کردند و مرثیه خوانى انجام شد».
س 16 - آیا ازدواج متعه مورد قبول و پذیرش بزرگانى از اهل سنت بوده است؟
ج - بلى ، از آن جمله:
الف - ابن جریج اموى شیخ بخارى که اهل سنت نسبت به ثقه بودنش اجماع دارند و همه صحاح سته از او حدیث نقل مىکنند ، شصت و یا هفتاد و بلکه نود زنِ متعه داشت.
ذهبى مىگوید: «هو أحد الأعلام الثقات . . و هو مجمع على ثقته مع کونه تزوّج نحواً من سبعین امرأة نکاح متعة کان یرى الرخصة فی ذلک و کان فقیه أهل مکة فی زمانه» . میزان الاعتدال ،ج2 ، ص659 ؛ تهذیب التهذیب ،ج6 ، ص360.
«ابن جریج یکى از عالمان مورد وثوق و وثاقت او مورد اتفاق اهل سنت است . ضمن اینکه او هفتاد زن متعه - نکاح موقت داشت . نظر او رخصت و جواز نکاح موقت بود . او فقیه اهل مکه در زمان خود بود .»
ب - بزرگان صحابه ، چون عبداللّه بن عباس ، جابر بن عبداللّه انصارى ، عمرانبن حصین ، ابو سعید خدرى وامیر مؤمنان على( ع ) ، این عمل را جایز مىدانستند.
ج - خود عمربن خطاب با صراحت مىگوید: «کانتا عَلى عهد رسولاللّه و أنا اُحَرِّمهما وَ اُعاقب علیهما».
« دو چیز در زمان پیامبر ( ص ) حلال بوده ولى من آن را تحریم و بر آن تعیین عقوبت مىکنم».
چنانکه قوشچى در شرح تجرید ، صفحه 484 ، این جمله را از او آورده و تحلیل و توجیه شگفتى کرده است!
د - در تاریخ طبرى ج2 ، ص 579. آمده است که این نهى از عمر بوده و عمران بن سواده بر او وارد شده و ناراحتى و اعتراض مردم به عمر درباره منع از متعه و چند خبر دیگر را به آگاهى او رسانده است.
ه' خود عمربن خطاب در هیچ موردى اشاره به این معنا ندارد که پیامبر( ص ) منع و یا نهى و یا تحریم کرده است ، بلکه مىگوید : «أَنَا اُحَرِّمُهُما . . .».
و - تنها روایتى - به تعبیر آنان صحیحه که به آن استناد مىکنند که پیامبر( ص ) متعه را تحریم کرده ، همان حدیث سبره است و او اصلاً معروف و شناخته شده نیست و در هیچ کتاب رجالى - خارج از روایتى که نقل کرده سخنى از او به میان نیاورده اند .
س 17 - چرا شیعه به هنگام نماز ، به طور دست بسته نماز نمىخواند؟
الف : چون شیعه آن را حرام و هیچیک از مذاهب اهل سنت آن را واجب ندانستهاند بلکه آن را عملى مستحب و نزد بعضى دیگر در نمازهاى واجب ، مکروه شمردهاند مثلاً رییس مذهب مالکى نماز خواندن دست بسته را مکروه مىداند و ظاهراً همه صحابه دست باز نماز مىخواندند تا عمر این بدعت را گذاشت . و عبداللّه بن زبیر - از صحابه - و حسن بصرى و ابن سیرین - از تابعین - و لیث بن سعد و ابراهیم نخعى از اتباع تابعین قائل به ارسال بودند.
ب : پیامبر ( ص ) در نماز این کار را نمىکردند
قرطبى مىگوید: «اختلف العلماء فی وضع الیدین أحدهما على الأخرى فی الصلاة فَکَرِهَ ذلک مالک فیالفرض وأجازه فی النفل و رأى قوم أنّ هذا من سننالصلاة و هم الجمهور ، والسبب فی اختلافهم أنَّهُ قد جاءت آثار ثابتة نقلت فیها صفة صلاته علیه الصلاة والسلام ، ولم ینقل فیها انّه کان یضع یده الیمنى على الیسرى وثبت ایضا أنّ الناس کانوا یؤمرون بذلک» . بدایة المجتهد ، ج1 ، ص136.
« یعنى درباره دست روى دست گذاشتن در نماز میان علما اختلاف شده است ، مالک آن را در نمازهاى واجب مکروه و بعضى دیگر جزو آداب و سنن نماز دانستهاند . و این نظر جمهور اهل سنت است . و علت این اختلاف نظر این است که روایاتى صحیح به ما رسیده است و نماز خواندن پیامبر ( ص ) راتوصیف مىکند و در آن نقل نشده است که پیامبر ( ص ) دست راست روى دست چپ مىگذاشت و از طرفى به مردم امر مىشد که در نماز دست روى دست بگذارند .»
ج - عمده دلیل جمهور ، روایت بخارى و مسلِم است.
* روایت بخارى: «عن ابى حازم عن سهل بن سعد قال: کان الناس یؤمرون أن یضع الرجل الید الیمنى على ذراعه الیسرى فی الصلاة قال ابوحازم لا أعلمه إلاّ أن ینمى ذلک الى النَّبیّ» صحیح بخارى ، ج1 ، ص135.
« ابو حازم از سهل بن سعد نقل مىکند: مردم مأمور مىشدند که - مرد در نماز دست راست خود را بر ذراع چپ قرار د هند .
ابو حازم مىگوید: این مطلب را صحیح نمىدانم مگر اینکه امر کننده آن پیامبر ( ص ) باشد».
نکته : روشن نیست که چه کسى مردم را به این عمل امر کرده است؟ آیا عمر بوده و یا کس دیگر و چنانکه از عینى ، شارح بخارى به دست مىآید ، این روایت مرسل است . عمدة القارى 5 : 278 . وهمچنین ازسیوطى . التوشیح على الجامع الصحیح ، ج1 ، ص463 و نیل الأوطار ، ج2 ، ص187.
* عن علقمة بن وائل و مولى لهم انهما حدثاه عن اَبیه وائل بن حجر أنّه راى النبی( ص ) رَفَع یَدَیهِ حین دخل الصلاة . . . ثمّ وضع یده الُیمْنى عَلى الْیُسْرى» صحیح مسلم ، ج1 ، ص150.
این روایت هم مرسل است؛ زیرا که اهل سنت روایت علقمة بن وائل از پدرش را مرسل مىدانند.
ابن حجر از ابن معین نقل مىکند: «علقمة بن وائل عن أَبیه مرسل» . تهذیبالتهذیب ، ج7 ، ص247 ؛ تهذیبالکمال ، ج13 ، ص193 .
د - اهل بیت پیامبر ( ع ) از آن نهى کرده و گاهى بعنوان «لا تفعل ذلک التکفیر» و گاهى به عنوان «یفعل ذلک المجوس . . .» از فعل آن جلوگیرى کردهاند و طبق بعضى از نقلها ریشه آن به اسراى عجم منتهى مىشود و خلیفه ثانى این عمل را پسندید و دستور داد در نماز آورده شود . جواهر الکلام ، ج11 ، ص 19 ؛ مصباح الفقیه ، ص402.
س 18 - صلاة تراویح چیست و چرا اهل سنت بر آن مداومت دارند؟
ج - اصل نوافلِ شبهاى ماه رمضان بیست و یا سى رکعت است و تا اینجا میان فریقین اختلافى نیست ،آنچه مورد اختلاف است ، جماعت خواندن آن است . طبق نقل بخارى از عمربنخطاب ، ایشان مردم را وادار به جماعت کرد و نام آن را بدعت گذاشت:
«فقال عمر: إنّی أرى لو جمعتُ هولاء عَلى قارىءغ واحد ، لکان أمثل ، ثمّ عزم فجمعهم عَلى اُبیّبن کعب ، ثمّ خرجت معه لیلة اخرى والناس یصلّون بصلاة قارئهم . فقال عمر: نعم البدعة هذه . . .» بخارى ، ج1 ، ص342.
« عمر گفت : نظر من این است که اگر اینها - نماز گزارها - را بر یک امام جماعت قرار دهم بهتر است پس بر این معنى تصمیم گرفت: و ابى بن کعب را مأمور اقامه جماعت کرد.
راوى مىگوید سپس در شب دیگرى به همراه عمر بیرون آمدم مردم را دیدم که به همراه یک شخص - امام جماعت - نماز مى خوانند.
عمر گفت: این کار عجب بدعت خوبى است».
قسطلانى مىگوید: عمر از آن با تعبیر «بدعت» یاد کرد؛ چون پیامبر( ص ) براى مردم به جماعت خواندن - نماز تراویح - را بیان نکرده بود و در زمان ابوبکر نیز نبوده است . ارشاد السارى، ج 4 ، ص 656.
و عینى مىگوید : عمر تعبیر « بدعت » آورد ، چون پیامبر ( ص ) جماعت را براى اینان تشریع نکرد و در زمان ابوبکر هم نبود . عمدة القارى ، ج11 ، ص126.
قلقشندى مىگوید : عمر اوّلین کسى است که جماعت رمضان را تشریع کرد و آن در سال چهارده هجرى بود . مأثر الانافة فى معالم الخلافة ، ج2 ، ص337.
س 19 - آیا بدعت به حَسَن و غیر حسن تقسیم مىشود و منظور خلیفه دوم از «نعم البدعه » چیست؟
ج - مسلماً هر بدعتى ، ضلال و گمراهى است؛ «وَکُلُّ ضلالٍ فیالنار» ، پس تقسیم بدعت به «حسن» و «غیر حسن» را بسیارى از علماى اهل سنت مردود شمردهاند؛ مانند شاطبى و ابن رجب حنبلى و غامدى از نویسندگان معاصر عربستان در کتاب «حقیقة البدعة و احکامها» مىنویسد: «القول بحسن بعض البدع مناقض للأدلّة الشرعیة الواردة فی ذمّ عموم البدع . ذلک أن النصوص الذامّة للبدعة والمحذرة منها جاءت مطلقة عامة و على کثرتها لم یرد فیها استثناء البتة و لم یأت فیها ما یقتضی أنّ فیها ما هو حسن مقبول عنداللّه . . . على انّ القاعدة الکلّیة فی ذمّ البدع لا یمکن أن یخرج عن مقتضاها فرد من الأفراد» . ج1 ، ص138.
«اینکه بگوییم بعضى از بدعتها حسن و نیکو است این مطلب با ادلّه شرعى که تمامى بدعتها را مذموم مىداند ، تناقض دارد ، زیرا نصوصى که بدعت را مذمت مىکند و مردم را از آن برحذر مىکند عام است و مطلق و بدعتى از آن استثنا نشده است و دلیلى هم نیامده که بگوید بعضى از بدعتها حسن است و نزد خداوند مقبول است . و اصولاً آن قاعده کلى که در مذمت بدعت وارد شده ممکن نیست از دایره آن ، فردى از آن خارج شود .»
س 20 - احادیثى نقل شده که امیر مؤمنان ( ع ) نماز تراویح را مىخواند و یا بر آن ، امام جماعت تعیین مىکرد و یا اینکه فرموده است: «نوّر اللَّهُ قَبْرَهُ کَما نَوَّرَ مَساجِدَنا» این احادیث با بدعت بودن تراویح چگونه جمع مىشود؟
ج - این نسبت از نظر شیعه مسلماً دروغ است و از نظر علماى اهل سنت نیز ثابت نیست؛ چنانکه در اینباره بیهقى چهار یا پنج روایت نقل کرده و خودش سند همه را ضعیف مىداند و با تحقیق در روایات ، به یک روایت که سند آن صحیح باشد برخورد نکردهایم.
افزون بر این ، ثابت نشده است که خودِ عمربن خطاب نیز نماز تراویح را خوانده باشد ! و عبداللّه بن عمر نیز به شدت از آن نهى مىکرد . امیر المؤمنین ، على( ع ) نیز به هنگام خلافت در کوفه با این مظهر مخالفت کرد و معارض اقامه آن بود.
«لَمَّا کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ( ع ) بِالْکُوفَةِ أَتَاهُ النَّاسُ فَقَالُوا لَهُ اجْعَلْ لَنَا إِمَاماً یَؤُمُّنَا فِی رَمَضَانَ فَقَالَ لَهُمْ لا وَ نَهَاهُمْ أَنْ یَجْتَمِعُوا فِیهِ فَلَمَّا أَمْسَوْا جَعَلُوا یَقُولُونَ ابْکُوا رَمَضَانَ وَا رَمَضَانَاهْ . . .» سرائر ، ج3 ، ص639.
« زمانى که امیر مؤمنان على ( ع ) در کوفه بودند مردم کوفه به خدمت حضرت آمده و امام جماعت براى نماز تراویح کردند ، حضرت جواب منفى داد و آنان را از اقامه نوافل شبهاى ماه رمضان به جماعت نهى کرد . چون شب هنگام فرا رسید به هم دیگر مىگفتند بر رمضان گریه کنید واى بر رمضان.
س 21 - آیا به هنگام تشریع اذان ، «الصَّلاةُ خَیرٌ مِنَ النَّوم» بود یا پس از آن ، به اذان افزوده شد؟
ج - به دلایلى که در ذیل مىآید ، جزو اذان نبوده است:
الف - روایت صحیحى که اهل سنت نقل مىکنند ، روایت محمد بن اسحاق است و در آن ، «الصَّلاةُ خَیرٌ مِنَ النَّوم» وجود ندارد . نیل الأوطار ، ج2 ، ص37.
ب - سعید بن مسیب با صراحت مىگوید: «ادخلت هذه الکلمة فی صلاة الفجر» . نیل الأوطار ، ج2 ، ص37.
ج - امام مالک در «موطأ» تصریح مىکند که این عبارت به امر عمربن خطاب به اذان صبح ضمیمه شد:
«عن مالک: أنّه بَلَغَهُ انّ الْمُؤَذِّنُ جاءَ اِلى عُمَرَ بنَ الْخَطّابَ یُؤْذنه لِصَلاة الصّبح ، فَوَجَدَهُ نائِماً فَقالَ: الصَّلاةُ خَیرٌ مِنَ النَّومِ فَاَمَرَهُ عُمَرُ أن یجعَلَها فی نِداء الصّبح» . الموطا ج1 ، ص 72.
«مالک مىگوید مؤذن نزد عمر آمد تا داخل شدن وقت نماز صبح را به او خبر دهد ولى او را خفته یافت لذا فریاد برآورد : «الصلاة خیر من النوم؛ «نماز از خوابیدن بهتر است . عمر دستور داد تا این جمله را در اذان صبح قرار دهند .»
د - شافعى آن را مکروه و در یکى از دو قول آن را بدعت مىداند و شوکانى مىگوید : «لَو کانَ لما انکره عَلِیّ وابنُ عُمَر وَطاوس» . نیل الأوطار ، ج2 ، ص38.
یعنى اگر جزو اذان بود هرگز حضرت على ( ع ) و عبداللّه بن عمر و طاووس به آن اعتراض نمىکردند.
ه' ابنجریج از عمربن حفص نقل مىکند که سعد ، نخستین کسى بود که در خلافت عمربن خطاب جمله «الصَّلاةُ خَیرٌ مِنَ النَّومِ» را سر داد . مصنف عبدالرزاق ، ج1 ، ص474.
و - ابن حزم مىگوید: «لا نقول بهذا - الصَّلاةُ خَیرٌ مِنَ النَّومِ لأنَّهُ لم یأت عن رسول اللّه( ص )» . المحلى ، ج3 ، ص16 0.
یعنى ما این جمله را در اذان نمىگوییم؛ زیرا که از پیامبر ( ص ) به ما نرسیده است.
س 22 - آیا حى على خیر العمل جزو اذان بوده و کسى از صحابه و تابعین این جمله را در اذان آورده است؟
ج - طبق روایت صحیح از ابن عمر و ابو امامة بن سهل بن حنیف ، اینان ( حتى پس از اینکه این جمله از اذان حذف گردید ) در اذان خود آن را مىآوردند . المحلى ، ج3 ، ص160.
بیهقى هم روایتى از امام زینالعابدین ( ع ) نقل مىکند که ایشان این جمله را در اذان مىآورد و مىفرمود: اذان اول این است ! السنن الکبرى ، ج1 ، ص624.
همچنین حسنبن یحیىبن الجعد و زید بن ارقم و شافعى - در یکى از دو قول خود این جمله را ذکر مىکرد . نیل الأوطار ، ج2 ، ص39 ، البته این شیوه بحث از دیدگاه اهل سنت است .
س 23 - نظر صحیح در باره رجعت چیست؟
ج - در توضیح رجعت باید گفت:
الف - مراد از «رجعت» ، بازگشت جمعى از مؤمنان و جمعى از کفار به دنیا در دوران ظهور امام زمان ( ع ) است و این امر محال نیست و ده ها بلکه صدها روایت بر آن وارد شده است و از اعتقاد به آن مشکلى پیش نمىآید ولى بعضى از اهل سنت در ردّ و انکار آن ، پافشارى مىکنند.
ب - رجعت در امت هاى پیشین ، نمونههاى بسیار دارد:
1 - رجعت هفتاد نفر از قوم موسى.
2 - رجعت هزاران نفر پس از مرگ { أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ خَرَجُوا مِنْ دِیَارِهِمْ . . .} بقره : 243. .
یعنى : آیا ندیدى به سوى آنانکه بیرون رفتند از خانههایشان و ایشان هزاران بودند ، از ترس مرگ ، پس گفت ایشان را خدا که بمیرید ، سپس آنان را زنده کرد.
او کالذى مر على قریة . بقره : 259 .
3 - رجعت عزیر بعد از صد سال.
4 - رجعت سام بن نوح به دنیا.
5 - رجعت فرزندان ایّوب . رجوع شود به: الدرّ المنثور ، ج5 ، ص316 ؛ جامع البیان ، ج16 ، ص42 ؛ تفسیر نیشابورى ، ص44 ؛ الشیعه و الرجعه ، ج2 ، ص154 تألیف مرحوم آیتاللّه شیخ محمد رضا طبسى . رجعت از نظر شیعه: 28 .
6 - رجعت یوشع ، الیسع ، اشموئیل . تاریخ طبرى ، ج1 ، ص280 ؛ مختصر تاریخ دمشق ، ج11 ، ص170 ؛ الکامل فىالتاریخ ، ج1 ، ص154.
ج - در اسلام نیز نمونههاى زیادى از رجعت وجود داشته است و کسانى ، پس از مرگ ، به دنیا بازگشتند . ابن ابىالدنیا از علماى عامه (متوفاى 208 ه' .) در این زمینه کتابى نوشته به نام «مَن عاش بعد الموت» که در عربستان چاپ شده و شرح حال نمونه هایى از کسانى را که بعد از مرگ زنده شدهاند ، جمع آوردى کرده است . اینک چند نمونه از آن را مىآوریم:
1 - رجعت زیدبن خارجه.
2 - رجعت جوانى از انصار.
3 - رجعت مردى از مقتولین مسیلمه.
4 - رجعت ابن خراش.
5 - رجعت یکى از بستگان - دایى - ابن ضحاک.
6 - رجعت رؤبه دختر بیجان.
7 - رجعت شخصى از بنىجُهینه.
و نمونههاى دیگر . ..
و نیز حدیثى از پیامبر ( ص ) نقل مىکنند که: «لیأتینّ عَلى أمّتی ما أتى بَنِیإِسْرَائِیلَ حَذْوَ النَّعْلِ بِالنَّعْلِ» . ترمذى ، ج5 ، ص26.
یعنى: آنچه بر سر امت هاى پیشین آمد بر سر امت من نیز بدون کم و کاست خواهد آمد.
بخارى مىگوید: عَنِ النَّبیّ( ص)
« لتتبعنّ سنن من کان قبلکم شِبراً بِشِبرٍ و ذراعاً بذراعٍ حتّى لو دخلوا فی جُحر ضب لأتبعتموهم فقالوا یا رسولاللّه الیهود و النصارى؟ قال: فمن إذن» . بخارى ، ج4 ، ص264.
« تمامى سنتهاى پیش را وجب به وجب و ذراع به ذراع دنبال خواهید کرد . و حتى اگر به لانه سوسمارى وارد شده باشند شما هم آنان را دنبال خواهید کرد . عرض کردند یا رسول اللّه منظور شما از پیشینیان یهود و نصارى هستند فرمود ، آرى ، چه کسى غیر از آنان را قصد دارم؟!
بالأخره - در این زمینه ، از ائمه طاهرین بیش از پانصد روایت رسیده است . اضافه بر آیات شریفهاى که به رجعت تفسیر شده است . الشیعة و الرجعة ، ج 2 ، ص 161.
علامه طباطبایى مفسر بزرگ شیعه درباره رجعت مىفرماید: «اگر در این زمینه به کاوش بپردازى ، بسیارى از آیاتى را مىیابى که از ائمه طاهرین به قیامت و گاهى به رجعت و گاهى به ظهور امام( ع ) تفسیر کردهاند ، و این نیست مگر به لحاظ وحدت سنخیت بین این سه معنا . ولیکن چون مردم در حقیقت قیامت بحث نکردهاند و در زمینه کشف از هویت و واقعیت این روز عظیم به تحقیق وسیعى نپرداختهاند ، در معناى این روایات اختلاف پیدا کرده و بعضى آن را رد و طرح کردهاند - و حال آنکه بیش از پانصد روایت است . و بعضى دیگر آن را تأویل کرده و حال آنکه آنها در کمال ظهور و یا صراحتند.
و بعضى دیگر آنرا بدون هر گونه اظهار نظرى نقد کردهاند . . . تفسیر المیزان ، ج 2 ، ص 108.
علامه طباطبایى بحث مفصلى را مطرح مىکند که از حوصله این جزوه خارج است.
س 24 - آیا در کتابهاى اهل سنت درباره یورش به خانه وحى یعنى خانه فاطمه زهرا( س ) اشارهاى شده است؟
ج - آرى جریان جسارت به پاره تن رسول الله یعنى سیده نساء العالمین حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهراء روشنتر از این است که نیاز به شواهد و ادله باشد و مؤلفان کتب حدیث و تاریخ و رجال از اهل سنت با اینکه بناى بر سانسور و بعضاً پنهان داشتن حقایق داشتهاند ، باز هم نتوانستهاند تمامى آنچه را که اتفاق افتاد مخفى کنند لذا با شرمندگى و احتیاط هر یک به گوشهاى از آن فاجعه اشاره کردهاند؛ بعضى به آوردن آتش توسط خلیفه ثانى ،«و معه قبس من نار» تاریخ طبرى ، ج 3 ، ص 101؛ مصنف ابن ابى شیبه ، ج 7 ، ص 432؛ العقد الفرید ، ج 4 ، ص 260 ، چاپ مصر سال 1381 ه' ، انساب الاشراف ، ج 2 ، ص 268 .
بعضى دیگر به محاصره و حمله مسلحانه به خانه حضرت فاطمه ( س )؛ «ثم قام عمر ، فمشى و معه جماعة حتى اتوا باب فاطمة . . .و بقى عمر و معه قوم فاخرجوا علیاً . . .» الامامة و السیاسة ، ج1 ،ص12 .
گروهى هم به سقط جنین و لگد زدن عمر بن الخطّاب به فاطمه زهرا اشاره کردهاند؛
«ان عمر رفَسَفاطمة حتى أسقطت محسناً» سیراعلام النبلاء ، ج 15 ، ص 578؛ لسان المیزان ، ج 1 ، ص 373؛ میزان الاعتدال ، ج 1 ، ص 139 .
و عدهاى به هتک حرمت ایشان و شکسته شدن استخوان پهلو و پایمال کردن حقوق و ارث ایشان اشاره دارند ، «و قد دخل الذل بیتها و انتهکت حرمتها و غصب حقها و منعت ارثها ، و کسر جنبها ، و اسقطت جنینها» فرائد السمطین ، ج 2 ، ص 34؛ جوینى شافعى ، متوفى سال 722 ، او شیخ و استاد شمسالدین ذهبى است .
گروهى دیگر به عذر خواهى عمر و ابوبکر از ایشان بعد از فاجعه - که خود دلیل گویا بر اصل جریان است - اشاره دارند:
«فقال عمر لابى بکر انطلق بنا الى فاطمة ، فانا قد اغضبناها ، فانطلقا جمیعاً ، فاستأذنا على فاطمة ، فلم تاذن لهما ، فأتیا علیاً فکلمّاه ،فادخلهما علیها فلما قعدا عندها ، حولت وجهها الى الحائط فسلَّما علیها فلم ترد علیهما ، السلام .» الامامة والسیاسة ، ج1 ،ص12 .
«عمر به ابوبکر گفت: برویم به حضور فاطمه زهرا ، زیرا که ما ایشان را به خشم آورده ، ناراحت کردیم ، پس اذن خواستند ، حضرت فاطمه ( س ) اذن نداد ، خدمت امیرالمؤمنین على ( ع ) آمده و ایشان را واسطه قرار دادند چون وارد منزل و به حضور حضرت زهرا مشرف شدند ، حضرت فاطمه از آن دو روى برگردانید و جواب سلام آن دو را نداد .»
ذهبى مىگوید: «اتى ابوبکر فاستاذن ، فقال علی: یا فاطمة ، هذا ابوبکر ، یستأذن علیک ، فقالت: اتحب ان اذن له؟ قال: نعم ، فاذنت له ، فدخل علیها یترّضاها .» سیراعلام النبلاء ،ج2 ،ص121 .
«ابوبکر خدمت على بن ابى طالب آمد و طلب اذن براى زیارت و عذر خواهى از حضرت فاطمه را نمود ، حضرت على به فاطمه زهرا فرمود: ابوبکر اذن مىطلبد ایشان عرض کرد: آیا دوست دارى به او اذن دهم؟ فرمود: آرى؛ پس ابوبکر اذن یافت و وارد شد ، و شروع به طلب رضایت و عذر خواهى کرد .» دقت کنید: که ذهبى جریان عذر خواهى و پشیمانى را چگونه با احتیاط و سانسور شدید نقل مىکند ، به گونهاى براى خواننده و مطالعه کننده اصل جریان و حادثه کاملا روشن و واضح نشود .
بعضى به پشیمانى خلیفه اول به هنگام مرگ از یورش به خانه وحى اشاره دارد:
«وددت انى لم اکشف بیت فاطمة و ترکته و ان اغلق على الحرب .» المعجم الکبیر ، ج1 ،ص62؛ شماره حدیث 43 ، کتاب الاموال بن سلام ص174متوفى 224ه$ - ولى این عبارت را تغییر داده و به جاى آن کلمه «کذا و کذا» آورده است .
«اى کاش خانه فاطمه را رها مىکردم وبه آن یورش نمىبردم و آن را باز نمىکردم هر چند بسته شدن آن بعنوان اعلام جنگ با من باشد .»
س 25 - آیا در عبارات و متون کتابها ، تحریف و حذف و دست برد صورت گرفته است؟
ج - البته بعضى از عبارات را تا بحال نتوانستهاند تغییر دهند مثلاً در کتاب العقد الفرید ابن عبد ربه اندلسى ، ظاهراً در بعضى از عبارات آن تصرف نکردهاند و همان متن موجود است:
«بعث الیهم ابوبکر عمر بن الخطاب لیخرجهم من بیت فاطمة و قال له: ان ابوا ، فقاتلهم فاقبل بقبس من نار على ان یضرم علیهم الدار ، فلقیته فاطمة ، فقالت: یابن الخطاب ، اجئت لتحرق دارنا؟ قال: نعم او تدخلوا فیما دخلت فیه الامة .» العقد الفرید ، ج4 ،ص260 .
«ابوبکر عمر را براى تعقیب و شکستن تحصن در منزل فاطمه زهرا به آنجا فرستاده و گفت: چنانچه از بیرون آمدن ممانعت کردند با آنها وارد جنگ شو ، پس عمر در حالى که شعله آتش به همراه داشت تا خانه را بر روى آنان به آتش بکشد . فاطمه زهرا به او برخورد کرد و فرمود: اى پسر خطاب آیا آمدهاى خانه ما را به آتش بکشى؟!»
گفت: آرى مگر آنکه راه مردم را پیش بگیرید یعنى همانطور که آنان بیعت کردند شما هم بیعت کنید ، ولى در کتابهاى دیگر تحریف صورت گرفته است ، ما در اینجا به دو نمونه اشاره مىکنیم:
1 - در معارف ابن قتیبه عبارت زیر از آن حذف شده است:
«ان محسناً فسد من زخم قنفذ العدوی .» کفایة الطالب ، ص 413 ، المناقب ، ح 3 ، ص 407 - «یعنى در اثر فشار و حمله قنفذ عدوى ، حضرت محسن سقط گردید .»
2 - تحریف در مروج الذهب ، در چاپ میمنیة ج3 ،ص86 چنین آمده است: عروة بن الزبیر در مقام دفاع از کار برادرش چنین مىگوید: عبدالله بن زبیر ، بنىهاشم را در شعب محاصره و تهدید به سوزانیدن کرد ، همانطور که عمربن الخطاب با بنىهاشم به هنگامى که از بیعت با ابوبکر تخلف کردند چنین کرد؛ یعنى هیزم جمع کرد تا خانه را به آتش بکشد .
ولى در چاپهاى جدید ، این عبارت حذف شده است . اما با تمام تحریفات ، باز هم کتابهاى فریقین مملو از نقل این مطالب است ، و این گونه برخوردها حقیقت را تغییر نمىدهد.
راجع به جریان یورش به خانه وحى ، به چند ماخذ و منبع براى نمونه اشاره مىشود: اثبات الوصیة ص 143 - الوافى بالوفیات ، ج 6 ، ص 17 ، الخطط ، ج 2 ، ص 346 ، الفرق بین الفرق ، ص 148؛ الملل و النحل ، ج 1 ، ص 57؛ الشافى ، ج 4 ، ص 120؛ شرح ابن ابى الحدید ، ج 14 ، ص 193 و ج 2 ، ص 60؛ بحارالانوار ج 28 ، ص 270 و ج 30 ، ص 294؛ تلخیص الشافى ، ج 3 ، ص 156 ، تقریب المعارف ، ص 23؛ الطرائف ، ص 274 - و مأساة الزهراء و دهها کتاب دیگر.
به امید اینکه بتوانیم در فرصت مناسب این واقعیات را در جزوهاى ویژه گرد آورده و در اختیار علاقمندان قرار دهیم ، و دنباله این شبهات و پاسخهاى آن را نیز در جزوات دیگر تقدیم کنیم .