چرا شیعیان میگویند که حضرت على (ع)، سه روز جنازه عثمان را بدون دفن رها کرد؟
برخى تلاش مىکنند که رابطه نیک امیرمؤمنان، حسنین علیهم السلام و عثمان را ثابت کنند؛ در حالى که این مطلب با واقعیتهاى تاریخ و روایات اهل سنت سازگارى ندارد.
طبق روایات معتبرى که در منابع اهل سنت وجود دارد، بعد از آن که عثمان بن عفان کشته شد، سه روز در محل جمعآورى زباله ماند، هیچ کس براى دفن او اقدامى نکردند؛ حتى امیرمؤمنان علیه السلام.
حال سؤال این است که اگر رابطه بین عثمان و امیرمؤمنان علیه السلام خوب بوده، چرا آن حضرت از دفن عثمان خوددارى کردند؟
بدون تردید، دفن میت مسلمان، بر هر مسلمانى واجب است؛ هر چند واجب کفائی؛ اما دفن نکردن میت مسلمان و ماندن آن در مزبله، کارى است غیر شرعی؛ اما چرا عثمان بن عفان سه روز در مزبله ماند؛ ولى امیرمؤمنان علیه السلام براى دفن او اقدامى نکرد؟
چرا شیعیان میگویند که حضرت على (ع)، سه روز جنازه عثمان را بدون دفن رها کرد؟
برخى تلاش مىکنند که رابطه نیک امیرمؤمنان، حسنین علیهم السلام و عثمان را ثابت کنند؛ در حالى که این مطلب با واقعیتهاى تاریخ و روایات اهل سنت سازگارى ندارد.
طبق روایات معتبرى که در منابع اهل سنت وجود دارد، بعد از آن که عثمان بن عفان کشته شد، سه روز در محل جمعآورى زباله ماند، هیچ کس براى دفن او اقدامى نکردند؛ حتى امیرمؤمنان علیه السلام.
حال سؤال این است که اگر رابطه بین عثمان و امیرمؤمنان علیه السلام خوب بوده، چرا آن حضرت از دفن عثمان خوددارى کردند؟
بدون تردید، دفن میت مسلمان، بر هر مسلمانى واجب است؛ هر چند واجب کفائی؛ اما دفن نکردن میت مسلمان و ماندن آن در مزبله، کارى است غیر شرعی؛ اما چرا عثمان بن عفان سه روز در مزبله ماند؛ ولى امیرمؤمنان علیه السلام براى دفن او اقدامى نکرد؟
اهل سنت ناچارند یا باید بپذیرند که نعوذ بالله امیرمؤمنان علیه السلام عمل خلافى مرتکب شده یا این که عثمان را مسلمان نمىدانسته است.
پیش از ورود به اصل بحث، بىفایده نخواهد بود که داستانى را از زبان على بن یونس عاملى نقل کنیم تا بحث روشنتر شود.
ِ أَنَّ ابْنَ الْجَوْزِیِّ قَالَ یَوْماً عَلَى مِنْبَرِهِ سَلُونِی قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِی، فَسَأَلَتْهُ امْرَأَةٌ عَمَّا رُوِیَ أَنَّ عَلِیّاً عَلَیْهِ السَّلَامُ سَارَ فِی لَیْلَةٍ إِلَى سَلْمَانَ فَجَهَّزَهُ وَ رَجَعَ فَقَالَ رُوِیَ ذَلِکَ، قَالَتْ فَعُثْمَانُ ثَمَّ ثَلَاثَةَ أَیَّامِ مَنْبُوذاً فِی الْمَزَابِلِ وَ عَلِیٌّ عَلَیْهِ السَّلَامُ حَاضِرٌ. قَالَ نَعَمْ. قَالَتْ فَقَدْ لَزِمَ الْخَطَأُ لِأَحَدِهِمَا. فَقَالَ إِنْ کُنْتِ خَرَجْتِ مِنْ بَیْتِکِ بِغَیْرِ إِذْنِ زَوْجِکِ فَعَلَیْکِ لَعْنَةُ اللَّهِ، وَ إِلَّا فَعَلَیْهِ. فَقَالَتْ خَرَجَتْ عَائِشَةُ إِلَى حَرْبِ عَلِیٍّ عَلَیْهِ السَّلَامُ بِإِذْنِ النَّبِیِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ أَوْ لَا فَانْقَطَعَ وَ لَمْ یُحِرْ جَوَاباً.
روزى ابن جوزى بر روى منبر گفت: هر چه مىخواهید از من سؤال کنید، قبل از آن که مرا از دست بدهید؛ زنى از او سؤال کرد از این روایت که على (علیه السلام) شبانه (از مدینه به مدائن) پیش سلمان آمد، او را تجهیز (کفن و دفن) کرد و سپس برگشت. ابن جوزى گفت: بلى، این روایت نقل شده است. آن زن سؤال کرد: آیا عثمان سه روز در زبالهدانى بقیع ماند؛ در حالى که على (علیه السلام) در آن جا حاضر بود؟ ابن جوزى گفت: بلى. آن زن گفت: پس لازم مىآید که على در یکى از این دو مورد اشتباه کرده باشد. ابن جوزى گفت: اگر شما بدون اجازه شوهرت خارج شدی؛ پس بر تو لعنت و گر نه بر او لعنت. آن زن گفت: آیا عائشه براى جنگ با على علیه السلام با اجازه پیامبر صلى الله علیه وآله خارج شد یا بدون اجازه آن حضرت؟ ابن جوزى ساکت شد و جوابى نداشت.
العاملی النباطی، الشیخ زین الدین أبی محمد علی بن یونس (متوفاى877هـ) الصراط المستقیم إلى مستحقی التقدیم، ج 1، ص218، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر : المکتبة المرتضویة لإحیاء الآثار الجعفریة، الطبعة الأولى، 1384هـ ؛
المجلسی، محمد باقر (متوفاى 1111هـ)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج 29، ص 647 – 648، تحقیق: محمد الباقر البهبودی، ناشر: مؤسسة الوفاء - بیروت - لبنان، الطبعة: الثانیة المصححة، 1403هـ - 1983م.
تمام مذاهب اسلامى اتفاق دارند که دفن میت، بر هر مسلمانى واجب کفایى است. به این معنا که اگر کسى یافت شد که میت را دفن کند، از دیگران ساقط مىشود، و گر نه بر گردن همه مسلمانان واجب است که بر دفن او اقدام کنند.
محمد بن ابراهیم نیشابورى در کتاب الإجماع مىنویسد:
ما أجمع علیه فقهاء الأمصار...
وأجمعوا على أن دفن المیت لازم واجب على الناس لا یسعهم ترکه عند الإمکان ومن قام به منهم سقط فرض ذلک على سائر المسلمین.
چیزهایى که فقهاى تمام شهرها بر آن اجماع دارند.
تمام علما اجماع دارند که دفن میت بر مردم لازم و واجب است، تا زمانى که ممکن است، حق ترک این کار را ندارند، اما اگر یکى از مسلمانان این کار را انجام داد، وجوب از سایر مسلمانان ساقط مىشود.
النیسابوری، أبو بکر محمد بن إبراهیم بن المنذر (متوفاى318هـ)، الإجماع، ج 1، ص42، تحقیق : د. فؤاد عبد المنعم أحمد، ناشر : دار الدعوة - الإسکندریة، الطبعة : الثالثة، 1402هـ.
ابن حزم اندلسى که از بزرگان مذهب ظاهرى به شمار مىرود، تصریح مىکند که حتى دفن میت کافر نیز واجب است:
قال عَلِیٌّ وأما جِلْدُ الْإِنْسَانِ فَقَدْ صَحَّ نَهْیُ رسول اللَّهِ صلى الله علیه وسلم عن الْمُثْلَةِ وَالسَّلْخُ أَعْظَمُ الْمُثْلَةِ فَلاَ یَحِلُّ التَّمْثِیلُ بِکَافِرٍ وَلاَ مُؤْمِنٍ وَصَحَّ أَمْرُهُ علیه السلام بِإِلْقَاءِ قَتْلَى کُفَّارِ بَدْرٍ فی الْقَلِیبِ فَوَجَبَ دَفْنُ کل مَیِّتٍ کَافِرٍ وَمُؤْمِنٍ وَبِاَللَّهِ تَعَالَى التَّوْفِیقُ.
على (ابن حزم) گوید: اما پوست انسان، به درستى که روایت صحیح نقل شده است که رسول خدا از مثله کردن نهى کرده، و پوست کندن، بدترین مثله است؛ پس حلال نیست که مثله کردن کافر ومؤمن جایز نیست. و همچنین دستور آن حضرت بر انداختن کشتههاى کفار بدر به داخل چاه با سند صحیح نقل شده است؛ پس واجب است دفن کردن هر میتی؛ چه کافر باشد و چه مؤمن.
إبن حزم الأندلسی الظاهری، ابومحمد علی بن أحمد بن سعید (متوفاى456هـ)، المحلى، ج 1، ص124، تحقیق: لجنة إحیاء التراث العربی، ناشر: دار الآفاق الجدیدة - بیروت.
نووى از فقهاى بزرگ شافعىها در این باره مىنویسد:
قال المصنف رحمه الله تعالى : دفن المیت فرض على الکفایة لأن فی ترکه على وجه الأرض هتکا لحرمته، ویتأذى الناس من رائحته....
أما الأحکام : ففیه مسائل : إحداها : دفن المیت فرض کفایة بالإجماع، وقد علم أن فرض الکفایة إذا تعطل أثم به کل من دخل فی ذلک الفرض دون غیرهم.
مصنف گفته: دفن میت واجب کفایى است؛ چرا که ترک میت بر روى زمین هتک حرمت براى او است و مردم از بوى او اذیت مىشود.
اما از نظر احکام: در این باره چند مسأله است: یکى از آنها این است که دفن میت واجب کفایى است به اجماع علما، و دانسته شد که واجب کفائى اگر انجام نشود، تمام کسانى که مشمول این واجب مىشوند، گناه کردهاند، نه دیگران.
النووی الشافعی، محیی الدین أبو زکریا یحیى بن شرف بن مر بن جمعة بن حزام (متوفاى676 هـ)، المجموع، ج 5، ص238، ناشر: دار الفکر للطباعة والنشر والتوزیع، التکملة الثانیة.
بهوتى حنبلى از علماى بزرگ حنابله در این باره مىگوید:
فصل فی دفن المیت
ودفنه فرض کفایة لقوله تعالى «ثُمَّ أَماتَهُ فَأَقْبَرَهُ» الآیة قال ابن عباس أکرمه بدفنه وقال « أَ لَمْ نَجْعَلِ الْأَرْضَ کِفاتا أَحْیَاءً وَ أَمْوَاتًا» أی جامعة للأحیاء فی ظهرها بالمساکن وللأموات فی بطنها بالقبور والکفت الجمع وهوإکرام للمیت لأنه لو ترک لأنتن وتأذى الناس برائحته.
فصلى در باره دفن میت:
دفن میت واجب کفایى است؛ زیرا خداوند فرموده: « بعد او را میراند و در قبر پنهان نمود». ابن عباس در این باره گفته: خداوند بندهاش را با دفن او گرامى داشته است. و خداوند فرموده: «آیا زمین را مرکز اجتماع انسانها قرار ندادیم، هم در حال حیاتشان و هم مرگشان؟!» یعنى زندگان را در روى خود جمع کرده و مردگان را در داخل خود در قبرها. این قضیه احترامى است به میت؛ زیرا اگر او را ترک کنى، مردم از بوى او اذیت مىشوند.
البهوتی الحنبلی، منصور بن یونس بن إدریس (متوفاى 1051هـ)، شرح منتهى الإرادات المسمى دقائق أولی النهى لشرح المنتهى، ج 1، ص370، ناشر : عالم الکتب - بیروت، الطبعة : الثانیة، 1996م.
ابن عابدین حنفی در کتاب حاشیة رد المختار مینویسد:
مطلب فی دفن المیت قوله ( وحفر قبره الخ ) شروع فی مسائل الدفن وهو فرض کفایة إن أمکن إجماعا.
مطلب در باره دفن میت. این سخن مؤلف که «و کندن قبر میت...» آغازى است براى مسائل دفن و دفن میت به اجماع علما واجب کفائى است؛ اگر ممکن باشد.
ابن عابدین الحنفی، محمد أمین بن عمر (متوفاى1252هـ)، حاشیة رد المختار على الدر المختار شرح تنویر الأبصار فقه أبو حنیفة، ج 2، ص233، ناشر : دار الفکر للطباعة والنشر. - بیروت. - 1421هـ - 2000م.
خلیل الخرشى مالکى در شرح خود مىنویسد:
وَأَمَّا دَفْنُ الْمَیِّتِ أَیْ : مُوَارَاتُهُ وَکَفَنُهُ فَفَرْضُ کِفَایَةٍ مِنْ غَیْرِ خِلَافٍ، إلَّا ابْنَ یُونُسَ فَإِنَّهُ حَکَى سُنِّیَّةَ کَفَنِهِ.
اما دفن میت؛ یعنى دفن کردن و کفن کردن میت واجب کفائى و کسى در آن اختلاف ندارد؛ غیر از ابن یونس که گفته کفن کردن او مستحب است.
الخرشی، محمد بن عبد الله (متوفاى1101هـ)، شرح مختصر خلیل، ج 2، ص113، ناشر : دار الفکر للطباعة – بیروت.
بنابراین تمام مذاهب اسلامى اعتقاد دارند که کفن و دفن میت واجب کفائى است و این مطلب اجماعى است.
اما این که عثمان سه روز در محل جمعآورى زباله ماند و امیرمؤمنان علیه السلام او را دفن نکرد، روایاتى در منابع اهل سنت وجود دارد که این مطلب را ثابت مىکند.
ابونعیم اصفهانى در کتاب معرفة الصحابة مىنویسد:
26 - حَدَّثَنَا أَبُو مُحَمَّدِ بْنُ حَیَّانَ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ سُلَیْمَانَ، حَدَّثَنَا الْمَسْرُوقِیُّ، حَدَّثَنَا عُبَیْدُ بْنُ الصَّبَّاحِ، حَدَّثَنَا حَفْصُ بْنُ غِیَاثٍ، عَنْ هِشَامِ بْنِ عُرْوَةَ، عَنْ أَبِیهِ، قَالَ: " مَکَثَ عُثْمَانُ فِی حَشِّ کَوْکَبٍ مَطْرُوحًا ثَلاثًا، لا یُصَلَّى عَلَیْهِ حَتَّى هَتَفَ بِهِمْ هَاتِفٌ: ادْفِنُوهُ، وَلا تُصَلُّوا عَلَیْهِ فَإِنَّ اللَّهَ عز وجل قَدْ صَلَّى عَلَیْهِ.
هشام بن عروه از پدرش نقل کرده است که : عثمان سه روز در حش کوکب انداخته شده بود؛ کسى بر او نماز نخواند؛ تا این که هاتفى صدا زد: او را دفن کنید؛ ولى بر او نماز نخوانید؛ چرا که خداوند بر او نماز خوانده است.
الأصبهانی، ابو نعیم أحمد بن عبد الله (متوفاى430هـ)، معرفة الصحابة، ج 1، ص68، طبق برنامه الجامع الکبیر؛
الأنصاری الشافعی، سراج الدین أبی حفص عمر بن علی بن أحمد المعروف بابن الملقن(متوفاى804هـ)، البدر المنیر فی تخریج الأحادیث والأثار الواقعة فی الشرح الکبیر، ج 5، ص382، تحقیق: مصطفی ابوالغیط و عبدالله بن سلیمان ویاسر بن کمال، ناشر: دار الهجرة للنشر والتوزیع - الریاض-السعودیة، الطبعة: الاولى، 1425هـ-2004م.
سند این روایت نیز هیچ اشکالى ندارد، ما تک روات آن را بررسى کردهایم:
ذهبى در باره او مىگوید:
أبو الشیخ. الامام الحافظ الصادق محدث اصبهان أبو محمد عبد الله بن محمد بن جعفر بن حیان المعروف بأبی الشیخ صاحب التصانیف.
قال ابن مردویه ثقة مأمون صنف التفسیر والکتب الکثیرة فی الاحکام وغیر ذلک. وقال أبو بکر الخطیب کان أبو الشیخ حافظا ثبتا متقنا. وقال أبو القاسم السوذرجانی هو أحد عباد الله الصالحین ثقة مأمون.
ابو الشیخ، امام، حافظ (کسى که یک صد هزار حدیث حفظ بوده) راستگو و محد اصفهان بود.
ابن مردویه گفته: او ثقه و قابل اطمینان بود، کتاب تفسیر و کتابهاى زیادى در احکام و دیگر علوم نوشته است. ابوبکر خطیب گفته: ابو الشیخ حافظ، قابل اطمینان و استوار بوده است. ابو القاسم السوذرجانى گفته: او یکى از بندگان صالح، ثقه و قابل اطمینان بود.
الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، سیر أعلام النبلاء، ج 16، ص276 ـ 278، تحقیق : شعیب الأرناؤوط , محمد نعیم العرقسوسی، ناشر : مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة : التاسعة، 1413هـ.
ابو محمد انصارى در کتاب طبقات المحدثین مىنویسد:
أبو العباس محمد بن أحمد بن سلیمان الهروی فقیه محدث کبیر صنف الکتب الکثیرة أحد العلماء کتب عنه عامة محدثینا.
ابو العباس محمد بن احمد هروى، فقیه و محدث بزرگ بود، کتابهاى زیادى نوشته و یکى از دانشمندانى بود که تمام محدثان ما از او روایت نوشتهاند.
الأنصاری، ابومحمد عبدالله بن محمد بن جعفر بن حیان (متوفاى 369 هـ )، طبقات المحدثین بأصبهان والواردین علیها، ج 3، ص429، رقم: 439، تحقیق: عبدالغفور عبدالحق حسین البلوشی، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الثانیة، 1412هـ – 1992م.
ذهبى در کتاب العبر مىگوید:
وفیها محمد بن أحمد بن سلیمان الإمام أبو العباس الهروی فقیه محدث صاحب تصانیف رحل إلى الشام والعراق وحدث عن أبی حفص الفلاس وطبقته.
در آن سال امام محمد بن احمد سلیمان، ابو العباس هروى از دنیا رفت، او فقیه، محدث و صاحب کتابهاى زیادى بود، به سوى شام و عراق مسافرت کرد، از ابى حفص فلاس و افراد همطبقه او روایت نقل کرده است.
الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، العبر فی خبر من غبر، ج 2، ص100، تحقیق: د. صلاح الدین المنجد، ناشر: مطبعة حکومة الکویت - الکویت، الطبعة: الثانی، 1984.
ابن حجر در تقریب التهذیب مىنویسد:
موسى بن عبد الرحمن بن سعید بن مسروق الکندی المسروقی أبو عیسى الکوفی ثقة من کبار الحادیة عشرة مات سنة ثمان وخمسین ت س ق.
موسى بن عبد الرحمن کندى، ثقه و از بزرگان طبقه یازدهم بود.
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تقریب التهذیب، ج1 ص552، رقم: 6987، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولى، 1406 - 1986.
و ذهبى در الکاشف مىنویسد:
موسى بن عبد الرحمن الکندی المسروقی عن القطان والجعفی وعنه الترمذی والنسائی وابن ماجة وأبو عروبة وابن أبی حاتم ثقة توفی 258 ت س ق.
موسى بن عبد الرحمن کندى که ترمذى، نسائى، ابن ماجه، ابن عروبه و ابن أبى حاتم از او روایت نقل کردهاند، ثقه است.
الکاشف ج2 ص305، رقم: 5713
ابن حبان نام او را در کتاب الثقات خود آورده و مىگوید:
عبید بن الصباح الکوفى یروى عن الکوفیین وکان راویا لکامل أبى العلاء روى عنه أهل بلده المسروقى وغیره.
عبید بن الصباح کوفى از کوفىها روایت نقل کرده و او راوى کامل أبى العلاء است...
التمیمی البستی، ابوحاتم محمد بن حبان بن أحمد (متوفاى354 هـ)، الثقات، ج8 ص429، رقم: 14248، تحقیق السید شرف الدین أحمد، ناشر: دار الفکر، الطبعة: الأولى، 1395هـ – 1975م.
ذهبى در تاریخ الإسلام مىنویسد:
عبید بن الصباح بن صبیح
أبو محمد الکوفی المقریء أخو عمرو بن الصباح. أخذ القراءة عرضاً عن حفص، وهو من أجل أصحابه وأضبطهم. روى عنه القراءة عرضاً أحمد بن سهل الأشنانی. قال : وکان ما علمت من الورعین المتقین. مات سنة خمس وثلاثین ومائتین.
ابو محمد الکوفى، قرائت را مستقیم از حفص شنیده، او یکى از برترین اصحاب حفص بن غیاث و از ضابطترین آنها بود. احمد بن سهل اشنانى به صورت مستقیم قرائت را از او گرفته و گفته: بنابر آن چه که مىدانم، او از پرهیزگاران و متقین بود.
الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام، ج17، ص267، تحقیق د. عمر عبد السلام تدمرى، ناشر: دار الکتاب العربی - لبنان/ بیروت، الطبعة: الأولى، 1407هـ - 1987م.
از روات بخارى و مسلم و سایر صحاح سته:
حفص بن غیاث بمعجمة مکسورة ویاء ومثلثة بن طلق بن معاویة النخعی أبو عمر الکوفی القاضی ثقة فقیه تغیر حفظه قلیل فی الآخر من الثامنة مات سنة أربع أو خمس وتسعین وقد قارب الثمانین ع.
حفص بن غیاث، ابو عمر کوفى، قاضى، ثقه و فقیه بود. حافظه او در آخر عمرش کمى تغییر کرد.
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تقریب التهذیب، ج1 ص173، رقم: 1430، تحقیق: محمد عوامة، ناشر: دار الرشید - سوریا، الطبعة: الأولى، 1406 - 1986.
از روات بخارى، مسلم و سایر صحاح سته:
هشام بن عروة أبو المنذر وقیل أبو عبد الله القرشی أحد الأعلام سمع عمه بن الزبیر وأباه وعنه شعبة ومالک والقطان توفی 146 قال أبو حاتم ثقة إمام فی الحدیث ع.
هشام بن عروة، یکى از مشاهیر بوده، ابو حاتم گفته: او ثقه، و پیشواى علم حدیث بود.
الذهبی الشافعی، شمس الدین ابوعبد الله محمد بن أحمد بن عثمان (متوفاى 748 هـ)، الکاشف فی معرفة من له روایة فی الکتب الستة، ج2 ص337، رقم: 5972، تحقیق محمد عوامة، ناشر: دار القبلة للثقافة الإسلامیة، مؤسسة علو - جدة، الطبعة: الأولى، 1413هـ - 1992م.
عروة بن الزبیر أبو عبد الله عن أبویه وخالته وعلی وخلق وعنه بنوه عثمان وعبد الله وهشام ویحیى ومحمد والزهری قال بن سعد کان فقیها عالما کثیر الحدیث ثبتا مأمونا قال هشام صام أبی الدهر ومات وهو صائم فی موته أقوال منها 93 و 94 ع.
عروة بن زبیر، ابن سعد گفته: او فقیه، دانشمند، کثیر الحدیث، مورد اعتماد و قابل اطمینان بود. هشام گفته: در تمام روزگار، روزه مىگرفت و در حالى از دنیا رفت که روزهدار بود.
الکاشف ج2 ص18، رقم: 3775
بنابراین، سند این روایت کاملا صحیح است و هیچ اشکالى در سند آن نیست.
همین داستان را ابن جوزى در کتاب تلقیح فهوم نقل کرده است:
ابن الجوزی الحنبلی، جمال الدین ابوالفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد (متوفاى 597 هـ)، تلقیح فهوم أهل الأثر فی عیون التاریخ والسیر، ج 1، ص79، ناشر : شرکة دار الأرقم بن أبی الأرقم - بیروت، الطبعة : الأولى، 1997م.
طبرانى در المعجم الکبیر و دیگر علماى اهل سنت همین قضیه را با سند صحیح از مالک بن أنس، رئیس مالکىها نقل کرده است:
حدثنا عَمْرُو بن أبی الطَّاهِرِ بن السَّرْحِ الْمِصْرِیُّ ثنا عبد الرحمن بن عبد اللَّهِ بن عبد الْحَکَمِ ثنا عبد الْمَلِکِ الْمَاجِشُونُ قال سمعت مَالِکًا یقول قُتِلَ عُثْمَانُ رضی اللَّهُ عنه فَأَقَامَ مَطْرُوحًا على کُنَاسَةِ بنی فُلانٍ ثَلاثًا فَأَتَاهُ اثْنَا عَشَرَ رَجُلا فِیهِمْ جَدِّی مَالِکُ بن أبی عَامِرٍ وَحُوَیْطِبُ بن عبد الْعُزَّى وَحَکِیمُ بن حِزَامٍ وَعَبْدُ اللَّهِ بن الزُّبَیْرِ وَعَائِشَةُ بنتُ عُثْمَانَ مَعَهُمْ مِصْبَاحٌ فی حِقٍّ فَحَمَلُوهُ على بَابٍ وَإِنَّ رَأْسَهُ یقول على الْبَابِ طَقْ طَقْ حتى أَتَوْا بِهِ الْبَقِیعَ فَاخْتَلَفُوا فی الصَّلاةِ علیه فَصَلَّى علیه حَکِیمُ بن حِزَامٍ أو حُوَیْطِبُ بن عبد الْعُزَّى شَکَّ عبد الرحمن ثُمَّ أَرَادُوا دَفْنَهُ فَقَامَ رَجُلٌ من بنی مَازِنٍ فقال وَاللَّهِ لَئِنْ دَفَنْتُمُوهُ مع الْمُسْلِمِینَ لأُخْبِرَنَّ الناس فَحَمَلُوهُ حتى أَتَوْا بِهِ إلى حَشِّ کَوْکَبٍ فلما دَلُّوهُ فی قَبْرِهِ صَاحَتْ عَائِشَةُ بنتُ عُثْمَانَ فقال لها بن الزُّبَیْرِ أسکتی فَوَاللَّهِ لَئِنْ عُدْتِ لأَضْرِبَنَّ الذی فیه عَیْنَاکِ فلما دَفَنُوهُ وَسَوَّوْا علیه التُّرَابَ قال لها بن الزُّبَیْرِ صِیحِی ما بَدَا لَکِ أَنْ تَصِیحِی قال مَالِکٌ وکان عُثْمَانُ بن عَفَّانَ رضی اللَّهُ عنه قبل ذلک یَمُرُّ بِحُشٍّ کَوْکَبٍ فیقول لَیُدْفَنَنَّ ها هنا رَجُلٌ صَالِحٌ.
عبد الملک بن ماجشون گفته که از مالک شنیدم که مىگفت: عثمان کشته شد؛ پس جنازه او سه روز در مزبله دانى فلان شخص باقى ماند، دوازده نفر که در میان آنها مالک أبى عامر، حویطب بن عبد العزى، حکیم بن حزام، عبد الله بن زبیر و عائشه دختر عثمان، حاضر بودند، براى دفن عثمان آمدند. آنها چراغى به همراه خود داشتند، او را درى عبور داند سر او به در خورد و طق طق صدا داد. تا این که او را به بقیع رساندند، پس در خواندن نماز بر او اختلاف شد، پس حکیم بن حزام یا حویطب بن عبد العزى بر آن نماز خواند ـ شک از عبد الرحمن است ـ سپس قصد داشتند که او رادفن کنند، مردى از بنى مازن برخواست و گفت: اگر او را با مسلمان دفن کنید، مردم را خبر خواهم کرد؛ پس عثمان را برداشتند تا به حش کوکب رساندند، وقتى او را در قبر گذاشتند، عائشه دختر عثمان فریاد زد، عبد الله بن زبیر به او گفت: ساکت باش، اگر بار دیگر فریاد بزنى، به چشم تو خواهم زد.
وقتى او را دفن کردند و خاک قبر او را صاف کردند، ابن زبیر به او گفت: حالا هر چه دلت مىخواهد فریاد بزن. مالک گفت: عثمان بن عفان بر حش کوکب عبور مىکرد پس مىگفت: به درستى که در این جا مرد صالحى دفن خواهد شد !
الطبرانی، ابوالقاسم سلیمان بن أحمد بن أیوب (متوفاى360هـ)، المعجم الکبیر، ج 1، ص78، ح109، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ناشر: مکتبة الزهراء - الموصل، الطبعة: الثانیة، 1404هـ – 1983م.
التمیمی، أبو العرب محمد بن أحمد بن تمیم بن تمام (متوفاى333هـ )، المحن، ج 1، ص87، تحقیق : د عمر سلیمان العقیلی، ناشر : دار العلوم - الریاض - السعودیة، الطبعة : الأولى، 1404هـ - 1984م؛
الأصبهانی، ابو نعیم أحمد بن عبد الله (متوفاى430هـ)، معرفة الصحابة، ج 1، ص68، طبق برنامه الجامع الکبیر.
ابن عبد البر النمری القرطبی المالکی، ابوعمر یوسف بن عبد الله بن عبد البر (متوفاى 463هـ)، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج 3، ص1047، تحقیق: علی محمد البجاوی، ناشر: دار الجیل - بیروت، الطبعة: الأولى، 1412هـ؛
المزی، ابوالحجاج یوسف بن الزکی عبدالرحمن (متوفاى742هـ)، تهذیب الکمال، ج 19، ص225، تحقیق: د. بشار عواد معروف، ناشر: مؤسسة الرسالة - بیروت، الطبعة: الأولى، 1400هـ – 1980م؛
العسقلانی الشافعی، أحمد بن علی بن حجر ابوالفضل (متوفاى852هـ)، تلخیص الحبیر فی أحادیث الرافعی الکبیر، ج 2، ص145، تحقیق السید عبدالله هاشم الیمانی المدنی، ناشر: - المدینة المنورة – 1384هـ – 1964م.
هیثمى بعد از نقل این روایت مىگوید:
رواه الطبرانی وقال الحش البستان ورجاله ثقات.
الهیثمی، ابوالحسن نور الدین علی بن أبی بکر (متوفاى 807 هـ)، مجمع الزوائد ومنبع الفوائد، ج 9، ص95، ناشر: دار الریان للتراث/ دار الکتاب العربی - القاهرة، بیروت – 1407هـ.
ممکن است کسى اشکال کند که این روایت مرسل است؛ چرا که مالک بن أنس متوفاى 179 است و راویان پیش از خودش را نقل نکرده است؛ پس ارزشى ندارد.
در پاسخ به این مسأله مىگوییم که علماى اهل سنت، مرسلات امام مالک را همانند روایت صحیح السند قبول دارند؛ چنانچه قاضى عیاض در این باره مىنویسد:
وقال : مراسیل مالک أصح من مراسیل سعید بن المسیب ومن مراسیل الحسن ومالک اصح الناس مرسلاً وقال سفیان : إذا قال مالک بلغنی فهو إسناد. وقال یحیى بن سعید : مرسلات مالک صحاح. وقال یحیى کان أصحابنا یقولون مرسلات مالک إسناده. قال ابن وهب مالک واللیث إسناد وإن لم یسند أو قال إبراهیم الحربی مالک لا یرسل إلا عن ثقة وسئل أحمد بن حنبل عن حدیث جعفر بن محمد فقال ما أقول فیه وفیه وقد روى عنه مالک.
روایات مرسل مالک، صحیحتر از روایات مرسل سعید بن مسیب و حسن بصرى است و مالک صحیحترین مرسلات را دارد. سفیان ثورى گفته: وقتى مالک بگوید که این روایت به من رسیده، براى من سند است. یحیى بن سعید گفته: مرسلات مالک، صحیحترین مرسلات است. یحیى گفته: اصحاب ما گفتهاند که مرسلات مالک، همانند مسندهاى او است، ابن وهب گفته: گفته مالک و لیث سند است؛ اگر چه سند آن را ذکر نکنند. ابراهیم حربى گفته: مالک روایت را به صورت مرسل نقل مىکند؛ مگر این که ثقه باشد. از احمد بن حنبل در باره روایت جعفر بن محمد سؤال شد؛ پس گفت: در باره او چه بگویم؛ در حالى که مالک از او روایت نقل کرده است.
القاضی عیاض، ابوالفضل عیاض بن موسی بن عیاض الیحصبی السبتی (متوفاى544هـ)، ترتیب المدارک وتقریب المسالک لمعرفة أعلام مذهب مالک، ج 1، ص66، تحقیق : محمد سالم هاشم، ناشر : دار الکتب العلمیة - بیروت، الطبعة : الاولى، 1418هـ ـ 1998م.
پس این اشکال نیز مردود است، درست است که روایت مرسل است؛ اما چون از مرسلات مالک است، همانند روایت مسند و صحیح براى اهل سنت حجت خواهد بود.
طبرى در تاریخ خود مىنویسد:
ذکر الخبر عن الموضع الَّذِی دفن فِیهِ عُثْمَان رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ ومن صلى عَلَیْهِ وولی أمره بعد مَا قتل إِلَى أن فرغ من أمره ودفنه
حَدَّثَنِی جَعْفَرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْمُحَمَّدِیّ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَمْرو بن حماد، وعلی بن حُسَیْن، قَالا: حَدَّثَنَا حُسَیْن بن عِیسَى، عَنْ أَبِیهِ، عن أَبِی مَیْمُونَةَ، عن أبی بشیر العابدی، قَالَ: نبذ عُثْمَان رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ ثلاثة أیام لا یدفن، ثُمَّ إن حکیم بن حزام القرشی، ثُمَّ أحد بنی أسد بن عبد العزى، وجبیر بن مطعم بن عدی بن نوفل بن عبد مناف کلما عَلِیًّا فِی دفنه، وطلبا إِلَیْهِ أن یأذن لأهله فِی ذَلِکَ ففعل، وأذن لَهُمْ علی، فلما سمع بِذَلِکَ قعدوا لَهُ فِی الطریق بالحجارة، وخرج بِهِ ناس یسیر من أهله، وهم یریدون بِهِ حائطا بِالْمَدِینَةِ، یقال لَهُ حش کوکب، کَانَتِ الیهود تدفن فِیهِ موتاهم، فلما خرج بِهِ عَلَى الناس رجموا سریره، وهموا بطرحه.
فبلغ ذَلِکَ عَلِیًّا، فأرسل إِلَیْهِم یعزم عَلَیْهِم لیکفن عنه، ففعلوا، فانطلق حَتَّى دفن رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ فِی حش کوکب، فلما ظهر مُعَاوِیَة بن أَبِی سُفْیَانَ عَلَى الناس، أمر بهدم ذَلِکَ الحائط، حَتَّى أفضى بِهِ إِلَى البقیع، فأمر الناس أن یدفنوا موتاهم حول قبره حَتَّى اتصل ذَلِکَ بمقابر الْمُسْلِمِینَ.
ذکر داستان مکانى که عثمان در آن دفن شده، چه کسى بر او نماز خوانده و وظیفه کفن و دفن او را بعد از کشتنش در دست گرفته.
از أبى بشیر العابدى نقل شده است که عثمان سه روز بدون دفن رها شد؛ سپس حکیم بن حزام قرشى، یکى از بنى اسد بن عبد العزى، جبیر بن مطعم با على (علیه السلام) در باره دفن او صحبت کردند و درخواست کردند که به خانواده او اجازه دفن دهد؛ آن حضرت اجازه داد.
وقتى این قضیه را شنیدند، در مسیر او در حالى که سنگ به همراه داشتند، نشتستند، عدهاى براى کمک به خانواده او آمدند و قصد داشتند عثمان را در باغى در مدینه که به آن حش کوکب مىگفتند و یهودیان مردههاى خود را در آن دفن مىکردند، دفن کنند. وقتى عثمان را خارج کردند، مردم با سنگ تابوت را هدف قرار دادند و مىخواستند عثمان را بیندازند.
وقتى خبر به على (علیه السلام) رسید، شخصى را فرستاد و دستور داد که او را رها کنند و آنها نیز قبول نمودند. پس عثمان را بردند تا در حش کوکب دفن کنند. وقتى معاویه به حکومت بر مردم رسید، دستور داد که دیوار را خراب کنند تا به بقیع متصل شود و به مردم دستور داد که مردههاى خود را در اطراف قبر عثمان دفن کنند تا قبر او به قبرهاى مسلمانان متصل شود.
الطبری، أبو جعفر محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب (متوفاى310)، تاریخ الطبری، ج 2، ص687، ناشر: دار الکتب العلمیة – بیروت؛
ابن الجوزی الحنبلی، جمال الدین ابوالفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد (متوفاى 597 هـ)، المنتظم فی تاریخ الملوک والأمم، ج 5، ص58، ناشر: دار صادر - بیروت، الطبعة: الأولى، 1358.
محمد بن یحیى اندلسى در مقتل عثمان مىنویسد:
وقد ذکر الجاحظ أن عمارا قام وسط مسجد المدینة فقال نحن قتلنا عثمان کافرا وکان یمنع أن یدفن فی مقابر المسلمین وأن یصلی علیه فی مصلاهم حتى ترک على مزبلة ثلاثة أیام لم یدفن فدفنه أبن الزبیر فی خفیة فی بئر فی حش کوکب ومحمد بن أبی بکر فی بنی تمیم یعاونون عمارا
جاحظ نقل کرده است که عمار در وسط مسجد مدینه ایستاد و گفت: ما عثمان را در حالى که کافر شده بود، کشتیم. او از دفن عثمان در قبرستانهاى مسلمانان و این که در مصلاهاى مسلمانان بر او نماز بخوانند جلوگیرى مىکرد. تا این که سه روز در محل جمع آورى زباله ماند و دفن نشد و پسر زبیر او را مخفیانه در چاهى در حش کوکب دفن کرد، و محمد بن ابى بکر به همراه بنیم تیم عمار را در این کار (عدم اجازه دفن عثمان) یارى مىکردند.
المالقی الأندلسی، محمد بن یحیى بن أبی بکر (متوفاى741هـ)، التمهید والبیان فی مقتل الشهید عثمان، ج 1، ص225، تحقیق : د. محمود یوسف زاید، ناشر : دار الثقافة - الدوحة - قطر، الطبعة : الأولى، 1405هـ.
ابن خلدون در مقدمه خود مىنویسد:
وکان قتله لثمان عشرة خلت من ذی الحجة وبقی فی بیته ثلاثة أیام.
عثمان در هیجدهم ذى الحجه کشته شد و سه روز جنازه او در خانهاش باقى ماند.
إبن خلدون الحضرمی، عبد الرحمن بن محمد (متوفاى808 هـ)، مقدمة ابن خلدون، ج 2، ص601، ناشر: دار القلم - بیروت - 1984، الطبعة: الخامسة.
البته این که جنازه او در خانهاش مانده باشد، دلیلى ندارد؛ تمام روایات دال بر این بود که جنازه او را در محل جمعآورى زباله انداخته بودند و سه روز در آن جا ماند.
نتیجه:
اگر بین عثمان و اهل بیت علیهم السلام رابطه حسنهاى بود، چرا آنها از دفن عثمان خوددارى کردند و اجازه دادند که سه روز جنازه او در محل جمعآورى زبالههاى مدینه باقى بماند؟
چرا امیرمؤمنان، امام حسن و امام حسین علیهم السلام، اقدام به دفن او نکردند؟
موفق باشید
گروه پاسخ به شبهات
مؤسسه تحقیقاتى حضرت ولى عصر (عج)