مقاومت محدود ، مصونیت نامحدود

علائمی وجود دارد که نشان می دهد منازعه راهبردی ایران و آمریکا که در ماه های اخیر تشدید شده، در حال ورود به فاز جدیدی است.
در 3 ماه گذشته منازعه راهبردی میان آمریکا و ایران به طرز بی سابقه ای اوج گرفته است. درست است که آمریکایی ها تلاش کردند تشدید یکباره فشار بر ایران را به برنامه هسته ای ربط بدهند ولی از همان ابتدا برای تحلیلگران در ایران روشن بود که بر مبنای ارزیابی های اطلاعاتی فعلی غرب از وضعیت برنامه هسته ای ایران، بالا بردن سطح منازعه تا این حد منطقی نیست.


 آخرین ارزیابی اطلاعاتی آمریکا درباره برنامه هسته ای ایران که با ارزیابی های اسرائیلی و اروپایی هم منطبق است این است که اگرچه برنامه غنی سازی ایران همچنان در حال پیشرفت است، اما در ایران تصمیمی برای ساخت سلاح هسته ای گرفته نشده و اساسا معلوم هم نیست در آینده گرفته شود. بنابراین اگر هدف راهبردی غرب این بوده که ایران به وضعیت آستانه ای نرسد اکنون زمان برای محقق شدن این هدف از دست رفته و اگر هدف این است که ایران سلاح هسته ای نسازد، هیچ ارزیابی نمی گوید که ایران در پی ساخت سلاح هسته ای است.
بر مبنای این ارزیابی، ورود به فاز تشدید بی سابقه فشار بر ایران به هیچ وجه منطقی نیست، آن هم به شکلی که نتیجه آن تهی شدن سریع سبد گزینه های غرب در مقابل ایران باشد. ورود به فاز تحریم خرید نفت و تحریم معامله با بانک مرکزی ایران در واقع به معنای گام نهادن در مرحله پایانی استراتژی فشار است. در حالی که آن سوی تحریم ها هیچ گزینه دیگری برای تداوم راهبرد فشار وجود ندارد و گزینه حمله نظامی حتی از جانب اسرائیلی ها هم از روی میز برداشته شده، آیا به لحاظ راهبردی عاقلانه است که آخرین اپیزود سناریوی تحریم اینقدر زود روی پرده بیاید، آن هم در حالی که آمریکایی ها خودبه خوبی می دانند به دلایل متعدد که بحران اقتصادی و شکننده بودن اوضاع در مناطق دلار و یورو اصلی ترین آنهاست، در واقع قادر به اجرای این گزینه نخواهند بود؟
آمریکا به شش لول بندی مستاصل شبیه شده که بی محابا در حال شلیک آخرین گلوله های باقی مانده در خشاب اسلحه خود است. آیا غیر منطقی است اگر فرض کنیم این شش لول بند بیچاره از چیزی تا سر حد مرگ ترسیده و در حالی که می داند گلوله هایش در حال اتمام است، نمی تواند بر وسوسه شلیک فله ای آنها غلبه کند؟!
دقیقا به همین دلایل، از همان ابتدا روشن بود که هدف این فشارها نمی تواند برنامه هسته ای ایران باشد و این برنامه در واقع بهانه ای است که آمریکایی ها در پوشش آن درصدد محقق کردن هدف های دیگر خود هستند.
از مجموعه ای از اطلاعات که در اینجا مجالی برای بحث درباره آنها نیست می توان نتیجه گرفت که (علاوه بر مباحث قبلی) آمریکایی ها 3 هدف تاکتیکی مهم علیه ایران تعقیب می کنند.
نخست، برای آمریکا بسیار مهم است که در آستانه انتخابات مصر مدل جمهوری اسلامی ایران را بحرانی و شکست خورده جلوه دهد. این یک راهبرد دائمی نیست چرا که آمریکایی ها می دانند تا ابد نمی توانند به این بازی ادامه بدهند اما برای آمریکایی ها بسیار مهم است که در همان چند ماه اوضاع ایران به شدت بحرانی جلوه کند. بنابراین یک دلیل ترس بی سابقه آمریکا این است که تصور می کند احتمال دارد مدل ایران به نحو غیر قابل کنترلی تکثیر شود.
دوم، آمریکایی ها به آغاز دور جدیدی از ناآرامی سیاسی و اجتماعی در داخل ایران عمیقا دل بسته اند و تصور می کنند انتخابات مجلس نهم فرصتی برای آنهاست تا مجددا مدلی از ناآرامی های سال 88 را با مشخصاتی جدید (که در اینجا درباره آن بحث نمی کنیم) احیا کنند. بر همین مبنا بود که به جریان فتنه دستور داده شد انتخابات مجلس نهم را تحریم کند.
و سوم، تصور تا حدود زیادی احمقانه آمریکا این است که می تواند از طریق تشدید بی سابقه فشار بر ایران، ایران را میان دو گزینه تداوم حیات نظام یا تجدید نظر در برنامه های راهبردی هسته ای، موشکی و منطقه ای اش مخیر کند. آخرین ارزیابی های آمریکایی ها درباره الگوی رفتار ایران این است که ایران تنها زمانی دست از مقاومت در محیط سیاست خارجی خواهد کشید که احساس کند این مقاومت ممکن است منجر به بروز بحرانی در داخل برای آن شود. اکنون تصور آمریکایی ها این است که در حال گام برداشتن در مسیری هستند که نهایتا باعث خواهد شد ایران میان آینده نظام و تداوم برنامه راهبردی اش تضادی غیر قابل حل ببیند و در نتیجه دومی را به نفع اولی رها کند.
نکته مهم اما این است که ایران در تشخیص راهبرد آمریکا وتدوین یک راهبرد متقابل به هیچ وجه دچار کندی یا سوء محاسبه نشد. ایران می دانست که اولا بخش بزرگی از این بازی عملیات روانی است و غربی ها بیش از آنکه قصد اقدام داشته باشند قصد ارعاب دارند. ثانیا از ابتدا روشن بود دست غرب بسته تر از آن است که ادعا می کند. بحران اقتصادی عمیق به اضافه بحران های داخلی حاد در آستانه انتخابات های پر چالش ویژگی عمومی همه کشورهایی است که اکنون وارد هماوردی استراتژیک با ایران شده اند. تجمیع این بحران ها خود به خود بسیاری از گزینه ها را از روی میز حذف و برخی گزینه های دیگر تا حد بی معنا شدن تعدیل می کند. ثالثا و مهم تر از همه اینها برای ایران روشن بود که در مقطعی کاملا تاریخی قرار گرفته که اگر بتواند برای مدت زمانی محدود در مقابل فشارهای دشمن مقاومت کند، آنگاه دورانی فرا خواهد رسید که اساسا در اثر 3 عامل تحولات ژئوپلتیکی عمیق در منطقه، تضعیف بنیادین توان راهبردی غرب در اثر بحران های اقتصادی و اجتماعی و تقویت توان ملی ایران از طریق تلفیق پیشرفت های فنی و حضور مردمی در صحنه انتخابات، پایه های راهبرد فشار-مذاکره را برای همیشه فرو خواهد ریخت و زمینه برای یک تغییر بنیادین در موقعیت بین المللی ایران و توان چانه زنی آن با غرب فراهم می شود. به عبارت دیگر، این امر اکنون به طور کاملا شفاف دیده می شود که یک دوره محدود مقاومت، ایران را وارد یک دوره نامحدود مصونیت و امنیت خواهد کرد و بنابراین مقاومت توجیهی کاملا معقول دارد.
بر اساس این تحلیل بود که ایران در مقابل بسته فشارهای غرب نه فقط رفتار خود را تعدیل نکرد بلکه وارد فاز پاسخگویی شد. پهپاد سازمان سیا در ایران به زمین نشست، سلسله ای از مانورهای نظامی بزرگ در منطقه خلیج فارس تدارک دیده شد، موجی از عملیات حقوق بین المللی علیه مقام های غربی به راه افتاد، تجدید نظر راهبردی در عراق و افغانستان در دستور کار قرار گرفت، درون ایران با برگزاری چند همایش و انبوهی از اقدامات دیگر ترمینالی برای تردد انقلابیون منطقه ایجاد شد، در حوزه های اطلاعاتی برخی از کلیدی ترین پروژه های ضد امنیتی طراحی شده آمریکا ضربه خورد و نهایتا در زمینه برنامه هسته ای گام هایی اساسی برای افتتاح یک تاسیسات جدید غنی سازی و توسعه نسل های بعدی ماشین های سانتریفیوژ برداشته شد.
به نظر می رسد مجموعه این اقدامات در زمانی کوتاه اثر کرده و باعث تغییر جهت -و نه لزوما نزول- منحنی فشار غرب شده است. در هفته گذشته علائمی پدیدار شد که نشان می داد آمریکا، اسراییل و اروپا برای تشدید منازعه با ایران سقف قائل هستند و نمی خواهند شرایطی بوجود بیاید که مجبور به عبور از آن شوند چرا که می دانند این تهدیدها از نوع مشت بسته است که باز شدن آن نشانه خالی بودن آن است. ابتدا باراک اوباما در پیامی به مقام های ایران تصریح کرد کشورش قصد درگیری با ایران را ندارد، پس از آن رزمایش مشترک نظامی آمریکا و اسرائیل که از مدت ها قبل برای آن برنامه ریزی شده بود لغو شد و نهایتا اسرائیلی ها سعی کردند با مصاحبه وزیر جنگ این کشور ادبیات حمله نظامی به ایران را که پیش از این به طور بی رویه مصرف شده بود تعدیل کنند.
مجموعه این اتفاقات دارای این پیام برای ایران است که ورود به فاز مقابله به مثل و استفاده از استراتژی تهدید در مقابل تهدید خیلی زود محدودیت های دشمن را آشکار کرده و آن را واقع گرا می کند. اکنون معلوم شده به رغم همه سر وصدا ها گزینه هایی در اختیار ایران هست که آمریکایی ها از آن می ترسند و ابزاری هم برای غلبه بر این ترس ندارند. تلاش برای کاهش سطح تنش با ایران یا درست تر بگوییم کنترل سقف تنش و جلوگیری از ورود آن به عرصه هایی که آشکار کننده محدودیت های راهبردی آمریکاست، موفقیت بزرگ راهبرد تهدید در مقابل تهدید در مدت زمانی کوتاه است. ماه های آینده و به طور کلی سال 2012 حاوی پیروزی های بسیار بزرگتر از این هم خواهد بود. 


مهدی محمدی

منبع : عروه الوثقی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد