آنقدر بالا رفتم که به مکان سرسبز و زیبایی رسیدم، تعداد زیادی از دوستان را دیدم که داشتند از غذاها و میوههای آنجا استفاده میکردند؛ یک لحظه به ذهنم خطور کرد که شهید شدهام، در این حال هر چه خواستم از آن غذاها بردارم نمیتوانستم. به من گفتند الان نمیتوانی از این غذاها استفاده کنی، برایت نگه میداریم .
بعدها خود شهید درخشانی این نکته را مطرح میکند که شاید در آن هنگام که آنجا بودم ندایی به من گفت میخواهی بمانی یا نه؟ من یک لحظه شک کردم بگویم آری یا خیر؛ این حالت که به من دست داد و دودل شدم بین ماندن و رفتن، گفتند نمیتوانی از این غذاها استفاده کنی و یکباره دیدم که روی زمین افتادهام و برخی از شهدایی که من در عالم بالا دیده بودم روی زمین در اطراف من افتاده بودند .
شهید درخشانی علم و ایمان را لازمه یکدیگر میدانست و در جبهه نیز از مطالعه غفلت نمیورزید؛ او عاشق سالار شهیدان و فرزند خلفش امام امت بود، همیشه با وضو بود و به تلاوت قرآن و تدبیر در آیات نورانی آن علاقه فراوان داشت و دیگران را نیز به این امر تشویق میکرد.
حجت الاسلام درخشانی سرانجام در آخرین حضور حماسهساز خویش در ششم فروردینماه سال 1367 در منطقه عملیاتی بیتالمقدس (4) در ارتفاعات شاخ شمیران در سنّ 20 سالگی به نور ابدی و سرچشمهی لایزال هستی پیوست و پیکر مطهرش در کنار سایر شهدا آرام گرفت .
منبع : http://www.shoghe-shahadat.mihanblog.com