آیا روایت «وأنت خلیفتى من بعدی» با سند معتبر در منابع اهل سنت نقل شده است؟ (ویرایش جدید)
بسم الله الرحمن الرحیم
سؤال کننده: حسینی
روایات متعددى با این مضمون در منابع اهل سنت با سندهاى معتبر نقل شده است که ما در این مقاله تنها به یک روایت اشاره و سند آن را تصحیح خواهیم کرد.
عمرو بن أبى عاصم در کتاب السنة خود مىنویسد:
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّى، حَدَّثَ نَا یَحْیَى بْنُ حَمَّادٍ، حَدَّثَنَا أَبُو عَوَانَةَ، عَنْ یَحْیَى بْنِ سُلَیْمٍ أَبِی بَلْجٍ، عَنْ عَمْرِو بْنِ مَیْمُونٍ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): ...
وَخَرَجَ النَّاسُ فِی غَزْوَةِ تَبُوکَ، فَقَالَ عَلِیٌّ: أَخْرُجُ مَعَکَ، قَالَ: «لا»، قَالَ: فَبَکَى، قَالَ: «أَفَلا تَرْضَى أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى، إِلا أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ، وَأَنْتَ خَلِیفَتِی فِی کُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِی».
ابن عباس از رسول خدا (ص) نقل مىکند که مردم به جنگ تبوک رفتند، على (ع) به رسول خدا (ص) عرض کرد، من هم با شما خارج شوم؟ فرمود: خیر . ابن عباس گفت: پس على (ع) گریه کرد. رسول خدا فرمود: آیا راضى نمىشوى که منزلت تو براى من همانند منزلت هارون براى موسى باشد، جز این که تو پیامبر نیستى و این که تو بعد از من ، جانشین من در میان همه مؤمنان هستی؟
الشیبانی، عمرو بن أبی عاصم الضحاک (متوفاى242هـ)، السنة، ج 2، ص603 ، تحقیق: محمد ناصر الدین الألبانی، ناشر: المکتب الإسلامی - بیروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ.
نسائى در خصائص امیرمؤمنان علیه السلام، با همان سند و با این تعبیر نقل کرده است:
أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ الْمُثَنَّى، قَالَ: حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ حَمَّادٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا الْوَضَّاحُ ، وَهُوَ أَبُو عَوَانَةَ، قَالَ: حَدَّثَنَا یَحْیَى، قَالَ: حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ مَیْمُونٍ، قَالَ: " إِنِّی لَجَالِسٌ إِلَى ابْنِ عَبَّاسٍ... .
وَخَرَجَ بِالنَّاسِ فِی غَزْوَةِ تَبُوکَ، فَقَالَ عَلِیٌّ: أَخْرُجُ مَعَکَ؟ فَقَالَ: لا، فَبَکَى، فَقَالَ: أَمَا تَرْضَى أَنْ تَکُونَ مِنِّی بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسَى، إِلا أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ؟ ثُمَّ قَالَ: أَنْتَ خَلِیفَتِی، یَعْنِی فِی کُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِی.
النسائی، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعیب بن علی (متوفاى303 هـ)، خصائص امیرمؤمنان علی بن أبی طالب، ج 1، ص50 ، تحقیق: أحمد میرین البلوشی، ناشر: مکتبة المعلا - الکویت الطبعة: الأولى، 1406 هـ.
عمرو بن الضحاک، نویسنده کتاب، هر چند که به اندازه پسرش (احمد بن عمرو بن الضحاک، نویسنده الآحاد والمثانی) مشهور نیست؛ ولى او از اساتید ابن ماجه قزوینى است و بزرگان اهل سنت او را توثیق کردهاند.
ابن حجر عسقلانى در شرح حال او مىنویسد:
عمرو بن الضحاک بن مخلد البصری ولد أبی عاصم النبیل ثقة کان على قضاء الشام من الحادیة عشرة مات سنة اثنتین وأربعین ق .
عمرو بن الضحاک، ثقه است و از سال یازدهم (قرن سوم) قاضى شام بوده است.
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تقریب التهذیب، ج1 ص423، رقم:5052 ، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولى، 1406 - 1986.
و ابن حبان شافعى در باره او مىگوید:
عمرو بن أبى عاصم النبیل یروى عن أبیه ثنا عنه محمد بن الحسن بن قتیبة وغیره من شیوخنا کان على قضاء الشام مستقیم الحدیث.
عمرو بن أبى عاصم، که از پدرش روایت شنیده ، محمد بن الحسن و دیگر بزرگان ما از او روایت نقل کردهاند و قاضى شام بوده، احادیثش درست است.
التمیمی البستی، ابوحاتم محمد بن حبان بن أحمد (متوفاى354 هـ)، الثقات، ج 8 ص 486، رقم: 14580، تحقیق السید شرف الدین أحمد، ناشر: دار الفکر، الطبعة: الأولى، 1395هـ – 1975م.
از روات بخارى، مسلم و سایر صحاح سته، ذهبى او را این چنین مىستاید:
محمد بن المثنى أبو موسى العنزی الحافظ عن بن عیینة وعبد العزیز العمی وعنه الجماعة وأبو عروبة والمحاملی ثقة ورع مات 252 ع .
محمد بن موسى، حافظ (کسى که یک صد هزار حدیث حفظ است)، ثقه و پرهیزگار بود.
الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج2 ص214، رقم: 5134 ، تحقیق محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامیة، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولى، 1413هـ - 1992م.
ابن حجر در باره او مىگوید:
محمد بن المثنى بن عبید العنزی بفتح النون والزای أبو موسى البصری المعروف بالزمن مشهور بکنیته وباسمه ثقة ثبت من العاشرة وکان هو وبندار فرسی رهان وماتا فی سنة واحدة ع .
محمد بن المثنى، ثقه و استوار بود.
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تقریب التهذیب، ج1 ، ص505، رقم: 6264 ، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولى، 1406 - 1986.
از روات بخارى، مسلم و سایر صحاح سته، ذهبى در شرح حال او مىنویسد:
یحیى بن حماد الشیبانی مولاهم ختن أبی عوانة وراویته له عن عکرمة بن عمار وشعبة وعنه البخاری والدارمی والکدیمی ثقة متأله توفی 215 خ م ت س ق
یحیى بن حماد از عکرمه بن عمار و شعبه روایت شنیده و بخارى، دارمى و کدیمى از او نقل کرده، مورد اعتماد و خدا شناس بود.
الکاشف ج2 ص364، رقم: 6158
ابن حجر عسقلانى مىگوید:
یحیى بن حماد بن أبی زیاد الشیبانی مولاهم البصری ختن أبی عوانة ثقة عابد من صغار التاسعة مات سنة خمس عشرة خ م خد ت س ق .
یحیى بن حماد، مورد اعتماد و عابد بود.
تقریب التهذیب ج1 ص589، رقم:7535
از روات، بخارى، مسلم و سایر صحاح سته، ذهبى او را «ثقه» و «متقن» مىداند:
وضاح بن عبد الله الحافظ أبو عوانة الیشکری مولى یزید بن عطاء سمع قتادة وابن المنکدر وعنه عفان وقتیبة ولوین ثقة متقن لکتابه توفی 176 ع
الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج2 ص349، رقم:6049، تحقیق محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامیة، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولى، 1413هـ - 1992م.
ابن حجر نیز مىنویسد:
وضاح بتشدید المعجمة ثم مهملة الیشکری بالمعجمة الواسطی البزاز أبو عوانة مشهور بکنیته ثقة ثبت من السابعة مات سنة خمس أو ست وسبعین ع
وضاح، ثقه، استوار و از طبقه هفتم روات بود.
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تقریب التهذیب،ج1، ص580، رقم: 7407، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولى، 1406 - 1986.
مزى در تهذیب الکمال مىنویسد:
أبو بلج الفزاری الواسطی، ویُقال: الکوفی، وهو الکبیر، اسمه: یحیى بن سلیم بن بلج...
قال إسحاق بن منصور، عن یحیى بن مَعِین: ثقة. وکذلک قال محمد بن سعد، والنَّسَائی، والدار قطنی. وقَال البُخارِیُّ: فیه نظر. وَقَال أبو حاتم: صالح الحدیث، لا بأس به.
ابوبلج فزارى، اسحاق بن منصور از یحیى بن معین نقل کرده است که او «ثقه» است، همچنین محمد بن سعد، نسائى و دارقطنى او را توثیق کردهاند. بخارى گفته: در او اشکال است، ابوحاتم گفته: حدیثش صالح است و در خود او اشکالى نیست.
المزی، ابوالحجاج یوسف بن الزکی عبدالرحمن (متوفاى742هـ)، تهذیب الکمال،ج33، ص162، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ – 1980م.
ذهبى در کتاب الکاشف در باره او مىنویسد:
أبو بلج الفزاری یحیى بن سلیم أو بن أبی سلیم عن أبیه وعمرو بن میمون الأودی وعنه شعبة وهشیم وثقه بن معین والدارقطنی وقال أبو حاتم لا بأس به وقال البخاری فیه نظر 4
یحیى بن سلیم، یحیى بن معین و دارقطنى او را توثیق کردهاند، ابوحاتم گفته: اشکالى در او نیست و بخارى گفته: در او اشکالى است.
الکاشف ج2 ص414، رقم:6550
و ابن حجر در لسان المیزان مىگوید:
یحیى بن سلیم ان أبو بلج الفزاری عن عمرو بن میمون وعنه شعبة وهشیم وثقه بن معین والنسائی والدارقطنی.
یحیى بن معین، نسائى و دارقطنى او را توثیق کردهاند.
لسان المیزان ج7 ص432، رقم:5209
و در تقریب التهذیب او را صدوق دانسته؛ اما گفته است که برخى وقتها اشتباه مىکرده:
أبو بلج بفتح أوله وسکون اللام بعدها جیم الفزاری الکوفی ثم الواسطی الکبیر اسمه یحیى بن سلیم أو بن أبی سلیم أو بن أبی الأسود صدوق ربما أخطأ من الخامسة 4
ابو بلج، بسیار راستگو است؛ ولى گاهى اشتباه مىکرده است.
تقریب التهذیب ج1 ص625، رقم: 8003.
از روات بخارى، مسلم و سایر صحاح سته:
عمرو بن میمون الأودی عن عمر ومعاذ وعنه زیاد بن علاقة وأبو إسحاق وابن سوقة کثیر الحج والعبادة وهو راجم القردة مات 74 ع
عمرو بن میمیون، زیاد به حج مىرفت و اهل عبادت بود، او همان کسى است که میمون را سنگسار کرد.
الکاشف ج2 ص89، رقم: 4237
عمرو بن میمون الأودی أبو عبد الله ویقال أبو یحیى مخضرم مشهور ثقة عابد نزل الکوفة مات سنة أربع وسبعین وقیل بعدها ع.
عمرو بن میمون که به او أبویحیى گفته مىشود، مخضرم (کسى که زمان جاهلیت و اسلام را درک کرده)، مشهور، مورد اعتماد و اهل عبادت بود.
تقریب التهذیب ج1 ص427، رقم:5122.
قضیه سنگسار کردن میمون در جاهلیت را بخارى در صحیح خود نقل کرده است:
حدثنا نُعَیْمُ بن حَمَّادٍ حدثنا هُشَیْمٌ عن حُصَیْنٍ عن عَمْرِو بن مَیْمُونٍ قال رأیت فی الْجَاهِلِیَّةِ قِرْدَةً اجْتَمَعَ علیها قِرَدَةٌ قد زَنَتْ فَرَجَمُوهَا فَرَجَمْتُهَا مَعَهُمْ.
نعیم بن حماد از هشیم بن حصین از عمرو بن میمون روایت کرده است که وی گفت: در جاهلیت، میمونی را دیدم که زنا کرده بود، پس گروهی از میمون ها دور وی جمع شده و او را سنگسار کردند؛ من نیز به همراه ایشان او را سنگسار کردم !!!
البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفاى256هـ)، صحیح البخاری،ج3، ص1397، ح3636، کتاب مناقب الأنصار، باب القسامة فی الجاهلیة، تحقیق د. مصطفی دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987.
صحابى.
نتیجه آن که سند روایت، هیچ اشکالى ندارد و خلافت و جانشینى امیرمؤمنان علیه السلام را ثابت مىکند.
همانطور که در شرح حال أبوبلج الفزارى خواندیم، ذهبى و مزى در باره او گفته بودند:
وقال البخاری فیه نظر.
شعیب الأرنؤوط، محقق معاصر وهابى، با استناد به همین جمله منسوب به بخارى، روایتى را که در سند آن أبو بلج وجود دارد، تضعیف کرده و گفته:
إسناده ضعیفٌ بهذه السیاقة، أبو بلج ـ وإسلمه یحیى بن سلیم، أو ابن أبی سلیم ـ، وإن وثقه غیرُ واحد، قد قال فیه البخاری: فیه نظر... .
اسناد این روایت به این مضمون ضعیف است. ابوبلج که اسم او یحیى بن سلیم یا ابن أبى سلیم است؛ اگر تعدادى از علما او را توثیق کردهاند؛ ولى بخارى گفته: در وثاقت او اشکال است.
مسند أحمد بن حنبل، ج5، ص181، تحقیق: شعیب الأرنؤوط/عادل مرشد، ناشر: مؤسسه الرسالة ـ بیروت، الطبعة: الأولى، 1416ه ـ 1995م.
این اشکال باید در چند جهت محور بررسى قرار گیرد:
الف: آیا بخارى، در باره این شخص چنین جملهاى را گفته است یا خیر؟
ب: آیا این جمله بخارى مىتواند در برابر توثیقات دیگر بزرگان اهل سنت مقاومت کرده و ضعف محسوب شود؟
ج: آیا کسى از بزرگان اهل سنت، روایت ابوبلج را تصحیح کرده است یا خیر؟
د: برخورد دوگانه بزرگان اهل سنت، با روایات ابوبلج.
اما بخش اول بحث که آیا اصلا بخارى چنین جملهاى را در باره ابوبلج گفته یا خیر. براى بررسى صحت و سقم این انتساب به دو نکته اشاره مىکنیم:
استاد احمد شاکر از محققان سرشناس حال حاضر اهل سنت ، روایتى را که در سند آن ابوبلج قرار دارد، تصحیح کرده و از اشکالاتى که به راوى این روایت «ابوبلج الفزاری» گرفته شده، این گونه پاسخ داده است.
(3062) إسناده صحیح، أبو بلج، بفتح الباء وسکون اللام و آخره جیم: اسمه «یحیى بن سلیم» ویقال «یحیى بن أبی الأسود» الفزاری، وهو ثقة، وثقه ابن معین وابن سعد والنسائی والدارقطنی وغیرهم.
وفی التهذیب أن البخاری قال: «فیه نظر» ! وما أدری أین قال هذا؟، فإنه ترجمه فی الکبیر 4/2/279 ـ 280 ولم یذکر فیه جرحاً، ولم یترجمه فی الصغیر، ولا ذکره هو والنسائی فی الضعفاء، وقد روى عنه شعبة، وهو لا یروی إلا عن ثقه.
اسناد این روایت صحیح است. ابوبلج... ثقه است، یحیى بن معین، محمد بن سعد، نسائى ، دارقطنى و دیگران او را توثیق کردهاند. در تهذیب آمده است که بخارى گفته: «در وثاقت او اشکال است» نمىدانم که بخارى این سخن را در کجا گفته است؛ چرا که در شرح حال او در تاریخ کبیر، هیچ اشکالى به او نگرفته است، در تاریخ صغیر اصلا از او نام نبرده است، در کتاب ضعفا نیز نام او را ذکر نکرده، نسائى نیز او را در زمره ضعفا نیاورده است. شعبة بن الحجاج از او روایت نقل کرده است؛ در حالى که او جز از افراد ثقه از کسى دیگرى روایت نقل نمىکند.
مسند أحمد بن حنبل، ج3، ص331، ح3062، تحقیق: احمد شاکر، ناشر: دار الحدیث ـ قاهرة، الطبعة : الأولى، 1416هـ ـ 1995م.
همان طور که احمد شاکر گفتهاند، بخارى در هیچ یک از کتابهاى خود ابوبلج الفزارى را تضعیف نکرده است و در تاریخ کبیر بدون این که او را تضعیف کند، نام برده است:
یحیى بن أبی سلیم قال إسحاق نا سوید بن عبد العزیز وهو کوفی ویقال واسطی أبو بلج الفزاری روى عنه الثوری وهشیم ویقال یحیى بن أبی الأسود وقال سهل بن حماد نا شعبة قال نا أبو بلج یحیى بن أبی سلیم
البخاری الجعفی، ابوعبدالله محمد بن إسماعیل (متوفاى256هـ)، التاریخ الکبیر، ج8، ص279، رقم: 2996، تحقیق: السید هاشم الندوی، ناشر: دار الفکر.
پس در اصل انتساب این سخن به بخارى باید تردید کرد؛ اما منشأ این انتساب چه کسى است؟
نخستین بار این سخن را ابن عدى در کتاب الکامل خود به بخارى نسبت داده و گفته:
یحیى بن أبى سلیم أبو بلج الفزاری ثنا علان ثنا بن أبى مریم سمعت یحیى بن معین یقول أبو بلج یحیى بن أبى سلیم، سمعت إبن حماد یقول قال البخاری یحیى بن أبى سلیم أبو بلج الفزاری سمع محمد بن حاطب وعمرو بن میمون فیه نظر .
یحیى بن أبى سلیم، ابوبلج الفزارى، از یحیى بن معین شنیدم که ابوبلج همان یحیى بن أبى سلیم است. از ابن حماد شنیدم که بخارى گفته: یحیى بن أبى سلیم ابوبلج فزارى که از محمد بن حاطب و عمرو بن میمون روایت شنیده، در وثاقت او اشکال است.
الجرجانی ، عبدالله بن عدی بن عبدالله بن محمد أبو أحمد (متوفاى365هـ)، الکامل فی ضعفاء الرجال ، ج 7 ص 229، رقم: 2128 ، تحقیق : یحیى مختار غزاوی ، ناشر : دار الفکر - بیروت ، الطبعة : الثالثة ، 1409هـ – 1988م.
در حالى که ناقل این سخن؛ یعنى ابن حماد که همان محمد بن أحمد بن حماد الدولابى باشد، توسط خود ابن عدى تضعیف شده است ؛ چنان ذهبى در تاریخ الإسلام در باره او مىنویسد:
محمد بن أحمد بن حماد بن سعید بن مسلم.
أبو بشر الأنصاری الدولابی الحافظ الوراق . من أهل الری ... وعنه : عبد الرحمن بن أبی حاتم ، وعبد الله بن عدی ، والطبرانی ... قال الدارقطنی : تکلموا فیه ، وما یتبین من أمره إلا خیر. وقال ابن عدی : ابن حماد متهم فیما یقوله فی نعیم بن حماد لصلابته فی أهل الری .
قلت : رمى نعیم بن حماد بالکذب .
وقال ابن یونس : کان من أهل الصنعة ، وکان یضعف .
محمد بن احمد بن حماد... از مردم رى بود. عبد الرحمن بن أبى حاتم، عبد الله بن عدى و طبرانى از او روایت نقل کردهاند. دارقطنى گفته: در باره او حرفهاى زدهاند؛ در حالى که از او جز خیر، دیده نشده است. ابن عدى گفته: ابن حماد متهم است در آن چه که در باره نعیم بن حماد گفته؛ به خاطر صلابت او در باره اهل رى .
من مىگویم: او نعیم بن حماد را به به دروغگویى متهم کرده است. ابن یونس گفته: شغل او صنعت بود و تضعیف شده است.
الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج 23 ص 276 ، تحقیق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الکتاب العربی - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م.
نتیجه این که : بخارى ، ابوبلج را تضعیف نکرده است و انتساب این دیدگاه به بخارى، دروغى بیش نیست.
بر فرض که بپذیریم بخارى، چنین جملهاى را در باره این شخص گفته باشد، آیا این جمله مىتواند سبب تضعیف او شود؟ آیا این تضعیف مىتواند در برابر توثیقات بزرگان اهل سنت مقاومت کند؟
بدیهى است که جمله بخارى «فیه نظر»، نمىتواند در برابر توثیقات بزرگان علم رجال اهل سنت، تضعیف محسوب شود و به صحت روایت ضرر بزند؛ چرا که بزرگانى همچون یحیى بن معین، دارقطنى، نسائى، محمد بن سعد و ابن أبى حاتم او را توثیق کردهاند و تضعیف بخارى در برابر توثیقات این بزرگان تاب مقاومت ندارد.
براى توضیح بیشتر این مطلب، به چند نکته اشاره مىکنیم:
أبوإسحق الحوینى، یکى از دیگر از محققان معاصر سنى مذهب، محقق کتاب خصائص نسائى در روایتى که ابوبلج در سند آن قرار دارد مىگوید:
إسناده حسن.
... وأبو بلج بن أبی سلیم وثقه ابن معین وابن سعد والمصنف والدارقطنی وقال أبوحاتم : «صالح الحدیث لا بأس به» .
أما البخاری فقال : « فیه نظر » (!) وهذا جرح شدید عنده لا أرى مُسَوِّغٍ له إلا أن یکون قاله فیه لکونه روى حدیثا عن عمرو بن میمون عن عبد الله بن عمرو «لیأتین على جهنم زمان تخفق أبوابها لیس فیها أحد » فإنهم أنکروا على أبی بلج أن یحدث بهذا .
قلت : وهذا الحدیث أخرجه یعقوب بن ... وقال الذهبی فی «المیزان» : «وهذا الخبر من بلایاها».
فالظاهر أن من جرحه إنما کان لهذا الخبر وهذا لا یقتضی رد جمع مرویاته و إنما یرد ما علی أنه خالف فیه أو نحو ذلک . والله أعلم .
سند این روایت «حسن» است. ابوبلج را یحیى بن معین، محمد بن سعد، نویسنده کتاب (نسائی) و دارقطنى توثیق کردهاند. ابوحاتم گفته: روایات او صالح است و در خود او اشکالى نیست. اما بخارى گفته که در وثاقت او اشکال است. و این تضعیف ، از دیدگاه بخارى تضعیف شدید است که من دلیل براى آن نمىبینم؛ مگر روایتى که او از عمرو بن میمون از عبد الله بن عمر نقل کرد که «روزگارى بر جهنم خواهد گذشت که در آن را باز مىکنند ؛ در حالى که هیچ کس در آن باقى نمانده است» علما بر ابوبلج به خاطر نقل این روایت اشکال کردهاند. من مىگویم : این حدیث را یعقوب ... نقل کرده است ... ذهبى در میزان گفته: این روایت از بلاهاى ابوبلج است.
ظاهراً اشکال بر او به خاطر نقل همین روایت است؛ در حالى که سبب نمىشود که تمام روایات او را رد شود...
خصائص نسائی، ص34، تحقیق: أبو اسحق الحوینی الأثری الحجازی بن محمد بن شریف، ناشر: دار الکتب العلمیة ـ بیروت ، الطبعة: الأولى، 1405هـ ـ 1984م.
بدر الدین عینى در باره روایتى که از ابوالمنیب عبید الله بن عبد الله نقل شده است مىگوید:
فإن قلت: فی إسناده أبو المنیب عبید الله بن عبد الله، وقد تکلم فیه البخاری وغیره. قلت: قال الحاکم: وثقه ابن معین، وقال ابن أبی حاتم: سمعت أبی یقول: هو صالح الحدیث، وأنکر على البخاری إدخاله فی الضعفاء، فهذا ابن معین إمام هذا الشأن وکفى به حجة فی توثیقه إیاه.
اگر بگویى که در سند آن ابو المنیب عبید الله بن عبد الله است که بخارى و دیگران به او اشکال گرفتهاند، مىگویم: حاکم گفته که ابن معین او را توثیق کرده، ابوحاتم گفته که از پدرم شنیدم که مىگفت: او صالح الحدیث است؛ اما بخارى منکر شده و او را در زمره ضعفاء آورده است؛ اما یحیى بن معین، پیشواى این کار (علم رجال) است، براى حجیت روایت، توثیق او، توسط یحیى بن معین کفایت مىکند.
العینی الغیتابی الحنفی، بدر الدین ابومحمد محمود بن أحمد (متوفاى 855هـ)، عمدة القاری شرح صحیح البخاری،ج7، ص11، ناشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت.
وضعیت یحیى بن سلیم نیز تقریبا به همین صورت است، بخارى او را تضعیف کرده ـ البته اگر صحت انتساب این گفته به بخارى صحیح باشد که در ادامه ثابت خواهیم کرد ، صحیح نیست ـ اما یحیى بن معین و دیگر ائمه رجال اهل سنت او را توثیق کردهاند؛ پس بر طبق گفته آقاى بدر الدین عینى، تضعیف بخارى ارزشى ندارد و تنها توثیق یحیى بن معین، براى اثبات حجیت روایت کفایت مىکند.
یکى از کسانى که از ابوبلج روایت نقل کرده است، شعبة بن الحجاج است. بزرگان اهل سنت تصریح کردهاند که او تنها از افراد موثق روایت نقل مىکند . به عبارت دیگر، نقل روایت از شخصى توسط شعبه، وثاقت او را نیز ثابت مىکند؛ چنانچه دکتر احمد شاکر محقق مسند احمد بن حبنل به این مسأله تصریح کرده بود:
وقد روى عنه شعبة، وهو لا یروی إلا عن ثقه.
شعبه از او روایت کرده است؛ در حالى که شعبه جز از افراد موثق روایت نقل نمىکند.
مسند أحمد بن حنبل، ج3، ص331، ح3062، تحقیق: احمد شاکر، ناشر: دار الحدیث ـ قاهرة، الطبعة : الأولى، 1416هـ ـ 1995م.
ابن عبد البر قرطبى در التهمید در باره انواع روایت مرسل و قبول برخى از آنها مىنویسد:
وقد یکون المرسِل للحدیث نسى مَن حَدَّثه به وعرف المعزى الیه الحدیث فذکره عنه فهذا أیضا لا یضر اذا کان أصل مذهبه أن لا یأخذ الا عن ثقة کمالک وشعبة.
گاهى راوى روایت مرسل، کسى را که از او روایت شنیده، فراموش مىکند؛ اما راوى بعدى را که این شخص از او نقل کرده، مىشناسند و نام او را مىبرد، این قضیه نیز ضررى به روایت نمىزند؛ اگر مبناى آن شخص این باشد که جز از افراد ثقه روایت نقل نکند؛ همانند مالک بن أنس و شعبة بن الحجاج.
ابن عبد البر النمری القرطبی المالکی، ابوعمر یوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفاى 463هـ)، التمهید لما فی الموطأ من المعانی والأسانید، ج 1 ص 17 ، تحقیق: مصطفی بن أحمد العلوی، محمد عبد الکبیر البکری، ناشر: وزارة عموم الأوقاف والشؤون الإسلامیة - المغرب – 1387هـ.
ابن کثیر دمشقى سلفى در کتاب تخلیص الإستغاثة مىنویسد:
و إنما العالمون بالجرح والتعدیل هم علماء الحدیث وهم نوعان: منهم من لم یرو إلا عن ثقة عنده کمالک و شعبة و یحیى ین سعید و عبدالرحمن بن مهدی وأحمد بن حنبل و کذلک البخاری و أمثاله ...
دانشمندان جرح و تعدیل همان علماى حدیث هستند که به دو دسته تقسیم مىشود؛ یک دسته کسانى هستند که جز از افراد ثقه روایت نقل نمىکنند؛ مثل مالک بن أنس، شعبة بن الحجاج، یحیى بن سعید، عبد الرحمن بن مهدى، احمد بن حنبل و همچنین بخارى و امثال او.
ابن کثیر الدمشقی، ابوالفداء إسماعیل بن عمر القرشی (متوفاى774هـ)، تلخیص کتاب الاستغاثة، ج1، ص77 .
صالحى شامى نیز در توثیق شخصى که شعبه از او روایت نقل کرده است مىگوید:
روى عنه شعبة ولم یکن یروی إلا عن ثقة عنده.
شعبه از او روایت نقل کرده است؛ در حالى که او جز از افرادى از دیدگاه خودش ثقه باشد، روایت نقل نمىکند.
الصالحی الشامی، محمد بن یوسف (متوفاى942هـ)، سبل الهدی والرشاد فی سیرة خیر العباد، ج 12 ص 378 ، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود وعلی محمد معوض، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1414هـ.
و ابو سعید کیکلدى مىگوید:
ومنها أن یکون المرسل للحدیث نسی من حدثه به وعرف المتن جیدا فذکره مرسلا لأن اصل طریقته أنه لا یأخذ إلا عن ثقة کمالک وشعبة فلا یضره الإرسال.
از اقسام روایت این است که راوى روایت مرسل فراموش کند که از چه کسى شنیده است؛ ولى متن به خوبى مىشناسد؛ پس آن را به صورت مرسل نقل مىکند؛ زیرا اصل مبناى او این است که جز از افراد ثقه روایت نشود؛ مثل مالک و شعبه؛ پس ارسال روایت به آن ضررى نخواهد زد.
العلائی، أبو سعید بن خلیل بن کیکلدی (متوفاى: 761هـ)، جامع التحصیل فی أحکام المراسیل ، ج 1 ص 88 ، تحقیق : حمدی عبدالمجید السلفی ، ناشر : عالم الکتب - بیروت ، الطبعة : الثانیة ، 1407هـ ـ 1986م
و در کتاب النکت على مقدمة إبن الصلاح آمده است:
[ فائدة ] الذی عادته لا یروی إلا عن ثقة ثلاثة یحیى بن سعید وشعبة ومالک قاله ابن عبد البر وغیره وقال النسائی لیس أحد بعد التابعین آمن على الحدیث من هؤلاء الثلاثة.
فائده: کسى که عادتش این است که جز از افراد ثقه روایت نقل نکنند، سه نفر هستند: یحیى بن سعید، شعبة و مالک . این سخن را ابن عبد البر و دیگران گفتهاند. نسائى گفته: در میان تابعین امانتدارتر از این سه نفر نسبت به حدیث وجود ندارد.
عبد الله بن بهادر ، بدر الدین أبی عبد الله محمد بن جمال الدین (متوفاى794 هـ) ، النکت على مقدمة ابن الصلاح ، ج 3 ص 370، تحقیق : د. زین العابدین بن محمد بلا فریج ، ناشر : أضواء السلف - الریاض ، الطبعة : الأولى ، 1419هـ ـ 1998م .
بنابراین، نقل روایت توسط شعبه از ابوبلج، وثاقت او را نیز ثابت خواهد کرد.
ابن حجر عسقلانى که حافظ على الإطلاق اهل سنت به شمار مىرود، پس از نقل روایتى که در سند آن ابو بلج وجود دارد، تنها دلیل خردهگیرى بر ابو بلج را شیعه بودن او دانسته و سپس در ادامه تصریح کرده است که از دید جمهور علما، شیعه بودن او ضررى به قبول روایتش نخواهد زد:
وَرِجَالُهُ رِجَالُ الصَّحِیحِ إِلَّا أَبَا بَلْجٍ بِفَتْحِ الْمُوَحَّدَةِ وَسُکُونِ اللَّام بعْدهَا جِیم واسْمه یحیى وَثَّقَهُ بن مَعِینٍ وَالنَّسَائِیُّ وَجَمَاعَةٌ وَضَعَّفَهُ جَمَاعَةٌ بِسَبَبِ التَّشَیُّعِ وَذَلِکَ لَا یَقْدَحُ فِی قَبُولِ رِوَایَتِهِ عِنْدَ الْجُمْهُورِ.
راویان این روایت، راویان صحیح بخارى هستند؛ غیر از ابوبلج که اسم او یحیى است، یحیى بن معین، نسائى، و جماعتى او را توثیق کردهاند، جماعتى نیز به خاطر شیعه بودنش او را تضعیف کردهاند؛ در حالى که از دیدگاه اکثر علما، شیعه بودن، ضررى به قبول روایت او نمىزند.
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852 هـ)، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 10 ص 182 ، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفة - بیروت.
توجه به این نکته نیز ضرورى است که دلیلى وجود ندارد که شیعه بودن او را ثابت کند؛ جز نقل همین روایت از ابن عباس، اگر قرار باشد که با نقل این روایت او را شیعه بدانیم، باید پیش از او، عمرو بن میمون و عبد الله بن عباس را نیز شیعه به حساب بیاوریم؛ همچنین سایر روات این حدیث را . و کسى پیدا نمىشود که این مبنا را بپذیرد.
هر چند که بزرگان اهل سنت (غیر از البانی) در باره روایت « وَأَنْتَ خَلِیفَتِی فِی کُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِی». اظهار نظر نکردهاند؛ اما در ذیل روایات دیگرى که بازهم در سند آن ابوبلج فزارى هست، نظر داده و روایات او را تصحیح کردهاند؛ از جمله در ذیل روایتى از ابن عباس نقل شده و در آن ده فضیلت از برترین فضائل امیرمؤمنان علیه السلام نقل شده است:
ثنا یحیى بن حَمَّادٍ ثنا أبو عَوَانَةَ ثنا أبو بَلْجٍ ثنا عَمْرُو بن مَیْمُونٍ قال: إنی لَجَالِسٌ إلى إبن عَبَّاسٍ إذا أَتَاهُ تِسْعَةُ رَهْطٍ فَقَالُوا یا أَبَا عَبَّاسٍ إما أن تَقُومَ مَعَنَا وإما أَنْ تخلونا هَؤُلاَءِ؟
قال: فقال: إبن عَبَّاسٍ بَلْ أَقُومُ مَعَکُمْ قال: وهو یَوْمَئِذٍ صَحِیحٌ قبل أَنْ یَعْمَى. قال: فابتدؤا فَتَحَدَّثُوا فَلاَ ندری ما قالوا. قال: فَجَاءَ یَنْفُضُ ثَوْبَهُ وَیَقُولُ أُفْ وَتُفْ وَقَعُوا فی رَجُلٍ له عَشْرٌ...
الشیبانی، ابوعبد الله أحمد بن حنبل (متوفاى241هـ)، فضائل الصحابة، ج2، ص685، ح3062 ، تحقیق د. وصی الله محمد عباس، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1403هـ – 1983م؛
همو، مسند أحمد بن حنبل، ج1، ص3053، ح3062، ناشر: مؤسسة قرطبة ـ مصر؛
و ...
حاکم نیشابورى بعد از نقل این روایت مىگوید:
هذا حدیث صحیح الإسناد ولم یخرجاه بهذه السیاقة.
این روایت سندش صحیح است؛ ولى بخارى و مسلم به این صورت نقل نکردهاند.
النیسابوری، محمد بن عبدالله ابوعبدالله الحاکم (405 هـ)، المستدرک علی الصحیحین، ج 3، ص 143، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ناشر: دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1411هـ - 1990م.
ذهبى متوفاى748هـ نیز در تلخیص المستدرک بعد از نقل این روایت گفته:
صحیحٌ.
المستدرک علی الصحیحین و بذیله التلخیص للحافظ الذهبی، ج3، ص134، کتاب معرفة الصحابة، باب ذکر اسلام امیر المؤمنین، طبعة مزیدة بفهرس الأحادیث الشریفة، دارالمعرفة، بیروت،1342هـ.
ابن عبد البر قرطبى بعد از نقل این روایت مىگوید:
قال أبو عمر رحمه الله هذا إسنادٌ لا مَطْعَنٌ فیه لأحدٍ لصحته وثقة نَقَلَتِه... .
ابو عمر (ابن عبد البر) گفته: این سندى است که هیچ کس حق اشکال به آن را ندارد؛ چرا که سند آن صحیح و تمام راویان آن موثق هستند.
ابن عبد البر النمری القرطبی المالکی، ابوعمر یوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفاى 463هـ)، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب،ج3 ص1091 ـ 1092، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل - بیروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ.
ابن حجر عسقلانى بعد از نقل تکهاى از این روایت که که با الفاظ مختلف نقل شده مىنویسد:
اخرجهما أحمد والنسائی ورجالهما ثقات.
احمد و نسائى این دو روایت را نقل کردهاند، راویان آنها مورد اعتماد هستند.
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفای852 هـ)، فتح الباری شرح صحیح البخاری، ج 7، ص 15، تحقیق: محب الدین الخطیب، ناشر: دار المعرفة - بیروت.
حافظ ابوبکر هیثمى متوفاى807 هـ نیز بعد از این روایت مىگوید:
رواه أحمد والطبرانی فی الکبیر والأوسط باختصار ورجال أحمد رجال الصحیح غیر أبی بلج الفزاری وهو ثقة وفیه لین.
این روایت را احمد و طبرانى متوفاى360هـ در معجم کبیر و معجم اوسط به صورت خلاصه نقل کردهاند، راویان احمد همگى راویان صحیح بخارى هستند؛ غیر از أبى بلج فزارى که او نیز مورد اعتماد است؛ هر چند که اشکالى در او هست.
الهیثمی، علی بن أبی بکر، مجمع الزوائد، ج9، ص120، دار الریان للتراث/ دار الکتاب العربی ـ القاهرة، بیروت ـ 1407هـ.
احمد شاکر، محقق کتاب مسند أحمد بن حنبل در ذیل روایت مىگوید:
إسناده صحیح.
مسند أحمد بن حنبل، ج3، ص331، ح3062، تحقیق: احمد شاکر، ناشر: دار الحدیث ـ قاهرة، الطبعة : الأولى، 1416هـ ـ 1995م.
و أبواسحاق الحوینى محقق کتاب خصائص نسائى مىگوید:
إسناده حسن.
خصائص نسائی، ص34، تحقیق: أبو اسحق الحوینی الأثری الحجازی بن محمد بن شریف، ناشر: دار الکتب العلمیة ـ بیروت ، الطبعة: الأولى، 1405هـ ـ 1984م.
از ابوبلج فزارى روایات زیادى در منابع اهل سنت دیده مىشود، برخى از این روایات در فضائل امیرمؤمنان علیه السلام است، برخى نیز در موضوعات دیگر .
متأسفانه تعدادى از علماى متعصب وهابى با روایات او برخورد دوگانه داشتهاند، هر جا که روایت او در باره فضائل امیرمومنان علیه السلام است، موضعگیرى کرده و تلاش شده که روایتش تضعیف شود؛ اما در موارد دیگر بدون تعصب و بر مبناى قواعد علم رجال روایتش را تصحیح کردهاند. از جمله مىتوان به تناقضگویى و برخورد دوگانه شعیب الأرنؤوط و البانى اشاره کرد:
شعیب الأرنؤوط، محق معاصر وهابى، کسى که بسیارى از کتابهاى روایى و رجالى اهل سنت ؛ از جمله مسند احمد، صحیح ابن حبان، مسند ابوبکر، سیر أعلام النبلاء، زاد المعاد و ... را تحقیق و براى خودش آوازه بلندى دست و پا کرده، در باره ابوبلج فزارى، دچار تناقضگویى شدیدى شده است. هر جا که روایتى در فضائل اهل بیت علیهم السلام است، آن را تضعیف و هر جا که در باره موضوعات دیگر است، تصحیح کرده؛ از جمله در مسند احمد، روایت ذیل را تضعیف کرده است :
قال: ثُمَّ بَعَثَ فُلاَناً بسورة التَّوْبَةِ فَبَعَثَ عَلِیًّا خَلْفَهُ فَأَخَذَهَا منه قال لاَ یَذْهَبُ بها الا رَجُلٌ منی وأنا منه.
ابن عباس گفت: رسول خدا صلى الله علیه وآله فلانى را براى خواندن سوره توبه فرستاد، سپس على را به دنبال او فرستاد و سوره را از او گرفت و رسول خدا فرمود: براى خواندن آن غیر از کسى از من است و من از او هستم، کسى دیگرى شایستگى ندارد.
وى در باره این روایت گفته:
إسناده ضعیفٌ بهذه السیاقة، أبو بلج ـ وإسلمه یحیى بن سلیم، أو ابن أبی سلیم ـ، وإن وثقه غیرُ واحد، قد قال فیه البخاری: فیه نظر... .
اسناد این روایت به این مضمون ضعیف است. ابوبلج که اسم او یحیى بن سلیم یا ابن أبى سلیم است؛ اگر تعدادى از علما او را توثیق کردهاند؛ ولى بخارى گفته: در وثاقت او اشکال است.
مسند أحمد بن حنبل، ج5، ص181، تحقیق: شعیب الأرنؤوط/عادل مرشد، ناشر: مؤسسه الرسالة ـ بیروت، الطبعة: الأولى، 1416ه ـ 1995م.
و همچنین ج5، ص475، روایت شماره3542 را نیز تضعیف نموده:
عن أبی بلج عن عمرو بن میمون عن بن عباس قال : أول من صلى مع النبی صلى الله علیه و سلم بعد خدیجة علی .
اما در جاهاى دیگر از مسند احمد که روایت او در باره موضوعهاى دیگر است ، روایت را «حسن» و حتى «صحیح» دانسته؛ مثلا در ج11 ، ص15، ح6479 مىگوید:
إسناده حسن.
و در ج 11، ص547 ـ 548، ح6959 مىگوید:
إسناده حسن.
و در ج13، ص345، ح7966 مىنویسد:
صحیح دون قوله «تحت العرش» وهذا إسناد حسن، أبو بلج هذا حسن الحدیث، وباقی رجاله ثقات رجال الشیخین.
و در ج15، ص128 ـ129، ح9233، مىگوید:
حدیث صحیح، وهذا إسناد حسن من أجل أبی بلج وباقی رجال الإسناد ثقات رجال الصحیح.
اصل روایت صحیح است؛ اما این سند آن به خاطر وجود ابوبلج، «حسن» است...
و در ج16، ص431، ح10738، مىگوید:
إسناده حسن من أجل أبی بلج وهو یحیى بن سلیم وباقی رجاله ثقات رجال الصحیح.
و در ج30، ص214 ، ح18279، مىنویسد:
إسناده حسن من أجل أبی بلج.
و در روایت بعدى نیز مىگوید:
إسناده حسن کسابقه.
و در ج24، ص189، ح15451، مىگوید:
إسناده حسن، أبو بلج: هو الفزاری، وقد اختلف فی اسمه، یقال: یحیى بن سُلَیم بن بلج، ویقال : یحیى بن أبی سلیم، و یقال : یحیى بن أبی الأسود، وثقه ابن معین وابن سعد والنسائی والدارقطنی، وقال أبو حاتم: صالح الحدیث لا بأس به، وقال البخاری: فیه نظر وقال الجوزجانی: غیرثقه، وقال ابن حجر فی «التقریب»: صدوق، ربما أخطأ.
سند این روایت «حسن» است. ابوبلج فزارى را یحیى بن معین، محمد بن سعد، نسائى و دارقطنى توثیق کردهاند. ابوحاتم گفته: حدیثش صالح است و اشکالى در خود او نیست. بخارى گفته: در وثاقت او اشکال است. جوزجانى گفته: او غیر قابل اعتماد است. ابن حجر در تقریب گفته: راستگو است؛ گاهى اشتباه کرده است.
پیش از این ثابت کردیم که نسبت این سخن به بخارى که گفته باشد «فیه نظر» درست نیست و کسى آن را از بخارى نقل کرده است که خودش ضعیف است. اما آن چه از جوزجانى نقل کرده است که گفته «غیر ثقة» نیز دروغى است آشکار؛ چرا که جوزجانى نیز او را توثیق کرده است؛ چنانچه ابن حجر در تهذیب التهذیب در شرح حال او مىنویسد:
وقال بن معین وابن سعد والنسائی والدارقطنی ثقة وقال البخاری فیه نظر وقال أبو حاتم صالح الحدیث لا بأس به وقال بن سعد قال یزید بن هارون قد رأیت أبا بلج وکان جارا لنا وکان یتخذ الحمام یستأنس بهن وکان یذکر الله تعالى کثیرا قلت وذکره بن حبان فی الثقات وقال یخطئ وقال یعقوب بن سفیان کوفی لا بأس به وقال إبراهیم بن یعقوب الجوزجانی وأبو الفتح الأزدی کان ثقة.
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تهذیب التهذیب، ج12 ص49 ، ناشر: دار الفکر - بیروت، الطبعة: الأولى، 1404 - 1984 م.
نتیجه آن که شعیب الأرنؤوط همانند اسلاف خود وقتى به فضائل امیرمؤمنان علیه السلام مىرسند، تاب و تحمل خود را از دست داده و چشم بسته راوى را تضعیف و روایت را رد مىکنند و براى رسیدن به این هدف از هیچ دروغى نیز پرهیز نمىنمایند؛ اما از آن جائى که گفتهاند دروغگو فراموشکار است، وقتى روایاتى دیگرى را از همان شخص در موضوعات دیگر نقل مىکنند، آن را معتبر مىدانند!!! .
محمد ناصر البانى که وهابىها از او با عنوان «بخارى دوران» یاد کردهاند و او را مجدد دین در قرن چهاردهم شمردهاند، در باره این روایت، دچار تناقضگویىهاى مختلفى شده است:
تناقض اول:
وى در کتاب ظلال الجنة، ، ج2، ص 337، ح1188، همین روایت را آورده و سپس به خاطر وجود ابوبلج در سند روایت، آن را «حسن» دانسته و مىگوید:
إسناده حسن ورجاله ثقات رجال الشیخین غیر أبی بلج واسمه یحیى بن سلیم بن بلج قال الحافظ صدوق ربما أخطأ.
ولى در جاى دیگر، در روایتى که ارتباطى با فضائل اهل بیت علیهم السلام ندارد، صراحتا ابوبلج را توثیق کرده است. وى در کتاب السلسلة الصحیحة ، ج3، ص474، ذیل حدیث 1400 مىنویسد:
قلت : و هذا إسناد جید رجاله ثقات ، و یحیى بن أبی سلیم هو أبو بلج الفزاری ، و هو بکنیته أشهر .
من مىگویم: این سند «جید» و راویان آن ثقه هستند، یحیى بن أبى سلیم که همان ابوبلج فزارى باشد، با کنیهاش مشهورتر است.
و در جاى سوم در باره روایت «أنت ولى کل مؤمن بعد» که بازهم در سند ابوبلج هست مىگوید:
فقال الطیالسی (2752 ): حدثنا أبو عوانة عن أبی بلج عن عمرو بن میمون عنه أن رسول الله صلى الله علیه وسلم قال لعلی: «أنت ولی کل مؤمن بعدی».
و أخرجه أحمد (1 / 330 - 331) ومن طریقه الحاکم (3 / 132 - 133) و قال: «صحیح الإسناد»، و وافقه الذهبی، و هو کما قالا.
اما این گفته پیامبر (ص) که: «او ولى هر مؤمنى بعد از من است» از طریق ابن عباس نقل شده است. طیالسى گفته: ابوعوانه از ابوبلج از عمرو بن میمون از ابن عباس نقل کرده است که رسول خدا خطاب به على فرمود: تو ولى هر مؤمنى بعد از من هستى.
احمد نیز آن را نقل کرده و حاکم نیز از همین طریق آن را نقل کرده و گفته: سندش صحیح است، ذهبى نیز با نظر او موافقت کرده است. سند روایت همان گونه است است که حاکم و ذهبى گفتهاند (صحیح است).
ألبانی، محمد ناصر (متوفاى1420هـ)، السلسلة الصحیحة المجلدات الکاملة، ج5، ص222، ذیل روایت: 2223
در این جا صراحتا نظر حاکم نیشابورى و ذهبى که روایت را تصحیح کردهاند، تأیید کرده است.
از البانى مىپرسیم که بالأخره، کدام نظر شما را بپذیریم؟ روایت ابوبلج، «صحیح» است، یا جید یا حسن؟
تناقض دوم:
دیدیم که البانى در این جا به خاطر سخن ابن حجر عسقلانى در باره ابوبلج، روایت را «حسن» دانسته بود؛ اما جاى دیگر در وضعیت مشابه و حتى بدتر از این، روایت را تصحیح کرده است. وى در ذیل روایت «ولو رأى حالهن الیوم منعهن» که از عائشه نقل شده، مىگوید:
وهذا إسناد صحیح رجاله کلهم ثقات رجال مسلم غیر عبد الرحمن بن أبی الرجال وهو صدوق ربما أخطأ کما فی (التقریب).
البانی ، محمد ناصر (متوفاى1420هـ) الکتاب : الثمر المستطاب فی فقه السنة والکتاب، ، ج1، ص733، ناشر : غراس للنشر والتوزیع، الطبعة : الأولى.
در این روایت، تمام روات راویان مسلم هستند غیر از یک نفر که او نیز طبق نظر ابن حجر صدوق است و گاهى خطا مىکرده؛ ولى در روایت مورد نظر ما، همه روات، از روات بخارى و مسلم هستند ؛ اما یک نفر از آنها طبق نظر ابن حجر صدوق است و گاهى اشتباه مىکرده. وضعیت هر دو راوى کاملا شبیه به یکدیگر است؛ پس باید حکم هر دو روایت حد اقل یکى باشد.
اگر روایت «أنت خلیفتى فى کل مؤمن بعدی» به خاطر وجود ابوبلج فزارى که ابن حجر گفته «صدوق است و گاهى اشتباه مىکرده»، «حسن» است؛ باید روایت «ولو رأى حالهن الیوم منعهن» نیز این چنین باشد؛ زیرا ابن حجر در باره راوى این روایت «عبد الرحمن بن أبى الرجال» نیز همن نظر را داده است.
اگر این روایت «صحیح» است؛ پس روایت «أنت خلیفتى فى کل مؤمن بعدی» نیز باید «صحیح» باشد.
تناقض سوم:
همانطور که گذشت آقاى البانى روایت «وَأَنْتَ خَلِیفَتِی فِی کُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِی» را «حسن» دانسته بود؛ اما همین آقاى البانى در دیگر کتاب خود، فریاد مىزند که جمله «أنه خلیفتى من بعدی» از أباطیل و ساختههاى شیعیان است و به هیچ وجه صحت ندارد:
وأما ما یذکره الشیعة فی هذا الحدیث وغیره أن النبی صلى الله علیه و سلم قال : فی علی رضی اله عنه : إنه خلیفتی من بعدی . فلا یصح بوجه من الوجوه . بل هو من أباطیلهم الکثیرة .
اما آن چه شیعه نقل کرده در این روایت و دیگر روایات که رسول خدا (ص) در باره على (ع) فرمود: «او خلیفه من بعد از من است» به هیچ وجهى از وجوه صحیح نیست؛ بلکه یکى از اباطیل بسیارى است شیعیان ساختهاند.
السلسلة الصحیحة، ج4، ص330، ح1750
جناب آقاى البانى ! آیا رسم امانتدارى و انصاف همین است؟
معلوم مىشود که معیار و مقیاس البانى، با پیروى از سلف خود، معیارهاى شناخته شده علم رجال نیست؛ بلکه هر جا روایتى به نفع اهل بیت پیامبر باشد، آن روایت باید به هر صورت ممکن تنزل پیدا کند و حقیقت پنهان شود؛ اما اگر در باره مسائل دیگر بود، آن وقت معیارهاى علمى اجرا و حقیقت گفته مىشود.
طبق آن چه گذشت، سند این روایت اشکالى ندارد؛ بنابراین ثابت مىکند که رسول خدا صلى الله علیه وآله، براى امیرمؤمنان علیه السلام از جمله «وَأَنْتَ خَلِیفَتِی فِی کُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِی» استفاده کرده است.
از نظر دلالى نیز این جمله اشکالات متعددى را دفع مىکند؛ از جمله این که:
هر وقت شیعهاى به روایت منزلت استناد کند، فورا اهل سنت اشکال مىکنند که هارون که بعد از حضرت موسى علیهما السلام، خلیفه نبوده است؛ پس على علیه السلام نیز خلیفه نیست.
در جواب باید گفت: بلى، رسول خدا صلى الله علیه وآله نیز قطعا مىدانسته است هارون بعد از موسى زنده و خلیفه بعد از آن حضرت نبوده، از این رو، در این روایت تصریح کرده است که امیرمؤمنان علیه السلام تمام مقامات حضرت هارون را دارد ؛ جز این که بین هارون و امیرمؤمنان، دو تفاوت وجود دارد :
الف: امیرمؤمنان، پیامبر نیست و هارون پیامبر بوده؛
ب: هارون قبل از موسى از دنیا رفت و خلیفه بعد از او نشد؛ اما امیرمؤمنان علیه السلام بعد پیامبر زنده بوده و جانشین آن حضرت است.
بنابراین، اشکال با جمله «وَأَنْتَ خَلِیفَتِی فِی کُلِّ مُؤْمِنٍ مِنْ بَعْدِی» به راحتى دفع مىشود.
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
مؤسسه تحقیقاتى حضرت ولى عصر (عج)