این سیاستمداران غیرتمند!

تعاملات و رقابت های سیاسی، میدان دوئل نیست. اما سیاستمدارانی چنین می کنند و از رقابت، دوئل می سازند. آن قدر رقابت سیاسی را حیثیتی و ناموسی می کنند که مجبور به دوئل شوند. سیاستمدارانی هم هستند که به خیال دوئل و شلیک به رقیب، خودزنی می کنند. عمل زدگی و غرق خواسته یا خشم- میل و غضب-شدن، گاه چنان سیاستمداران را مدهوش خود می کند که به هوای رقیب، خود را زخمی و خونین و مالین می کنند. خیلی که غیرتی می شوند و روی دنده لج می افتند، به بشکه های انتحاری می مانند. ممکن است سالها اندوخته اعتبار خود را در چند روز منفجر کنند شاید ترکشی هم به حریف و رقیب بگیرد!

این تعبیر را امیرمؤمنان علی علیه السلام به مردی گفت که می دید بر علیه دشمن خویش می کوشد اما به خود آسیب می زند. فرمود «انما انت کالطاعن نفسه لیقتل ردفه. تو مانند کسی هستی که با نیزه خود را می زند تا کسی را که پشت سرش نشسته از پا درآورد!»

(حکمت 296نهج البلاغه)


آیا نمی توان با وجود رقابت و تفاوت، اختلاف ها را مدیریت کرد و سیاست را به سامان عقلانیت و اخلاق رساند؟! مخاطب این پرسش فقط طیف های اصولگرا نیستند هرچند که آنان به عنوان متولیان امروز اجزای حاکمیت، به تامل در ابعاد این پرسش سزاوارترند. گزاره اصلی این است که «تکالب» جایی نه در منطق دینی و نه در تراز عقلانیت ندارد. متحد جان های مردان خداست و این جان گرگان و سگان است که از هم جداست. منطقی است اگر صاحب منصبان در رژیم صهیونیستی همدیگر را سگ هایی که زیاد پارس می کنند خطاب قرار دهند یا در فرانسه اندکی مودبانه تر با هم دیالوگ کنند و مثلا شعار دهند «هرکس به سارکوزی رای دهد، گاو است». با این وجود، سارکوزی در فرانسه پیروزی رقیب خود را - آن هم با 3درصد اختلاف رای - پذیرفت و تبریک گفت و در رژیم صهیونیستی، همان ها که یکدیگر را سگ خطاب می کردند، دولت ائتلافی تشکیل دادند تا رژیم تل آویو بیش از این در گرداب بحران های عظیم فرو نرود. بی گمان در این دو رویداد اندرز و عبرت است که مولای متقیان فرمود «در هر چیز اندرز و عبرت است برای عبرت اندوزان صاحب خرد».
«لجاجت» یکی از بزنگاه های خودزنی و انتحار است همچنان که تعصب باطل. پیامبر اعظم(ص) فرمود «از لجاجت بپرهیزید که آغاز آن نادانی و پایان آن پشیمانی است». و از امیرمؤمنان فراوان نقل شده که «لجاجت، زیان بارترین چیزها در دنیا و آخرت است... جنگ ها در پی دارد و دلها را از کینه پر می کند... بذر شرارت است... تدبیر را سست می کند ... راکب خود را به زمین می زند... اندیشه را تباه می سازد... و برای انسان لجوج هیچ تدبیری نیست.» اولیای دین فرموده اند هرکس لجاجت بورزد و به آن پای فشارد، بخت برگشته ای است که قلب او زنگار بسته و پیشامدهای بد بالای سر او می گردد.» و آنچه قفل این زنجیر دست و پاگیر می نماید، تعصب باطل است. تعصب ناروا ظاهرا سیاستمداران را نسبت به حلقه ها یا اشخاص خاص غیرتی می کند اما در باطن رشته های حقیقی غیرت آنها را شل می کند. غیرتی می شوند نه برای حدود الهی، به هم می ریزند اما نه برای حقوق مردم، برمی آشوبند اما نه آنجا که باید. آخر این خط را حضرت اباعبدالله الحسین(ع) هشدار داد آنجا که اهل ایمان را از سرنوشت احبار و برگزیدگان یهود برحذر داشت؛ می دیدند حدود الهی نقض می شود و دم برنمی آوردند اما اگر گمان می بردند چیزی حق آنهاست در ستاندن آنها به هر قیمت دریغ نمی کردند. شدند شایستگان لعنت خدا!
امام سجاد علیه السلام فرمود «تعصبی که انسان به خاطر آن مرتکب گناه می شود، این است که شرار طایفه خود را بهتر از خوبان گروه دیگر ببیند و تعصب این نیست که انسان به طایفه و قوم خود محبت داشته باشد بلکه آن است که قوم خود را برای ظلم یاری دهد.» اگر کسانی مدعی طرفداری از خط امام(ره) هستند، نمی توانند با گروه هایی الفت و ائتلاف کنند که دشمنان این مرام بودند. و اگر کسانی شعار سازندگی یا عدالت را سر دست گرفتند، سزاوار نبود که از مفسدان اقتصادی و غارتگران بیت المال و صاف کنندگان جاده فساد صرفا به اعتبار عصبیت های باندی جانبداری کنند، اتفاقی که مع الاسف در دوره های مختلف رخ داد. باورکردنی نبود اما در وزارت کشور دولت اصلاحات، برای یک متهم فساد ستاد حمایت تشکیل دادند و بست نشستند. یا در دولتی دیگر بسیج شدند تا از سرعت محاکمه بکاهند و اعتبار دادگاه را ملکوک کنند. این غیرت از کجا آمد که برخی مدعیان آبادانی و سازندگی و اصلاحلات و عدالت طلبی را تبدیل به سپر بلای مفسدان اقتصادی و فرهنگی و سیاسی و انگشت نما کرد؟!
می شود از زاویه دیگری به ماجرا پرداخت تا خیلی هم به کسی برنخورد. چه تغییری در کمتر از 2 سال رخ داد که موجب شد جناب طلحه و زبیر بیعت خود را با امیرمؤمنان(ع) بشکنند و از مطالبه عدالت- که تا مرز تندروی و ترور خلیفه سوم پیش رفت- به نقیض آن یعنی ویژه خواهی و امتیازطلبی برسند و سرانجام دست ائتلاف در دست امثال مروان بن حکم و ولیدبن عقبه ای بگذارند که اساسا به اعتبار حضور اشرافی و بدعتگزار آنها در حاکمیت خلیفه سوم سر به شورش و اعتراض گذاشته بودند؟ این وسط کدام تحول پیش آمده بود؟ یا می توان پرسید کدام بلا به جان فرقه خوارج افتاده بود که به معاویه حسن ظن و اعتماد می کردند اما نسبت به علی بن ابیطالب(ع) دچار سوءظن شده بودند؟ نه به آن خوش بینی و نه به این بدگمانی! درد آقای اشعث بن قیس- پدر محمدبن اشعث سردسته خو ن آشامان کربلا و جعده همسر جفاکار امام حسن علیه السلام- دین نبود اما با این وجود تبدیل به مقتدای دینداران خوارجی شد. آنها اگر تعادلی در دینداری داشتند چرا از خوردن خرمایی که از شاخه نخلی به پشت دیوار افتاده بود، عذاب وجدان می گرفتند و حلالیت می خواستند اما شکم یک انسان مسلمان و همسر باردار وی را صرفا به اعتبار اینکه محبت امیرمؤمنان(ع) در دلشان بود، سفره کردند و آخ هم نگفتند؟! آیا تلخ و عبرت آموز نیست؟
آغاز این سقوط از کجا بود؟ بدعت آوردن و خود را تراز حق بلکه بالاتر از آن دانستن از یک سو و پشت به پشت هم دادن در امر باطل؟ رجل سیاسی با سابقه بودن اما سر بزنگاه، سربازگیری شدن در خدمت جبهه باطل؟!زبیر سیف الاسلام را با ولیدبن عقبه ای که به خاطر شرابخواری و فسق علنی، به دست علی بن ابیطالب(ع) حد بر او جاری شد چه معاملت؟! به کسی برنخورد اما سلطنت طلبان و نهضت آزادی و انواع فرقه های نفاق را چه نسبت با نخست وزیر و رئیس مجلس و رئیس جمهور اسبق جمهوری اسلامی؟! یا فلان مدیر دولتی را چه تجانس با متهم اول فساد بانکی که باعث لابی این دو در طبقه هفتم فلان هتل شود؟ و یا اصولگرایان مجلس را چه نسبت با آلودگان فتنه و آشوبگری و یارگیری از آنها در رقابت های درون گروهی فراکسیون اصولگرایان؟! و... آیا این همه عمل زدگی انواع طوایف سیاسی، علت کافی نیست برای اینکه فرصت ها و چالش های مهم ملی بعضا به حاشیه بیفتد و حاشیه سازان، معرکه گیر و میداندار شوند؟! باید نگران باشیم اگر برخی اختلاف سلیقه ها و رقابت های ما از دوئل یا خودزنی سردر می آورد اما آنجا که باید در مبارزه با مفاسد و معارضه با دشمنان جدیت مجاهدان را داشته باشیم، به تفرقه میان دوستان یا ائتلاف با نامحرمان میل کنیم. یارگیری از اغیار در وزن کشی ها و رقابت ها، دوستی با مارهای خوش خط و خالی است که زمانی طیفی از مدعیان اصلاح طلبی را زهرآگین خود کرد و اکنون می تواند مدعیان اصولگرایی را از پا درآورد؛ به بهانه انتخابات ریاست جمهوری باشد یا مجلس و هیئت رئیسه آن یا هر دستاویز دیگر.
چه خطاب عتاب آمیزی دارد کلام الهی در آیه 75 سوره نساء.می فرماید شما را چه شده که در راه خداوند و مستضعفان - از مردان و زنان و کودکان - مجاهدت نمی کنید درحالی که فریاد استغاثه آنها بلند است. جای شگفتی خواهد بود اگر مؤمنان به پروردگار، فرصت های بزرگ پیروزی و فریاد استغاثه ستمدیدگان را در بزنگاه تاریخ ببینند اما نشسته بر مرکب لجاجت، مشغول خراشیدن سیمای هم و دوئل با یکدیگر باشند. مولای متقیان بارها غمگنانه از اجتماع دشمنان بر باطل خویش و پراکندگی دوستان ازحق گلایه کرد، گلایه ای که مخاطبان خود را هرگز از ملامت و سرزنش رها نخواهد کرد. امام درباره هجوم سپاه غارتگر شام- به فرماندهی بسر بن ارطاه - و سنگینی یاران در مقابله با این تهاجم می فرماید: «به خدا سوگند یقین دارم که آنها به زودی اقتدار را از شما می گیرند به خاطر اجتماعشان بر باطل خود و تفرقه شما نسبت به حق تان، و به خاطر نافرمانی امام خویش در امر حق و اطاعت آنها از پیشوایشان در امر باطل، و اینکه آنها نسبت به صاحب خود ادای امانت می کنند و شما خیانت می کنید» (خطبه 52 نهج البلاغه).
آن حضرت در خطبه دیگری که واکنش به هجوم سپاه شام به منطقه انبار و تبیین فضیلت جهاد است، تأکید می کنند «جهاد دری از درهای بهشت ... و سپر محکم و زره استوار الهی است که هر کس از سر اختیار از آن رو گرداند خداوند لباس مذلت و بلا به او می پوشاند... من شب و روز و پنهان و آشکار شما را به جهاد با این قوم فراخواندم و گفتم با آنها بجنگید پیش از آن که به جنگ شما بیایند، که به خدا سوگند با هیچ گروهی در خانه اش نجنگیدند مگر اینکه او را ذلیل کردند. اما شما تکلیف را به گردن هم انداختید و یکدیگر را خوار ساختید تا مهاجمان از هر سو تاختند... شگفتا! شگفتا! که به خدا سوگند اجتماع آنها بر باطل خویش و تفرقه شما از حقتان، قلب را می میراند و اندوه و غم را با خود می آورد. زشتی و اندوه بر شما باد که نشانه هایی برای تیرهای دشمن شده اید؛ غارت می شوید اما حمله نمی کنید. می جنگند و نمی جنگید. و خدا نافرمانی می شود و شما رضایت می دهید...» (خطبه 72 نهج البلاغه).
همه غیرتی می شوند و رگ گردن شان بیرون می زند. اما باید به این غیرت هویت و جهت داد تا فقط برای رضای خدا و خلق بجنبد و بس. سیاستمدارانی که غیرتشان ته کشیده، باید نگران شوند از این عارضه. آنها هم که بر سر حواشی غیرتی می شوند و زمینه غفلت از مصلحت ها و اولویت های بزرگ را فراهم می کنند یا اساسا در آتش این حواشی می دمند و رهزنان را فراری می دهند، دچار نوع دیگری از این عارضه اند. شماری از سیاستمداران و رسانه های آنها را باید نهیب زد که غیرت شما کجاست و شماری دیگر را که اهل بصیرت و غیرتند باید به این کلام امیرمؤمنان پس از کشته شدن سران پیمان شکن فتنه جمل رهنمون شد که از «صبر در کنار بصیرت» خبر دادند و خطاب به آنها فرمودند: «پیوسته منتظر عواقب خیانت شما بودم و آثار فریب خوردگی را در سیمای شما می دیدم. لباس دین شما را از من می پوشاند و صدق نیتم مرا بر باطن شما بصیر و بینا می ساخت» (خطبه 4 نهج البلاغه). یعنی که صبر سازنده و فعال مأموریت امیرمؤمنان بود در قبال گرویدگان به فتنه و انحراف تا فرصت جبران داشته باشند و در غیر این صورت بر طبل رسوایی خود بکوبند. به همین دلیل هم امام پرچمداران مقابله با فتنه را صاحبان بصیرت و صبر- و نه صرف بصیرت- معرفی کرد و فرمود الا و لایحمل هذا العلم الا اهل البصر و الصبر.  


محمد ایمانی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد