غدیر در قرآن »
یکی از سؤالاتی که جوانان مطرح میکنند، این است که چرا
نام حضرت علی علیه السلام در قرآن نیامده است؟
متاسفانه این سؤال ناشی از عدم آشنایی نسل نو با قرآن و معارف آن است، که نمیدانند
دهها آیه از قرآن کریم درباره حضرت علی نازل شده است و میتوانند با مطالعه تفاسیر
معتبر آن را دریابند.
اصولا یکی از شیوههای قرآن آن است که به جای بیان نام افراد، ویژگیهای آنان را
ذکر میکند تا برای دیگران الگو باشند، چنانکه نام حضرت خضر و مؤمن آل فرعون در
قرآن نیامده است.
از مجموع آیاتی که راجع به حضرت علی علیه السلام میباشد، دو آیه مربوط به
ماجرای نصب حضرت به امامت، در غدیر خمّ است که عبارتند از: آیات 3 و 67 سوره
مائده.
سوره مائده، به اعتقاد عموم مفسّران، در اواخر عمر پیامبر صلّی الله علیه و آله
نازل شده و لذا این دو آیه که مربوط به جانشینی آن حضرت میباشد، در این سوره آمده
است.
علاوه بر این دو آیه، روایات بسیاری از یاران پیامبر درباره واقعه غدیر رسیده است
که مرحوم علامه امینی نام 110 نفر از آنان و نام دانشمندان و مورخان و شاعران
بسیاری از شیعه و سنّی، که در طول 14 قرن گذشته به این موضوع پرداختهاند، در
مجموعه یازده جلدی الغدیر آورده است.
ابتدا گزارش آخرین سفر حجّ پیامبر (حجّة الوداع) را مرور کنیم و سپس آیاتی را که
در این واقعه نازل شده است، توضیح دهیم.
بسم الله الرّحمن الرّحیم
یکی از سؤالاتی که جوانان مطرح میکنند، این است که چرا
نام حضرت علی علیه السلام در قرآن نیامده است؟
متاسفانه این سؤال ناشی از عدم آشنایی نسل نو با قرآن و معارف آن است، که نمیدانند
دهها آیه از قرآن کریم درباره حضرت علی نازل شده است و میتوانند با مطالعه تفاسیر
معتبر آن را دریابند.
اصولا یکی از شیوههای قرآن آن است که به جای بیان نام افراد، ویژگیهای آنان را
ذکر میکند تا برای دیگران الگو باشند، چنانکه نام حضرت خضر و مؤمن آل فرعون در
قرآن نیامده است.
از مجموع آیاتی که راجع به حضرت علی علیه السلام میباشد، دو آیه مربوط به
ماجرای نصب حضرت به امامت، در غدیر خمّ است که عبارتند از: آیات 3 و 67 سوره
مائده.
سوره مائده، به اعتقاد عموم مفسّران، در اواخر عمر پیامبر صلّی الله علیه و آله
نازل شده و لذا این دو آیه که مربوط به جانشینی آن حضرت میباشد، در این سوره آمده
است.
علاوه بر این دو آیه، روایات بسیاری از یاران پیامبر درباره واقعه غدیر رسیده است
که مرحوم علامه امینی نام 110 نفر از آنان و نام دانشمندان و مورخان و شاعران
بسیاری از شیعه و سنّی، که در طول 14 قرن گذشته به این موضوع پرداختهاند، در
مجموعه یازده جلدی الغدیر آورده است.
ابتدا گزارش آخرین سفر حجّ پیامبر (حجّة الوداع) را مرور کنیم و سپس آیاتی را که
در این واقعه نازل شده است، توضیح دهیم.
پیامبر در چهل سالگی به پیامبری رسید. سه سال مخفیانه و ده
سال علنی تبلیغ کرد. بخاطر فشار و تهدید کفار، از مکه به مدینه هجرت کرد. شش سال
در مدینه ماند، خواست برود مکه اعمال عمره را انجام بدهد، اما کفار مکه نگذاشتند پیامبر
وارد شود و نزدیک بود درگیری پیش بیاید که صلح حدیبیه برقرار شد. دو سال بعد
پیامبر و مسلمانان مکه را فتح کردند و خانه خدا را زیارت کرده و به مدینه
بازگشتند. دو سال دیگر در مدینه ماندند و در سنّ شصت و سه سالگی پیامبر اعلام کرد
برای انجام مناسک حج به مکه میروم، هر کس میخواهد بیاید. جمعیت انبوهی از مدینه
و اطراف آن و دیگر مناطق اسلامی به مکه آمدند.
هنگام بازگشت، جبرئیل نازل شد و این آیه را آورد:«یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ
ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ...» و پیامبر را مامور نمود تا ولایت علی ابن
ابیطالب را اعلام کند. لذا پیامبر در منطقهای به نام غدیر خمّ، دستور توقف داد
تا همه رسیدند. اینجا نقطهای بود که راهها از هم جدا میشد، یکی به سمت مدینه،
یکی به سمت یمن و یکی به سمت عراق میرفت.
پیامبر فرمود: آنها که رفتهاند، بازگردند و صبر کنید تا آنها که بازماندهاند،
برسند. هنگام ظهر نماز خواندند و پس از نماز، پیامبر خطبهای مفصل خواند و آنگاه
فرمود:
من به زودى دعوت خدا را اجابت کرده، از میان شما مىروم. ای مردم! درباره من چگونه
شهادت مىدهید؟ همگی با صدای بلند گفتند: گواهى مىدهیم که تو رسالت الهی را ابلاغ
کردى و آخرین تلاش و کوشش را در راه هدایت ما نمودى، خداوند ترا جزاى خیر دهد.
سپس فرمود: من میروم ولی دو چیز گرانقدر در میان شما به یادگار مىگذارم: یکی
کتاب خدا که واسطه میان پروردگار و شماست، و دیگری خاندان من که خداوند به من خبر
داده این دو از هم جدا نشوند، تا در بهشت به من بپیوندند، از این دو پیشى نگیرید
که هلاک شوید و دست از دامن آن دو برندارید که گمراه شوید.
آنگاه پیامبر دست علیّ را گرفت و بلند کرد، آن چنان که سفیدى زیر بغل هر دو نمایان
شد و همه او را دیدند و شناختند. در اینجا پیامبر فرمود: «ایّها النّاس مَن اَولَى
النّاس بالمؤمنین مِن اَنفُسهم»: چه کسى به مؤمنان از خود آنها سزاوارتر است؟
گفتند: خدا و پیامبرش داناترند، پس فرمود: خدا، مولاى من است، و من مولى و
سرپرست مؤمنانم و نسبت به آنها از خودشان سزاوارترم. سپس فرمود:
«من کنت مولاه فهذا علىّ مولاه»: هر که من مولای اویم، این على مولای اوست. سپس
دست به سوى آسمان برداشت و چنین دعا کرد:
خداوندا! دوستان او را دوست بدار و دشمنانش را دشمن بدار، یارانش را یارى کن، و
آنها که او را ترک کنند، از یارى خویش محروم ساز، حق را همراه او بدار و او را از
حق جدا مکن. سپس فرمود: حاضران، این خبر را به غایبان برسانند.
خطبه که بپایان رسید، جمعیت متفرق نشده بود که جبرئیل نازل شد و این آیه را بر
پیامبر خواند:
«الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی...»
پیامبر فرمود: خدا را سپاس که دین خود را کامل و نعمت خود را بر ما تمام کرد، و از
رسالت من و ولایت پس از من خشنود گشت.
در این هنگام شور و غوغایى در میان مردم افتاد و همه، از جمله ابوبکر و عمر، این
موقعیت بزرگ را به على ابن ابیطالب تبریک گفتند:
«بَخّ بَخّ لک یا علیّ اصبحت مولاى و مولا کلّ مؤمن و مؤمنة»:"مبارک باد بر
تو، مبارک باد بر تو، اى فرزند ابوطالب! تو مولای من و مولای تمام مردان و زنان با
ایمان گشتى.
این بود اجمالی از ماجرای غدیر، و اکنون به تفسیر دو آیه نازل شده در این باره میپردازیم.
آیه تبلیغ
«یَا
أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ
تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ
اللَّهَ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکافِرین» مائدة/67
ای پیامبر! آنچه را از طرف پرودگارت به تو نازل شده، به مردم ابلاغ کن، و اگر
انجام ندهی، رسالت او را به انجام نرساندهای و خدا تو را از مردم حفظ میکند.
خداوند مردمان کافر را هدایت نمیکند.
این
آیه نکاتی دارد:
1. عبارت (یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ) که در قرآن دو بار بیشتر نیامده، بیانگر
آن است که آنچه پیامبر وظیفه دارد آن را به گوش مردم برساند امر مهمی است که مربوط
به رسالت اوست و او چون رسول است باید آن را اعلام کند.
2. کلمه (بَلِّغ) یعنی با جدیّت و اهتمام تمام آن را ابلاغ کن و به گوش مردم برسان
تا کسی بعداً نگوید این مطلب به ما نرسید.
3. (مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ) یعنی مردم بدانند آنچه پیامبر میگوید از
جانب خودش نیست، از طرف خداست، خدایی که صاحب اختیار همه است.
4. (وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ) یعنی ابلاغ این موضوع به شکل عملی و در قالب یک
مراسم باشد. زیرا قرآن به جای آن که بفرماید: (بَلِّغْ ... وَ إِنْ لَمْ تُبَلِّغ
= بگو ... و اگر نگویی)، میفرماید: (بَلِّغْ ... وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ = بگو ...
و اگر انجام ندهی)، یعنی ابلاغِ زبانی کافی نیست، بلکه ابلاغِ فعلی لازم است، باید
یک مراسمی باشد و در این مراسم، آنچه را خدا گفته، به مردم اعلام کنی.
5. عبارت (فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ) یعنی آنجه باید به مردم ابلاغ کنی، هموزن
رسالت توست، به گونهای که اگر آن را به مردم نرسانی، گویا اصل رسالت پروردگار را
به انجام نرساندهای و زحمات بیست و سه سالهات به هدر میرود.
6. جمله (وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ) نیز بیان میدارد که پیامبر از ابلاغ
این امر مهم ترس و هراس داشته است و لذا خداوند وعده میدهد او را از شرّ مردم حفظ
کند. البته روشن است پیامبر اسلام از اینکه جان خود را در راه خدا فدا کند، هراسی
نداشته است و لذا در تمام جنگها در صف مقدّم جبهه حضور داشت، بلکه این امر به
گونهای بود که پیامبر احتمال میداد برخی از مردم آن را نپذیرند و موجب فتنه و
درگیری میان مسلمانان گردد که بیش از آنکه به جان پیامبر ضرر رساند، به مکتب او
ضربه وارد سازد. و لذا ادامه آیه میفرماید: (إِنَّ اللَّهَ لایَهْدِی الْقَوْمَ
الْکافِرین) یعنی خداوند اجازه نمیدهد کسانی این امر مهم را انکار میکنند، به
هدفشان برسند و تهدیدی برای تو و برنامههای تو باشند.
در اینجا سه سؤال مطرح است:
1. این امر مهم چه چیزی بود که پیامبر تا سال آخر عمرش بیان نکرده بود؟
2. چه امری بود که اگر پیامبر آن را نمیگفت، زحمات 23 سالهاش به هدر میرفت؟
3. چه امری بود که پیامبر از گفتنش هراس داشت؟
این مطلب هر چه باشد، جزء دین است، اما از اصول دین یا فروع دین؟ تک تک آنها را
بررسی می کنیم تا به نتیجه برسیم.
اصول دین، توحید است و نبوت و معاد. آیا میشود گفت که در این 23 سال، پیامبر (ص)
«لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ» را به مردم یاد نداده بود؟! اولین کلمه ای که به مردم
آموخت، این بود: «قُولُوا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ تُفْلِحُوا». پس این امر مهم
توحید نیست.
قطعا نبوت هم نیست، زیرا معنا ندارد کسی که حدود دو ماه دیگر رحلت می کند، بگوید:
مردم! من پیامبرم! آیا تا آن زمان به مردم نگفته بود: من پیامبرم!
راجع به معاد هم، پیامبر از همان روزهای اول بعثت مردم را از دوزخ هشدار میداد و
تمام سوره های مکی خبر از معاد می دهند. پس آنچه پیامبر باید در آخر عمرش اعلام
کند، وقوع قیامت نیست.
اما فروع دین: آیا پیامبر (ص) تا دو ماه مانده به رحلتش از نماز نگفته بود؟! و یا
آن حاجیان که از مکه برمیگشتند تارک الصلاة بودند؟! قطعا آن مطلب نماز نبود.
روزه، جهاد، خمس و زکات هم، هشت سال قبل، یعنـی سال دوم هجری قانون آنها صـادر شده
بود. حج هم مراد نیست، زیرا آنها از مکه برمیگشتند. امر به معروف و نهی از منکر
نیز بارها در دیگر آیات قرآنی مطرح و بر لزوم آن تاکید شده بود. علاوه بر آن که
پیامبر از بیان این امور هراسی نداشت و آن روزی که تنها بود و با بتها و بتپرستان
مبارزه میکرد نترسید، حالا که بین این همه یار و مرید است، بترسد؟
سؤال: با این اوصاف، آن چیست که پیامبر صلّی الله علیه و آله تا اواخر عمرش نگفته
بود، توحید و معاد و نماز و روزه هم نیست، اگر آن چیز باشد، توحید هست، نبوت هست،
نماز هست، جهاد هست، امر به معروف و نهی از منکر هست، و اگر نباشد، باقی چیزها هم
نیست؟
پاسخ: باید بگوئیم آن امر، امامت است. چون اگر امامِ معصوم بود، توحید زنده است و
گرنه به جای خدا طاغوت حاکم میشود. اگر رهبرِ معصوم بود، اهداف نبوت دنبال میشود
و اگر رهبر معصوم بود، معارف معاد بیان میشود.
نکتهای لطیف
در آیات قبل و بعد از این آیه نیز عبارت «مَا أُنزِلَ»
آمده است: در آیه 66 میفرماید: «مَا أُنْزِلَ إِلَیْهِمْ مِنْ رَبِّهِم»، در آیه
67 فرمود: «مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ»، و در آیه 68 میفرماید: «مَا
أُنزِلَ إِلَیْکُم مِّن رَّبِّکُمْ». این یک امر تصادفی نیست که در سه آیه پشت سر
هم، سه تا «مَا أُنزِلَ» آمده باشد. مورد اول و سوم مربوط به کتاب آسمانی
است، که مردم باید آن را به پا دارند تا از برکات آن در دنیا و آخرت بهرهمند
شوند. و مورد دوم مربوط به رهبری جامعه است که باید از سوی خدا تعیین گردد و پس از
پیامبر، در قالب امام سرپرستی جامعه را بر عهده گیرد.
مهندسی قرآن را ببینید، خدا امامتِ علی بن ابیطالب را گذاشته است بین دو کتاب
آسمانی! در یک آیه میگوید: کتاب خدا را بهپا دارید، وضع اقتصادیتان خوب میشود.
و در آیه دیگر میفرماید: اگر کتاب آسمانی را بهپا ندارید، هویت ندارید و هیچید.
و در میان این دو آیه میگوید: ای پیامبر! علی را معرفی کن. یعنی کتاب آسمانی و
امام معصوم در کنار هم. چنانکه پیامبر در حدیث ثقلین فرمود: «انّی تارک فیکم
الثقلین کتاب الله و عترتی اهل بیتی»
آیه اِکمال دین
«...الْیَوْمَ
یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ
أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ
الْإِسْلامَ دیناً...» (مائده/3 )
امروز کافران از دین شما مأیوس شدند، پس از آنان نهراسید و از من پروا داشته
باشید. امروز دین شما را کامل کردم و نعمتم را بر شما تمام ساختم و اسلام را به
عنوان دین برای شما پسندیدم.
این
جملات در میان آیهای قرار گرفته که آغاز و پایان آن مربوط به خوردنیهای حرام
همچون گوشت مردار و خوک است. اما روشن است بیان این مطالب که قبلا نیز در قرآن
آمده بود: (در سوره های انعام، بقره و نحل)، حرف تازهای نیست و موجب اکمال و
اتمام دین نمیشود، بلکه برخی چیزها باید تکرار شوند تا مؤثر واقع شوند.
اما این چه روزی است که دارای چنین ویژگیهای مهمی میباشد؟
روزهای عمر شریف پیامبر اکرم را بررسی میکنیم. ایشان در 40 سالگی به پیغمبری
مبعوث شد و در 63 سالگی رحلت نمود. در این 23 سال رسالت پیامبر، کدام روز است که
این آیه با آن مطابقت داشته باشد.
1. روز بعثت: اولین روزی است که حضرت به پیامبری مبعوث شد. هنوز اتفاقی نیفتاده
است که بگوییم امروز دین کامل شد! مثل این است که روز اولی که دانش آموز به مدرسه
میرود، معلم به او بگوید: تو امروز فارغ التحصیل شدی!
2. روز هجرت: هنگام هجرت پیامبر از مکه به مدینه هم، نه دین کامل شده بود و
نه کافران مایوس گشته بودند، زیرا از هر قبیلهای یک نفر آمده بود تا پیامبر را
بکشند. و پیامبر علی ابن ابیطالب را در جای خود نهاده بود. پس از آن نیز جنگهای
بسیاری به راه انداختند.
3. روز پیروزی: مسلمانان در برخی جنگها پیروز میشدند و در برخی شکست میخوردند.
آنجا که شکست میخوردند کفار امیدوارتر میشدند و آنجا که پیروز میشدند دشمن
مأیوس نمیگشت و در صدد حملهای دیگر برمیآمد.
4. روز فتح مکه: گرچه با فتح مکه، کافران از غلبه بر پیامبر اسلام مایوس شدند، اما
امید داشتند با مرگ پیامبر، مسلمانان دچار ضعف گشته و آنان غالب گردند، زیرا
پیامبر پسری نداشت که ادامه دهنده راه او باشد.
5. روز نصب امام: روشن است هیچ موضوعی نیست که مایه ناامیدی کامل دشمنان گردد، جز
تعیین جانشین، آن هم جانشینی همچون علی ابن ابیطالب که شجاعت و زکاوت او مورد
پذیرش همه، از دوست و دشمن بود. و این امر در روز هجدهم ذیالحجه در سرزمین غدیر
خمّ اتفاق افتاد و حضرت علی علیه السلام به امامت مسلمین منصوب گردید. کسی که امام
خمینی دربارهاش فرمود: اگر پیامبر صلّی الله علیه و آله هیچ کاری نمیکرد و فقط
یک علی علیه السلام تربیت میکرد، کافی بود.
نکات لطیف
1. قرآن در سه مورد میگوید: در آینده نعمت را بر شما تمام
خواهم کرد. یک جا پس از تغییر قبله است که میفرماید: «وَ لِأُتِمَّ نِعْمَتی
عَلَیْکُمْ» (بقره/150) در فتح مکه نیز میگوید: «وَ یُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ»
(فتح/2) در پایان آیه کسب طهارت برای نماز نیز میگوید: «وَ لِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ
عَلَیْکُم» (مائده/6) اما در آیه غدیر خم میفرماید: «أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ
نِعْمَتی» نعمتم را بر شما تمام کردم. یعنی با نصب امام، نعمت الهی بر مردم کامل شد.
2. سه مرتبه در قرآن آمده است:«لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ» (توبه/33،
فتح/28، صف/9) یعنی اسلام بر همه ادیان غالب شده و کره زمین را خواهد گرفت. اما
کدام اسلام؟ این آیه میفرماید: اسلامی که کره زمین را فرامیگیرد، اسلامِ غدیرخم
است، زیرا در آیه غدیر خم فرمود: «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ
وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمْ الْإِسْلَامَ دِینًا» یعنی
اسلامی را که در غدیر خمّ کامل کردم، به عنوان دین برای شما پسندیدم. آن وقت راجع
به آینده جهان میگوید: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا
الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِْ ... وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ
دینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى لَهُم» (نور/55) خدا به کسانى از شما که ایمان آورده و
کارهاى شایسته کردهاند، وعده داده است که حتماً آنان را در زمین جانشین [خود]
قرار دهد، ... و آن دینى را که برایشان پسندیده است برای آنان مستقر کند.
در غدیر خم میگوید: «رَضِیتُ»، و در مورد حکومت بر زمین میگوید:
«اِرْتَضى»، ریشه هر دو یکی است. پیداست مکتبی که میتواند همه دنیا
را زیر پرچم خودش جمع کند، مکتب اهل بیت علیهم السلام است.
3. نکته لطیفی از یک طلبه جوان یمنی یاد گرفتم. این یمنی میگفت سنّی و شیعه همه
قبول دارند که در آخر الزمان فردی از نسل پیامبر قیام میکند که نامش مهدی است و
جهان را از ظلم و جور پاک ساخته و حکومت عدل اسلامی را برپا میسازد.
میگوییم: شما که قیام مهدی را قبول دارید، و میگویید امام با نظر مردم انتخاب میشود،
خوب رأی بدهید و مهدی را مشخص کنید. میگویند: نه، مهدی را باید خدا تعیین کند. میگوییم:
چطور شد اولین امام را شما تعیین کردید، آخرین آنها را خدا تعیین کند؟ اگر امامِ
جامعه را باید خدا تعیین کند، هم اولش با خداست، هم آخرش. شما به امام اول که میرسید،
میگویید: مردم جمع شدند و بزرگان اجماع کردند و خلیفه انتخاب شد، میگوییم:
اگر اولی را رأی دادید، رأی بدهید و یک مهدی انتخاب کنید! چطور تعیین آخرین
حاکم جهان به عهده خداست و اولین آنها به عهده مردم؟
اصلا تعیین امام، کار خداست نه مردم. قرآن میگوید: «وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما
یَشاءُ وَ یَخْتارُ ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَة» (قصص/68) پروردگار تو هر چه را
بخواهد مىآفریند و برمىگزیند، و آنان [در این امور] اختیارى ندارند.
البته قرآن در جای دیگر میگوید: «وَأَمْرُهُمْ شُورَى بَیْنَهُمْ»(شوری/38)
«أَمْرُهُمْ» یعنی کارهایی که مربوط به مردم است، باید به صورت شورا انجام شود،
اما امامت، «أَمْرُهُمْ» نیست، بلکه «أَمْرُ الله» است، کار خداست. خداوند وقتی
حضرت ابراهیم را امام کرد، فرمود: «إِنِّی جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا»
(بقره/124) من که خدا هستم، تو را امام مردم قرار دادم، ابراهیم گفت: از ذریه و
نسل من نیز امام قرار ده، خدا فرمود: «لاَ یَنَالُ عَهْدِی الظّالِمیِن» عهد من به
ظالم نمیرسد. یعنی هر کدام از فرزندان تو که ظالم باشند، به مقام امامت نمیرسند.
پس امامت عهد خداست و عهد خدا مشورتی نیست، امر مردم مشورتی است. در جای دیگر هم
میفرماید: «أَوْفُوا بِعَهْدی أُوفِ بِعَهْدِکُم» (بقره/40) شما به عهد من وفا
کنید، من هم به عهد شما وفا میکنم. اگر شما آن امامی را که من گفتم پیروی
کردید، من هم به پیمانی که با شما دارم وفا کرده و شما را در دنیا سعادتمند
کرده و در آخرت به بهشت جاودان خواهم برد.
قرآن در جای دیگر میفرماید: «ما کانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لا مُؤْمِنَةٍ إِذا قَضَى
اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یَکُونَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ وَ
مَنْ یَعْصِ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلالاً مُبیناً» (احزاب/36)
هیچ مرد و زن مؤمنى را نرسد که چون خدا و رسولش به کارى فرمان دهند، براى آنان در
کارشان اختیارى باشد و هر که خدا و فرستادهاش را نافرمانى کند، قطعاً دچار
گمراهىِ آشکارى گردیده است.
وقتی خداوند میگوید: پس از پیامبر، علیّ امام جامعه است، دیگر کسی نمیتواند
بگوید انتخاب خلیفه با ماست. و امروز نمیتوان گفت این یک امر تاریخی بود که گذشته
است و ما باید خودمان فکری کنیم و چارهای بیندیشیم. ما در زمان غیبت امام معصوم
بسر میبریم و وظیفه داریم از کسانی که آن حضرت مشخص فرموده تبعیِت کنیم. عالمان
پرهیزکار، خیراندیش و به دور از هوی و هوس که امام زمان علیه السلام ولایت جامعه
را به آنها سپرده است.